کتاب چرنوبیل، روایتی از داستان فاجعه اتمی چرنوبیل در سال ۱۹۸۶ است. این کتاب با اسنادی که به تازگی منتشر شدند و با تکیه بر یک پژوهش مستحکم تاریخی، زوایایی تازه از این رویداد را نشان میدهد. این کتاب سفری است نفسگیر از ساعات پیش از شروع فاجعه تا پاکسازیهای بعد از آن.
این کتاب برای چه کسانی مفید است؟
پلوخی یک تاریخدان اوکراینی آمریکایی است که در زمینه تاریخ اروپای شرقی و جنگ سرد تخصص دارد. او در دانشگاه هاروارد تاریخ اوکراین را تدریس می کند. او دوازده جلد کتاب تالیف کرده که مشهورترین آن ها آخرین امپراتوری؛ آخرین روزهای شوروی و دروازه اروپا؛ تاریخ اوکراین است.
فاجعه چرنوبیل و پیامدهای آن را بهتر بشناسیم
تعداد کمی از اتفاقهای تاریخ مدرن به اندازه انفجار در واحد ۴ نیروگاه هستهای چرنوبیل در ۲۶ آوریل ۱۹۸۶ تکاندهنده هستند.
فاجعه چرنوبیل آنجایی بود که حتی زمانی که شعلههای آتش همهجا را فراگرفت، رآکتور آسیب دید و سطحی خطرناک از تشعشعات در شهر منتشر شد، تعداد بسیار کمی میدانستند که دقیقا چه اتفاق بزرگی افتاده است.
فاجعه به خاطر واکنش دیرهنگام رخ داد. حتی رهبران شوروی هم نمیدانستند که با بدترین فاجعه هستهای تاریخ روبرو شدهاند.
اما چرا این قدر طول کشید تا اقدامی قاطع صورت بگیرد؟ اصلا چرا فاجعه اتفاق افتاد؟
این کتاب قرار است به همین سوالات پاسخ بدهد.
ساعت قیامت به نیمه شب میرسد. نفس گیرترین لحظات در اتاق کنترل پیش میآید. تلاش برای جلوگیری از فاجعهای بزرگتر ادامه دارد. قهرمانها، خود را قربانی میکنند تا آلودگی پاک شود.
فاجعه چرنوبیل یک جنبه سیاسی مهم هم داشت. پس از آن فاجعه تاریخی، رآکتورهای دیگر در چرنوبیل دوباره راهاندازی شدند و تمامشان در نهایت در سال ۲۰۰۰ از رده خارج شدند اما اتحاد جماهیر شوروی نتوانست از اثرات این فاجعه خلاص شود و به خاطر سیاستها و مدیریت اشتباهش در این بحران، سیلی محکمی خورد.
در سال ۱۹۸۶ نیروگاه هستهای چرنوبیل در اوکراین شوروی، سومین نیروگاه بزرگ جهان بود.
برای اسکان کارکنان این نیروگاه، شهر پریپیات در دوکیلومتری نیروگاه ساخته شد. زندگی در این شهر هستهای با جمعیتی بالغ بر ۴۵ هزار نفر، برای مردم شوروی بیش از حد لوکس به حساب میآمد. گوشت و لبنیات در شهر فراوان بود، دو استخر و یک پیست پاتیناژ داشت. تصویری باشکوه که بعد از انفجار در واحد ۴ چرنوبیل، در هم شکست و فرو ریخت.
برای درک واقعی عمق فاجعه، خوب است بدانیم که یک رآکتور چطور کار میکند؟ اول از همه، هدف رآکتور ایجاد گرما است. این گرما باید آب را تبخیر کند. بخار آب توربینها را برای تولید برق به گردش در میآورند. فرایندی که در رآکتور رخ میدهد، شکافت هستهای است.
شکافت زمانی رخ میدهد که هسته یک اتم به اجزایی کوچکتر تقسیم میشود. هنگامی که شکافت رخ میدهد، انرژی و ذراتی زیراتمی به نام نوترون آزاد میشوند. با برخورد این نوتورونها به هسته اتمهای دیگر، شکافت ایجاد میشود. اما لازم است کار را با شلیک نوتورنهای ابتدایی برای شروع واکنش آغاز کنیم.
