کتاب اقتصاد روایی

چطور داستان های فراگیر اتفاق‌های بزرگ اقتصادی را رقم می زنند؟

نویسنده:
رابرت جی. شیلر
(Robert J. Shiller)
مطالعه این کتاب را شروع کنید!

این کتاب که در سال ۲۰۱۹ منتشر شد، در مورد تاثیر داستان‌های مشهور در رفتار اقتصادی ما است. این کتاب ماجرای رشد ناگهانی بیت‌کوین و سقوط‌ بورس را با اقتصاد روایی توضیح می‌دهد.

این کتاب برای چه کسانی مفید است؟

  • تحلیلگرانی که می‌خواهند دید وسیع‌تری داشته باشند.
  • هر کسی که قصد دارد پیش‌بینی کند.
  • کسانی که به علم اقتصاد و رخدادهای جهانی علاقه‌مند هستند.

رابرت شیلر، استاد دانشگاه ییل، برنده نوبل اقتصاد و از نویسندگان نیویورک تایمز است.

خلاصه کتاب اقتصاد روایی

حاوی 8 ایده کلیدی
Narrative Economics
?How Stories Go Viral and Drive Major Economic Events
ایده‌های کلیدی کتاب
مقدمه

مقدمه ای بر کتاب اقتصاد روایی

چطور روایت‌های داستانی اقتصاد را هدایت می‌کند؟

آیا تا به حال به این فکر کرده‌اید که چرا بازارهای مالی و اقتصاد کشورها به یکباره رفتاری عجیب در پیش می‌گیرند؟ اقتصاددان‌ها ریشه این تغییرات را در اعداد و آمار جستجو می‌کنند. گویا تنها راه درک اقتصاد، داده‌کاوی است.

مشکل اینجا است که بسیاری از کسانی که فعالیت‌های اقتصادی را هدایت می‌کنند(مصرف‌کنندگان، تاجران و سیاست‌مداران) پیچیده‌تر از چیزی هستند که آمار، توان توصیف آن‌ها را داشته باشد. آن‌ها داستان‌های خاص خود را دارند. داستان‌هایی که رفتارشان را تغییر می‌دهد و این رفتارها به نوبه خود بر نحوه کارکرد پول و سرمایه اثر می‌گذارد.

وقتی این داستان‌ها معروف می‌شوند، بر اقتصاد اثر می‌گذارند. هم در زمان سقوط بازار و هم وقتی یک نفر برای اولین بار بیت کوین می‌خرد. اما معمولا تحلیل‌گرها، داستان‌های پیرامون این اتفاق‌ها را نادیده می‌گیرند.

اقتصاد روایی روش جدیدی برای در نظرگرفتن روایت‌های جمعی پیشنهاد می‌کند. در این کتاب نگاهی می‌اندازیم به برخی روایت‌های مشهور که رویدادهای اقتصادی مهمی را رقم زدند.

در این کتاب می‌آموزیم:

اپیدمی‌ها در مورد داستان‌های وایرال و فراگیر چه چیزی به ما می‌آموزند؟

چرا سرمایه‌گذاران بیت‌کوین آدم‌های خاصی هستند؟

چگونه سرمایه‌گذاران در طول دو جنگ جهانی رفتاری متفاوت داشتند؟

ایده کلیدی1

1اقتصاد روایی تاثیر داستان‌های جمعی بر رفتارهای اقتصادی را بررسی می‌کند

وقتی یک اقتصاددان را در تلویزیون می‌بینید، متوجه می‌شوید که آن‌ها همیشه در مورد اعداد و ارقام صحبت می‌کنند. آن‌ها از عبارت‌هایی مانند تولید ناخالص داخلی یا تورم برای توصیف سقوط بازار سهام یا رکود بازارها استفاده می‌کنند.

