کتاب «زندگینامه گاندی» اثری ارزشمند است که نگاهی عمیق به زندگی پربار مهانداس کارامچند گاندی، یکی از بزرگترین چهرههای سیاسی قرن بیستم، میاندازد. این کتاب که در دو جلد در سالهای ۱۹۲۷ و ۱۹۲۹ منتشر شد، از دوران کودکی سرکش گاندی تا فعالیتهای اولیهاش در آفریقای جنوبی و تلاشهای بیوقفه او برای استقلال هند را در بر میگیرد. در این اثر ارزشمند، خواننده با فلسفه شخصی گاندی و جستجوی همیشگی او برای حقیقت آشنا میشود.
مهانداس کارامچند گاندی (2 اکتبر 1869 – 30 ژانویه 1948) (Mohandas Karamchand Gandhi)، فعال برجسته هندی، در اوایل قرن بیستم متولد شد. او پس از آنکه در آفریقای جنوبی (South Africa) برای بهبود وضعیت مهاجران هندی تلاشهای بسیاری کرد، در سال ۱۹۱۵ به هند (India) بازگشت تا با اتکا بر اعتقاد راسخ خود به مقاومت مسالمتآمیز، جنبش استقلال هند (Indian Independence Movement) علیه بریتانیاییها را رهبری کند. این رهبر بزرگ تا زمان ترور در سال ۱۹۴۸ در حین ادای نماز عصر، به مبارزه خود ادامه داد.
بسیار شگفتانگیز است که به تاثیر عمیقی که تعداد اندکی از افراد بر جهان گذاشتهاند، بیندیشیم. حوزههایی چون هنر، فرهنگ و سیاست، تنها نمونههایی از عرصههایی هستند که به واسطه استعدادها، تلاشها و انرژی افراد استثنایی به شکل معناداری شکل گرفتهاند. این افراد با ویژگیهای منحصربهفرد خود، جایگاهی والا پیدا کردهاند.
کمتر کسی به اندازه گاندی، که با لقب مهاتما (روح بزرگ) شناخته میشود، توانسته بر سرنوشت ملت خود و جریان تاریخ، تاثیرگذار باشد. گاندی با رهبری جنبش استقلال هند، الهامبخش میلیونها نفر شد و مقاومت مسالمتآمیز را به عنوان روشی موثر در مبارزات سیاسی به جهانیان معرفی کرد.
گاندی در دوم اکتبر ۱۸۶۹ در شهر ساحلی پربندر (Porbandar) واقع در ایالت گجرات (Gujarat) هند دیده به جهان گشود. او فرزند آخر کارامچاند (Karamchand) و پوتلیبای (Putlibai)، زوجی متواضع و پاکدامن بود. در کشوری که نظام کاستی (طبقاتی) بر تمامی جنبههای زندگی سایه افکنده بود، گاندی در خانوادهای از طبقه تجار معروف به مود بیانیا (Modh Bania) زاده شد.
داستانهای فولکلور سنتی هند که در دوران تحصیل با آنها آشنا شد، تاثیر شگرفی بر روحیه او گذاشت. این داستانها همواره بر اهمیت نیکی به والدین و پایبندی به اصول اخلاقی تاکید میکردند. این آموزهها در کنار الگوبرداری از صداقت والدینش، بنیانهای اخلاقی گاندی را مستحکم ساخت.
در کنار این مبانی، عنصر ارزشمند دیگری نیز به تربیت گاندی افزوده شد: احترام به افراد با پیشینههای مختلف. برخلاف بسیاری از همنسلان خود، والدین گاندی دایره معاشرت خود را به هندوها محدود نمیکردند. گاندی در محیطی رشد کرد که در آن پارسیها (Parsis)، جینها (Jains) و مسلمانان (Muslims) نیز با روی باز پذیرفته میشدند. این تعاملات گسترده، در گاندی دیدگاهی فراگیر نسبت به اهمیت همزیستی مسالمتآمیز اقوام و مذاهب مختلف در جامعه هند به وجود آورد.
با این حال، گاندی جوان نیز همچون دیگر همنسلان خود، تحت تاثیر آداب و رسوم رایج در جامعه آن دوران قرار داشت و انتظار میرفت در فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی آن زمان مشارکت فعال داشته باشد.
