کتاب چهار هزار هفته دربارهی مدیریت زمان است و بیان میکند که تلاشهای عصر حاضر برای بهینهسازی زمان، ما را تحت فشار قرار داده است. این کتاب با تکیه بر گفتههای فیلسوفان، روانشناسان و رهبران دینی گذشته و معاصر، راهی را برای ساختن یک زندگی رضایتبخش از طریق قبول محدودیتها آموزش میدهد.
الیور برکمن از نویسندگان مجلهی گاردین است. از افتخارات او میتوان به کسب جایزهی روزنامهنگار جوان در انجمن مطبوعات خارجی و نامزد نهایی جایزهی اورول اشاره کرد. او نویسندهی بخش روانشناسی هفتگی مجلات محبوب است.
خواندن این کتاب کمک میکند تا از زمان خود بهتر استفاده کنید.
میانگین طول عمر انسان بسیار کوتاه است. یک انسان هشتادساله تقریباً حدود چهار هزار هفته زندگی میکند. بر کسی پوشیده نیست که زمان یکی از باارزشترین داراییهای ماست. امروزه، بسیاری از ما تحتتأثیر این تفکر امروزی هستیم که باید همواره بهرهوری و کارایی خودمان را بالا ببریم و زمان خود را صرف کارهای مفید کنیم.
اما حقیقت این است که تلاش زیاد ما برای افزایش بهرهوری شاید آسیبزننده باشد. درواقع، تکنیکهای مدیریت زمان بهجای افزایش کارایی باعث میشوند که احساس استرس و پوچی بیشتری کنیم. در کتاب چهار هزار هفته، دربارهی زمان و مدیریت زمان خواهیم گفت که به شما کمک میکند تا رویکردهای سنتی را کنار بگذارید و از محدودیتهای انسانی خود لذت ببرید.
در تمام طول تاریخ بشریت، انسان تلاش کرده است ثروتمند شود تا مجبور نباشد تا آخر عمر سخت کار کند. ما همه میخواهیم بازنشستگی زودهنگام داشته باشیم. اما در سالهای اخیر، مردم علاوه بر داشتن شغل اصلی خود، شغلهای جانبی نیز دارند. از طرفی، تحقیقات اخیر نشان میدهد که هر چه ثروتمندتر باشید، بیشتر مضطرب هستید، آرامش کمتری دارید و زمان کافی برای انجام دیگر کارها را ندارید.
سرمایهداری مهمترین مقصر این اتفاقات است. سرمایهداری همواره ما را به کار بیشتر میبرد تا بیشترین سود را بهدست آورد. در اقتصاد سرمایهداری، بسیاری از افراد لذت زندگی را برای رسیدن به ثروت از دست میدهند.
در همین حال، «اقتصاد گیگ» باعث میشود تا افراد کمشانس، چندین شغل با امنیت مالی کم داشته باشند. (اقتصاد گیگ سیستمی از نوع بازار آزاد است که در آن، افراد بدون اینکه بهصورت ثابت یا برای طولانیمدت به استخدام یک کسبوکار یا کارفرما دربیایند، در ازای انجام یک پروژه یا کار کوتاهمدت، دستمزد میگیرند.)
البته مشغلهی زیاد، مشکل همهی انسانهای عصر مدرن نیست؛ اما برای آن دسته از افرادی که اصرار دارند تا از لحظهای که بیدار میشوند کارآمد باشند، وقت آن است که نگاهی انتقادی به این تفکر داشته باشند.
نویسندهی کتاب چهار هزار هفته کسی است که همواره بهدنبال افزایش بهرهوری خود بوده و سالها تلاش کرد تا مهارت مدیریت زمان را در خود پرورش دهد. او دفترچههای گرانقیمت میخرید، تکنیکهایی مانند برنامهریزی روزانه را آزمایش میکرد و اهداف زندگی خود را اولویتبندی میکرد. با امتحان این روشها احساس میکرد در آستانهی رسیدن به حداکثر بهرهوری است؛ اما هیچگاه نمیتوانست کاملاً بر زمان تسلط پیدا کند؛ بلکه فقط بیشتر از همیشه احساس اضطراب میکرد.
در نهایت به این نتیجه رسید که تلاشهای او برای بهینهسازی زمان بیهوده بوده است. او خود را فردی باانگیزه میدانست؛ اما حقیقت دردناک این بود که هر چه تلاش میکرد تا وظایفش را به بهترین شکل انجام دهد، همچنان نمیتوانست بهطور کامل بر زمان تسلط پیدا کند. مثلاً او با سرعت تمام به همهی پیامهای ایمیلش جواب میداد؛ درحالیکه دیگر فرصت نمیکرد تا به کارهای مهمتری برسد؛ کارهایی مانند تحقیق دربارهی مقالهای که قصد نوشتن آن را داشت.