هسته برخی از اتمها مثل اورانیوم ۲۳۵ بسیار ناپایدار هستند. آنها به طور طبیعی تمایل دارند شکافته شوند و به قسمتهایی کوچکتر و پایدارتر تبدیل شوند. این شکافت، یک واکنش زنجیرهای را آغاز میکند. نوترونهای آزاد شده به اتمهای دیگر میخورند و با شکافت آنها نوترونهای بیشتری تولید میشود. بستههایی از اورانیوم ۲۳۵ که در میلههای سوختی رآکتور قرار میگیرد، باعث پیدایش این واکنش زنجیرهای میشوند.
مشکل اینجا است که نوترونها به قدری سریع حرکت میکنند که بعید است به اتمهای دیگر اورانیوم برخورد کنند. برای کاهش سرعت آنها و در نتیجه افزایش واکنشپذیری نیروگاهها از موادی مثل آب یا گرافیت استفاده میکنند.
برای این که قدرت نیروگاه تنظیم شود، از میلههای کنترلی از جنس بور استفاده میشود. این میلهها جاذب قوی نوترون هستند. با ورود این میلهها به هسته رآکتور، قدرت واکنش تنظیم میشود. از طرف دیگر سیستم خنککننده نیز دمای رآکتور را متعادل نگه میدارد. تمام این موارد باعث میشود که رآکتور ایمن باشد.
در ۲۶ آوریل چه اتفاقی در واحد ۴ رخ داد؟ باورش سخت است اما اپراتورها داشتند ایمنی این رآکتور را بررسی میکردند.
اگر به هر دلیلی برق این رآکتورها قطع میشد، برای جلوگیری از گرمشدن بیش از حد سیال خنککننده، به برق نیاز بود. ژنراتورهای دیزلی به همین دلیل وجود داشتند. اما ۴۵ ثانیه زمان لازم بود تا ژنراتور شروع به کار کند. تاخیری بسیار خطرناک. نظریه این بود که توربینهای بخار چرنوبیل بلافاصله بعد از قطع نیرو از چرخش نمیایستند و هنوز میتوانند برای پر کردن این فاصله ۴۵ ثانیهای الکتریسته کافی تولید کنند. برای تایید این موضوع، قرار شد که آزمایشی ترتیب دهند.
ساعت ۴ بعد از ظهر روز جمعه ۲۴ آوریل در شیفت عصر، یوری ترگاب سرپرستی مجموعه را در دست گرفت. ترگاب نمیدانست که این آزمایش قرار است چطور پیش برود. برای همین با مافوق خود تماس گرفت. او هم معاون خود، مهندس ارشدی بسیار سختگیر به نام آناتولی دیاتلوف را به نیروگاه فرستاد.
ساعت ده شب مجوز انجام آزمایش صادر شد. دیاتلوف در آن زمان در واحد ۳ در حال صحبت با اپراتورها بود. این کار تا ساعت یازده شب طول کشید. ترگاب از دیاتلوف خواست که فرایند را برایش توضیح دهد. اما دیاتلوف دستور داد که صحبت را کنار بگذارند و کار را شروع کنند. تا ساعت ۱۲ شب، خروجی واحد ۴ به ۷۶۰ مگاوات کاهش یافت. دقیقا همانطور که برای آزمایش لازم بود. در این زمان اعضای جوان و بیتجربه شیفت شب از جمله سرشیفت، الکساندر آکیموف و لئونید توپتونوف مسئولیت را برعهده گرفتند.
مسئولین شیفت جدید هنوز آماده نبودند اما دیاتلوف آنها را به خاطر کندی کار سرزنش کرد. آنها خیلی سریع کار با میلههای کنترلی را شروع کردند. اما یک نقص، باعث افت قدرت رآکتور شد. تا ساعت ۱۲:۲۸ توان رآکتور به ۳۰ مگاوات رسید. برای مقابله با این مشکل، آنها میلههای کنترلی را خارج کردند و دما کم کم بالا رفت.
