کتاب «انجامش بده» رویکرد جدیدی درباره انگیزش انسان ارائه میکند. تحقیقات علم انگیزش نشان میدهد که تغییر شرایط میتواند شما را از لحاظ شخصی و حرفهای به جلو سوق دهد، حتی زمانی که احساس کنید سردرگم هستید.
آیلت فیش باخ، روانشناس، استاد دانشکده بازرگانی دانشگاه شیکاگو و رئیس سابق انجمن مطالعه انگیزش است. او بیش از صد مقاله علمی منتشر و در سراسر جهان سخنرانی کرده و در رسانههایی مانند نیویورک تایمز و NPR منتشر کرده است. مطالعات او در زمینه علم انگیزش برنده جایزه بنیاد آموزشی فولبرایت شد.
چقدر در به سرانجام رساندن کارها مهارت دارید؟
آیا شما نیز کارهایتان را به تعویق میاندازید؟
آیا در به اتمام رساندن پروژههایی مانند یادگیری یک زبان جدید یا پرداخت مالیات مشکل دارید؟
از آنجایی که این کتاب را برای خواندن انتخاب کردهاید احتمالا شما نیز مانند من با این موضوع درگیر هستید. من یقینا خود را استاد اهمال کاری و ناتمام گذاشتن پروژههای جدید میدانم.
برای شروع بررسی این معضل مشترک، به سراغ داستانی از بارن مونچهاوزن برویم. این داستان درباره یک مرد نظامی است که در دروغ گفتن استاد بود. روزی مونچهاوزن سوار بر اسبش در حال حرکت بود که ناگهان در باتلاقی افتاد. همانطور که اسبش در حال فرو رفتن در باتلاق بود، بارن به جای وحشت، راه حل زیرکانهای به ذهنش رسید. او شروع به چنگ زدن موهای سرش کرد و اینگونه توانست خود و اسبش را نجات دهد.
مطمئنا داستان بارن افسانهای بیش نیست اما مفهوم خودانگیزشی را به ما میرساند. خودانگیزشی کلید حرکت رو به جلو و یکی از اصلیترین چیزهایی است که برای شروع یک عادت جدید یا به پایان رساندن یک پروژه به آن نیاز داریم.
خیلی از ما لیست بلند بالایی از وظایف کسل کنندهای داریم که ماهها به سراغشان نرفتهایم و تلاشی برای به اتمام رساندن آنها نمیکنیم چرا که فکر میکنیم انجام دادن آنها زمان و انرژی زیادی از ما خواهد گرفت اما وقتی پای کار مینشینیم، میبینیم بسیاری از آنها در عرض یک ساعت تمام میشوند. پس چرا در این موقعیتها خودانگیزشی به دادمان نمیرسد؟
در ادامه درباره علت این ماجرا و کارهایی که برای بالا رفتن انگیزه میتوانیم انجام دهیم، صحبت خواهیم کرد.
همه ما تغییرات بزرگی در زندگی خود داشتهایم که البته برخی از این تغییرات از سر اجبار بوده؛ مثل پایان دادن به یک رابطه ناسالم یا تغییر شغل.
همه ما نیازمند تغییرات اساسی برای رسیدن به اهدافمان هستیم اما عواملی مانند خیال پردازی، حواس پرتی و نگرانیها بخش جدایی ناپذیری از زندگی ما هستند و زمانی که در ذهنمان فعال میشوند، معمولا انگیزه و اهداف ما را به حاشیه میبرند.
پس چگونه زمانی که زندگی در جریان است به خود انگیزه دهیم تا رویاها و خواستههای خود را دنبال کنیم؟
همه چیز با انتخاب یک هدف درست شروع میشود. هدف درست، قویترین ابزار انگیزشی است.
برای تعیین هدف درستی که شما را به خط پایان برساند، سه چیز را در نظر داشته باشید:
علاوه بر موارد بالا، اهداف باید قابل اندازه گیری باشند.
اگر اهدافتان مانند دستور آشپزی اندازه و مقدار مشخصی داشته باشند، بهتر عملی میشوند. هدفی که چالشبرانگیز، قابل اندازهگیری و عملی باشد، شما را به سمت هدفتان میکشاند و باعث میشود پیشرفت قابل ملاحظهای داشته باشید. حتما سعی کنید خودتان هدفتان را تعیین کنید نه شخص دیگری زیرا این کار باعث میشود متعهدتر باشید.
