کتاب «راه دشوار آزادی» اثر نلسون ماندلا (1994) از جمله مشهورترین خودزندگینامههای معاصر محسوب میشود. این اثر، روایتی از زندگی پرفراز و نشیب ماندلا، از آغاز سادگی در مناطق روستایی آفریقای جنوبی تا مبارزات ستایش برانگیز علیه نظام آپارتاید است و سرانجام با شرح دوران طولانی زندان و پیروزی نهایی بر ظلم، به پایان میرسد.
نلسون ماندلا از جمله سرآمدان عرصه سیاست در قرن بیستم محسوب میشود. او نماد مبارزه ضد آپارتاید (apartheid) در آفریقای جنوبی (South Africa) بود و تمام عمر خود را وقف این آرمان کرد. به پاس تعهد راسخش به عدالت، ماندلا در سال 1993 برنده جایزه نوبل صلح (Nobel Peace Prize) شد.
آیا حاضرید برای مبارزه با ظلم و ستم از همه داشتههای خود بگذرید؟ آیا حاضرید از آزادی، خانواده و آیندهتان دست بکشید؟ این پرسشی بود که نلسون ماندلا بارها با آن مواجه شد. در طول مبارزات طولانی علیه آپارتاید در آفریقای جنوبی، پاسخ او همواره مثبت بود. ماندلا تمام عمر خود را وقف مبارزه با این نظام ناعادلانه کرد و دههها آزار و اذیت، زندگی پنهانی و سی سال حبس را با شکیبایی تحمل کرد.
هنگامی که در ۱۱ فوریه ۱۹۹۰ از زندان آزاد شد، جهانیان با شگفتی نظاره میکردند که چگونه نظامی که او تمام عمر خویش را وقف مبارزه با آن کرده بود، در حال فروپاشی است. اگرچه فروپاشی نظام آپارتاید تنها مرهون تلاشهای او نبود، اما زندانی شدنش نمادی بارز از ظلم و ستم حاکم بر این رژیم شده بود و پس از آزادیش دوام نیاورد.
در سال ۱۹۹۱، ساختارهای قانونی پشتیبان نظام آپارتاید لغو شد و سه سال بعد، اولین انتخابات آزاد در کشور برگزار شد. بدین ترتیب، تمامی آفریقای جنوبی، اعم از سیاهپوستان و سفیدپوستان، حق رای یافتند. در همان سال، نلسون ماندلا در سن هفتاد و پنج سالگی، به عنوان رئیس جمهور نخستین ملت آزاد و امیدوار آفریقای جنوبی انتخاب شد.
چه نیرویی او را بر آن داشت تا اینچنین طولانی و پیگیرانه در راه آزادی مبارزه کند؟ چه انگیزهای مشهورترین مبارز آزادی قرن بیستم را به پیش میراند؟ در این زندگینامه کوتاه، سفری تاملبرانگیز در مسیر طولانی او به سوی رهایی خواهیم داشت.
ترانسکی (Transkei) منطقهای با طبیعت بکر و چشماندازهای دلانگیز از تپههای ملایم و درههای سرسبز، در کیپ شرقی (Eastern Cape) آفریقای جنوبی واقع شده و روستای موزو (Mvezo)، زادگاه نلسون رولیهللا ماندلا (Nelson Rolihlahla Mandela)، در دل این منطقه قرار دارد.
او در سال ۱۹۱۸ در این روستا متولد شد و تا پایان عمرش، این مکان را خانه خود میدانست. در بدو تولد، نام رولیهللا به معنای «مشکلآفرین» به او داده شد، بیآنکه والدینش آگاه باشند که این نام تا چه اندازه برازنده او خواهد بود. اما در هفت سالگی، در نخستین روز حضور در مدرسهای مسیحی، نام «نلسون» جایگزین نام آفریقایی او شد. در مدارس مبلغین بریتانیایی در آفریقای جنوبی، این رویه مرسوم بود که نامهای آفریقایی با نامهای بریتانیایی تعویض شود. ماندلا هرگز دلیل انتخاب نام نلسون توسط معلم خود را نیافت، اما این نام برای همیشه برای او ماندگار شد.