سوال اساسی این بود که آیا باید رآکتور خاموش شود یا آزمایش ادامه پیدا کند؟ دیاتلوف مصمم بود که آزمایش ادامه پیدا کند. او دستور داد که توان را به ۲۰۰ مگاوات افزایش دهند. عددی که خیلی کمتر از ۷۶۰ مگاواتِ ذکر شده در دستورالعمل بود.
با این حال، حتی رسیدن به ۲۰۰ مگاوات هم دشوار بود. به این دلیل که رآکتور برای مدتی طولانی با توان کم کار کرده بود، واکنش در میلههای سوخت کند شده بود. برای این که بتوانند توان را به ۲۰۰ مگاوات برسانند، برداشتن میلههای کنترل را ادامه دادند. در ساعت ۱.۲۲ بامداد، تنها ۹ میله از مجموع ۱۶۷ میله در رآکتور باقی مانده بود.
در این زمان، آب خنککننده رآکتور بخار شده بود و با افزایش دما، میلههای سوخت دوباره وارد عمل شدند. قدرت رآکتور بالا رفت و واکنش از کنترل خارج شد. در ساعت ۱.۲۳ توپتونوف دکمه AZ-5 را فشار داد. روشی اضطراری برای خاموش کردن فوری رآکتور. بلافاصله تمام میلههای کنترل وارد رآکتور شدند. اما به جای آن که رآکتور خاموش شود، یک سری انفجار بزرگ در رآکتور و توربینهای واحد ۴ رخ داد.
چیزی که عامل انفجارهای چرنوبیل بود، فعال کردن ترمز اضطراری AZ-5 بود که قرار بود فورا واکنش را متوقف کند.
حادثه چرنوبیل فقط یک خطای انسانی نبود. عاملی دیگر نیز وجود داشت: نقص در طراحی.
رآکتورهای چرنوبیل، رآکتورهای کانالی با توان بالا بودند که در شوروی طراحی شده بود. اکثر رآکتورهای هستهای از آب (بیشتر آبِ سبک و بعضا آب سنگین) برای خنک کردن رآکتور و همچنین به عنوان تعدیلکننده استفاده میکنند. مادهای که با کاهش سرعت نوترونها، واکنشپذیری را افزایش میدهد. اما رآکتور RBMK به جای آب، از گرافیت به عنوان تعدیلکننده استفاده میکرد که ایمنی کمتری داشت.
علاوه بر این، گرافیتهای رآکتور در نوک میلههای کنترل قرار داشتند. نقص طراحی همینجا بود.
مادهای که قرار بود واکنش را سریعتر کند، درست در نوک میلهای بود که میخواست از سرعت واکنش بکاهد! برنامه این بود که با خارج شدن میلههای کنترلی، همچنان نوک گرافیتی، داخل رآکتور بماند. طراحان فکر میکردند که این کار به اپراتور اجازه میدهد تا کنترل بیشتری بر واکنش داشته باشد.
در ۲۶ آوریل در چرنوبیل، هنگامی که توپتونوف دکمه AZ-5 را فشار داد، نوک گرافیتی از هسته رآکتور خارج شده بود. با ورود میلههای کنترلی به داخل هسته، اولین ماده وارد شده به داخل رآکتور گرافیتی بود که واکنش را سریعتر میکرد. با توجه به آن که رآکتور در شرایطی ناپایدار بود، وارد کردن گرافیت آن را از کنترل خارج کرد.
با بالا رفتن ناگهانی دما، آب خنککننده تبخیر شد و انفجاری ایجاد کرد که باعث شد سپر بتنی ۲۰۰ تنی رآکتور به بیرون پرتاب شود.
بدون وجود آب در لولههای خنککننده، هسته رآکتور گرم شد، آتش گرفت و انفجار قویتر دوم را ایجاد کرد. ساختمان محفظه رآکتور تخریب شد و گرافیت رادیواکتیور در نیروگاه پخش شد.
اما چرا مقامات شوروی از روشهای امنتر رایج در غرب استفاده نمیکردند؟ به چند دلیل.