در دنیای اقتصاددانان، اغلب به نظر می‌رسد که اقتصاد جدای از جهان واقعی و در یک دنیای عددی قراردارد. اقتصاددانان به ندرت تلاش می‌کنند که اقتصاد را با اشاره به ترس‌ها، امیدها یا تعصبات مردم تحلیل کنند. اغلب تحلیلگران، داستان‌هایی را که برای درک رویدادهای جهانی حیاتی هستند، کنار می‌گذارند. اینجا است که به اقتصاد روایی نیاز پیدا می‌کنیم.

ابتدا برای درک عبارت اقتصاد روایی باید کاربرد مدرن کلمه داستان را در نظر بگیریم.

داستان چیزی فراتر است از یک آغاز، میانه و پایان. داستان ممکن است شامل یک باور جمعی باشد.

داستان تاجر زیرک را در نظر بگیرید، این داستان در آمریکا به شدت محبوب است. دونالد ترامپ از این داستان برای جذب رای‌دهندگان استفاده کرد. اینکه آیا ترامپ واقعا یک تاجر زیرک است یا نه اهمیتی ندارد. او با زیرکی توانست خود را به این داستان شبیه کند و نشان دهد که او مانند یک امپراتور سخت‌گیر و زیرک قادر است بهترین معامله‌ها را برای کشور رقم بزند.  این روایت واقعا اثرگذار بود و باعث شد در نهایت دونالد ترامپ رئیس‌جمهور آمریکا شود.

سقوط بازار سهام در سال ۱۹۲۹ را درنظر بگیرید. در سال‌های قبل از سقوط، داستان‌هایی بودند که شهرتی جهانی داشتند. در این داستان‌ها مردمانی عادی، پس‌انداز خود را به بازار سهام آوردند و ثروتمند شدند. همین داستان‌ها باعث شد که عده بیشتری به صورت غیرحرفه‌ای سرمایه‌گذاری کنند. این سرمایه‌گذاران غیرحرفه‌ای زمینه سقوط بازار در ۲۴ اکتبر ۱۹۲۹ را رقم زدند.

روایت باید بخشی از درک ما از هر رویداد بزرگ اقتصادی را تشکیل دهد. اما معمولا این طور نیست. اقتصاددانان به ندرت بر نقش داستان‌ها تاکید می‌کنند، اما در میان همه آن‌ها یک استثنای مهم به نام جان مینارد کینز وجود داشت.

کینز به جای ارجاع دادن به اعداد، در مورد احساسات عمومی هم صحبت کرد. او در کتاب پیامدهای اقتصادی صلح، پیش‌بینی کرد که غرامت سنگینی که آلمان باید پس از جنگ بپردازد، برای این کشور تجربه‌ای بسیار تلخ خواهد بود و این در حالی بود که هیچ تحلیل آماری‌ای وجود نداشت که این هشدار را به ما بدهد.

ایده کلیدی2

2ظهور بیت‌کوین نشان‌دهنده قدرت روایت در اقتصاد است

در اواخر سال ۲۰۰۸ شخصی که خود را ساتوشی ناکاموتو معرفی کرد، مقاله‌ای نوشت و در آن به بیت کوین اشاره کرد. یک سیستم پولی الکترونیکی همتا به همتا. از آن لحظه هیجان زیادی در مورد این فناوری مرموز به وجود آمد. هرچند که هویت واقعی ناکاموتو هرگز فاش نشد اما اختراع او(بیت کوین) به شهرتی جهانی رسید.

بیت کوین یک نظریه پیچیده و چشم‌گیر در داخل خود دارد و به جای دستاورد عظیمی که فناوری بلاکچین ایجاد کرده است، رمز و رازهای بیت کوین باعث محبوبیت آن می‌شود.

