در این کتاب، ما برخی از این روشها را بررسی میکنیم تا به شما کمک کنیم از ظرفیت کامل خود استفاده کنید. کتاب ظرفیت پنهان یک نقشه راه برای مقابله با مشکلاتی که در این مسیر با آنها مواجه خواهید شد، به شما ارائه می کند.
آدام گرانت روانشناس، مشاور سازمانی، استاد دانشگاه پنسیلوانیا و نویسنده چهار کتاب پرفروش نیویورک تایمز است. او همچنین سابقه حضور در شرکتهایی مانند گوگل، سازمان لیگ بسکتبال NBA و بنیاد گیتس را در رزومه کاری خود دارد.
مجله فورچون او را در فهرست ۴۰ فرد جوان (زیر ۴۰ سال) برتر در دنیای کسبوکار قرار داده است. او همچنین یکی از ۱۰ متفکر برجسته حوزه مدیریت شناخته میشود.
باور قدیمی این بود که کسانی که از نظر علمی، هنری و ورزشی میدرخشند با استعدادی خدادادی به دنیا آمدهاند. این کتاب قصد دارد همین دیدگاه را به چالش بکشد. این کتاب با پشتوانه تجربی قوی، برای خواننده چارچوبی ایجاد میکند تا بتواند از ظرفیتهای خود فراتر از انتظار استفاده کند.
ظرفیت پنهان خود را کشف کنید.
بیشتر مردم فکر میکنند که استعدادهای مادرزادی نقش مهمی در شکوفایی و درخشش افراد دارند. یعنی باور عمومی این است که اگر «یک چیزی» به ژنهای شما نچسبیده باشد، هرگز نمیتوانید از یک سطح مشخص فراتر بروید.
اما تحقیقات نشان داده که این باور درست نیست. اکثر افرادی که در بزرگسالی از خود استعدادهای استثنایی نشان میدهند، کودکانی نابغه نبودهاند. حتی آنها معمولا کار خود را در سطح متوسط یا بد شروع کردهاند. آنچه در نهایت آنها را متمایز میکند استعدادی ذاتیشان نیست. بلکه انگیزهای است که دارند!
برای دستیابی به ظرفیتهای پنهان، تمایل به یادگیری از هر استعداد دیگری مهمتر است. خبر خوب این است که، روشهای خاصی برای یادگیری وجود دارد که میتوانید از آنها استفاده کنید و به سرعت پیشرفت کنید و به سطوحی از مهارت برسید که هرگز تصور نمیکردید. و البته هیچ یک از این روشها شامل تنبیه نیست.
در این کتاب، ما برخی از این روشها را بررسی میکنیم تا به شما کمک کنیم از ظرفیت کامل خود استفاده کنید. کتاب ظرفیت پنهان یک نقشه راه برای مقابله با مشکلاتی که در این مسیر با آنها مواجه خواهید شد، به شما ارائه می کند. برای چسباندن تواناییهای خود به سقف آماده هستید؟ پس شروع کنیم.
در اواخر دهه ۱۹۸۰، ۷۹ مدرسه در یک مطالعه برای ارزیابی تاثیر اندازه کلاس بر یادگیری شرکت کردند. این مطالعه شامل یازده هزار دانشآموز در کلاسهای درس مختلف، از مهدکودک تا کلاس سوم بود.
حدود سی سال بعد، راج چتی(اقتصاددان آمریکایی) دادههای جمعآوریشده در این مطالعه را دوباره تجزیه و تحلیل کرد تا ببیند آیا عوامل دیگری بر موفقیت بلندمدت کودکان تاثیر میگذارد یا خیر. چیزی که او پیدا کرد شگفتانگیز بود.
بزرگسالانی که به طور قابل توجهی بیشتر از همکلاسیهای سابق خود درآمد داشتند، آنهایی نبودند که معلم مهدکودکشان میگفت در املا و ریاضی استعداد زیادی دارند. بلکه بچههایی بودند که معلمشان گفته بود که مهارتهای غیر آکادمیک مانند فعال بودن، اجتماعی بودن، مصمم بودن و منضبط بودن دارند. در درازمدت، بچههایی که در پرسیدن سوال، همکاری با همسالان، مقابله با چالشها و تمرکز قوی بودند، نسبت به بچههایی که مهارتهای درسی بالاتری در سنین پایین داشتند، از نظر حرفهای موفقتر شدند.
