کتاب «چهار هزار هفته» درباره مدیریت زمان است و بیان می کند که تلاشهای عصر حاضر برای بهینهسازی زمان ما را تحت فشار قرار داده است. این کتاب با تکیه بر گفتههای فیلسوفان، روانشناسان و رهبران دینی گذشته و معاصر راهی را برای ساختن یک زندگی رضایتبخش از طریق پذیرش محدودیتها آموزش میدهد.
کتاب «چهار هزار هفته» درباره مدیریت زمان است و بیان می کند که تلاشهای عصر حاضر برای بهینهسازی زمان ما را تحت فشار قرار داده است. این کتاب با تکیه بر گفتههای فیلسوفان، روانشناسان و رهبران دینی گذشته و معاصر راهی را برای ساختن یک زندگی رضایتبخش از طریق پذیرش محدودیتها آموزش میدهد.
خواندن این کتاب کمک میکند تا از زمان خود بهتر استفاده کنید.
میانگین طول عمر انسان بسیار کوتاه است. یک انسان هشتاد ساله تقریبا حدود چهار هزار هفته سپری میکند. بر کسی پوشیده نیست که زمان یکی از با ارزش ترین داراییهای ماست. امروزه، بسیاری از ما تحت تأثیر این تفکر امروزی هستیم که باید همواره بهرهوری و کارآمدی خودمان را افزایش دهیم و زمان خود را صرف کارهای مفید کنیم.
اما حقیقت این است که تلاش وافر ما برای افزایش بهره وری میتواند آسیبزننده باشد. در واقع تکنیکهای مدیریت زمان به جای افزایش کارآمدی باعث میشوند که احساس استرس و پوچی بیشتری کنیم. در این کتاب، درباره زمان و مدیریت زمان خواهیم گفت که به شما کمک میکند تا رویکردهای سنتی را کنار بگذارید و از محدودیتهای انسانی خود لذت ببرید.
در تمام طول تاریخ بشریت، انسان تلاش کرده است ثروتمند شود تا مجبور نباشد تا آخر عمر سخت کار کند. اما در سالهای اخیر مردم علاوه بر داشتن شغل اصلی خود شغلهای جانبی نیز دارند.
از طرفی تحقیقات اخیر نشان میدهد که هر چه ثروتمندتر باشید، بیشتر مضطرب هستید، آرامش کمتری دارید و زمان کافی برای انجام دیگر کارها را ندارید.
اقتصاد سرمایه داری مهمترین مقصر این اتفاقات است. سرمایه داری همواره ما را به کار بیشتر سوق میدهد تا بیشترین سود را به دست آورد. در اقتصاد سرمایهداری، بسیاری از افراد لذت زندگی را برای رسیدن به ثروت از دست میدهند.
در همین حال «اقتصاد گیگ» باعث میشود تا افراد کم اقبال، چندین شغل با امنیت مالی کم داشته باشند.(اقتصاد گیگ سیستمی از نوع بازار آزاد است که در آن، افراد بدون اینکه به شکل ثابت یا برای طولانی مدت به استخدام یک کسب و کار یا کارفرما در بیایند، در ازای انجام یک پروژه یا کار کوتاهمدت، دستمزد میگیرند.)
البته مشغله زیاد مشکل همه انسانهای عصر مدرن نیست اما برای آن دسته از افرادی که اصرار دارند تا از لحظهای که بیداری میشوند کارآمد باشند، وقت آن است که نگاهی انتقادی به این تفکر داشته باشند.
نویسنده به عنوان کسی که همواره به دنبال افزایش بهره وری خود بوده است سالها تلاش کرد، تا مهارت مدیریت زمان را در خود پرورش دهد. او دفترچههای گران قیمت میخرید، تکنیکهایی مانند برنامه ریزی روزانه را آزمایش میکرد و اهداف زندگی خود را اولویت بندی میکرد. با امتحان این روشها احساس میکرد در آستانه رسیدن به حداکثر بهره وری است. اما هیچگاه نمیتوانست به طور کامل بر زمان خود چیره شود بلکه فقط بیش از همیشه احساس اضطراب میکرد.
در نهایت به این نتیجه رسید که تلاشهای او برای بهینهسازی زمان بیهوده بوده است. در حالی که او خود را فردی با انگیزه میدانست، حقیقت دردناک این بود که هر چه تلاش میکرد تا وظایفش را به بهترین نحو انجام دهد اما همچنان نمیتوانست به طور کامل بر زمانش چیره شود. مثلا او با سرعت تمام به همه پیامهای ایمیلش پاسخ میداد در حالیکه دیگر فرصت نمیکرد تا به کارهای مهمتری مانند تحقیق در مورد مقالهای که قصد نوشتن آن را داشت، برسد.
مطمئنا، او با وظیفهشناسی تمام پیامهای ایمیل خود را جواب میداد. اما پاسخ به ایمیلها تنها منجر به ارسال ایمیلهای بیشتر میشد! تجارب نویسنده درس مهمی به او آموخت: هر چه بیشتر سعی کنید زمان خود را مدیریت کنید، احساس اضطراب، ناامیدی، استرس و پوچی بیشتری به سراغتان خواهد آمد. او این را "پارادوکس محدودیت" مینامد.
در واقعیت، شما هرگز نمیتوانید هر آنچه را که میخواهید به طور تمام و کمال، با کیفیت عالی انجام دهید. با پذیرش این واقعیت، میتوانید شروع به تمرکز روی مهمترین کارهای خود کنید. بر همین اساس نویسنده تلاش کرد به قدری تغییر کند تا از میل به تسلط بر زمان دست بکشد و در برابر محدودیتهای زندگی تسلیم شود. تغییر تفکر باعث شد تا حتی یک رابطه طولانی مدت را آغاز کند و تشکیل خانواده دهد.
اگر در اوایل قرون وسطی در انگلستان یک دهقان بودید، احتمالا با مشکلاتی از جمله بیماری شایع، پرداخت پول به کلیسا یا انجام کارهای کمرشکن برای اربابان مواجه میشدید. اما قطعا یکی از مشکلاتی که هیچ گاه نیاز نبود با آن دست و پنجه نرم کنید، مدیریت زمان بود.
یک کشاورز در قرون وسطی با طلوع خورشید بیدار میشد، کارهایی مانند دوشیدن گاوها و برداشت محصول انجام میداد و با غروب آفتاب به خواب میرفت. مفهوم برنامه ریزی هیچ گاه در آن دوران معنا نداشت زیرا از آنجایی که کار مزرعه نامحدود بود، نیازی به عجله برای اتمام کارها نبود. به طور کلی فکر دستیابی به تعادل کامل بین کار و زندگی در انگلستان قرون وسطایی وجود نداشت. همانطور که مشخص است، تلاش بیپایان ما برای مدیریت زمان حاصل زندگی مدرن است.
یکی از دلایلی که افراد پیش مدرن نگران کمبود وقت نبودند، محدود ندانستن عمرشان بود. در حقیقت آنها گذارندن زمان در زمینهای کشاورزی را مقدمهای برای زندگی در جهان ابدیت میدانستند. بنابراین نگران آنچه در این عمر به دست نمیآوردند، نبودند.