منطقه ترانسکی زیستگاه قوم خوسا (Xhosa) است. خاندان ماندلا از جمله خاندانهای بزرگ و اصیل قوم تمبو (Thembu) محسوب میشوند که سدهها در این منطقه سکونت داشتهاند. پدر نلسون، گادلا (Gadla)، از رجال سرشناس و مشاور خاندان سلطنتی تمبو بود. در دوران نوزادی نلسون، اختلافاتی میان او و مقامات استعماری بریتانیا پدید آمد چرا که او نمیخواست زیر بار زور بریتانیاییها برود. این اختلاف باعث شد تمامی امتیازات و داراییهای پدرش از او گرفته شود. در پی این واقعه، خانواده ماندلا با فقر دست به گریبان شدند و ناچار به کوچ اجباری به روستای کوچک قونو (Qunu) شدند. در این روستا، در شرایطی بسیار ساده و در مسکنی فاقد امکانات اولیه زندگی میکردند.
با وجود سادگی زندگی در آن روستای کوچک، نلسون همواره دوران کودکی خود را در آنجا با خوشحالی به یاد میآورد. روزهای او به بازیهای کودکانه همچون چوببازی، سنگپرانی و قایم موشک و نیز مراقبت از دامها سپری میشد. در آن محیط ساده و روستایی، او کمتر با تبعیض نژادی که بر جامعه آفریقای جنوبی سایه افکنده بود، مواجه میشد.
با این حال، زندگی نلسون در نه سالگی دستخوش تغییرات بزرگی شد. مرگ پدر بر اثر بیماری ریوی، زندگی او را دگرگون کرد. پیش از مرگ، گادلا با رئیس جونگینتابا (Chief Jongintaba)، نایبالسلطنه قوم تمبو، روابط بسیار نزدیکی داشت. برای همین از او خواست تا پس از مرگش، فرزندش نلسون را تحت سرپرستی خود قرار دهد. جونگینتابا نیز با این درخواست موافقت کرد و بدین ترتیب، نلسون جوان پس از درگذشت پدر، روستای مادری را ترک و به نزد نایبالسلطنه تمبو مهاجرت کرد. از آن لحظه به بعد، او دیگر هرگز با مادر خود زندگی نکرد.
او هرگز نخستین روزی که وارد کاخ نایبالسلطنه شد را از یاد نبرد. این عمارت باشکوه که در منطقه به «کاخ بزرگ» (Great Place) شهرت داشت، مجللترین بنایی بود که تا آن زمان دیده بود. دو عمارت آجری و هفت کلبه مجلل به رنگ سفید که در زیر آفتاب درخشان ترانسکی جلوهای خیره کننده داشتند. باغهای وسیع و سرسبز و مزارع پر از درختان میوه و گله دامها، بر شکوه و عظمت این مجموعه میافزود. نایبالسلطنه یک ماشین لوکس از نوع فورد V8 (Ford V8) داشت.
رئیس جونگینتابا به قولش عمل کرد؛ با نلسون مانند پسر خودش رفتار کرد. خیلی زود، او به خانواده سلطنتی ملحق شد و برای مشاوره دادن به جاستیس (Justice)، فرزند ارشد نایبالسلطنه آماده شد.
در زمان اقامت در کاخ نایبالسلطنه، نلسون این فرصت را پیدا کرد تا شیوههای رهبری موثر را از نزدیک یاد بگیرد. بسیاری از افراد قبیله تمبو برای حل اختلافات به حضور او میرسیدند و نایبالسلطنه با دقت به سخنان آنها گوش میداد. نلسون از مشاهده شیوه مدیریتی او لذت میبرد. او نه تنها شنوندهای دقیق بود، بلکه انتقادات را نیز با روی باز میپذیرفت و با بهرهگیری از شیوهای هوشمندانه، به گونهای عمل میکرد که افراد قبیله تصور میکردند خودشان به راهحل مسئله دست یافتهاند.