این مطالعه نشان میدهد که برتری به شخصیت افراد برمیگردد.
شخصیت، توانایی شما برای اولویت دادن به کارهایی است که احساس میکنید مهم هستند، به بیان دیگر شخصیت یعنی زمانی که تحت فشار هستید چطور فکر میکنید، چطور احساس میکنید و چطور رفتار میکنید. همین موضوع به شما امکان میدهد بر خصلتهای منفی شخصیت خود(مثل تکانشی بودن) غلبه کنید.
شخصیت به این معنی نیست که ذاتا چه کسی هستید، بلکه این است که چطور رفتار کنید. خبر خوب این است که شما میتوانید شخصیت را پرورش دهید تا عملکرد و موفقیت خود را افزایش دهید.
اما چطور میتوانیم شخصیت خود را توسعه دهیم؟
یکی از بهترین عادتهایی که میتوانید پیدا کنید این است که اشتباه کنید. بله درست است. اشتباه کردن یکی از بهترین راهها برای آشکار کردن ظرفیتهای پنهان شما است.
در بسیاری از فرهنگها، کودکان یاد میگیرند که اشتباه مضر است. در مدرسه تعداد اشتباهاتی که مرتکب میشوید، نمره شما را تعیین می کند. اما این کار یک اشتباه بزرگ است. آنچه بسیار ارزشمندتر است، احساس راحتی با ناراحتی ناشی از عدم آمادگی به خاطر دانش اندک است.
فرض کنید میخواهید یک زبان جدید یاد بگیرید. فکر اینکه موقع حرف زدن کلمات زیادی بلد نباشید ممکن است حال شما را بد کند. تصمیم میگیرید تا زمانی که به اندازه کافی اعتماد به نفس پیدا کنید، در جمع صحبت نکنید و به تنهایی مطالعه کنید. با این تصمیم شما هرگز احساس آمادگی نخواهید کرد. یک راه مؤثرتر این است که خود را در موقعیت قرار دهید و متوجه شوید که داشتن چند اشتباه فاجعه بزرگی نیست.
اشتباه، امکان یادگیری و رشد را تسریع می کند. رشد شخصیتی، قایق نجاتی است که شما را از ناهنجاریهای یادگیری عبور میدهد و هر موفقیتی شما را در کشف ظرفیتهای پنهان یاری میکند.
نیم میلیارد سال پیش، زمانی که فورانهای آتشفشانی زمین را ویران کرد، ۷۵ درصد از گونهها از بین رفتند. در میان بازماندگان، اسفنج دریایی هم قرار داشت. اسفنجهای دریایی با دریافت مواد مغذی از آبی که از طریق دیوارههای خود به داخل میکشند، تغذیه میکنند. آنها به شدت انعطافپذیر هستند. اگر آسیبی ببینند، میتوانند بدن نرم خود را دوباره رشد دهند. توانایی باورنکردنی اسفنج برای انطباق با محیط میتواند باعث شود که آنها تا ۲۰۰۰ سال عمر کنند.
برای کشف ظرفیتهای پنهانتان، باید اسفنج دریایی درونی خود را پرورش دهید:جذب کردن، فیلتر کردن و تطبیق پیدا کردن.
شما برای انجام این کار یک انتخاب است، انتخابی که ربطی به ژنهای شما یا حتی جایی که در آن متولد شدهاید ندارد. برای بررسی بیشتر این موضوع، بیایید یک بازیگر مشهور را در نظر بگیریم.
ملودی هابسون کوچکترین فرزند از شش فرزندی بود که توسط یک مادر مجرد در شیکاگو بزرگ شدند. مادر ملودی زندگی سختی داشت و خانواده او در مشقت زندگی میکرد. ملودی از مدرسه عقب افتاد. اما ملودی ظرفیت خود را کشف کرد، در یکی از بهترین دانشگاههای آمریکا درس خواند، از مدیران اجرایی یک شرکت سرمایهگذاری بزرگ شد و حالا او یکی از صد فرد تاثیرگذار از نظر نشریه تایم است. بنابراین، چگونه ملودی با وجود کودکی سخت خود به این سطح از موفقیت رسید؟
اول این که، ملودی در یادگیری مهارت پیدا کرد. هنگامی که او در کلاس یا سخنرانی شرکت میکرد، سوالات خوبی میپرسید و یادداشت برداری میکرد. هر لحظه برای او فرصتی برای یادگیری بود.