این تفکر با ظهور مدرنیسم سکولار تغییر یافت. در عصر مدرن، مردم شروع به درک واقعیت دنیا کردند. با تغییر تفکر و افزایش شک و تردید در مورد زندگی پس از مرگ، مردم شروع به استفاده بیشتر از زمان محدود خود در زمین کردند.
تفکر سکولار تنها متغیر در طرز تفکر مدرن ما درباره زمان نبود. پیشرفت ساعتها نیز در مشکلات مربوط به مدیریت زمان مدرن نقش داشته است. ساعتهای مکانیکی توسط راهبان قرون وسطی اختراع شدهاند زیرا برای خواندن نماز صبح قبل از طلوع خورشید نیاز به دانستن زمان داشتند. اما ساعتها در طول توسعه انقلاب صنعتی اهمیت ویژهای پیدا کردند.
در گذشته کارگران به ازای یک روز دستمزد دریافت میکردند. در حالیکه در طول انقلاب صنعتی، صاحبان کارخانه برای سود بیشتر شروع به پرداخت ساعتی کردند. در نتیجه، زمان به آرامی از مفهوم به منبعی برای درآمد تبدیل شد.
هرگونه صحبت در مورد زمان، بدون در نظر گرفتن کار فیلسوف آلمانی مارتین هایدگر ناقص خواهد بود. هایدگر در کتاب ارزشمند خود «هستی و زمان» استدلال میکند که وجود ما با زمان محدود شده است. به عبارت دیگر ما زمان محدودی را در این سیاره میگذرانیم.
محدودیت از ویژگی بارز ما انسانهاست است ولی متاسفانه اکثر ما، وقت خود را صرف اجتناب یا انکار این واقعیت میکنیم. هایدگر این را "سقوط" مینامد. برخی از ما با پرت کردن حواس خود یا گم شدن در کارهای روزمره از رو به رو شدن با واقعیت پایان پذیری خود اجتناب میکنیم. این افراد با ازدواج یا باقی ماندن در شغلی جان فرسا از تفکر درباره چنین واقعیتی دوری میکنند. توصیه هایدگر برای تجربه یک زندگی واقعی، پذیرفتن محدودیتهای انسانی است.
پس با روبهرو شدن با محدودیتهای خود، میتوانید زندگی رضایتبخشی داشته باشید.
در حقیقت درک اینکه زمان در زمین محدود است، نباید ناراحت کننده باشد. مارتین هاگلوند، فیلسوف معاصر سوئدی، هر سال تعطیلات تابستانی خود را با خانواده بزرگ خود در سواحل بالتیک سوئد میگذراند. کلید لذت بردن او از تعطیلات این بود که هاگلوند میدانست که تعطیلات او محدود و تمام شدنی است پس بهتر است تا آنجایی که میتواند از آن استفاده کند و لذت ببرد. از آنجایی که هاگلوند به ابدیت اعتقادی ندارد، میداند که نمیتواند تا ابد در تعطیلات بماند. او میداند که هیچ چیز ابدی نیست و روزی پایان میپذیرد. مثلا اعضای خانوادهاش روزی فوت خواهند کرد. او حتی میداند که خط ساحلی به دلیل عقبنشینی یخچالهای طبیعی در منطقه ساحلی موقتی است و ثابت نمیماند.
البته پذیرش محدود بودن زمان نباید به خاطر ترس از مرگ و میر باشد. چرا که از منظری دیگر ماهیت زمان اعجاب انگیز است. این چیزی بود که دیوید کین نویسنده کانادایی زمانی متوجه شد که یک کشتار دسته-جمعی در خیابان دانفورث در تورنتو تنها دو هفته پس از شرکت او در یک رویداد در همان مکان رخ داد.
نویسنده هر لحظه از زندگی را صرف تفکر در مورد مرگ و میر نمیکند. به عقیده هایدگر، پذیرش محدودیت زمان به معنای درک این است که انتخاب کنید چه کارهایی را میخواهید انجام دهید و از انجام چه کارهایی میخواهید صرف نظر کنید. انتخابهای شما نماد تعهد به آنچه انتخاب کردهاید است. پس به جای احساس شکست از اینکه نمیتوانید همه چیز را به سرانجام برسانید، نسبت به کارهایی که باید انجام دهید احساس تعهد داشته باشید. حتی اگر لازم باشد از کارهای دیگر صرف نظر کنید؛ چه صرف نظر از رسیدگی به خانوادهتان، چه تماشای غروب آفتاب یا نوشتن یک رمان باشد.
فیلسوفانی مانند هایدگر که در مورد محدود بودن زمان نوشتهاند، از ترس اینکه بیش از حد به ژانر خودیاری نزدیک شوند، از دادن توصیههای عملی در مورد مدیریت زمان اجتناب میکنند. اما با در نظر گرفتن فلسفه هایدگر مبنی بر اینکه در مورد کاری که نمیخواهیم روی آن وقت بگذاریم تصمیمگیری کنیم، میتوان به نتایجی دست یافت. به طور خلاصه، ما باید «به تعویق انداختن کارها» را مدیریت کنیم.
بسیاری از ما به خاطر تمایل به تاخیر کردن در کارها خودمان را سرزنش میکنیم. اما اهمال کاری یک گرایش انسانی و اجتناب ناپذیر است. برای تبدیل شدن به تعویقکنندگان بهتر، باید تمرکز خود را از «تلاش برای انجام تمام کارها» برداریم و بر «اولویتبندی کردن کارها» بگذاریم.
پس با اولویت بندی کارها، به اهمال کاران بهتری تبدیل شوید.
اولین اصل برای اینکه اهمال کار بهتری باشیم این است که وقت خود را صرف خودتان کنید، نه دیگران. اگر از شما خواستند کاری انجام دهید، بگویید کاری بسیار واجب دارید که باید حتما انجام دهید. مدت زمانی که صرف خودتان میکنید، میتواند شامل شروع کردن یک پروژه خلاقانه یا حتی شروع رابطهای باشد که قبلا برای آن وقت نداشتید. بنابراین به جای منتظر ماندن برای پیدا کردن فرصتی برای رسیدگی به خودتان، آنها را در برنامه خود قرار دهید. ممکن است بخواهید یک ساعت اول بعد از بیدار شدن روی پروژه خود کار کنید یا به برنامه ریزی بپردازید.
اصل دوم محدود کردن کارهایی است که میخواهید به سرانجام برسانید. وقتی شروع به برنامهریزی میکنید، ممکن است وسوسه شوید که چندین پروژه جدید را با هم شروع کنید. اما با داشتن چندین پروژه در برنامه خود ممکن است هر زمان که پروژه دشوار یا خسته کننده میشود، به جای حل کردن مشکل به سراغ پروژه دیگر میروید. در نتیجه هرگز یک پروژه را به طور کامل تمام نمیکنید. بنابراین پرداختن فقط به یک پروژه شما را مجبور میکند تا آن را به کارهای کوچکتر تقسیم کنید و در هر روز چند قدم جلو بروید. اینگونه قطعا به هدف خود خواهید رسید.