در سن سیزدهسالگی، گاندی با دختری به نام کاستوربا (Kasturbai) که تنها چهارده سال داشت، ازدواج کرد. در آن دوران، ازدواج کودکان در جامعه هند، به ویژه در طبقه اجتماعی گاندی، امری رایج بود. حتی سه پسر خانواده آنها به طور همزمان ازدواج کردند. همانند امروز، مراسم عروسی در آن زمان نیز رویدادی مهم و باشکوه برای خانواده و جامعه محسوب میشد. از این رو، گاندی جوان در آن سن و سال از این ازدواج خشنود بود. با این حال، با گذشت زمان و افزایش آگاهی، او به مخالف سرسخت ازدواج کودکان تبدیل شد و بر حق انتخاب آزادانه افراد در امر ازدواج تاکید کرد. به باور او، تصمیمگیری آگاهانه در این زمینه نیازمند بلوغ فکری است که در کودکان وجود ندارد.
اگرچه گاندی از همان کودکی دارای حس اخلاقی قوی بود و با پیروی از آداب و رسوم زمانه خود در ۱۳ سالگی ازدواج کرد، اما همچون بسیاری از نوجوانان، دورهای از سرکشی و طغیان را نیز تجربه کرد. تحت تاثیر دوستی بیقرار و سرکش، گاندی نوجوان به کارهایی دست زد که با باورهای خانوادگیش در تضاد بود؛ مانند سیگار کشیدن، رفتن به مکانهای نامناسب و حتی مصرف گوشت، در حالی که خانوادهاش گیاهخوار بودند. البته این رفتارهای نابهنجار دوامی نیافت و گاندی به زودی از آنها دست کشید. با این حال، مسیر زندگی او تا رسیدن به مقام «روح بزرگ» (Great Soul) همواره آسان نبوده است. گاندی در بزرگسالی، به شدت از اشتباهات جوانی خود انتقاد میکرد.
او حتی رفتار خود در سالهای اولیه ازدواجش را به باد انتقاد میگرفت و مسائل اساسی در رفتارش با همسرش کاستوربای را تشخیص داد که بیسوادی را یکی از عوامل مهم مطیع بودن او میدانست. در نوجوانی، همسرش را صرفا وسیلهای برای ارضای تمایلات جنسی خود میدانست و ابراز تاسف کرد که هرگز از وقت خود برای آموزش خواندن و نوشتن به او استفاده نکرد.
او همچنین به این نتیجه رسید که تلاشهای ناپختهاش برای درک حقیقت، بر زندگی مشترک او و کاستوربا سایه انداخته است. گاندی میکوشید تا همانطور که در پی یافتن حقیقت، یعنی شناخت جلوههای الهی در جهان بود، به همسرش نیز وفادار باشد. اما حسادت و تملکخواهی او نسبت به کاستوربا، آرامش زندگی زناشوییشان را بر هم زده بود. او به وفاداری همسرش شک میکرد، در حالی که این شک هیچگونه پایه و اساس واقعی نداشت.
تلخترین تجربه زندگی گاندی در شانزده سالگی رخ داد؛ تجربهای که او را با عواقب زیان بار تسلیم شدن در برابر شهوت آشنا کرد. در لحظات پایانی عمر پدرش، کارامچاند، گاندی جوان در کنار او بود. پیش از آن، گاندی در نامهای به پدرش، از اشتباهات دوران نوجوانی خود سخن گفته بود و پدر مهربانش با گذشت و بخشش، او را پذیرفته بود. پیوند عاطفی میان آنها بسیار قوی بود؛ با این حال، در آن لحظات غمانگیز و خصوصی، وسوسه شهوت، گاندی را از کنار بستر پدر بیمار به اتاق خواب همسرش کشاند. هنگامی که او به بالین پدر بازگشت، متاسفانه کار از کار گذشته بود.
کتاب زندگینامه گاندی بسیار زودتر از استقلال هند و ترور غمانگیزش به پایان میرسد. با این حال، اندیشهها و مبارزات او تاثیر عمیقی بر قرن بیستم گذاشت و الهامبخش بسیاری از رهبران حقوق بشر مانند مارتین لوتر کینگ (Martin Luther King, Jr.) و سزار چاوز (Cesar Chavez) شد. اگرچه امروزه میدانیم که گاندی نیز مانند هر انسان دیگری دارای محدودیتهایی بود و در برخی موارد دیدگاههایش با معیارهای امروزی همخوانی ندارد، اما ایدههای اصلی او همچنان الهامبخش انسانها در سراسر جهان است. اعتقاد راسخ گاندی به استقلال، کرامت انسانی و قدرت مقاومت مسالمتآمیز، حتی امروزه نیز طنینانداز است.