خودزندگینامه النور روزولت (۱۹۶۱)، روایتگر زندگی پربار یکی از برجستهترین شخصیتهای قرن بیستم ایالات متحده است. بانوی اولی که همواره در خط مقدم مبارزه با بیعدالتی و نابرابری قرار داشت و در عین حال، یک دولتمرد توانا نیز بود. روزولت در این کتاب، ما را به سفری در طول زندگی خود دعوت میکند؛ سفری که از دوران کودکی تا ازدواج با فرانکلین روزولت و مشارکت فعال در سازمان ملل متحد امتداد مییابد.
النور روزولت (۱۸۸۴-۱۹۶۲) در یک خانواده ثروتمند و بانفوذ نیویورکی متولد شد. او که خویشاوندی نزدیک با رئیس جمهور تئودور روزولت داشت، در سال ۱۹۰۵ با فرانکلین دلانو روزولت، سیاستمداری با آیندهای درخشان، ازدواج کرد. با پیروزی فرانکلین در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال ۱۹۳۴، النور به عنوان بانوی اول این کشور شناخته شد. او از جایگاه و نفوذ خود برای مبارزه با نابرابریها و بیعدالتیهای موجود در جامعه بهره برد و پس از پایان جنگ جهانی دوم، به عضویت هیئت آمریکایی در سازمان ملل متحد درآمد و در تدوین اعلامیه جهانی حقوق بشر نقش بسیار مهمی ایفا کرد.
النور روزولت تمام تلاش خود را وقف بهبود زندگی مردم عادی کرد. او که به عنوان همسر و سپس بیوه رئیس جمهور فرانکلین روزولت شناخته میشد، با شکستن قواعد سنتی، تصورات رایج درباره نقش بانوان اول را به چالش کشید. زندگی او، اگرچه در ظاهر به عنوان بانوی اول یک کشور بسیار ویژه به نظر میرسید، اما سرشار از تلاشها و مبارزاتی بود که او برای بهبود وضعیت جامعه و جهان انجام داد. امروزه، النور روزولت به عنوان یکی از برجستهترین شخصیتهای قرن بیستم و یک مدافع سرسخت صلح جهانی و حقوق مدنی شناخته میشود.
در این خلاصه کتاب، با هم به سفری در زندگی پرفراز و نشیب النور روزولت، یکی از چهرههای شاخص و پیشرو قرن بیستم، خواهیم رفت تا کشف کنیم چگونه النور روزولت توانست به بانوی اول جهان تبدیل شود.
النور روزولت در سال ۱۸۸۴ در شهر نیویورک، در زمانی که زندگی شهری با صدای سم اسبان و نور ملایم چراغهای گازی عجین شده بود، به دنیا آمد. او فرزند یک خانواده بسیار ثروتمند و بانفوذ بزرگ بود که نه تنها عضوی از طبقه اشرافزادگان نیویورکی بودند، بلکه در بالاترین سطح اجتماعی نیز جایگاهی ویژه داشتند. تا ۱۶ سالگی النور، عمویش، تئودور روزولت، به مقام ریاست جمهوری ایالات متحده رسیده بود.
اگرچه النور جوان از طبقه ممتاز جامعه آمریکا بود، اما اغلب احساس غریبه بودن میکرد. او کودکی آرام و جدی بود و به دلیل رفتار متین و محتاطانهاش، مادرش به شوخی او را «نانا» صدا میزد. در خانوادهای که زیبایی زنان امری بدیهی بود، النور با قامت بلند و اندامی کشیده، از زیبایی رایج بینصیب ماند.
این مسئله، ناامیدی مادر را برانگیخت. با این حال، النور با وجود ظاهر متفاوت، ذهنی کنجکاو و جستجوگر داشت. ممنوعیت خواندن در رختخواب، او را به مخفی کردن کتابها زیر تشک و بیدار شدن زودهنگام برای مطالعه ترغیب کرد.
والدین ثروتمند و بانفوذ النور اعتقاد داشتند که ثروت باید در خدمت دیگران قرار بگیرد. زمانی که النور تنها پنج سال داشت، پدرش او را به دیدن کودکان بیخانمانی برد که شبهای خود را در خیابانها سپری میکردند. پدر به او گفت این کودکان مجبورند برای گذران زندگی تلاش کنند و به هیچکس جز خودشان متکی نیستند. این تجربه تاثیر عمیقی بر النور گذاشت و او هرگز فراموش نکرد که در جهانی زندگی میکند که برخی از افراد در رفاه کامل هستند و برخی دیگر از حداقل امکانات محروماند.