اصل نهایی، پرهیز از اولویتهای درجه دوم است. چه بخواهیم چه نخواهیم به سادگی برای انجام کارهایی که میخواهیم انجام دهیم وقت کافی نداریم، چه رابطهای باشد که لذت زیادی از آن نمیبریم یا یک فرصت شغلی نه چندان خوب. یاد بگیرید چگونه به برخی از کارهایی که ممکن است انجام دهید نه بگویید. اگر فعالیتی جزو پنج اولویت اصلی شما نیست، بهتر است از آن اجتناب کنید.
حتی اگر تا هشتاد سالگی هم زندگی کنید، چهار هزار هفته مفید نخواهید داشت چراکه زندگی پر از اتفاقات غیرمنتظره و عوامل حواس پرتی است.
فیلسوفان از زمان یونان باستان تا به امروز، نگران تمایل انسان به حواس پرتی بودهاند.
مشکل اصلی آنها این است که واقعیت انسان با میزان تمرکز او تعریف میشود در صورتیکه آنها این تعریف را قبول ندارند. دستیابی به کنترل کامل بر تمرکز، غیرممکن و نشدنی است و همواره بخشی از ذهن ما به صورت غیرارادی به عوامل محیطی توجه میکند. البته دانشمندان علوم اعصاب معتقدند توجه غیرارادی برای بقای ما بسیار مهم هستند. به طور مثال توجه غیرارادی ما را قادر میسازد تا از مسیر اتوبوسی که هر لحظه ممکن است به ما برخورد کند کنار برویم. البته برای دستیابی به اهداف خود نیاز به توجه انتخابی یا ارادی داریم.
امروزه بیشترین عامل حواسپرتی از فناوریهای دیجیتال ناشی میشود. در حال حاضر بسیاری از ما میدانیم که شرکتهای فناوری از جلب توجه ما و فروش اطلاعات ما به تبلیغ کنندگان سود میبرند. شرکتها از طریق "طراحی متقاعدکننده" ما را به صفحه نمایش خود معتاد میکنند. اما عامل حواسپرتی، تنها نتیجه زیانبار فناوریهای دیجیتال نیست. خطر فناوریهای دیجیتال فراتر از اینها است. رسانههای اجتماعی، تصورات ما از جهان را نیز تحریف میکنند.
فناوری بر اولویتهایمان، تهدیداتی که با آنها روبرو هستیم و حتی بر نظرمان درباره سیاست مداران تأثیر میگذارند. این تأثیرات بر نحوه رفتار ما در زندگی روزمره نیز محسوس است. به عنوان نمونه نویسنده، یک کاربر فعال در توییتر است و به حدی درگیر فضای توییتر است که پس از به دنیا آمدن فرزندش بیشتر از اینکه از بودن در کنار نوزادش لذت ببرد، تنها به این فکر میکرد که چگونه رفتار دوستداشتنی نوزادش را در یک توییت توصیف کند!
اما فناوری به تنهایی مقصر گرایش ما به حواس پرتی نیست. حقیقت این است که گاهی اوقات انجام کارهای مهم چنان سخت و عذاب آور میشود که باعث تمایل ما به حواس پرتی میشوند. فرض کنید در یک کابین متحرکی مجبور باشید متنی را بر روی کاغذ بنویسید. احتمالا تمرکز کردن بر روی این کار چنان دردناک و کسلکننده میشود که سعی میکنید با چرت زدن یا خیال پردازی حواس خود را پرت کنید و از انجام آن اجتناب کنید.
انجام کاری که از آن لذت میبرید میتواند باعث احساس ناخوشایند در شما شود زیرا وقتی روی فعالیت مهمی تمرکز میکنید، آن فعالیت شما را مجبور میکند تا با محدودیتهای خود روبرو شوید.
مثلا ممکن است در طی انجام یک پروژه متوجه شوید که به قدر کافی استعداد انجام آن پروژه را ندارید. بنابراین شما با پرت کردن حواس خود، از رو به رو شدن با این واقعیت اجتناب میکنید. در حالیکه با آگاه شدن و پذیرفتن این واقعیت میتوانید به جای تسلیم شدن در برابر عوامل حواس پرتی به دنبال راه حل بگردید و ناراحتی خود را برطرف کنید.
آیا تا به حال احساس کردهاید که اتمام کارها همیشه بیش از آنچه برنامه ریزی کردهاید طول میکشد؟
دانشمند علوم شناختی داگلاس هافستاتر متوجه این پدیده شد و نام آن را "قانون هافستاتر" گذاشت. طبق این قانون، حتی اگر مطمئن باشید که آن کار طی زمان مشخصی به طول خواهد انجامید، باز هم بیشتر از زمانی که تخمین زدهاید طول خواهد کشید.
هافستاتر قانون خود را تا حدودی به شوخی مطرح کرد. اما اگر تا به حال سعی کرده باشید تا یک پروژه را به اتمام برسانید، میدانید که این قانون درست است. با این حال در حالی که میدانیم اغلب، زندگی از کنترل ما خارج است، همچنان بسیاری از ما هر دقیقه از زندگی خود را برنامهریزی میکنیم.
نویسنده در خانوادهای بزرگ شد که همیشه کارهای خود را سریعتر از چیزی که انتظار میرفت انجام میدادند. اما در نهایت متوجه شد که مهم نیست با چه سرعتی کارهایتان را انجام دهید. هیچ تضمینی وجود ندارد که همه چیز آنطور که تصور میکردید پیش برود. تلاش برای کنترل آینده فقط استرس شما را به نگرانی در مورد رویدادهای آینده بیشتر میکند.
برنامهریزی وسواسی تنها راهی نیست که ما تمایل داریم در آینده زندگی کنیم. بسیاری از ما مستعد چیزی هستیم که نویسنده از آن به عنوان تفکر «وقتی-بالاخره» یاد میکند.
ما به خود میگوییم وقتی در نهایت با یک فرد خوب آشنا شوم، بالاخره مشکلات سلامت روانی خود را حل خواهم کرد، حجم کاری خود را مدیریت خواهم کرد و بالاخره زندگی را از نو آغاز خواهم کرد! در حقیقت لحظه حال دائما به تلاش برای رسیدن به وضعیت ایده آل آینده میگذرد.
مطمئنا کسی که درآمد کمی دارد و کل حقوق ماهیانه خود را تا سر ماه تمام میکند حق دارد آرزوی شغل بهتری داشته باشد و آینده بهتری برای خود بخواهد. اما بقیه ما احتمالا با تلاش برای زندگی در لحظه حال به جای زندگی برای آینده، به خودمان لطف میکنیم.
اگر تا به حال سعی کردهاید در لحظه حال زندگی کنید، میدانید که گفتن آن آسانتر از انجام دادن آن است. رابرت پیرسیگ در کتاب «ذن و فن نگهداشت موتور سیکلت» لحظهای که در حال تماشای دریاچه کراتر معروف در اورگان بود را به یاد میآورد. پیرسیگ که در مقابل آتشفشان فرو ریخته ماقبل تاریخ ایستاده بود، نمیتوانست از دیدن آن منظره دست بکشد. او بیان میکند که تجربه زندگی در لحظه حال شگفت انگیز است.
به جای اینکه خود را سرزنش کنید که نمیتوانید از لحظه حال به اندازه کافی لذت ببرید، سعی کنید به سادگی این واقعیت را بپذیرید که همیشه در لحظه حال هستید. در هر لحظه، نه گذشتهای وجود دارد و نه آینده. چه بخواهید و چه نخواهید، لحظه حال تنها چیزی است که دارید!