مطمئناً، او با وظیفهشناسی تمام ایمیلهای خود را جواب میداد. اما پاسخ به ایمیلها فقط باعث ارسال ایمیلهای بیشتر میشد! تجربههای الیور برکمن درس مهمی به او داد: هر چه بیشتر سعی کنید زمان خود را مدیریت کنید، احساس اضطراب، ناامیدی، استرس و پوچی بیشتری بهسراغتان خواهد آمد؛ مفهومی به نام «پارادوکس محدودیت».
در واقعیت، شما هرگز نمیتوانید هر آنچه را که میخواهید بهطور تمام و کمال، با کیفیت عالی انجام دهید. با قبول کردن این واقعیت، میتوانید روی مهمترین کارهای خود تمرکز کنید. بر همین اساس، نویسندهی کتاب چهار هزار هفته تلاش کرد بهقدری تغییر کند تا از میل به تسلط بر زمان دست بکشد و در برابر محدودیتهای زندگی تسلیم شود. تغییر تفکر باعث شد تا حتی یک رابطهی طولانیمدت را آغاز کند و تشکیل خانواده دهد.
56 پاسخ
راهبری دیدگاهها
اینکه به اون چهار هزار هفته فکر کنی به نظرم خود بهخود راندمانمون و بالاتر میبره چون متوجه میشیم که داریم به پایان نزدیک میشیم
مشکل اینه ک ما میخوایم بهره وری رو ب حداکثر برسونیم و بنابراین زمان رو با خساست برنامه ریزی می کنیم. فقط کافیه ب بعد انسانی خودتون توجه کنید و سخاوتمندانه زمان بندی کنید. من خودم همیشه حداکثر 60 درصد زمانم رو وسط میذارم و اجازه میدم تایم بطالت زیادی داشته باشم تا کودک درونم شاد شه.همیشه هم موفق بودم تو مدیریت زمان و رسیدگی ب کارهام.
تا به حال با این دید به زندگی نگاه نکرده بودم.کتاب خیلی خوبی بود ممنون از سایت خوبتون
تلنگر خوبی بود برای رهایی از استرس و ترس از آینده نامعلوم و بی اهمیتی کیهان . بهتر است در لحظه زندگی کنیم و با اولویت بندی کارها به اهمال کاران بهتری تبدیل شویم
امیدوارم خوندن و جمعبندی این مدل کتابها که برای زندگی در حال، برنامهریزی و مدیریت زمان تالیف شدن، تاثیر خوبی توی زندگی شخصیم بزاره
به نظرم این خلاصه خودش به تنهایی شامل کلی نکات جذاب بود
-با تغییر تفکر و افزایش شک و تردید در مورد زندگی پس از مرگ،مردم شروع به استفاده بیشتر از زمان خود در زمین کردند.(و من به شخصه این رو تجربه میکنم و هر روز نگران از دست دادن فرصت ها هستم.)
-بسیاری از ما به خاطر تمایل به تاخیر در کارها و اهمال کاری خودمون رو سرزنش می کنیماما اهمال کاری اجتناب ناپذیره و برای حل باید تمرکز خود را از تلاش برای انجام تمام کارها به اولویت بندی کارها قرار دهیم و اولین اصل این است که وقت خود را صرف خودتان کنید نه دیگران.
و به نظرم مواردی رو اشاره می کنه که هر یه مدت یه بار لازمه بخونیمش و یادآوری بشه برامون
مطالب این کتاب رو خیام هزار سال پیش گفته
ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم
وین یک دم عمر غنیمت شمریم
چ.ن فردا کزین دیر فنا در گذریم
با هفت هزار سالگان سر بسریم
اول زندگی هیچی و آخرش باز میشی هیچ
دل غافل واسه هیچ آنقدر به خود نپیچ
زمان
شکراله
لحظه حال تنها چیزی است که دارید.
واقعا برای من معنای زندگی یه چالش شده
یکی از دلایلی که افراد پیش مدرن نگران کمبود وقت نبودند، محدود ندانستن عمرشان بود. در حقیقت آنها گذارندن زمان در زمینهای کشاورزی را مقدمهای برای زندگی در جهان ابدیت میدانستند. بنابراین نگران آنچه در این عمر به دست نمیآوردند، نبودند
هر چه بیشتر سعی کنید زمان خود را مدیریت کنید، احساس اضطراب، ناامیدی، استرس و پوچی بیشتری به سراغتان خواهد آمد. او این را “پارادوکس محدودیت” مینامد.