اول آن که رآکتورهای RBMK بسیار قدرتمندتر از نمونههای غربی بودند و دوبرابر بیشتر انرژی تولید میکنند. سوخت آنها هم ارزانتر است و از اورانیومهایی با غنیسازی پایینتر استفاده میکنند. اما از همه مهمتر، این نیروگاهها برای تولید پلوتونیوم مورد نیاز برای تولید سلاح هستهای نیز کاربرد داشتند.
به دلیل وجود نقص در طراحی این مدل از رآکتور، RBMK یک بمب ساعتی بود که در ۲۶ آوریل منفجر شد. اما واکنش شوروی به این واقعه هیچ وجه سریع نبود.
بلافاصله پس از انفجار، آتشنشانهای نظامی به محل اعزام شدند. آنها چیزی دیدند که قابل باور نبود. سالن واحد ۴ به طور کامل تخریب شده بود.
اولین مشکل، آتش روی سقف بود. لباسهای آتشنشانها از گرمای شدید میتوانست ذوب شود. روی سقف، سنگهایی نقرهای دیده میشد که در حال سوختن بودند. آتشنشانها آنها را با لگد به پایین انداختند. هیچکس به آنها نگفته بود. اما این سنگها قطعاتی از گرافیت هسته رآکتور بودند که مقدار غیرقابل تصوری تشعشعات کشنده داشتند.
به آتشنشانها احساس عجیبی دست داد. سردرد، طعم فلز در دهان، خشکی گلو و حالت تهوع شدید. یکی از آتشنشانها، یک تکه از فلز را با دست خالی از چرخ ماشین آتشنشانی جدا کرد. نتیجه این بود که پوست دستش بلافاصله کنده شد.
سوالات بسیار زیادی اینجا مطرح میشود: چرا کسی به آتشنشانها نگفته بود که دارند به سمیترین منطقه جهان میروند؟ چرا آنها با اصول ایمنی به منطقه اعزام نشدند؟
جواب یک کلمه است: انکار و پنهانکاری مقامات!
در اولین ساعات پس از انفجار، کارگران نیروگاه به مقامات اطلاع ندادند که رآکتور آسیب دیده است. چرا که آنها خودشان هم به درستی نمیدانستند چه اتفاقی افتاده است. دیاتلوف و آکیموف حدس میزدند که شاید توربین آسیب دیده باشد. پس از مدتی کارگران کارخانه شروع به استفراغ کردند. اما آنها این علامت را هم به شوک ناشی از انفجار نسبت دادند.
انکار این کارگران از جهل و ناباوری بود. اما انکار مقامات داستان دیگری داشت.
یکی از آنها بریوخانوف، مدیر نیروگاه و یکی از مقامات ارشد شهر پریپیات بود. او با وجود آگاهی از آنچه رخ داده، به مقامات در کیف اعلام کرد که سقف واحد ۴ آسیب دیده است. با این که او به خوبی میدانست سطح تشعشع بسیار بالا است. اما او عمدا یک گزارش اشتباه فرستاد و عدد کمتری اعلام کرد(او سطح تشعشع را هزار میکرو رونتگن در ثانیه اعلام کرده بود)
یکی از زیردستان به بریوخانف گفت که مقدار اندازگیریش ۵۵ هزار است. اما پاسخی دریافت نکرد.
با وخیم شدن حال کارگران، انکار اولیه طولانی نشد. اما همین تاخیر برای بدتر شدن اوضاع کافی بود.
بیماری ناشی از تشعشع، یک قاتل بیرحم است. یکی از این پرتوها(پرتوی یونیزه کننده) توان این را داشت که با جدا کردن الکترون از اتم، سلولهای زنده مردم را از بین ببرد یا در عملکرد آنها اختلال ایجاد کند. این پرتو باعث ایجاد سندروم تشعشع حاد (ARS) میشد. در چنین شرایطی، بیمار با علائمی مثل اسهال، سوختگی پوست و نارسایی در سیستم عصبی روبرو میشود.