والتر کر در کتاب خود به نام «نزول لذت» در سال 1962 به تمایل فزاینده انسان امروزی برای پر کردن اوقات فراغت خود با فعالیتهای مفید مانند مرتب کردن اتاق اشاره میکند.
مهمانی میگیریم تا شبکه اجتماعی خود را گسترش دهیم یا آخر هفته را در خانه میگذرانیم تا خانه را بازسازی کنیم. اما نمیتوانیم زمانی را خالصانه برای استراحت اختصاص دهیم.
کاهش اوقات فراغت محصول جانبی انقلاب صنعتی است.
صاحبان کارخانهها کارگران را تشویق میکردند که از مرخصی خود برای یادگیری کارهایی که بهرهوری آنها را در محل کار افزایش میدهد، استفاده کنند. این موضوع از قضا توسط اصلاحطلبان کارگری و رهبران اتحادیهها بیان شد که استدلال میکردند کارگران از وقت آزاد خود برای بهبود خود از طریق آموزش یا فعالیتهای فرهنگی بهره بگیرند.
این ایده که اوقات فراغت خود را به کارهای مفید بگذرانیم، امروزه همچنان در ذهن انسان امروزی وجود دارد. برای بهرهمندی کامل از لذت اوقات فراغت، زمان آن فرا رسیده است که نگاه خود به اوقات فراغت را بازبینی کنیم.
این روزها، داشتن یک سرگرمی میتواند تا حدودی خجالت آور باشد. اگر به اوقات فراغت بپردازیم دیگران تصور میکنند که هنوز نابالغ هستیم. این که وقت آزاد خود را صرف یک شغل جانبی کنیم یا به هدفی که سودآور است، بپردازیم بسیار شیکتر است! اما در حقیقت داشتن یک سرگرمی فقط به دلیل لذت بخش بودن میتواند زندگی شما را غنیتر کند. این که به خودتان فرصت دهید تا در کاری حداکثر بهرهوری را نداشته باشید، میتواند احساس خوبی به شما دهد.
راد استوارت، ستاره بریتانیایی راک، برای بیش از دو دهه از ساختن یک راهآهن نمونه در منظر شهری دهه 1940 آمریکا لذت میبرد. واضح است که انگیزه استوارت از این پروژه تقویت برندش نبود. او حتی استعداد خاصی در خلق مدلها نداشت. در واقع او فردی را برای انجام سیم کشی برق استخدام کرده بود.
پس سرگرمی میتوانند تجربیات شما را غنیتر کند. یکی از بهترین کارها برای اوقات فراغت خوب، وقت گذرانی با دیگران است. یک مطالعه در سوئد نشان داد که فروش داروهای ضد افسردگی در دوران تعطیلات به میزان قابل توجهی کاهش مییابد. به عبارت دیگر، مردم سوئد زمانی که میتوانستند اوقات مرخصی خود را با دیگران سپری کنند، به طور میانگین لذت بیشتری را تجربه میکردند.
این یافتهها پیامدهای مهمی برای دورکاران دارد. دورکاری سبکی از زندگی است که در آن افراد از رفتن به دفاتر خفهکننده اجتناب میکنند و شرکتهای اینترنتی را از طریق لپتاپ خود اداره میکنند. در حالی که دورکاران آزادند در مکانهایی مانند تایلند یا گواتمالا استراحت کنند و وظایف کاری خود را انجام دهند.
روزی نایب رئیس یک شرکت ابزار پزشکی هنگام پرواز بر فراز غرب آمریکا در طول یک سفر کاری به این فکر افتاد که از زندگی خود متنفر است. اگرچه او قبلا نسبت به کار خود احساس اشتیاق میکرد اما دیگر برایش معنی دار نبود. حالا او فقط امیدوار بود که با کار کردن به زندگیش معنا دهد.
اولین قدم ضروری برای ساختن یک زندگی رضایت بخش این است که به یک سوال اساسی در مورد مدیریت زمان پاسخ دهیم: هدف اصلی ما در زندگی چیست؟
وقتی ویروس کرونا در سال 2020 شیوع پیدا کرد و دولتهای سراسر جهان را مجبور به اعمال قرنطینه کرد، یک اجماع عمومی در ایالات متحده شکل گرفت؛ همه به این اعتقاد رسیدند که همه گیری کرونا با تمام آسیبها و ضررهایش نقطه عطفی بود که ما را وادار کرد مکث کنیم و آنچه واقعا مهم است را اولویت قرار دهیم و چیزهایی را بررسی کنیم که تا به حال اهمیت نداده بودیم.
مشکل پاسخ دادن به این سوالات این است که میتواند یک تمرین بسیار سختی باشد. بسیاری از علاقه مندان عصر جدید بر این باورند که هر یک از ما دارای یک "هدف متعالی" در زندگی هستیم. بنابراین اگر در موقعیتی نیستید که شغل اداری خود را ترک کنید، ممکن است احساس کنید که داشتن یک زندگی معنادار برای شما محتمل نیست.
با این حال در واقعیت، کاری که با زمان خود انجام میدهیم از نظر کائنات هیچ اهمیتی ندارد. ما از نظر بیولوژیکی جهان را از دیدگاه خود درک میکنیم. این دیدگاه به ما انگیزه میدهد تا تولید مثل کنیم و ژنهایمان به نسل بعد را منتقل کنیم. اما در طرح بزرگ کیهان، زندگی فردی ما هیچ اهمیتی ندارد.
این واقعیت در ابتدا ممکن است بسیار ترسناک و ناامیدانه به نظر برسد. اما اگر با دقت به آن نگاه کنید، متوجه میشوید به طرز باورنکردنی آرامش بخش است. پذیرفتن بی اهمیتی بشر شما را از استانداردهای غیرممکنی که برای خود تعیین کردهاید رها میکند تا زمان خود را در زمین بهینه کنید. از نظر دیدگاه بی اهمیتی کیهانی هر شغلی به اندازه تهیه یک وعده غذایی مقوی برای فرزند شما ارزشمند است. مهم نیست که شما به اندازه موتزارت یا آلبرت انیشتین استعداد ندارید بلکه از دید کائنات نوشتن یک کتاب یا دنبال کردن هر هدفی که به آن اهمیت میدهید راهی شایسته برای گذراندن چهار هزار هفته است.
پس به خودتان سخت نگیرید.
طرز تفکر مدرن درباره زمان، تلاشی بیهوده برای تسلط بر آن است. اما شما میتوانید خود را از این طرز تفکر رها کنید. با کار کردن بر روی محدودیتهای انسانیتان مانند اهمالکاری، حواسپرتی و زندگی در زمان حال میتوانید فانی بودن خود را در آغوش بگیرید و زندگی معناداری بسازید.
یک توصیه:
فناوری خسته کننده یا تک منظوره را جایگزین فناوری امروزی کنید.
ما اغلب تسلیم حواسپرتیهای دیجیتالی میشویم، زیرا آنها راهی برای فرار از پذیرش محدودیتهایمان را میدهند. برای مبارزه با این تمایل با حذف برنامههای شبکههای اجتماعی و روشن کردن حالت پرواز، گوشی هوشمند خود را تا حد ممکن خستهکننده کنید.