اگر بخواهید به اکثر سرمایه‌گذاران بیت کوین نزدیک شوید و از آن‌ها در مورد فناوری پشت ارزهای دیجیتال مانند درخت مرکل یا امضای دیجیتال منحنی بیضوی سوال کنید، به احتمال زیاد، آن‌ها هیچ حرفی برای گفتن نخواهند داشت. در عوض آنچه بیشتر باعث هیجان سرمایه‌گذاران در بیت‌کوین می‌شود، داستان‌هایی است که در مورد آن می‌گویند. این ارز دیجیتال نویددهنده روشی نوین در اقتصاد است. واحد پولی که عکس پادشاهان و روسای جمهور مرده روی آن نقش نبسته باشد.

این ارز جدید، پیامی است از آینده. سرمایه‌گذاران باور دارند که اگر در بیت‌کوین سرمایه‌گذاری کنند، از آینده سهم خواهند داشت. در نظر آن‌ها خرید بیت‌کوین، نوعی آینده نگری است. آن‌ها ترجیح می‌دهند در بین افراد زیرک باشند نه کسانی که از دنیا عقب مانده‌اند.

یکی دیگر از ایده‌های رایج مرتبط با بیت‌کوین، واحد پولی است که در اختیار دولت‌ها و بانک‌های مرکزی نیست. افرادی عاشق این روایت می‌شوند که باور دارند دولت‌ها فاسد هستند و کارایی لازم را ندارند. از سوی دیگر این ارز به هیچ کشور خاصی تعلق ندارد، برای همین نشان‌دهنده جامعه‌ای بین‌المللی در جهان معاصر است. خریداران بیت‌کوین خود را به صورت شهروندان باهوش و آینده‌نگر این جامعه جهانی می‌بیند.

بیت‌کوین با بنیان‌گذار مرموزش، ریاضیات پیچیده‌اش و تصویری که از دنیای آینده نشان می‌داد، داستان بسیار جذابی ارائه کرد. بدون این داستان جذاب بعید بود که این ارز دیجیتال بتواند در جهان فراگیر شود و میلیون‌ها نفر را به سمت خود جلب کند.

بیت کوین نمونه‌ای مهم از قدرت روایت در بازار پول به حساب می‌آید.

ایده کلیدی3

3مطالعه اپیدمی‌ها می‌تواند چیزهای زیادی در مورد اقتصاد روایی به ما بگوید

یک لحظه به تمام دانشکده‌های یک دانشگاه فکر کنید. دانشکده مردم‌شناسی، فیزیک، ادبیات، ریاضی و اقتصاد. مراکزی بسیار تخصصی که کشفیات جذابی در زمینه‌های علمی خود دارند.

اما بیش از حد تخصصی بودن رشته‌ها، خالی از اشکال هم نیست. اگر دانشکده‌ها ارتباط بیشتری با هم داشته باشند، می‌توانند بینش یکدیگر را غنی کنند. یکی از مواردی که اقتصاددانان می‌توانند از دانشکده‌های دیگر یادبگیرند، دانش اپیدمیولوژی )بررسی بیماری‌های همه‌گیر( است.

با نگاه دقیق به چگونگی گسترش بیماری‌ها، می‌توانیم همه‌گیر شدن داستان‌ها را هم بهتر درک کنیم. یک بیماری مسری مثل ابولا یا کرونا را در نظر بگیرید. در این همه‌گیری‌ها سه نرخ وجود دارد: نرخ ابتلا، نرخ مرگ‌ومیر و نرخ بهبودی.

وقتی همه‌گیری در حال افزایش است، تعداد موارد ابتلای جدید بیشتر از جمع تعداد کسانی است که می‌میرند یا بهبود پیدا می‌کنند. اما وقتی جمع تعداد مرگ‌ومیرها و بهبودی‌ها بیشتر از موارد ابتلای جدید باشد، می‌فهمیم که همه‌گیری رو به کاهش است.

این الگو در داستان‌های اقتصادی هم قابل مشاهده است. سرایت یک داستان از فردی به فردی دیگر از طریق مکالمه انجام می‌گیرد. این گفتگو ممکن است در یک دیدار حضوری یا در شبکه‌های اجتماعی یا پشت تلفن رخ بدهد. رسانه‌های خبری و مصاحبه‌های تلویزیونی نیز در گسترش این داستان‌ها نقش دارند.