وقتی کارگران و آتشنشانها با علائم ARS به بیمارستان رسیدند، دیگر نمیشد فاجعه را انکار کرد. رآکتور آسیب دیده بود و این یک مساله جدی بود. لازم بود که شهر به سرعت تخلیه شود. اما این کار انجام نشد. روز بعد، ساکنان شهر نمیدانستند که خاکستر رادیواکتیو در آسمان پخش شده است. چرا؟ چون مقامات متنظر دستور رهبران حزب بودند و نمیخواستند «هراس» ایجاد کنند.
۳۶ ساعت از انفجار گذشت. یک کمیسیون دولتی به ریاست بوریس شچربینا وارد شهر شد. والری لگاسوف توانست شچربینا را متقاعد کند که شهر تخلیه شود. به ساکنان پریپیات گفتند که این تخلیه موقتی است. اما هیچ کس دوباره رنگ خانه خود را ندید.
سوال اساسی این بود که با رآکتور چه کار میخواستند بکنند؟ رآکتور هنوز فعال بود و ذرات فعال را بیرون میداد.
کمیسیون به هلیکوپترها دستور داد که پنج هزار تن ماسه، سرب، خاکس رس و بور روی رآکتور بریزند. خلبانان زیادی بر فراز این جهنم هستهای جان خود را از دست دادند.
هیچکس نمیدانست در زیر شعلههای آتش چه خبر است و آیا سرب و بور، میتوانند اصلا کمکی بکنند یا خیر. هر بستهای که روی آتش انداخته میشد، انفجاری کوچک ایجاد میکرد و مواد رادیواکتیو را در جو پخش میکرد.
لگاسوف میترسید که انفجار بعدی در راه باشد. ممکن بود حرارت رآکتور به زیرزمین برسد. جایی که بیست هزار تن آب رادیواکتیو در آن قرار داشت و بخار آن میتوانست انفجار دیگری ایجاد کند.
سه مهندس به راهروهای زیرزمینی رفتند، آب را به داخل اتاقک مهار، هدایت کردند و سپس توسط آتشنشانها آب را به بیرون پمپاژ کردند.
مشکل بعدی این بود که ممکن بود زبالههای هستهای به رودخانه دنپیر برسد و در نهایت اقیانوسهای کل دنیا آلوده شود. ۳۸۰ معدنچی دست به کار شدند و یک محفظه جدید زیر رآکتور حفر کردند و داخل آن، سکوی بتنی محافظ ساختند.
عمر این کارگرها زیاد نبود. ما نمیدانیم کدام اقدام ضروری بود و کدام نه. اما میدانیم که فاجعهای در سطح قارهای رخ نداد.
حالا نوبت به پاکسازی رسید.
با پایان گرفتن اقدامات اولیه، تیم سچربینا بزرگترین عملیات پاکسازی تاریخ را شروع کرد. چرنوبیل و مناطق اطراف آن به شکل غیرقابل تصوری آلوده شده بودند. بادها ذرات رادیواکتیو را پخش میکردند. یک نیروگاه هستهای در سوئد در فاصله ۱۲۰۰ کیلومتری، تشعشعات چرنوبیل را شناسایی کرد.
مقامات شوروی که از عمق فاجعه باخبر شده بودند، بیش از ۶۰۰ هزار سرباز، دانشمند، مهندس و کارگر را به چرنوبیل فرستادند. این تیم نظافت قرار بود هزاران کیلومتر مربع را پاکسازی کنند. اما اطلاعاتی به آنها داده نشد و لباس محافظ به تن نداشتند.
در یک منطقه ممنوعه ۳۰ کیلومتری در اطراف چرنوبیل، هلیکوپترها یک مایع جاذب رادیواکتیو ریختند که باعث میشد گرد و غبار به سطوح بچسبد و پخش نشود. سربازها همین محلول را روی تمام سطوح اسپری میکردند. مهندسها، خانهها را تخریب میکردند و آنها را به همراه وسایل و ماشینها زیر گودال بتنی دفن میکردند. سربازها تمام گربهها، سگها و پرندههای منطقه را به گلوله بستند و دفن کردند.
بر اثر تشعشع، یک منطقه از جنگل کاج به رنگ سرخ تغییر رنگ داده بود. تمام این منطقه جنگلی نیز از بین رفت.