همچنین میتوانید از محصولات دیجیتالی که تک منظوره هستند استفاده کنید. به عنوان مثال، به جای نصب اپلیکیشنهای کتاب در گوشی خود میتوانید کتابها را در یک کتابخوان الکترونیکی بخوانید. احتمال اینکه تمرکزتان هنگام مطالعه کتاب الکترونیکی منحرف شود بسیار کاهش خواهد یافت.
خواندن این کتاب کمک میکند تا از زمان خود بهتر استفاده کنید.
میانگین طول عمر انسان بسیار کوتاه است. یک انسان هشتاد ساله تقریبا حدود چهار هزار هفته سپری میکند. بر کسی پوشیده نیست که زمان یکی از با ارزش ترین داراییهای ماست. امروزه، بسیاری از ما تحت تأثیر این تفکر امروزی هستیم که باید همواره بهرهوری و کارآمدی خودمان را افزایش دهیم و زمان خود را صرف کارهای مفید کنیم.
اما حقیقت این است که تلاش وافر ما برای افزایش بهره وری میتواند آسیبزننده باشد. در واقع تکنیکهای مدیریت زمان به جای افزایش کارآمدی باعث میشوند که احساس استرس و پوچی بیشتری کنیم. در این کتاب، درباره زمان و مدیریت زمان خواهیم گفت که به شما کمک میکند تا رویکردهای سنتی را کنار بگذارید و از محدودیتهای انسانی خود لذت ببرید.
در تمام طول تاریخ بشریت، انسان تلاش کرده است ثروتمند شود تا مجبور نباشد تا آخر عمر سخت کار کند. اما در سالهای اخیر مردم علاوه بر داشتن شغل اصلی خود شغلهای جانبی نیز دارند.
از طرفی تحقیقات اخیر نشان میدهد که هر چه ثروتمندتر باشید، بیشتر مضطرب هستید، آرامش کمتری دارید و زمان کافی برای انجام دیگر کارها را ندارید.
اقتصاد سرمایه داری مهمترین مقصر این اتفاقات است. سرمایه داری همواره ما را به کار بیشتر سوق میدهد تا بیشترین سود را به دست آورد. در اقتصاد سرمایهداری، بسیاری از افراد لذت زندگی را برای رسیدن به ثروت از دست میدهند.
در همین حال «اقتصاد گیگ» باعث میشود تا افراد کم اقبال، چندین شغل با امنیت مالی کم داشته باشند.(اقتصاد گیگ سیستمی از نوع بازار آزاد است که در آن، افراد بدون اینکه به شکل ثابت یا برای طولانی مدت به استخدام یک کسب و کار یا کارفرما در بیایند، در ازای انجام یک پروژه یا کار کوتاهمدت، دستمزد میگیرند.)
البته مشغله زیاد مشکل همه انسانهای عصر مدرن نیست اما برای آن دسته از افرادی که اصرار دارند تا از لحظهای که بیداری میشوند کارآمد باشند، وقت آن است که نگاهی انتقادی به این تفکر داشته باشند.
نویسنده به عنوان کسی که همواره به دنبال افزایش بهره وری خود بوده است سالها تلاش کرد، تا مهارت مدیریت زمان را در خود پرورش دهد. او دفترچههای گران قیمت میخرید، تکنیکهایی مانند برنامه ریزی روزانه را آزمایش میکرد و اهداف زندگی خود را اولویت بندی میکرد. با امتحان این روشها احساس میکرد در آستانه رسیدن به حداکثر بهره وری است. اما هیچگاه نمیتوانست به طور کامل بر زمان خود چیره شود بلکه فقط بیش از همیشه احساس اضطراب میکرد.
در نهایت به این نتیجه رسید که تلاشهای او برای بهینهسازی زمان بیهوده بوده است. در حالی که او خود را فردی با انگیزه میدانست، حقیقت دردناک این بود که هر چه تلاش میکرد تا وظایفش را به بهترین نحو انجام دهد اما همچنان نمیتوانست به طور کامل بر زمانش چیره شود. مثلا او با سرعت تمام به همه پیامهای ایمیلش پاسخ میداد در حالیکه دیگر فرصت نمیکرد تا به کارهای مهمتری مانند تحقیق در مورد مقالهای که قصد نوشتن آن را داشت، برسد.
مطمئنا، او با وظیفهشناسی تمام پیامهای ایمیل خود را جواب میداد. اما پاسخ به ایمیلها تنها منجر به ارسال ایمیلهای بیشتر میشد! تجارب نویسنده درس مهمی به او آموخت: هر چه بیشتر سعی کنید زمان خود را مدیریت کنید، احساس اضطراب، ناامیدی، استرس و پوچی بیشتری به سراغتان خواهد آمد. او این را "پارادوکس محدودیت" مینامد.
در واقعیت، شما هرگز نمیتوانید هر آنچه را که میخواهید به طور تمام و کمال، با کیفیت عالی انجام دهید. با پذیرش این واقعیت، میتوانید شروع به تمرکز روی مهمترین کارهای خود کنید. بر همین اساس نویسنده تلاش کرد به قدری تغییر کند تا از میل به تسلط بر زمان دست بکشد و در برابر محدودیتهای زندگی تسلیم شود. تغییر تفکر باعث شد تا حتی یک رابطه طولانی مدت را آغاز کند و تشکیل خانواده دهد.
اگر در اوایل قرون وسطی در انگلستان یک دهقان بودید، احتمالا با مشکلاتی از جمله بیماری شایع، پرداخت پول به کلیسا یا انجام کارهای کمرشکن برای اربابان مواجه میشدید. اما قطعا یکی از مشکلاتی که هیچ گاه نیاز نبود با آن دست و پنجه نرم کنید، مدیریت زمان بود.
یک کشاورز در قرون وسطی با طلوع خورشید بیدار میشد، کارهایی مانند دوشیدن گاوها و برداشت محصول انجام میداد و با غروب آفتاب به خواب میرفت. مفهوم برنامه ریزی هیچ گاه در آن دوران معنا نداشت زیرا از آنجایی که کار مزرعه نامحدود بود، نیازی به عجله برای اتمام کارها نبود. به طور کلی فکر دستیابی به تعادل کامل بین کار و زندگی در انگلستان قرون وسطایی وجود نداشت. همانطور که مشخص است، تلاش بیپایان ما برای مدیریت زمان حاصل زندگی مدرن است.
یکی از دلایلی که افراد پیش مدرن نگران کمبود وقت نبودند، محدود ندانستن عمرشان بود. در حقیقت آنها گذارندن زمان در زمینهای کشاورزی را مقدمهای برای زندگی در جهان ابدیت میدانستند. بنابراین نگران آنچه در این عمر به دست نمیآوردند، نبودند.
این تفکر با ظهور مدرنیسم سکولار تغییر یافت. در عصر مدرن، مردم شروع به درک واقعیت دنیا کردند. با تغییر تفکر و افزایش شک و تردید در مورد زندگی پس از مرگ، مردم شروع به استفاده بیشتر از زمان محدود خود در زمین کردند.