در ابتدا، گسترش داستان با سرعت انجام می‌گیرد. سپس درست شبیه به اپیدمی بیماری، روند گسترش کند می‌شود. اما به جای بهبودی یا مرگ، افراد نسبت به یک داستان بی‌توجه می‌شوند یا آن را به طور کامل فراموش می‌کنند. وقتی تعداد این افراد از تعداد کسانی که برای اولین بار این داستان را می‌شنوند بیشتر می‌شود، داستان در آستانه مرگ قرار می‌گیرد.

باز هم بیت‌کوین یک نمونه عالی از تشابه بین یک بیماری همه‌گیر و روایت اقتصادی مسری است. اگر به تعداد دفعات استفاده از کلمه بیت‌کوین در اخبار و روزنامه‌های کشور توجه کنید، در حدود سال ۲۰۱۳، رشد بسیار سریعی را خواهید دید. در سال ۲۰۱۸، یک رشد شدید قابل مشاهده است. ما هنوز پایان داستان بیت‌کوین را ندیده‌ایم. اما نمودار رشد و نزول خیلی شبیه به یک همه‌گیری است.

بنابراین اپیدمی‌های بیماری و همه‌گیرشدن‌های روایی شکل مشابهی دارند. دانستن این موضوع چه اهمیتی دارد؟

با مطالعه الگوهای اپیدمی، می‌توانید حدس بزنید که چه آینده‌ای در انتظار داستان‌های اقتصادی است.

ایده کلیدی4

4یک داستان معمولا بخشی از یک خوشه داستانی است

یک داستان زمانی شتاب می‌گیرد که با داستان‌های دیگر مرتبط شود. تصور کنید یک همسایه روان‌ پریش دارید که برای دور کردن گربه‌ها، روی دیوار سنبل می‌کارد. وقتی تعداد گربه‌های محله شما کم شود، داستان نفرت این همسایه از گربه را به یاد خواهید آورد. اما ممکن است در ادامه ماجراهای دیگری رخ بدهد که باعث شود از این همسایه متنفر شوید. چرا این طور است؟ چون یک داستان معمولا بخشی از یک خوشه داستانی بزرگ‌تر است.

منحنی لافر یک مثال بسیار جالب از این اثر خوشه‌ای است. این منحنی توسط اقتصاددان مشهور، آرتور لافر مطرح شد. منحنی لافر شبیه به یک U وارونه است و نشان می‌دهد درآمد مالیاتی کل با کاهش میزان مالیات، افزایش پیدا می‌کند.

وقتی برای نخستین بار این ایده مطرح شد، کسی به آن توجه نکرد. اما در سال ۱۹۷۴ این منحنی به یکباره مشهور شد. در یک مهمانی شام، آرتور لافر این منحنی را روی دستمال کاغذی کشید و به سیاستمداران جمهوری‌خواه، دونالد رامسفلد و دیک چنی نشان داد.

داستان اقتصاددانی که یک مفهوم را روی دستمال کاغذی برای سیاستمداران توضیح می‌دهد، خیلی برای مردم جذاب شد.

منطق ساده و کاهش مالیات بر اساس منحنی لافر، به این ایده که دولت‌ها ناکارامد هستند دامن می‌زد. همین که سیاستمداران محافظه‌کار مثل ریگان و تاچر به سرعت از ایده لافر استقبال کردند، باعث شد که بی‌اعتمادی به دولت‌ها تقویت شود.

شهرت منحنی لافر زمانی رخ داد که رمان «اطلس شانه بالا انداخت» به شهرت رسید. این رمان ماجرای گروهی از رهبران تجاری و تولیدکنندگان را روایت می‌کند که پس از اعتراض به دولت، به یکباره ناپدید می‌شوند. دولتی که با مالیات‌های سنگین تلاش می‌کند جلوی نوآوری را بگیرد.