دوم این که، او یاد گرفت فیلتر کند. ملودی فهمید که هوشمندانه کار کردن مهمتر است از سختکوشی. او به دقت قدر فرصتهایش را میدانست و مهمتر از آن، فرصتهایی را که به درد او نمیخورد فیلتر میکرد. این کار به ملودی اجازه داد تا تصمیمهایی درست بگیرد.
ملودی توانایی انطباق داشت. مربی او در مورد تمایل ملودی برای برتری در هر کلاس صحبت کرد. شور و شوق او تحسین برانگیز بود، افراد دیگر به ندرت فرصت رقابت با او را داشتند. ملودی با قدرت شخصیتی خود، این موضوع را نشان داد و رفتار خود را بر این اساس تنظیم کرد. او در مورد همکاری با همسالان خود علاقه نشان داد. این کار به رشد مهارتهای اجتماعی او و پذیرش همکاران جدید کمک کرد.
در محیطهای آکادمیک، کمالگرایی پایه یادگیری است. دانشآموزان میدانند که آخر سال نمره خواهند گرفت، و این نمرات نشان میدهد که چقدر به کمال نزدیک هستند. این امر دانشآموزان را تشویق میکند تا بهجای درک اطلاعات، اطلاعات را حفظ کنند.
اما کمالگرایی تنها زمانی به ما کمک میکند که مسائل آشنا و خطی باشند. در دنیای خارج از مدرسه و دانشگاه، مسائل بهندرت اینقدر ساده هستند.
تحقیقات نشان میدهد که افراد کمالگرا هیچ مزیتی در کسب مهارت جدید ندارند. حتی در واقعیت آنها عموما بدتر از همسالان خود عمل میکنند.
چیزی که معمولا به کمالگرایان آسیب میزند، توجه بیش از حد آنها به جزئیات بیاهمیت است. آنها همچنین در برابر موقعیتها و وظایف خارج از ناحیه امن خود مقاومت میکنند، همین موضوع توانایی آنها را برای گسترش مهارتها و تجربیاتشان محدود میکند.
به یاد داشته باشید که اشتباه کردن برای یادگیری ضروری است، همین موضوع با غریزه افراد کمالگرا در تضاد است. کمالگرایان به شدت از خود انتقاد میکنند و خود را در شرم غرق میکنند. در نتیجه نمیتوانند فرصتهای خوب یادگیری را که از شکست ناشی میشود، شناسایی کنند. این امر منطقه امن آنها را مدام کوچکتر می کند و آنها نمیتوانند ظرفیت پنهان خود را کشف کنند.
حتی اگر کمالگرا نباشید، ترس از اشتباه یا ناراحتی ناشی از تجربههای جدید میتواند شما را عقب نگه دارد. اما میتوانید با تمرکز بر استانداردهای خاص، به جای کمالگرایی، با این مسئله مقابله کنید.
فرض کنید که میخواستید غواص بشوید، اما در این زمینه استعدادخاصی ندارید. شما با چند تکنیک غواصی ابتدایی کار را شروع میکنید، اما به محض این که کار سخت میشود، بیمیل میشوید و برای رها کردن این کار بهانه میتراشید. این رفتاری است که عملکرد شما را فلج میکند.
برای جلوگیری از این اتفاق، شما و مربیتان میتوانید اهداف واقعی و مشخصی را ایجاد کنید. مثلا برای تکنیکهای غواصی نمرهای از صفر تا ده در نظر میگیرید. هدف شما رسیدن به نمره ۶ در شیرجه عادی، ۴ در یک شیرجه متوسط و صفر در یک شیرجه پیشرفته است.
