کتاب پارتنرشیپ (2022) به آن چیزی میپردازد که برای ایجاد ارتباطات عمیق در روابط تجاری و شخصی مورد نیاز است. این کتاب برگرفته از مصاحبه با برخی از افسانهای ترین شراکتهای جهان، از جمله جیمی و روزالین کارتر (Jimmy and Rosalynn Carter)، نلسون ماندلا و گراسا ماشل (Nelson Mandela and Graça Machel) و گروهی که لایه اوزون را نجات دادند است. این کتاب، راهنمای شش اصل ارتباط است که میتواند روابط شما را ارتقا بخشد و به شما برای تاثیرگذاری بر جهان کمک کند.
ژان اولوانگ رئیس و مدیرعامل شرکت ویرجین یونیت (Virgin Unite)، بازوی خیریه گروه ویرجین است. او عضو شورای مشورتی بزرگان و هیئت مدیره گروههایی از جمله RMI، Just Capital و Virgin Unite نیز هست.
ما در یک جامعه فردگرا زندگی میکنیم، جامعهای که ما را تشویق میکند برای موفقیت فردی و استقلال تلاش کنیم، حتی اگر این به معنای به خطر انداختن روابط ما با همکاران و عزیزانمان باشد.
بله، ما دچار بحران تنهایی هستیم و بسیاری از ما قادر به ایجاد روابط معنادار در محل کار یا زندگی شخصی خود نیستیم.
اما اگر دقیقتر نگاه کنیم، هسته اصلی زندگی معنادار و موفقیت یک سازمان، مشارکتهای پایدار است. رهبرانی مانند بنیانگذاران Innocent Drinks و گروهی که برای بستن سوراخ لایه اوزون با هم متحد شدند، به بهترین نسخه از خود تبدیل شدهاند و از طریق تقویت روابط خود، تاثیر مثبت خود را به حداکثر رساندهاند.
تفاوتی ندارد که به دنبال ایجاد یک شراکت تجاری باشید یا به دنبال عمیق کردن روابط خود با دوستان، خانواده یا شرکای عاشقانه خود باشید، به جای درستی آمدهاید.
در این کتاب، شش اصل یافتن، ایجاد و توسعه ارتباطات عمیق را بر اساس آنچه که ژان اولوانگ در بیش از 60 مصاحبه با شرکای تجاری و زندگی آموخته است، یاد خواهید گرفت.
زمانی که ژان ویرجین یونیت، بازوی خیریه گروه ویرجین را تاسیس کرد، دو دهه موفقیت شغلی را گذرانده بود. قبل از آن، او به راه اندازی و توسعه شرکتهای تلفن همراه در سراسر جهان کمک کرده بود. اما بهای موفقیت با هزینه همراه بود. برای اینکه او خود را به عنوان یک رهبر زن موفق ثابت کند، دوستیهایش را در تماسهای بین راه و وقت گذاشتنهای کوتاه با خانوادهاش خلاصه کرده بود.
اما یک روز در سال 2006، ژان به همراه دوستش نیکولا الیوت (Nicola Elliot) و رئیسش ریچارد برانسون (Richard Branson)، بنیانگذار گروه ویرجین، در ژوهانسبورگ (Johannesburg) در آفریقای جنوبی (South Africa) سوار تاکسی شد و به جلسهای رفت که اساسا طرز فکر او را در مورد روابط تغییر داد.
تاکسی آنها را برای ملاقات با نلسون ماندلا و همسرش، گراسا ماشل، آورده بود تا در مورد نامزدهای احتمالی الدرها (Elders)، که سازمانی توسط ماندلا و ماشل با مشارکت ریچارد و پیتر گابریل، نوازنده تاسیس شده است، گفتگو کنند. نامزدهای سازمان جدید، رهبران جهانی بودند که برای رسیدگی به کشمکشهای جهانی با یکدیگر همکاری میکردند.
وقتی به هاتون (Houghton)، حومه سرسبز ژوهانسبورگ رسیدند، نیکولا، ریچارد و ژان مورد استقبال گراسا قرار گرفتند، که بخشندگی و سخاوتش باعث شد بلافاصله حس صمیمیت پیدا کنند.