در مورد سیاست ریگان و تاچر و رمان معروف، منحنی لافر یک توضیح منطقی ارائه می‌کرد. این روایت‌ها در کنار هم قرار گرفتند و این مفهوم را در ذهن ایجاد کردند که دخالت دولت در زندگی مردم و مالیات به ذات چیز بدی هستند.

همه این‌ها به این معنی است که وقتی ما به دنبال درک یک روایت رایج هستیم، باید همیشه مراقب باشیم که مجموعه داستان‌های مرتبط با یک روایت را نادیده نگیریم. در غیر این صورت فقط یک بخش کوچک از یک تصویر بزرگ را خواهیم دید.

«ایده لافر در مورد موضوعی خسته‌کننده بود که مردم دلشان نمی‌خواهد در مورد آن بشنوند، اما این ایده در کنار داستان‌های دیگر باعث شد که منحنی لافر مشهور شود.»

ایده کلیدی5

5قدرت یک داستان اقتصادی وابسته به جزئیات واضح است

دست خودمان نیست، ما همواره در تلاش هستیم که یک روایت ایجاد کنیم. ژان پل سارتر می‌نویسد «انسان همیشه راوی داستان است، هر اتفاقی که رخ می‌دهد به سرعت در یک داستان قرار می‌گیرد.» به عبارت دیگر ذهن ما همه چیز را به صورت یک روایت در می‌آورد. اما برای کامل شدن داستان لازم است جزئیاتی را به داستان خود اضافه کنیم.

«براد ای بل» و «الیزابت اف لوفتوس» دو روانشناس شناختی، آزمایش جالبی را در سال ۱۹۸۵ انجام دادند.  در این آزمایش، شرکت‌کنندگان در نقش هیات منصفه بودند. هدف این بود که ببینند جزئیات تا چه اندازه بر نحوه تصمیم‌گیری آن‌ها در دادگاه اثر می‌گذارد. روایت‌ها به دو صورت ارائه شد. بدون جزئیات و با جزئیات فراوان.

در یکی از پرونده‌ها بیان شد که متهم در حین ارتکاب به جرم، به صورت تصادفی یک کاسه را روی گلیم کوبید. این رخداد هیچ ربطی به داستان اصلی جرم مرتکب شده نداشت. اما همین تصویر به هیات منصفه کمک کرد که بتوانند صحنه رخ دادن جرم را بهتر تصور کنند.

جزئیات در یک داستان به ما کمک می‌کند که تاثیر روایت را چند برابر کنیم.

به داستان تروریستی یازده سپتامبر فکر کنید. در آن زمان اقتصاد آمریکا در میانه یک رکود بود. بسیاری از اقتصاددانان نگران بودند که حمله به مرکز تجارت جهانی و پنتاگون اعتماد به اقتصاد را هرچه بیشتر از بین ببرد. شاخص‌ها هم این موضوع را تایید می‌کردند. اما در ماه نوامبر، به طرز شگفت‌انگیزی رکود به پایان رسید.

به نظر می‌رسید که مردم آمریکا با تماشای تصویر حمله به این ساختمان نمادین، روایت رکود اقتصادی را در ذهن خود تغییر دادند. یک نقطه مهم مربوط به زمانی بود که جورج بوش در سخنرانی خود مردم را تشویق کرد که از ترس‌های خود عبور کنند. او گفت به کسب‌وکار خود ادامه دهید، با هواپیما سفر کنید و از جاذبه‌های آمریکای زیبا لذت ببرید و به دیدن دیزنی لند در فلوریدا بروید.

مردم آمریکا به جای ادامه داستان رکود، پیرامون این جزئیات، داستانی جدید درست کردند. این رخداد وحشتناک و سخنرانی مهیج جورج بوش باعث شد که کسب‌وکارها در مقابل رکود مقاومت کنند.