اهدافتان را بیش از حد خوشبینانه انتخاب نکنید.
همه ما خوشبینهایی مانند تد لاسو(شخصیت اصلی سریالی با همین نام) را دوست داریم اما وقتی بیش از حد خوشبین باشیم، ممکن است به جای تلاش برای رسیدن به اهدافمان دچار خیالپردازی شویم.
اهدافتان را با دو معیار میتوانید اندازه گیری کنید: میزان و مدت زمان.
هنگام هدف گذاری به این سوال جواب دهید: چه میزان از هدف را در چه مدت زمانی انجام خواهید داد؟ به عنوان مثال، چه میزان پول و در چه مدت زمان پس انداز خواهم کرد؟ در عرض یک سال، شش ماه، دو سال؟
بنابراین اگر قبلا اهداف مبهمی مانند «در شغل جدیدم عالی باشم» یا « بیشتر بخوابم» را انتخاب میکردید، سعی کنید آنها را با اهداف «یک پروژه کاری را تا پایان هفته کامل کنم» و «هر شب هشت ساعت بخوابم» عوض کنید. یا مثلا اگر میخواهید دویدن را شروع کنید، میتوانید هدفی مانند «دویدن در ماراتن بعدی شیکاگو در کمتر از پنج ساعت» را مشخص کنید.
مورد دیگری که در خودانگیزشی اهمیت دارد «مشوقها» هستند.
مشوق، یک عنصر اساسی در علم روانشناسی رفتاری است که قدمت آن به پژوهشهای پاولوف بر روی سگها در قرن بیستم برمیگردد. مشوق¬ها اساسا شکلی از پاداش و تنبیه هستند. پاداشها و تنبیهها با ایجاد اهداف کوچکتر و فوری به عنوان انگیزهای برای رسیدن به هدف اصلی تبدیل میشوند.
فرض کنید به کافه مورد علاقهتان میروید و قهوه سفارش میدهید. این روزها قیمت لاته، اسپرسو یا هر چیز دیگری که دوست دارید بخورید چقدر است؟ آیا احساس میکنید که خیلی گران است؟
امروزه، در شبکههای اجتماعی کافههای گران قیمت به عنوان عاملی برای اینکه مردم نمیتوانند پولشان را پس انداز کنند، شناخته میشوند. عدهای مزاح میکنند که لاته و نان تست آووکادو از دلایلی هستند که مردم نمیتوانند خانه خود را بخرند اما با این حال همچنان به کافه میروند و لاته و اسپرسو سفارش میدهند. علت ماجرا این است که معمولا ما این کار را به عنوان یک پاداش برای انجام یک کار سخت مانند بلند شدن از رختخواب یا مشوقی برای داشتن یک روز کاری سخت در نظر میگیریم. به عبارتی بهتر، ما همیشه یک دلیل خوب برای خرید قهوه پیدا میکنیم!
برای اینکه بیشترین بهره را از مشوقهای خود ببرید، مطمئن شوید که برای یک دلیل منطقی به خود پاداش میدهید. در غیر این صورت ممکن است دچار “اثر کبری” شوید.
داستان به دوران استعمار هند برمیگردد. در آن دوران تعداد مارهای کبری در سطح شهر بحرانی شده بود. به همین دلیل حاکم شهر برای شکار مارهای کبری جایزه تعیین کرده بود. پس از مدتی، این کار حاکم نتیجه داد و تعداد مارهای کبری کاهش یافت. همه چیز داشت خوب پیش میرفت تا اینکه بعد از مدتی تعداد مارها بیشتر از قبل شد. بعد از تحقیقات مشخص شد که مردم، مار کبری پرورش میدهند تا پاداش بیشتری دریافت کنند.