تفکر سکولار تنها متغیر در طرز تفکر مدرن ما درباره زمان نبود. پیشرفت ساعتها نیز در مشکلات مربوط به مدیریت زمان مدرن نقش داشته است. ساعتهای مکانیکی توسط راهبان قرون وسطی اختراع شدهاند زیرا برای خواندن نماز صبح قبل از طلوع خورشید نیاز به دانستن زمان داشتند. اما ساعتها در طول توسعه انقلاب صنعتی اهمیت ویژهای پیدا کردند.
در گذشته کارگران به ازای یک روز دستمزد دریافت میکردند. در حالیکه در طول انقلاب صنعتی، صاحبان کارخانه برای سود بیشتر شروع به پرداخت ساعتی کردند. در نتیجه، زمان به آرامی از مفهوم به منبعی برای درآمد تبدیل شد.
هرگونه صحبت در مورد زمان، بدون در نظر گرفتن کار فیلسوف آلمانی مارتین هایدگر ناقص خواهد بود. هایدگر در کتاب ارزشمند خود «هستی و زمان» استدلال میکند که وجود ما با زمان محدود شده است. به عبارت دیگر ما زمان محدودی را در این سیاره میگذرانیم.
محدودیت از ویژگی بارز ما انسانهاست است ولی متاسفانه اکثر ما، وقت خود را صرف اجتناب یا انکار این واقعیت میکنیم. هایدگر این را "سقوط" مینامد. برخی از ما با پرت کردن حواس خود یا گم شدن در کارهای روزمره از رو به رو شدن با واقعیت پایان پذیری خود اجتناب میکنیم. این افراد با ازدواج یا باقی ماندن در شغلی جان فرسا از تفکر درباره چنین واقعیتی دوری میکنند. توصیه هایدگر برای تجربه یک زندگی واقعی، پذیرفتن محدودیتهای انسانی است.
پس با روبهرو شدن با محدودیتهای خود، میتوانید زندگی رضایتبخشی داشته باشید.
در حقیقت درک اینکه زمان در زمین محدود است، نباید ناراحت کننده باشد. مارتین هاگلوند، فیلسوف معاصر سوئدی، هر سال تعطیلات تابستانی خود را با خانواده بزرگ خود در سواحل بالتیک سوئد میگذراند. کلید لذت بردن او از تعطیلات این بود که هاگلوند میدانست که تعطیلات او محدود و تمام شدنی است پس بهتر است تا آنجایی که میتواند از آن استفاده کند و لذت ببرد. از آنجایی که هاگلوند به ابدیت اعتقادی ندارد، میداند که نمیتواند تا ابد در تعطیلات بماند. او میداند که هیچ چیز ابدی نیست و روزی پایان میپذیرد. مثلا اعضای خانوادهاش روزی فوت خواهند کرد. او حتی میداند که خط ساحلی به دلیل عقبنشینی یخچالهای طبیعی در منطقه ساحلی موقتی است و ثابت نمیماند.
البته پذیرش محدود بودن زمان نباید به خاطر ترس از مرگ و میر باشد. چرا که از منظری دیگر ماهیت زمان اعجاب انگیز است. این چیزی بود که دیوید کین نویسنده کانادایی زمانی متوجه شد که یک کشتار دسته-جمعی در خیابان دانفورث در تورنتو تنها دو هفته پس از شرکت او در یک رویداد در همان مکان رخ داد.
نویسنده هر لحظه از زندگی را صرف تفکر در مورد مرگ و میر نمیکند. به عقیده هایدگر، پذیرش محدودیت زمان به معنای درک این است که انتخاب کنید چه کارهایی را میخواهید انجام دهید و از انجام چه کارهایی میخواهید صرف نظر کنید. انتخابهای شما نماد تعهد به آنچه انتخاب کردهاید است. پس به جای احساس شکست از اینکه نمیتوانید همه چیز را به سرانجام برسانید، نسبت به کارهایی که باید انجام دهید احساس تعهد داشته باشید. حتی اگر لازم باشد از کارهای دیگر صرف نظر کنید؛ چه صرف نظر از رسیدگی به خانوادهتان، چه تماشای غروب آفتاب یا نوشتن یک رمان باشد.
فیلسوفانی مانند هایدگر که در مورد محدود بودن زمان نوشتهاند، از ترس اینکه بیش از حد به ژانر خودیاری نزدیک شوند، از دادن توصیههای عملی در مورد مدیریت زمان اجتناب میکنند. اما با در نظر گرفتن فلسفه هایدگر مبنی بر اینکه در مورد کاری که نمیخواهیم روی آن وقت بگذاریم تصمیمگیری کنیم، میتوان به نتایجی دست یافت. به طور خلاصه، ما باید «به تعویق انداختن کارها» را مدیریت کنیم.
بسیاری از ما به خاطر تمایل به تاخیر کردن در کارها خودمان را سرزنش میکنیم. اما اهمال کاری یک گرایش انسانی و اجتناب ناپذیر است. برای تبدیل شدن به تعویقکنندگان بهتر، باید تمرکز خود را از «تلاش برای انجام تمام کارها» برداریم و بر «اولویتبندی کردن کارها» بگذاریم.
پس با اولویت بندی کارها، به اهمال کاران بهتری تبدیل شوید.
اولین اصل برای اینکه اهمال کار بهتری باشیم این است که وقت خود را صرف خودتان کنید، نه دیگران. اگر از شما خواستند کاری انجام دهید، بگویید کاری بسیار واجب دارید که باید حتما انجام دهید. مدت زمانی که صرف خودتان میکنید، میتواند شامل شروع کردن یک پروژه خلاقانه یا حتی شروع رابطهای باشد که قبلا برای آن وقت نداشتید. بنابراین به جای منتظر ماندن برای پیدا کردن فرصتی برای رسیدگی به خودتان، آنها را در برنامه خود قرار دهید. ممکن است بخواهید یک ساعت اول بعد از بیدار شدن روی پروژه خود کار کنید یا به برنامه ریزی بپردازید.
اصل دوم محدود کردن کارهایی است که میخواهید به سرانجام برسانید. وقتی شروع به برنامهریزی میکنید، ممکن است وسوسه شوید که چندین پروژه جدید را با هم شروع کنید. اما با داشتن چندین پروژه در برنامه خود ممکن است هر زمان که پروژه دشوار یا خسته کننده میشود، به جای حل کردن مشکل به سراغ پروژه دیگر میروید. در نتیجه هرگز یک پروژه را به طور کامل تمام نمیکنید. بنابراین پرداختن فقط به یک پروژه شما را مجبور میکند تا آن را به کارهای کوچکتر تقسیم کنید و در هر روز چند قدم جلو بروید. اینگونه قطعا به هدف خود خواهید رسید.
اصل نهایی، پرهیز از اولویتهای درجه دوم است. چه بخواهیم چه نخواهیم به سادگی برای انجام کارهایی که میخواهیم انجام دهیم وقت کافی نداریم، چه رابطهای باشد که لذت زیادی از آن نمیبریم یا یک فرصت شغلی نه چندان خوب. یاد بگیرید چگونه به برخی از کارهایی که ممکن است انجام دهید نه بگویید. اگر فعالیتی جزو پنج اولویت اصلی شما نیست، بهتر است از آن اجتناب کنید.
حتی اگر تا هشتاد سالگی هم زندگی کنید، چهار هزار هفته مفید نخواهید داشت چراکه زندگی پر از اتفاقات غیرمنتظره و عوامل حواس پرتی است.