ایده کلیدی6

6برخی روایت‌های اقتصادی بارها تکرار می‌شوند

یک روایت اقتصادی بسیار رایج، این است که مردم در یک موقعیت خاص وحشت می‌کنند یا با اطمینان یپش می‌روند. شما اغلب می‌شنوید که روزنامه‌نگاران، سیاست‌مداران و اقتصاددانان در مورد اطمینان و نااطمینانی صحبت می‌کنند. مردم ممکن است به مشاغل، بانک‌ها و به وضعیت اقتصاد کلان نیز اعتماد داشته باشند. علاوه بر این اعتماد به دیگران نیز لازمه شکوفایی اقتصادی است.

درست همان طور که کریستوفر بروکر می‌نویسد، داستان‌ها هفت طرح اساسی دارند. طرح‌هایی مانند رسیدن به ثروت یا غلبه بر هیولا.

در اقتصاد نیز به نظر می‌رسد که روایت‌ها بارها و بارها تکرار می‌شوند. برای همین بیایید به روایت وحشت در مقابل اطمینان بازگردیم.

در ایالات متحده، در سال ۱۸۵۷ و در آستانه جنگ داخلی،  وضعیت مالی «ترسناک» بود. سال‌ها بعد و در سال ۱۹۰۷، استفاده از کلمه پنیک برای توصیف بحران‌های مالی مرسوم شد. در همان زمان بود که بانک مشهور، جی پی مورگان از پول خود برای کمک به نظام بانکی استفاده کرد.

روی دیگر سکه وحشت جمعی، اطمینان جمعی است. اهمیت اطمینان به عنوان یک روایت نوظهور را می‌شود در حرف‌های کالوین کولیج، سی‌امین رئیس‌جمهور آمریکا مشاهده کرد. کولیج در تلاش بود تا باور عمومی نسبت به بازار سرمایه در دهه ۱۹۲۰ را تقویت کند. برای همین در مورد اوضاع اقتصادی، یک سخنرانی بسیار خوشبینانه و مثبت ارائه کرد. در حالی که در واقعیت اوضاع اصلا جالب نبود.

از ابتدای تاریخ، روایت وحشت و اطمینان، یکی از داستان‌های مرسوم اقتصادی بوده است. بحران مالی ۲۰۰۸ را در نظر بگیرید، در این دوران، خاطره رکودهای بزرگ قبلی یک عامل کلیدی بود.

یک روایت مرسوم، سقوط بازار سهام است. سقوط بازار سهام در سال ۱۹۲۹ بود که مفهوم بحران مالی را به ما نشان داد. پیش از آن، از عبارت اوج فرود فقط در مورد موسیقی واگنر یا صدای رعد و برق استفاده می‌شد. اما در بحران ۱۹۲۹ واژه «Crash» یا سقوط در مورد بازار نیز به کار رفت.

این روایت در سال‌های ۲۰۰۷ تا ۲۰۰۹ همراه با رکود بزرگ، تکرار شد. درست مثل دهه ۱۹۲۰، حرف اصلی این بود که سقوط مجازاتی است اجتناب‌ناپذیر برای بی‌پروایی و خوش‌بینی افراطی.

این روایت‌ها که ریشه در وقایع قدیمی دارند، رویدادهای امروز را شکل می‌دهند. اگر می‌خواهیم درک بهتری از آنچه در حال حاضر اتفاق می‌افتد داشته باشیم، باید بدانیم آنچه که تجربه می‌کنیم اغلب تکرار یکی از همین داستان‌های تکراری است.

ایده کلیدی7

7تاثیر اقتصادی برخی روایت‌ها ممکن است در طول زمان تغییر کند

با گذشت زمان، خاطرات ما نیز تغییر می‌کنند.