بنابراین برای اینکه مطمئن شوید از پاداش درستی استفاده میکنید، باید بین دو چیز مهم تمایز قائل شوید: آیا مشوق شما واقعا باعث میشود تا به سمت هدفتان قدم بردارید یا این کار صرفا یک کار بیفایده و آسان است؟
فرض کنید، در شغلتان ترفیع گرفتهاید. پاداش دادن به خودتان برای مدت زمانی که پشت رایانه سپری میکنید کمک چندانی به شما نخواهد کرد اما اگر به خاطر کمیت یا کیفیت کارتان به خود پاداش دهید، بسیار کمک کننده خواهد بود. مثلا میتوانید هدف خود را آماده کردن یک گزارش درباره راهکارهایی که در 3 ماه آینده میتواند به تیم شما کمک کند، تعیین کنید یا هر ماه یک ایده خوب برای تولید محصول به صورت مکتوب ارائه دهید و اگر به این اهداف رسیدید به خود پاداش دهید.
یکی از مواردی که برای تعیین اهدافمان مشخص کردیم این بود که اهداف باید هیجان انگیز باشند و به کاری طاقت فرسا تبدیل نشوند. برای اینکه اهدافمان طاقت فرسا نشوند لازم است هرازگاهی استراحت کنیم.
زندگی مسابقه دو سرعت نیست که با آخرین سرعت ممکن خود بدویم بلکه دو ماراتن است که باید مسافت طولانی تری را با سرعت کنترل شده بدویم تا بتوانیم تا آخرین لحظه انرژی داشته باشیم و دوام بیاوریم. گاهی اوقات توقف کردن و استراحت باعث میشود انرژی و انگیزه بیشتری برای ادامه دادن پیدا کنیم.
عنصر نهایی و حیاتی برای رسیدن به اهداف، داشتن سرگرمی است.
میدانم تا اینجای کتاب درمورد اصول مهم هدف گذاری صحبت کردم اما حالا به شما میگویم که خوش بگذرانید. در کتاب «ماجراهای تام سایر» نوشته مارک تواین، شخصیت اصلی اشاره میکند که «کار شامل هر کاری است که بدن موظف به انجام آن است اما سرگرمی هر کاری است که بدن موظف به انجام آن نیست». این صحبت در واقع تعریفی از انگیزه درونی است.
انگیزه درونی زمانی است که شما کاری را فقط به دلیل لذت آن انجام میدهید و شاید هیچ دلیل مناسبی برای انجام آن نداشته باشید؛ این کار را انجام میدهید چون انجام دادن آن حس خوبی به شما میدهد.
انگیزه درونی بهترین پیش بینی کننده مشارکت در یک فعالیت است.
هر چه انگیزه درونی بیشتری داشته باشید احتمال اینکه آن را انجام دهید نیز بیشتر میشود. اما اگر برای انجام یکی از اهدافمان انگیزه درونی بالایی نداشته باشیم باید چه کنیم؟ وقتی هدفی نه چندان جذاب برای خود تعیین میکنید، اولین قدم این است که تلاش کنید تا جنبه جذابی از آن را برای خودتان مشخص کنید. البته استثناهایی نیز وجود دارد مثلا برای قطع رابطه سمی، قطعا پیدا کردن نکته جذاب سخت است! در این حالت بهتر است لیستی از فواید قطع رابطه سمی در دراز مدت تهیه کنید.
بنابراین، در شرایطی که یافتن لذت در یک کار دشوار است، فقط به خود یادآوری کنید که چرا میخواهید آن را انجام دهید و نتایج مثبت دراز مدت آن را در ذهن خود مرور کنید.
اما به طور کلی استراتژی واضح است: اهداف خود را سرگرمکننده کنید!
یکی از راهها برای این کار وسوسهسازی است. یعنی مثلا میتوانید نمایش مورد علاقه خود را در حین انجام اهدافتان تماشا کنید. البته تا حدی درگیر آن نشوید که کار اصلی خود را فراموش کنید، فقط تا حدی که وظیفه اصلی را سرگرم کننده جلوه دهد پیش روید.
یکی دیگر از کارهایی که میتوانید انجام دهید این است که سعی کنید به احساسات خوبی که در حین انجام کارهای خود تجربه میکنید توجه کنید. برای مثال، اگر میخواهید صبحهای خود را با دویدن آغاز کنید، بلافاصله بعد از دویدن، به احساسات خوبی که در حین دویدن تجربه میکنید، فکر کنید؛ احساس گرم شدن قلب و پوستتان وقتی که آفتاب میتابد، بادی که در موها میوزد، نفسی که تند میزند، صبحی که آرام و ساکت است یا…
تعیین هدفی مانند دو ماراتن یا چک کردن ایمیلها یک چیز است ولی رسیدن به آن چیز دیگری است.