اگرچه النور در خانوادهای ثروتمند و قدرتمند بزرگ شده بود، اما از مصائب زندگی در امان نماند. در هشتسالگی، مادر خود را بر اثر بیماری دیفتری از دست داد. پدرش که به دلیل اعتیاد به الکل، شرایط روحی سختی را تجربه میکرد، پس از مرگ همسرش، النور و برادرانش را نزد مادربزرگشان فرستاد و خود برای درمان به یک آسایشگاه رفت. اما تقدیر چنین خواست که پدر نیز دو سال بعد دار فانی را وداع گفت و النور در دهسالگی، یتیم شد.
النور تا سال ۱۸۹۹ نزد مادربزرگش زندگی کرد و سپس برای ادامه تحصیل به انگلستان رفت. در مدرسهای که تحصیل میکرد، با ماری سووستر، مدیر فرانسوی مدرسه آشنا شد و مادام سووستر که تحت تاثیر هوش و استعداد النور قرار گرفته بود، او را زیر نظر گرفت و ساعتهای طولانی با او درباره سیاست و مسائل جهانی گفتگو میکرد. النور بعدها اعتراف کرد که مادام سووستر با تشویقها و راهنماییهای هوشمندانهاش، تاثیر عمیقی بر شکلگیری شخصیت او گذاشته است.
النور در هجدهسالگی تحصیلات خود را به پایان رساند. او مشتاق ادامه تحصیل در مدرسه یا دانشگاه بود، اما مادربزرگش معتقد بود که وقت آن رسیده است تا او ازدواج کند. از این رو، سال بعد، زندگی النور به دورهمیها و مجالس رسمی پر زرق و برقی گذشت که برای معرفی دختران جوان به خواستگاران برگزار میشد. اگرچه بسیاری از دختران جوان چنین زندگیای را رویایی میدانستند، اما برای النور این دوران، دورهای پر از دغدغه و ناامیدی بود. او بار دیگر احساس میکرد که از نظر زیبایی به پای دیگر زنان خانوادهاش نمیرسد.
با این حال، النور تنها به فکر ازدواج نبود. او به ارزشهای انساندوستانهای که از والدینش آموخته بود پایبند بود و اوقات زیادی را صرف آموزش ورزش و رقص به کودکان محروم نیویورکی میکرد.
خوشبختانه، این دوران کوتاهمدت بود. در نوزده سالگی، فرانکلین دلانو روزولت، پسرعموی دور او، از او خواستگاری کرد و النور نیز پذیرفت. مراسم ازدواج آنها یکی از مهمترین رویدادهای اجتماعی نیویورک بود، اما النور احساس میکرد که بسیاری از مهمانان بیشتر برای دیدن عمویش، تئودور روزولت، رئیس جمهور وقت ایالات متحده که او را به خانه بخت میفرستاد، در این مراسم شرکت کردهاند.
دهه بعد از ازدواج، النور مشغول خانهداری و بزرگ کردن شش فرزند شد. زندگی او با فراز و نشیبهایی همراه بود. در سال ۱۹۰۹، پسر سوم آنها، فرانکلین جونیور، در هشتماهگی از دنیا رفت. این ضایعه تاثیر روحی عمیقی بر النور گذاشت و او خود را مقصر این اتفاق تلخ میدانست. مانند بسیاری از زنان ثروتمند آن دوران، النور مراقبت از فرزندانش را به پرستاران سپرده بود و به همین دلیل احساس میکرد که به اندازه در کنار فرزندش نبوده است.
در سال ۱۹۱۰، فرانکلین به سنای نیویورک راه یافت. با این حال، النور تصوری از مشارکت در فعالیتهای سیاسی همسرش نداشت و معتقد بود وظیفهاش خانهداری است. او گاهی به کنگره واشنگتن میرفت تا به بحثهای سیاسی گوش دهد اما تنها به این دلیل که معتقد بود این وظیفه یک همسر است که به علایق همسرش علاقهمند باشد.
اگرچه او بعدها به دلیل حمایت صریح خود از حقوق زنان مشهور شد، اما در اوایل دهه 1910، النور هنوز دیدگاه های قدیمی در مورد نقش های جنسیتی داشت. وقتی شوهرش حمایت خود را از حق رای زنان اعلام کرد، او شوکه شد؛ زیرا او همیشه معتقد بود که مردان به طور طبیعی برتر و دارای تفکر سیاسی بیشتر از زنان هستند. النور راضی بود که سهم او در سیاست باید برگزاری مهمانیهای شام برای متحدان سیاسی شوهرش و همسرانشان باشد. او نمیتوانست تصور کند که چیز دیگری برای ارائه داشته باشد.