جشن تولد ما در کودکی، سفری که با دوستان خود رفتیم، آخر هفته‌ای که بدحال بودیم یا…

ما در طول زندگی بارها این خاطرات را به یاد می‌آوریم، اما ممکن است هربار این خاطرات با تفاوت‌هایی جزئی در ذهن ما تداعی شوند. به همین دلیل ممکن است ما ارزیابی متفاوتی از آن اتفاق‌ها داشته باشیم.  برای مثال شاید آن بعد از ظهر وحشتناک که مچ دست شما در بازی بولینگ پیچ خورد، حالا تبدیل به یک خاطره فوق‌العاده شود.

شبیه به زندگی ما، اقتصاد هم از همین قاعده پیروی می‌کند. روایت‌های جمعی پیرامون رویدادهای اقتصادی می‌تواند در طول زمان تغییر کنند و درک ما از آن‌ها را تغییر بدهند.

خاطره سقوط بازار سهام در ۱۹ اکتبر ۱۹۸۷ یک خاطره جمعی جاویدان است. آن روز، بزرگ‌ترین ریزش بازار از نظر درصدی بود. یادآوری این خاطره، خوش‌خیال‌ترین آدم‌ها را هم می‌ترساند. آنچه قبلا رخ داده، باز هم می‌تواند اتفاق بیفتد. با اینکه حدود نیم قرن از آن ماجرا گذشته اما هنوز هم اگر در ۱۹ اکتبر روزنامه بخرید، می‌بینید که در مورد آن اتفاق، مطالبی در روزنامه نوشته‌اند.

اما آنچه در واقعیت اتفاق افتاد با خاطراتی که ما از آن اتفاق داریم فرق می‌کند. در آن زمان صحبت از یک برنامه کامپیوتری بود که پرتفوی افراد را بیمه کند. هدف این برنامه محدود کردن ضرر سرمایه‌گذاران در صورت سقوط بازار سهام بود. صحبت از این برنامه، باعث شد که توجه مردم به «زیان سنگین در صورت سقوط» بیشتر جلب شود. برای همین با افت بازار، همه به فکر فروش سهام خود افتادند و اوضاع حسابی به هم ریخت.

وضعیت بازار در آن روز، تقریبا هیچ ربطی به شرایط امروز ما ندارد. با این وجود بسیاری از مردم این تفاوت‌ها را فراموش می‌کنند. به این ترتیب خاطره سقوط ۱۹۸۷ هنوز می‌تواند ما را بترساند.

به همین علت بود که خاطره جنگ جهانی اول در آغاز جنگ جهانی دوم، تغییر کرد و همین موضوع باعث شد که مردم به شکلی دیگر عمل کنند. در ابتدای جنگ جهانی اول، سرمایه‌گذاران وحشت‌زده بودند. به عنوان مثال سرمایه‌گذاران اروپایی مقدار زیادی طلا را به خارج از آمریکا فرستادند، با این که در آن زمان آمریکا در جنگ نقشی نداشت. همین موضوع باعث شد بازار سهام آمریکا سقوط کند.

اما در ابتدای جنگ جهانی دوم، در ۳ سپتامبر ۱۹۳۹ شاخص S&P   حدود ۹.۳درصد رشد کرد. چرا؟ در این زمان روایت متفاوتی از جنگ جهانی اول مشهور شده بود. همه می‌گفتند کسانی که در سال‌های جنگ سرمایه‌گذاری کرده بودند، ثروتمند شدند.

بنابراین بین سال‌های ۱۹۱۸ و ۱۹۳۹ دو روایت کاملا متفاوت از جنگ جهانی اول باعث شد که مردم به شکلی متفاوت عمل کنند.

ایده کلیدی8

8تحقیق در مورد روایت‌های اقتصادی می‌تواند ما را برای آینده آماده کند

همان طور که دیدیم روایت نقش مهمی در اقتصاد دارد.  روایت به ما کمک می‌کند که رکود را پیشبینی کنیم و از قبل برای دوران رونق آماده شویم. به همین دلیل لازم است که اقتصاددانان روایت‌ها را جدی بگیرند و تنها به  استفاده از آمار اکتفا نکنند.