فیلسوفان از زمان یونان باستان تا به امروز، نگران تمایل انسان به حواس پرتی بودهاند.
مشکل اصلی آنها این است که واقعیت انسان با میزان تمرکز او تعریف میشود در صورتیکه آنها این تعریف را قبول ندارند. دستیابی به کنترل کامل بر تمرکز، غیرممکن و نشدنی است و همواره بخشی از ذهن ما به صورت غیرارادی به عوامل محیطی توجه میکند. البته دانشمندان علوم اعصاب معتقدند توجه غیرارادی برای بقای ما بسیار مهم هستند. به طور مثال توجه غیرارادی ما را قادر میسازد تا از مسیر اتوبوسی که هر لحظه ممکن است به ما برخورد کند کنار برویم. البته برای دستیابی به اهداف خود نیاز به توجه انتخابی یا ارادی داریم.
امروزه بیشترین عامل حواسپرتی از فناوریهای دیجیتال ناشی میشود. در حال حاضر بسیاری از ما میدانیم که شرکتهای فناوری از جلب توجه ما و فروش اطلاعات ما به تبلیغ کنندگان سود میبرند. شرکتها از طریق "طراحی متقاعدکننده" ما را به صفحه نمایش خود معتاد میکنند. اما عامل حواسپرتی، تنها نتیجه زیانبار فناوریهای دیجیتال نیست. خطر فناوریهای دیجیتال فراتر از اینها است. رسانههای اجتماعی، تصورات ما از جهان را نیز تحریف میکنند.
فناوری بر اولویتهایمان، تهدیداتی که با آنها روبرو هستیم و حتی بر نظرمان درباره سیاست مداران تأثیر میگذارند. این تأثیرات بر نحوه رفتار ما در زندگی روزمره نیز محسوس است. به عنوان نمونه نویسنده، یک کاربر فعال در توییتر است و به حدی درگیر فضای توییتر است که پس از به دنیا آمدن فرزندش بیشتر از اینکه از بودن در کنار نوزادش لذت ببرد، تنها به این فکر میکرد که چگونه رفتار دوستداشتنی نوزادش را در یک توییت توصیف کند!
اما فناوری به تنهایی مقصر گرایش ما به حواس پرتی نیست. حقیقت این است که گاهی اوقات انجام کارهای مهم چنان سخت و عذاب آور میشود که باعث تمایل ما به حواس پرتی میشوند. فرض کنید در یک کابین متحرکی مجبور باشید متنی را بر روی کاغذ بنویسید. احتمالا تمرکز کردن بر روی این کار چنان دردناک و کسلکننده میشود که سعی میکنید با چرت زدن یا خیال پردازی حواس خود را پرت کنید و از انجام آن اجتناب کنید.
انجام کاری که از آن لذت میبرید میتواند باعث احساس ناخوشایند در شما شود زیرا وقتی روی فعالیت مهمی تمرکز میکنید، آن فعالیت شما را مجبور میکند تا با محدودیتهای خود روبرو شوید.
مثلا ممکن است در طی انجام یک پروژه متوجه شوید که به قدر کافی استعداد انجام آن پروژه را ندارید. بنابراین شما با پرت کردن حواس خود، از رو به رو شدن با این واقعیت اجتناب میکنید. در حالیکه با آگاه شدن و پذیرفتن این واقعیت میتوانید به جای تسلیم شدن در برابر عوامل حواس پرتی به دنبال راه حل بگردید و ناراحتی خود را برطرف کنید.
آیا تا به حال احساس کردهاید که اتمام کارها همیشه بیش از آنچه برنامه ریزی کردهاید طول میکشد؟
دانشمند علوم شناختی داگلاس هافستاتر متوجه این پدیده شد و نام آن را "قانون هافستاتر" گذاشت. طبق این قانون، حتی اگر مطمئن باشید که آن کار طی زمان مشخصی به طول خواهد انجامید، باز هم بیشتر از زمانی که تخمین زدهاید طول خواهد کشید.
هافستاتر قانون خود را تا حدودی به شوخی مطرح کرد. اما اگر تا به حال سعی کرده باشید تا یک پروژه را به اتمام برسانید، میدانید که این قانون درست است. با این حال در حالی که میدانیم اغلب، زندگی از کنترل ما خارج است، همچنان بسیاری از ما هر دقیقه از زندگی خود را برنامهریزی میکنیم.
نویسنده در خانوادهای بزرگ شد که همیشه کارهای خود را سریعتر از چیزی که انتظار میرفت انجام میدادند. اما در نهایت متوجه شد که مهم نیست با چه سرعتی کارهایتان را انجام دهید. هیچ تضمینی وجود ندارد که همه چیز آنطور که تصور میکردید پیش برود. تلاش برای کنترل آینده فقط استرس شما را به نگرانی در مورد رویدادهای آینده بیشتر میکند.
برنامهریزی وسواسی تنها راهی نیست که ما تمایل داریم در آینده زندگی کنیم. بسیاری از ما مستعد چیزی هستیم که نویسنده از آن به عنوان تفکر «وقتی-بالاخره» یاد میکند.
ما به خود میگوییم وقتی در نهایت با یک فرد خوب آشنا شوم، بالاخره مشکلات سلامت روانی خود را حل خواهم کرد، حجم کاری خود را مدیریت خواهم کرد و بالاخره زندگی را از نو آغاز خواهم کرد! در حقیقت لحظه حال دائما به تلاش برای رسیدن به وضعیت ایده آل آینده میگذرد.
مطمئنا کسی که درآمد کمی دارد و کل حقوق ماهیانه خود را تا سر ماه تمام میکند حق دارد آرزوی شغل بهتری داشته باشد و آینده بهتری برای خود بخواهد. اما بقیه ما احتمالا با تلاش برای زندگی در لحظه حال به جای زندگی برای آینده، به خودمان لطف میکنیم.
اگر تا به حال سعی کردهاید در لحظه حال زندگی کنید، میدانید که گفتن آن آسانتر از انجام دادن آن است. رابرت پیرسیگ در کتاب «ذن و فن نگهداشت موتور سیکلت» لحظهای که در حال تماشای دریاچه کراتر معروف در اورگان بود را به یاد میآورد. پیرسیگ که در مقابل آتشفشان فرو ریخته ماقبل تاریخ ایستاده بود، نمیتوانست از دیدن آن منظره دست بکشد. او بیان میکند که تجربه زندگی در لحظه حال شگفت انگیز است.
به جای اینکه خود را سرزنش کنید که نمیتوانید از لحظه حال به اندازه کافی لذت ببرید، سعی کنید به سادگی این واقعیت را بپذیرید که همیشه در لحظه حال هستید. در هر لحظه، نه گذشتهای وجود دارد و نه آینده. چه بخواهید و چه نخواهید، لحظه حال تنها چیزی است که دارید!
والتر کر در کتاب خود به نام «نزول لذت» در سال 1962 به تمایل فزاینده انسان امروزی برای پر کردن اوقات فراغت خود با فعالیتهای مفید مانند مرتب کردن اتاق اشاره میکند.