اما سخت ترین قسمت ماجرا جدا کردن گرافیت رادیواکتیو از سقف واحد ۳ بود. امکان ارسال به این منطقه وجود نداشت زیرا تشعشع، مدار آن را از بین میبرد. در نهایت ناچار به استفاده از بایوربات شدند: انسان.
سه هزار سرباز مسئول انجام این کار بودند. برنامه این بود که گرافیت را از پشت بام بیرون بیاوردند و آن را به داخل سالن رآکتور بیندازند. به دلیل تشعشع شدید، این رباتهای زیستی فقط یک بار آن هم به مدت چند ثانیه کار را پیش میبردند و جای خود را به نفر بعدی میدادند.
اواسط ماه مه بود. اولین قربانیان ARS تلف شدند. اجساد آنها در کیسههای پلاستیکی پیچیده و در تابوت گذاشته شد. تابوت هم در پلاستیک دیگری پیچیده شد. جسد در گودالی عمیق دفن شد و روی آن را با سیمان پوشاندند. ۲۸ نفر به این ترتیب دفن شدند.
در آخرین مرحله تابوتی به وزن ۴۰۰ هزار تن ساخته شد تا رآکتور را در بر بگیرد. ۸۰ هزار کارگر یک دیوار بتنی به ضخامت ۶ متر در اطراف واحد ۴ ساختند که به نوعی از بتنریزانی که روی تابوت کار میکردند محافظت میکرد. در اواخر نوامبر این پروژه با ۲۰۰ هزار کارگر به پایان رسید. کارگرانی که در آلودهترین منطقه زمین کار میکردند.
درک عواقب عظیم چرنوبیل دشوار است. اما دو مسئله مهم میتواند به ما کمک کند تا همه چیز را در کنار هم قرار بدهیم: تاثیرات زیستمحیطی و هزینههای اجتماعی.
در مورد تلفات، آمار رسمی کشتهشدگان شوروی هنوز هم به طور رسمی ۳۱ نفر است. اما این رقم تنها شامل کسانی است که در اثر ARS در ماههای پس از آن کشته شدند. برخی از محققین تعداد تلفات را ۵۰ نفر تخمین میزنند. اما بسیاری افراد هم بعدها به خاطر تشعشع از بین رفتند.
علاوهبر این، این ارقام مربوط به کسانی نیست که زندگی آنها به دلیل ابتلا به سرطان کوتاه شد.
به گفته ویاچسلاو گریشین از اتحادیه چرنوبیل، ۶۰ هزار نفر از تیم پاکسازی مردند ۱۶۵ هزار نفر از کار افتادند. پیشبینی میشود تلفات کل در حدود ۹۳ هزار نفر باشد.
در پنج سال پس از چرنوبیل نرخ سرطان کودکان اوکراینی ۹۰ درصد افزایش داشت. در سال ۲۰۰۵ بیش از ۱۹ هزار خانوده اوکراینی به دلیل سوگ پس از حادثه، کمک دولتی دریافت کردند.
چرنوبیل منجر به زندانی شدن شش مدیر کارخانه و مقامات شد. از جمله محکومیتی ۱۹ ساله برای مدیر نیروگاه، ویکتور بریوخانوف، مهندس ارش نیکلای فومین و معاون او آناتولی دیاتلوف.
یک لکه سیاه دیگر خودکشی مشاور ارشد علمی کمیسیون دولتی، والری لگاسوف است.
لگاسوف با درج جزئیات طراحی رآکتور RBMK در گزارش خود به آژانس بینالمللی انرژی اتمی در وین، باعث عصبانیت مقامات شوروی شد. او به حزب پایبند بود و فاجعه را ناشی از خطای انسانی عنوان کرد. اما او متهم به افشای اسرار محرمانه هستهای شوروی بود. در سال ۱۹۸۷ همکارانش او را به مقامات تحویل دادند که دو سال بعد از چرنوبیل او خود را حلقآویز کرد.