برای همین اقتصاددانان و محققان باید از ابزارهای موجود برای درک بهتر روایت استفاده کنند. امروزه ما می‌توانیم به حجم بی‌سابقه‌ای از داده دسترسی داشته باشیم و ببینیم مردم دنیا امروز در چه فکری هستند. ما می‌توانیم ببینیم که مردم در شبکه‌های اجتماعی در مورد چه چیزی حرف می‌زنند.

تحقیقات در مورد بازار، امروزه از هر زمان دیگری راحت تر است. در هیچ زمان دیگری تا این اندازه عقاید، احساسات و ترجیحات مردم به ثبت نرسیده بود. ما امروز می‌توانیم با فشاردادن چند دکمه، در متن کتاب‌ها و روزنامه‌ها یک عبارت کلیدی را جستجو کنیم.

با استفاده از ابزارهایی که می‌توانند در این اقیانوس داده الگوهایی را بیابند، اقتصاددانان می‌توانند روایت‌های برجسته‌ای را شناسایی کنند که ممکن است بر اقتصاد تاثیر علت و معلولی داشته باشند.

با این حال مهم است که هنگام استفاده از روایت برای نظریه پردازی در مورد رویدادهای اقتصادی، واقعا سختگیر باشیم. در غیر این صورت این روند فقط به حدس و گمان‌هایی غیرعلمی و از سر تنبلی تبدیل می‌شود. برای انجام این کار، می‌توان از سایر رشته‌هایی که به طور خاص به بررسی داستان می‌پردازند استفاده کرد. هم چنین علوم عصب‌شناسی، روانشناسی و هوش مصنوعی نیز کمک بزرگی به درک روایت می‌کنند.

بنابراین با این همه اطلاعات چه کاری می‌توانیم انجام دهیم ؟

با داشتن درک بهتری از روایت، سیاستمداران می‌توانند رفتار افراد در مواقع پراسترس را بهتر بفهمند. روزولت در دهه ۱۹۳۰ به خوبی این موضوع را درک می‌کرد. در دوران رکود بزرگ، روزولت می‌دانست که فقدان اعتماد و اطمینان، عامل بسیار مهمی است. او در گفت‌وگوهایی تلویزیونی از مردم خواست که ترس‌های خود را کنار بگذارند، بیرون بروند و پول خرج کنند. او توانست کنترل اوضاع را به دست بگیرد.  سخنرانی‌های او موثر بودند. هر بار که او صحبت می‌کرد بازار نیز ثبات بیشتری می‌گرفت.

اگر سیاست‌گذارها بتوانند مجموعه‌ای از روایت‌ها را در مورد یک رویداد اقتصادی مطالعه کنند، می‌توانند عملکرد بهتری داشته باشند. از این منظر، آن‌ها می‌توانند بجای تماشاگران بدبخت، در رویدادها به صورتی فعالانه مشارکت کنند.

خلاصه نهایی

پیام کلیدی کتاب

رویدادهای اقتصادی مانند سقوط سهام و جنون‌های ناگهانی اغلب تحت تاثیر داستان‌های رایج هستند. این روایت‌ها معمولا در یک خوشه بزرگتر قرار می‌گیرند و همدیگر را تقویت می‌کنند.

با در نظر گرفتن روایت به عنوان بخشی از تجزیه تحلیل اقتصادی، در کنار تجزیه و تحلیل‌های آماری، می‌توانیم برای آنچه در آینده ممکن است به سمت ما بیاید آماده‌تر شویم.

نظرات و دیدگاه‌های شما
بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کتاب‌های مشابه
اثر دارن هاردی
اثر استیون لویت و استفان دابنر
لوگوی اکوتوپیا کامل