بعد از هر تلاش، میتوانید با مربی خود در مورد کارهایی که میتوانید برای افزایش نمره خود انجام دهید مشورت کنید. این کار تمرکز شما را به سمت پیشرفت سوق میدهد و به شما امکان میدهد برای پیشرفتهای کوچک ارزش قائل شوید. از نمرات پایین خود برای تقویت انگیزه استفاده کنید. به یاد داشته باشید که هدف رشد است نه کمال. با بالا بردن تدریجی استانداردهای خود در حین رشد استعدادتان، به سمت کشف تواناییهای پنهان خود حرکت خواهید کرد.
اِوِلین گلینی (Evelyn Glennie) نوازنده حرفهای سازهای کوبهای است که در روستایی در اسکاتلند بزرگ شده است. با این که آکادمی سلطنتی موسیقی لندن درخواست او را رد کرد، او اولین تکنواز کوبهای در مقیاس جهانی شد. او برنده سه جایزه گرمی است و ملکه الیزابت دوم او را به مقام شوالیه مفتخر کرد. بد نیست بدانید ایولین گلنی از دوران کودکی به شدت کمشنوا بود.
در کودکی، گلینی سطح بالایی از «اسفنجی بودن» را در یادگیری موسیقی نشان داد. اما جنبه دیگری از مسیر او وجود داشت که ظرفیت او را شکوفا کرد: لذت.
گلینی آنقدر از موسیقی خود لذت می برد که تمرین برای او یک کار طاقتفرسا نبود. برای او موسیقی مثل یک بازی بود. علیرغم تمایل ما به این باور که مهارت از تحمل سختی به دست میآید، بازی برای یادگیری نتایج بهتری در درازمدت به همراه دارد.
وقتی نوبت به کسب یک مهارت دشوار میرسد، تعداد ساعاتی که صرف تمرین میکنید کمتر از کیفیت زمان تمرین اهمیت دارد. اشتیاق هماهنگ، اصطلاحی است که روانشناسان برای توصیف حالتی استفاده میکنند که در آن تمرین به جای اضطراب از لذت یادگیری انگیزه میگیرد. اشتیاق هماهنگ، فشار را از شما دور می کند و باعث میشود در کاری که انجام میدهید غرق شوید. این حالت برای یادگیری ایدهآل است.
اما چگونه میتوانیم به اشتیاق هماهنگ دست پیدا کنیم؟ پاسخ در بازی کردن کنترل شده است.
بازی کردن کنترل شده نقطه وسط تمرین آگاهانه و بازی آزاد است. در این وضعیت، تمرین مهارتهای جدید سرگرم کننده و رضایتبخش میشود. بازی کردن کنترل شده به شما این آزادی را میدهد که موضوعات مختلف را با هم ترکیب کنید و به کار خود انرژی بدهید، در حالی که یک ساختار کلی را حفظ میکنید.
برای گلینی، این به معنای تجربه کردن سازهای مختلف برای جلوگیری از خستهشدن، نواختن قطعات سخت به عنوان یک چالش و استراحت کافی برای شادابی است. کیفیت تمرین او (نه تعداد ساعتهای تمرینش) چیزی است که اهمیت دارد.
تحقیقات نشان داده است که این رویکرد منجر به نتایج بهتر در بسیاری از زمینهها میشود. به عنوان مثال، دانشجویان پزشکی که از شوخی استفاده میکنند در تشخیص بیماری مهارت بیشتری پیدا میکنند. آموزش شوخطبعی و بازی در محل کار منجر به کسب سریعتر مهارتهای جدید میشود. همچنین بداههپردازی به فروشندگان کمک میکند که از اهداف خود فراتر بروند.
بازی کردن کنترل شده میتواند یادگیری را سادهتر کند. اگر میخواهید از ظرفیتهای خود بهره ببرید، از بین بردن سختیهای آزاردهنده اهمیت ویژهای دارد. بنابراین لازم است از زورگویی به خود اجتناب کنید و سعی کنید سرگرم شوید.
وقتی برای اولینبار شروع به یادگیری چیز جدیدی میکنیم، خیلی سریع پیشرفت میکنیم. اما هرقدر پیش میرویم، دستاوردهایمان کوچکتر میشوند. به طوری که اغلب حتی متوجه آنها نمیشویم. وقتی این اتفاق میافتد، فکر میکنیم به دیوار برخورد کردهایم. اما چیزی که در واقع اتفاق افتاده این است که ما از نفس افتادهایم.