البته پیامدهای چرنوبیل به محیط زیست هم مربوط شد. میزان تشعشع این انفجار معادل ۵۰۰ بمب هیروشیما بود و صد هزار کیلومتر مربع از شرق اروپا را نیز آلوده کرد. در داخل این منطقه آلوده، منطقه نارودیچی اوکراین قرار داشت. در سال ۱۹۸۸ یوری شچرباک مستندی درباره مزارع نارودیچی تهیه کرد. این مستند نشان داد که در سال بعد از حادثه ۶۳ حیوان عجیب و غریب به دنیا آمدند.
اما چرنوبیل آثار سیاسی هم داشت.
به سادگی میشود فقط تاثیرات انسانی و زیستمحیطی چرنوبیل پرداخت. اما این کار اشتباه است. چرنوبیل باعث یکی از مهمترین فروپاشیهای تاریخ شد. این حادثه فروپاشی اتحاد شوروی را تسریع کرد.
میخائیل گورباچوف بعدها نوشت که علت اصلی سقوط شوروی همین حادثه بود.
چرنوبیل به طرز مهلکی اعتماد مردم به دولت را از بین برد. این امر در جمهوریهای اوکراین، بلاروس و لیتوانی شدیدتر هم بود.
متفکران بسیاری از سهولت سانسور در دولت گورباچوف انتقاد کردند. روزنامهنگارانی مثل آلا یاروشینسکایا به حومه اوکراین سفر کردند و در مورد آلودگی و خطرات سلامتی گزارش تهیه کردند. آنها متوجه شدند که ۸۰ درصد کودکان نارودیچی به دلیل تشعشع غدد تیروئید متورم دارند. برخی دیگر مدعی شدند که دولت دارد در مورد میزان آلودگی دروغ میگوید زیرا نمیخواهد مردم با ساخت نیروگاه جدید مخالفت کنند.
با افزایش انتقادها از دولت و سقوط اقتصاد، گورباچوف سعی کرد با برگزاری انتخابات نیمه آزاد در سال ۱۹۸۸ حمایت از دولت را تقویت کند.
در ۳۰ سپتامبر جمعیتی متشکل از ۳۰ هزار نفر در مینسک گرد هم آمدند تا به سخنرانی جبهه مردمی بلاروس گوش کنند. یک گروه فعال محیط زیست.
در سال ۱۹۹۰ انتخابات کنگره جدید نمایندگان خلق برگزار شد. در چندین جمهوری شوروی، رای دهندگان نمایندگانی را انتخاب کردند که از استقلال ملی و خلع سلاح هستهای حمایت میکردند.
در ماه مارس لیتوانی اعلام استقال کرد و گورباچوف این کشور را تحریم کرد. اوضاع داشت از کنترل خارج میشد.
در آگوست ۱۹۹۱، نمایندگان پارلمان اوکراین درخواست همهپرسی برای استقلال از اتحاد جماهیر شوروی را اعلام کردند. سیاستمداری که این بیانیه را خواند، ولادمیر یاووریفسکی بود. مسئول تحقیق در مورد پیامدهای چرنوبیل.
همهپرسی استقلال در ۱۱ دسامبر ۱۹۹۱ برگزار شد. نتیجه یک آری محکم به استقلال بود. ۹ روز بعد، اتحاد جماهیر شوروی منحل شد.
ممکن بود اتحاد جماهیر شوروی در زبالهدان تاریخ فراموش شود. اما اثرات چرنوبیل باعث شد که نسلهای بعدی خاطرات تلخ آن دوران را به یاد داشته باشند.
شکی نیست که چرنوبیل یکی از بزرگترین فاجعههای تاریخ بشر است. وقتی به علل آن نگاه میکنیم اوضاع بدتر هم میشود. بیکفایتی، نقص در طراحی، واکنشهای تاسفبار مسئولان، همگی نابخشودنی هستند.
رنجهایی که تا به امروز ادامه پیدا کردند. زندگی برای خانواده قربانیان و کسانی که بر اثر تشعشع، امید به زندگی خود را از دست دادند عادی نخواهد شد.
بزرگترین قربانی چرنوبیل، اتحاد جماهیر شوروی بود.