در واقع باید از نقطه A (دراز کشیدن روی کاناپه یا پانصد ایمیل بدون پاسخ) به نقطه B (26.2 مایل دویدن یا پاسخ دادن به تمام ایمیلها) برسید و یکی از موثرترین راهها برای حفظ انگیزه طی حرکت از A به B ارزیابی میزان پیشرفت خود است.
نظارت بر میزان پیشرفت، به دو دلیل انگیزه و تعهد شما به هدفتان را افزایش میدهد:
نظارت بر پیشرفت مهم است اما نحوه نظارت نیز اهمیت دارد. سوالی که مطرح میشود این است که میزان مسیری که به اهدافمان نزدیک شدهایم اهمیت دارد یا میزان مسیری که مانده تا به هدفمان برسیم؟ پاسخ ساده است: هر دو.
احتمالا تا به حال پس از داشتن یک وعده در کافه یا رستورانی کد تخفیفی دریافت کردهاید. عموما در ابتدای کار چندان به آن کد تخفیف اهمیت نمیدهید اما پس از اینکه تعداد کدهای تخفیفتان افزایش مییابد ممکن است در صف خرید قهوه یا اسموتی یا پیتزا برای استفاده از کد تخفیفتان باشید! هر چقدر میزان تخفیف بیشتر شود، بیشتر آن غذا را هوس میکنید. عملکرد مغز واقعا جالب است. در علم انگیزش به این موضوع «اثر گرادیان هدف» میگویند. به این معنی که هر چه پیشرفت بیشتری داشته باشیم، انگیزه بیشتری برای ادامه دادن خواهیم داشت. «اثر گرادیان هدف» همان دیدن نیمه پر لیوان است.
البته گاهی دیدن نیمه خالی لیوان نیز میتواند کمک کننده باشد. فرض کنید در خانه در حال انجام یوگا هستید و در زمانی که برای اجرای یکی از حرکات به پایین خم میشوید، دستمالی که روی زمین افتاده را میبینید. یادتان میافتد از از آخرین باری که خانه را تمیز کردهاید مدت زیادی گذشته است. بنابراین، بلند میشوید و جاروبرقی را میآورید و اتاق را جارو میزنید. در این موقعیت، دیدن نیمه خالی لیوان به یک انگیزه برای انجام کارها تبدیل شد. البته این استراتژیها لزوما بهتر یا بدتر نیستند، صرفا باید بتوانیم در هر زمان بهترین استراتژی را انتخاب کنیم.
یک توصیه کوچک: اگر هدفی را به تازگی شروع کردهاید، در ابتدا سعی کنید نیمه پر لیوان را ببینید تا انگیزه خود را افزایش دهید. اما اگر مدتی از انتخاب هدفتان گذشته است و در ابتدای راه نیستید، بهتر است نیمه خالی لیوان را ببینید. مثلا اگر به تازگی در باشگاهی ثبتنام کردهاید، برای افزایش انگیزه خود تعداد روزهایی که به باشگاه رفتهاید را بشمارید.
اما اگر تازه کار نیستید ولی برای مدتی از روتین خود خارج شدهاید، به تمام روزهایی که از دست دادهاید فکر کنید تا انگیزه شما برگردد. اجازه دهید طعم بد عذاب وجدان کار خودش را بکند.
در هر یک از موقعیتها احساسات خود را بررسی کنید تا تشخیص دهید که در مسیر درستی هستید یا نه. اگر احساس خوبی داشتید یعنی مسیر را درست رفتهاید اما اگر احساس بدی داشتید، احتمالا به این معناست که مسیر را اشتباه رفتهاید و باید استراتژی خود را تغییر دهید.