تحقیقات دو دانشمند علوم شناختی، به نامهای وین گری و جان لیندستد، نکته جالبی را در مورد پیشرفت را نمایان کرد. آنها دریافتند همیشه قبل از بهبود عملکرد، یک دوره کاهش وجود دارد. بنابراین، هنگامی که به دیوار برخورد میکنید، طبیعی است که کمی به عقب برگردید. با این عقبگرد، شتاب لازم فراهم میشود تا به جایگاهی فراتر از قبل برسید.
وقتی به این موضوع فکر می کنید، منطقی به نظر میرسد، زیرا راه رهایی از احساس گیر افتادن یا راکد بودن این است که برنامههای فعلی خود را کنار بگذارید و یک استراتژی جدید را امتحان کنید. خیلی طبیعی است که در تلاش برای یادگرفتن کارهای جدید در ابتدا عملکرد شما خوب نباشد. اما همین تجربه به شما فرصت میدهد که به دنبال روشها، مربیان یا تکنیکهای جدیدی باشید که در درازمدت باعث پیشرفتتان شود.
فرض کنید که بهترین بازیکن یک تیم بسکتبال مصدوم است. عملکرد تیم به طور طبیعی در غیاب این بازیکن آسیب میبیند. اما وقتی بازیکن برگردد، تیم بهتر از قبل بازی خواهد کرد. زیرا در نبود این بازیکن، بقیه اعضای تیم در تاکتیکهای خود تجدید نظر میکنند و از نقاط قوت خود به روشهای جدید استفاده کنند و همین موضوع باعث پیشرفتشان میشود.
حالا همین موضوع را در مورد فلات یادگیری و راکدشدن میدانید. این موضوع نشان میدهد که زمان آن رسیده است که رویکرد و جهت حرکت خود را تغییر دهید. اما چگونه میتوانیم این کار را انجام بدهیم؟
اولین قدم جستجوی اطلاعات جدید است. این منبع اطلاعات ممکن است یک کتاب، یک سخنرانی آنلاین یا یک مشاوره تخصصی باشد. به عنوان مثال، اگر شما یک نقاش رنگ روغن هستید که رنگهایش به اندازه کافی رقیق نمیشود ممکن است با هنرمند دیگری حرف بزنید که حلال بهتری میشناسد.
در حالت ایده آل، به دنبال دو یا سه مشاور باشید که میتوانند شما را در غلبه بر چالشها راهنمایی کنند. افراد مختلف نقاط قوت، ضعف و تخصص متفاوت دارند، بنابراین بهترین کار، استفاده از منابع متنوع است.
اما مهم است که نظرات مشاوران را بیچون و چرا دنبال نکنید. به اسفنج درونی خود مراجعه کنید و اطلاعاتی را که جمعآوری کردهاید فیلتر کنید. به یاد داشته باشید، مسیرهای مختلفی برای رسیدن به یک مقصد وجود دارد. مثل یک کاشف شجاع باشید و مسیرهای جدیدی را برای کشف ظرفیتهای پنهان خود دنبال کنید.
این نگرش و رویکرد شما است که بیشتر از استعداد ذاتی در رشد و پیشرفت اهمیت دارد. خبر خوب این است که راهی وجود دارد که میتوانید از آن برای کشف ظرفیتهای خود و رسیدن به سطوح عالی از پیشرفت استفاده کنید.
ابتدا روی رشد شخصیت خود تمرکز کنید. این کار به شما امکان می دهد بر ترس از شکست و هر نقطه ضعفی که ممکن است شما را غافلگیر کند غلبه کنید.
مورد دوم اینکه اسفنج شوید. خود را به جذب، فیلتر کردن و تطبیق فعالانه در حین حرکت عادت بدهید.
مورد آخر اینکه، عادت به بازی را به برنامه خود اضافه کنید. میتوانید جریانهایی استفاده کنید، که شما را از ایستایی خارج میکند و به شما فرصتهایی جدید برای رشد میدهد.