پذیرفتن محدودیت های انسانی و فانی بدون خودمون
هر چه بیشتر سعی کنیم مدیریت زمان کنیم و به اصطلاح بهره وری خودمون را بالاتر ببریم احساس اضطراب ناامیدی استرس بیشتری به سراغمان میاد
سرمایه داری ما را به کار بیشتر تشویق می کنه و در اقتصاد سرمایه داری انسانها لذت زندگی رو بابت بدست آوردن ثروت از دست میدهند
✅️🙏👍👌
مرسی از شما
طرز تفکر مدرن درباره زمان، تلاشی بیهوده برای تسلط بر آن است. اما شما میتوانید خود را از این طرز تفکر رها کنید. با کار کردن بر روی محدودیتهای انسانیتان مانند اهمالکاری، حواسپرتی و زندگی در زمان حال میتوانید فانی بودن خود را در آغوش بگیرید و زندگی معناداری بسازید.
سرمایه داری همواره ما را به کار بیشتر سوق میدهد تا بیشترین سود را به دست آورد. در اقتصاد سرمایهداری، بسیاری از افراد لذت زندگی را برای رسیدن به ثروت از دست میدهند.
جمله جالبی بود برام اینکه سرمایهداری تا این حد روی زندگی ما اثر گذاشته
ولی یه چیز دیگه هم برام جالب بود که بین زندگی در این دنیای ماشینی که به سرعت میگذره یا زندگی در حدود هفتصد تا هشتصد سال قبل که زمان در این حد مهم نبود، کدوم رو انتخاب میکردم.
*** بر لب جوی نشین و گذر عمر ببین***
کتاب خوبی بود تا حالا از این دید به مدیریت زمان نگاه نکرده بودم و اینکه ما فانی هستیم باید لذت ببریم واقعا از زندگی کتاب خوبی بود
در واقعیت، شما هرگز نمیتوانید هر آنچه را که میخواهید به طور تمام و کمال، با کیفیت عالی انجام دهید. با پذیرش این واقعیت، میتوانید شروع به تمرکز روی مهمترین کارهای خود کنید.
“کار کردن بر روی محدودیتهای انسانیتان مانند اهمالکاری، حواسپرتی و زندگی در زمان حال میتوانید فانی بودن خود را در آغوش بگیرید و زندگی معناداری بسازید”
یه کتاب کاربردی در زندگی روزمره
« تلاش وافر ما برای افزایش بهره وری میتواند آسیبزننده باشد. در واقع تکنیکهای مدیریت زمان به جای افزایش کارآمدی باعث میشوند که احساس استرس و پوچی بیشتری کنیم». بسیار نکته درست و دقیقی است.
خداروشکر
حقیقت این است که تلاش وافر ما برای افزایش بهره وری میتواند آسیبزننده باشد. در واقع تکنیکهای مدیریت زمان به جای افزایش کارآمدی باعث میشوند که احساس استرس و پوچی بیشتری کنیم.
تحقیقات اخیر نشان میدهد که هر چه ثروتمندتر باشید، بیشتر مضطرب هستید، آرامش کمتری دارید و زمان کافی برای انجام دیگر کارها را ندارید.
با تغییر تفکر و افزایش شک و تردید در مورد زندگی پس از مرگ، مردم شروع به استفاده بیشتر از زمان محدود خود در زمین کردند.
توصیه هایدگر برای تجربه یک زندگی واقعی، پذیرفتن محدودیتهای انسانی است.
سعی کنید به سادگی این واقعیت را بپذیرید که همیشه در لحظه حال هستید. در هر لحظه، نه گذشتهای وجود دارد و نه آینده. چه بخواهید و چه نخواهید، لحظه حال تنها چیزی است که دارید!
ممنونم. لذت بردم
اینکه توصیه های کتاب های توسعه فردی رو به چالش کشید و با یک عینک دیگه به قضیه نگاه کرد در نوع خودش جالب بود.
واقعیت حرفهای این کتاب برای من مثل آب سرد بود که روم ریخته شده. نمی تونم صد درصد حرفاشو قبول کنم. ولی یه جاهایی هم داره درست میگه. خیلیم درست میگه. چند مدتی هست من درگیر توسعه فردی خودمم و دارم روتین سازی میکنم. واقعا به نظرم آشفتگی های ذهنیم کم نشده که هیچ بیشترم شده. البته میدونم شاید جاهایی رو نیاز باشه بازبینی و اصلاح کنم
بسیاری از ما مستعد چیزی هستیم که نویسنده از آن به عنوان تفکر «وقتی-بالاخره» یاد میکند.
ما به خود میگوییم وقتی در نهایت با یک فرد خوب آشنا شوم، بالاخره مشکلات سلامت روانی خود را حل خواهم کرد، حجم کاری خود را مدیریت خواهم کرد و بالاخره زندگی را از نو آغاز خواهم کرد! در حقیقت لحظه حال دائما به تلاش برای رسیدن به وضعیت ایده آل آینده میگذرد.
راهبری دیدگاهها