صرف نظر از اینکه چگونه پیشرفتتان را نظارت میکنید، حفظ انگیزه در آغاز و پایان مسیر آسانتر از حفظ انگیزه در میانه راه است. من سرگرمیهای زیادی مانند گیتار، نقاشی، بافندگی، یادگیری یک زبان جدید را امتحان کردهام. در ابتدا همه چیز آسان و سرگرم کننده است و انگیزه زیادی دارم. اما یک ماه بعد انگار از ابتدا هیچ علاقهای به آنها نداشتهام. چرا اینگونه میشود؟ چرا در میانه راه انگیزه خود را از دست میدهیم؟
معمولا در آغاز شور و اشتیاق بالایی برای به سرانجام رساندن اهدافمان داریم. اما هر چه میگذرد و به میانه راه میرسیم انگیزه خود را از دست میدهیم. در میانه راه، مسیر باقی مانده بسیار طولانی بنظر میرسد. به همین دلیل در این مرحله کمترین انگیزه را برای ادامه مسیر خواهیم داشت. به این اتفاق «معضل مرحله میانی» میگویند.
چگونه میتوانیم از گیر افتادن در این مشکل جلوگیری کنیم؟ مشکل مرحله میانی را میتوان با اصل «کوچک کردن هدفها» تعدیل کرد.
به طور مثال در هدفگذاری برای تبدیل ورزش به عادت همیشگی، هدف گذاری هفتگی بهتر از هدف گذاری ماهانه است. یا اگر میخواهید یک پروژه کاری بسیار سنگین را انجام دهید، میتوانید آن را به تکالیف کوچک هفتگی تقسیم کنید.
راه حل دیگر این است که سعی کنید میانه راه را به عنوان آغاز یا پایان راه در نظر بگیرید. مثلا اگر هدف سالم خوری دارید، ممکن است برای وعده صبحانه به راحتی غذای سالم بخورید اما در وسط ظهر شاید انگیزه کمتری داشته باشید. در این شرایط خوب است که وعده ناهار خود را به عنوان اولین وعده روزتان تصور کنید تا اشتیاق بیشتری برای سالم¬تر خوردن غذا داشته باشید.
از طرفی گاهی اوقات ممکن است با شکستهایی در مسیر راه رو به رو شویم که باعث شود انگیزه ما را برای ادامه راه کاهش دهد. اما آیا چیزی از آن شکستها یاد گرفتهاید؟ اگر فردی هستید که فقط در اشتباهات خود گیر میکنید، مطمئن باشید که احتمال موفقیت خود را کاهش میدهید.
ساموئل بکت، نمایشنامه نویس معروف، میگوید: دوباره تلاش کن. دوباره شکست بخور، شکستی بهتر. سرنا ویلیامز، یکی از بهترین تنیس بازهای جهان در همین زمینه میگوید: من با شکستهایم موفق شدهام، نه با پیروزیهایم.
هر دو آنها به نکته بسیار مهمی اشاره میکنند؛ هیچ ضمانتی برای شکست یا موفقیت شما وجود ندارد. اما میتوان تضمین کرد که در آخر قطعا چیزی یاد خواهید گرفت.
به عنوان کسی که واقعا در شکست خوردن مهارت دارد، میتوانم تایید کنم که بهترین راه برای درس گرفتن از شکست «پرورش ذهنیت رشد» است. ذهنیت رشد یعنی عمیقا سعی کنید این باور را که با تمرکز، تلاش و پشتکار و افزایش تواناییها و مهارتهای خود میتوانید پیشرفت کنید، درونی کنید.
اگر ذهنیت رشد داشته باشید، انعطافپذیری بیشتری در برابر چالشها و سختیها خواهید داشت. وقتی ذهنیت رشد را درونی کنید، دیگر بازخورد منفی دیگران روی شما اثر نخواهد گذاشت. ذهنیت رشد باعث میشود تا همیشه به دنبال راهی برای یادگیری و پیشرفت باشید.
آخرین راهبرد برای حفظ انگیزه این است که مشاوره بدهید(حتی اگر فکر میکنید که صلاحیت مشاوره دادن را ندارید) چرا که وقتی مشاوره میدهید و از هر آنچه یاد گرفتهاید صحبت میکنید، به یاد میآورید که در حقیقت چقدر پیشرفت کردهاید و چقدر از مسیر آگاهی دارید.