مهمانی میگیریم تا شبکه اجتماعی خود را گسترش دهیم یا آخر هفته را در خانه میگذرانیم تا خانه را بازسازی کنیم. اما نمیتوانیم زمانی را خالصانه برای استراحت اختصاص دهیم.
کاهش اوقات فراغت محصول جانبی انقلاب صنعتی است.
صاحبان کارخانهها کارگران را تشویق میکردند که از مرخصی خود برای یادگیری کارهایی که بهرهوری آنها را در محل کار افزایش میدهد، استفاده کنند. این موضوع از قضا توسط اصلاحطلبان کارگری و رهبران اتحادیهها بیان شد که استدلال میکردند کارگران از وقت آزاد خود برای بهبود خود از طریق آموزش یا فعالیتهای فرهنگی بهره بگیرند.
این ایده که اوقات فراغت خود را به کارهای مفید بگذرانیم، امروزه همچنان در ذهن انسان امروزی وجود دارد. برای بهرهمندی کامل از لذت اوقات فراغت، زمان آن فرا رسیده است که نگاه خود به اوقات فراغت را بازبینی کنیم.
این روزها، داشتن یک سرگرمی میتواند تا حدودی خجالت آور باشد. اگر به اوقات فراغت بپردازیم دیگران تصور میکنند که هنوز نابالغ هستیم. این که وقت آزاد خود را صرف یک شغل جانبی کنیم یا به هدفی که سودآور است، بپردازیم بسیار شیکتر است! اما در حقیقت داشتن یک سرگرمی فقط به دلیل لذت بخش بودن میتواند زندگی شما را غنیتر کند. این که به خودتان فرصت دهید تا در کاری حداکثر بهرهوری را نداشته باشید، میتواند احساس خوبی به شما دهد.
راد استوارت، ستاره بریتانیایی راک، برای بیش از دو دهه از ساختن یک راهآهن نمونه در منظر شهری دهه 1940 آمریکا لذت میبرد. واضح است که انگیزه استوارت از این پروژه تقویت برندش نبود. او حتی استعداد خاصی در خلق مدلها نداشت. در واقع او فردی را برای انجام سیم کشی برق استخدام کرده بود.
پس سرگرمی میتوانند تجربیات شما را غنیتر کند. یکی از بهترین کارها برای اوقات فراغت خوب، وقت گذرانی با دیگران است. یک مطالعه در سوئد نشان داد که فروش داروهای ضد افسردگی در دوران تعطیلات به میزان قابل توجهی کاهش مییابد. به عبارت دیگر، مردم سوئد زمانی که میتوانستند اوقات مرخصی خود را با دیگران سپری کنند، به طور میانگین لذت بیشتری را تجربه میکردند.
این یافتهها پیامدهای مهمی برای دورکاران دارد. دورکاری سبکی از زندگی است که در آن افراد از رفتن به دفاتر خفهکننده اجتناب میکنند و شرکتهای اینترنتی را از طریق لپتاپ خود اداره میکنند. در حالی که دورکاران آزادند در مکانهایی مانند تایلند یا گواتمالا استراحت کنند و وظایف کاری خود را انجام دهند.
روزی نایب رئیس یک شرکت ابزار پزشکی هنگام پرواز بر فراز غرب آمریکا در طول یک سفر کاری به این فکر افتاد که از زندگی خود متنفر است. اگرچه او قبلا نسبت به کار خود احساس اشتیاق میکرد اما دیگر برایش معنی دار نبود. حالا او فقط امیدوار بود که با کار کردن به زندگیش معنا دهد.
اولین قدم ضروری برای ساختن یک زندگی رضایت بخش این است که به یک سوال اساسی در مورد مدیریت زمان پاسخ دهیم: هدف اصلی ما در زندگی چیست؟
وقتی ویروس کرونا در سال 2020 شیوع پیدا کرد و دولتهای سراسر جهان را مجبور به اعمال قرنطینه کرد، یک اجماع عمومی در ایالات متحده شکل گرفت؛ همه به این اعتقاد رسیدند که همه گیری کرونا با تمام آسیبها و ضررهایش نقطه عطفی بود که ما را وادار کرد مکث کنیم و آنچه واقعا مهم است را اولویت قرار دهیم و چیزهایی را بررسی کنیم که تا به حال اهمیت نداده بودیم.
مشکل پاسخ دادن به این سوالات این است که میتواند یک تمرین بسیار سختی باشد. بسیاری از علاقه مندان عصر جدید بر این باورند که هر یک از ما دارای یک "هدف متعالی" در زندگی هستیم. بنابراین اگر در موقعیتی نیستید که شغل اداری خود را ترک کنید، ممکن است احساس کنید که داشتن یک زندگی معنادار برای شما محتمل نیست.
با این حال در واقعیت، کاری که با زمان خود انجام میدهیم از نظر کائنات هیچ اهمیتی ندارد. ما از نظر بیولوژیکی جهان را از دیدگاه خود درک میکنیم. این دیدگاه به ما انگیزه میدهد تا تولید مثل کنیم و ژنهایمان به نسل بعد را منتقل کنیم. اما در طرح بزرگ کیهان، زندگی فردی ما هیچ اهمیتی ندارد.
این واقعیت در ابتدا ممکن است بسیار ترسناک و ناامیدانه به نظر برسد. اما اگر با دقت به آن نگاه کنید، متوجه میشوید به طرز باورنکردنی آرامش بخش است. پذیرفتن بی اهمیتی بشر شما را از استانداردهای غیرممکنی که برای خود تعیین کردهاید رها میکند تا زمان خود را در زمین بهینه کنید. از نظر دیدگاه بی اهمیتی کیهانی هر شغلی به اندازه تهیه یک وعده غذایی مقوی برای فرزند شما ارزشمند است. مهم نیست که شما به اندازه موتزارت یا آلبرت انیشتین استعداد ندارید بلکه از دید کائنات نوشتن یک کتاب یا دنبال کردن هر هدفی که به آن اهمیت میدهید راهی شایسته برای گذراندن چهار هزار هفته است.
پس به خودتان سخت نگیرید.
طرز تفکر مدرن درباره زمان، تلاشی بیهوده برای تسلط بر آن است. اما شما میتوانید خود را از این طرز تفکر رها کنید. با کار کردن بر روی محدودیتهای انسانیتان مانند اهمالکاری، حواسپرتی و زندگی در زمان حال میتوانید فانی بودن خود را در آغوش بگیرید و زندگی معناداری بسازید.
یک توصیه:
فناوری خسته کننده یا تک منظوره را جایگزین فناوری امروزی کنید.
ما اغلب تسلیم حواسپرتیهای دیجیتالی میشویم، زیرا آنها راهی برای فرار از پذیرش محدودیتهایمان را میدهند. برای مبارزه با این تمایل با حذف برنامههای شبکههای اجتماعی و روشن کردن حالت پرواز، گوشی هوشمند خود را تا حد ممکن خستهکننده کنید.
همچنین میتوانید از محصولات دیجیتالی که تک منظوره هستند استفاده کنید. به عنوان مثال، به جای نصب اپلیکیشنهای کتاب در گوشی خود میتوانید کتابها را در یک کتابخوان الکترونیکی بخوانید. احتمال اینکه تمرکزتان هنگام مطالعه کتاب الکترونیکی منحرف شود بسیار کاهش خواهد یافت.