با کسب دانشی سطحی، دچار توهم دانایی میشویم؛ چرا که به همهی جوانب موضوع آگاه نیستیم.
توهم دانایی موجب میشود همهی اقشار جامعه خود را عقلکل بدانند و شوفرها بر مسند متخصصان و خبرگان بنشینند. پدیدهی «اثر شوفر» خطرناکتر از هر دشمن خارجی برای جامعه است.
فیزیک همین است؟
در قرن نوزدهم، ماکس پلانک، فیزیکدان معروف آلمانی و برندهی جایزهی نوبل، پس از کسب اعتبار علمی، هر شب برای سخنرانی دربارهی نظریهاش به انجمنها و محافل علمی دعوت میشد. او در این جلسات، پیوسته همان مطالب تکراری را میگفت.
شوفر یا رانندهی آقای پلانک نیز ناگزیر در همهی این جلسات شرکت میکرد و آنقدر این سخنان را شنید که همهی آنها را حفظ شد. بعد از مدتی، توهم فیزیکدان بودن پیدا کرد. با خود گفت: «فیزیک همین است؟ جایزهی نوبل را به همین حرفها میدهند؟ اینها را که من هم بلدم!»
روزی به آقای پلانک گفت: «هرچه تو بلدی، من هم بلدم!»
پلانک خندهاش گرفت و گمان کرد شوفرش شوخی میکند. اما شوفر کاملاً جدی بود و پیشنهاد داد: «اگر باور نمیکنی، بگذار امشب من بهجای تو سخنرانی کنم.»
پلانک پذیرفت. بنابراین، شوفر لباسهای پلانک را پوشید و پلانک نیز لباسهای شوفر را بر تن کرد. شب، شوفر پشت میکروفون رفت و شروع به گفتن همان حرفهای تکراری کرد. اما از بدشانسیاش، یکی از حاضران، سؤالی تخصصی پرسید.
شوفر که پاسخ را نمیدانست، در کمال خونسردی گفت:
«من تعجب میکنم که در این جمع علمی که همه ادعای فیزیکدانی دارند، سؤالاتی به این سادگی پرسیده میشود که حتی شوفر من هم میتواند پاسخ دهد!»
سپس به پلانک اشاره کرد و گفت:
«شوفر عزیز! لطفاً شما پاسخ این سؤال را بدهید.»
پس از این اتفاق، در علم مدیریت پدیدهای با عنوان «اثر شوفر» تعریف شد.
توهم دانایی
این توهم دانایی گاهی در بسیاری از امور، از جمله سیاست، اقتصاد، پزشکی، مدیریت، دین و فرهنگ، برای برخی افراد سطحینگر و اصطلاحاً «همهچیزدان» پیش میآید.
غافل از اینکه علم و دانش، در هر رشتهای، مانند کوه یخی است که فقط بخش کوچکی از آن دیده میشود و بخش اعظم آن پنهان مانده است. افراد سطحینگر فقط بخش قابلمشاهدهی دانش را میبینند و گمان میکنند که کل دانش را دریافت کردهاند. درحالیکه این فقط توهمی از دانایی است، نه خود دانایی.
پدیدهی اثر شوفر
متأسفانه بسیاری از ما با اثر شوفر درگیر هستیم. مثلاً پس از خواندن بخشی از مقدمهی یک کتاب و یکیدو نقد اینترنتی، همهجا با افتخار میگوییم «این کتاب را خواندهایم»؛ ولی اگر دو سؤال از وسط کتاب بپرسند، پاسخی نداریم.
جهل سقراطی
سقراط، فیلسوف بزرگ یونان باستان میگفت:
«من داناترین فرد شهر هستم؛ چون تنها کسی هستم که میدانم نمیدانم. درحالیکه دیگران هنوز بر نادانی خود نیز آگاه نیستند.»
ما نیز زمانی می توانیم به درک و فهم و دانایی خود امیدوار شویم که با شهامت و جسارت بگوییم:
«نمی دانم!»