نه تنها میتوانید کسی باشید که نصیحت میکند بلکه میتوانید به دنبال یک الگو باشید؛ کسی که میتوانید در راه رسیدن به هدفتان از او الگوبرداری کنید.
الگوی شما میتواند هر کسی باشد؛ دوست، والدین، معلم یا همکار. اما الگوی شما باید بداند که شما از او الگوبرداری میکنید. چرا؟ زیرا یک الگوی خوب کسی است که مسیر شما را پیگیری میکند و به تعیین انتظارات از شما میکنند.
من استادم را الگو قرار داده بودم و او کارهایی را به من محول میکرد که هرگز فکر نمیکردم بتوانم انجام دهم. یک روز به استادم گفتم: فکر نمیکنم بتوانم این کار را انجام دهم. احتمالا به کمک شما نیاز خواهم داشت.
او گفت: اگر باور نداشتم که میتوانی آن را انجام دهی، هرگز انجام این کار را به تو نمیسپردم. من نمیخواهم شکست تو را ببینم. اما فکر میکنم تو میتوانی خیلی بیشتر از آنچه من از تو انتظار دارم انجام دهی.
تا به امروز داشتن الگویی که بیشتر از من به تواناییهایم ایمان داشته باشد، بهترین مشوقی بود که می-توانستم در زندگیام از آن استفاده کنم.
البته برخی افراد نیز ضد الگو هستند اما میتوانند به همان اندازه در موفقیت شما موثر باشند. ضد الگوها اساسا افرادی هستند که ما اصلا نمیخواهیم شبیه آنها باشیم.
احتمالا چندین بار این جمله را شنیدهاید که برخی میگویند: «نمیخواهم شبیه پدر و مادرم باشم». اگر چنین افرادی در اطرافتان دارید ممکن است آنها باعث شوند تا رفتار متضاد آنها را الگوی خود قرار دهید که همین روش به نوبه خود میتواند در رسیدن به اهدافتان کمک کننده باشد.
انجام کار در حضور دیگران نیز میتواند انگیزه شما را افزایش دهد. یک مطالعه در سال 1898 نشان داد که سرعت دوچرخه سواران در زمان رقابت با یکدیگر بیشتر از زمانی است که به تنهایی دوچرخه سواری میکنند. این پدیده “تسهیل اجتماعی” نامیده میشود.
از این پدیده به نفع خود استفاده کنید. مثلا با کار کردن در یک مکان عمومی مانند کافه میتوانید بهرهوری خود را افزایش دهید. حتی اگر درونگرا هستید و در جمع راحت نیستید میتوانید از تصویر یک فرد یا عکس دو چشم استفاده کنید تا بیشتر کار کنید و آن را الهامبخش خود قرار دهید.
گاهی حفظ انگیزه و پیشرفت مستمر سخت به نظر میرسد. همه چیز با تغییر دادن شرایط شروع میشود. مهمتر از همه این است که اهدافتان را انتخاب کنید، به حرکت ادامه دهید و دست از تلاش کردن برندارید. فقط بر اهداف خود تمرکز کنید و محیط خود را به نفع اهدافتان کنید. تا جای امکان دوستان و خانواده خود را با اهداف خود هم مسیر کنید تا آنها نیز درگیر اهداف شما شوند. اگر محیط به نفع شما و اهدافتان باشد، در کوتاهترین زمان ممکن میتوانید به اهدافتان برسید.
یک توصیه:
با تکنیک «شروع تازه» میتوانید از شر معضل مرحله میانی خلاص شوید. مردم تمایل دارند که پس از یک نقطه عطف زمانی مانند شنبه، تولد یا سال جدید سختتر کار کنند. اگر میخواهید از معضل وحشتناک مرحله میانی عبور کنید، میتوانید از این موضوع به نفع خود استفاده کنید.
راهکار این است که میتوانید آن لحظه کنونی(مرحله میانی) را به عنوان یک شروع جدید در نظر بگیرید این کار باعث میشود تا انگیزه بیشتری برای ادامه دادن اهداف خود داشته باشید.
به خود بگویید امروز اولین روز از ادامه زندگی شما است. با این روش، راحتتر میتوانید بر معضل مرحله میانی غلبه کنید.