بعدها، زمانی که زمان آن رسید که خودش یک رهبر باشد، نلسون همین اصول را در عمل پیاده کرد.
به پیروی از سنت خوسا، هنگامی که نلسون و جاستیس شانزده ساله شدند، به همراه سایر جوانان منطقه به درهای دور افتاده سفر کرده و در مراسم مهم گذر، شرکت کردند. این مراسم، نشان دهنده گذار از کودکی به بزرگسالی است و بنابراین، هنگامی که آنها به خانه خود بازگشتند، به طور رسمی به عنوان بزرگسالان پذیرفته شدند و به نظر میرسید که آماده رهبری مردم تمبو هستند.
با این حال، قبل از آنکه این دو نفر زندگی بزرگسالی را در خانه سلطنتی آغاز کنند، نایبالسلطنه میخواست فرزندانش مهارتهای حرفهای کسب کنند، بنابراین آنها را به دانشگاه فرستاد. در آنجا بود که جاهطلبیهای نلسون گستردهتر شد.
در دوران تحصیل، او با امکانات و شیوههای زندگی نوینی همچون توالتهای مدرن، دوش آب گرم و استفاده از صابون آشنا شد. در همین دوران بود که با افرادی خارج از قبیله خود دوست شد و با کمال تعجب دید که برخی از اساتید دانشگاه با افرادی از قبایل دیگر ازدواج کردهاند.
با این حال، مهمترین اتفاقی که در دوران تحصیل دانشگاهی برای او رخ داد، آشنایی با کنگره ملی آفریقا (African National Congress) بود. این سازمان با هدف اتحاد مردم آفریقا در برابر استعمارگران اروپایی و مبارزه با قوانین نژادپرستانهای که حقوق اساسی مردم آفریقا را پایمال میکرد، تاسیس شده بود. اگرچه نلسون در آن دوران به عضویت این سازمان درنیامد، اما ایدههای مطرح شده در آن، افکار او را به شدت تحت تاثیر قرار داد و چالشی جدی برای باورهای قبلی او به شمار میرفت. به تدریج، این اندیشهها به مهمترین عامل شکلدهنده شخصیت و مسیر زندگی او تبدیل شدند.
پس از گذراندن شش سال تحصیل در دانشگاه، نایبالسلطنه فرزندان خود، جاستیس و نلسون، را به کاخ فراخواند. او برای پسرانش یک سورپرایز داشت: او از دو پسرش خواست که ازدواج کنند. با وجود احترام فراوانی که فرزندان برای پدر قائل بودند، این تصمیم ناگهانی برای آنها غیرمنتظره و ناخوشایند بود. دانشگاه، افق دید آنها را گسترش داده بود و آنها تمایلی به ترک آن سبک زندگی و بازگشت به کاخ نداشتند.
در نتیجه، آنها نتیجه گرفتند که تنها راه چاره، فرار از این موقعیت است. برای همین هم، شهر ژوهانسبورگ (Johannesburg) که شهری بزرگ و مرکز صنعتی در شمال تمبولند (Thembuland) محسوب میشد را به عنوان مقصد انتخاب کردند. ژوهانسبورگ به عنوان قلب اقتصادی آفریقای جنوبی شناخته میشد و مهاجران بسیاری از سراسر کشور برای کار در معادن اطراف این شهر به آن مهاجرت میکردند.
با وجود محدودیتهای شدید سیاهپوستان آفریقای جنوبی مبنی بر عدم امکان خروج از منطقه محل سکونت بدون اخذ مجوزهای خاص، جاستیس و نلسون با توسل به حیله و با کمک یکی از دوستان نایبالسلطنه موفق شدند مدارک جعلی تهیه کنند. بدین ترتیب، در نیمه شب سال 1941، آنها از منطقه فرار کردند. تقریبا پنجاه سال طول کشید تا نلسون مجددا به تمبولند بازگردد.