گراسا وزیر آموزش و پرورش موزامبیک (Mozambique)، مبارز آزادی و مدافع زنان و کودکان در سطح بین المللی بود. ماندلا هم در اتاق نشیمن به او ملحق شد، که با لبخند درخشان و قامت بلندش، بلافاصله اتاق را پر از شادی کرد. اما اتاق پر از انرژی دیگری نیز بود: عشقی که گراسا و ماندلا با یکدیگر داشتند.
بیش از یک رابطه عاشقانه، این یک ارتباط عمیق بود که هر یک از آنها را برای دستیابی بهتر به اهداف زندگی خود بالا میبرد.
در طول این جلسه، ماندلا داستانهای بی شماری را در مورد دوستانی مانند کوفی عنان (Kofi Annan) دبیرکل سابق سازمان ملل و جیمیکارتر (Jimmy Carter) رئیس جمهور سابق ایالات متحده (United States) به اشتراک گذاشت.
آن روز بود که ژان متوجه شد ماندلا به چهرهای تبدیل شده که از طریق روابط خود شناخته شده است. ارتباطات عمیقی که رهبران بزرگ با یکدیگر دارند، آنها را قادر میسازد چیزی بزرگتر از خودشان ایجاد کنند.
او متوجه شد که به جای فردگرایی افسارگسیختهای که جامعه میخواهد ما به آن باور داشته باشیم، معنای زندگی باید از طریق پیوندهای عمیقی که با دیگران پرورش میدهیم ایجاد شود.
این کشف، نویسنده را در یک کاوش 15 ساله در مورد آنچه که برای ایجاد ارتباطات عمیق و ابتکارات مشترک برای تاثیرگذاری مثبت بر جهان لازم است، قرار داد.
بیشتر مردم هدف را یک تلاش انفرادی میدانند. اما در واقع، معنیدارترین تغییر زمانی اتفاق میافتد که افراد دور هم جمع شوند. بنابراین، تاثیر اولیه اتصال، هدف زندگی شما را با ایجاد مشارکتهای معنادار ارتقا میدهد.
با پرورش روابط معنادار، ما این پتانسیل را داریم که بخشی از چیزی بزرگتر از خودمان شویم. در برخی موارد، به اشتراک گذاشتن یک هدف حتی ممکن است منجر به تغییرات تاثیرگذار در کل جهان شود.
پروفسور فرانک شروود رولند (Frank Sherwood Rowland) یا به قول دوستانش «شری» را به خاطر بیاورید. او در سال 1964 رشته شیمی را در دانشگاه کالیفرنیا تاسیس کرد. در سال 1973، ماریو مولینا (Mario Molina)، دانشجویی اهل مکزیکوسیتی (Mexico City)، به برنامه فوق دکتری شری پیوست. این دو با هم تصمیم گرفتند که بر روی کلروفلوئوروکربنها که به نام CFC نیز شناخته میشوند، تمرکز کنند.
در آن زمان، CFCها در فناوریهای وسیعی از یخچال و آفت کشها گرفته تا دئودورانتها و اسپری مو یافت شدند. شری و ماریو میدانستند که CFCها در جو باقی میمانند. اما تحقیقات آنها به کشف غیرقابل تصوری منجر شد:
CFCهایی که توسط جریانهای باد به استراتوسفر منتقل میشوند، لایه اوزون زمین را سوراخ میکنند. عواقب این امر میتواند سیاره ما را ویران کند. بدون وجود سپر محافظ اوزون زمین، تابش فرابنفش خورشید اکوسیستمها را از بین میبرد، سرطان پوست و آب مروارید را به میزان قابل توجهی افزایش میدهد و کشاورزی را ویران میکند.
هنگامیکه شری و ماریو اکتشافات خود را در سال 1974 در Nature منتشر کردند، اکثر مردم نمیخواستند یافتههای آنها را باور کنند.
در مواجهه با این موضوع، این دو دانشمند شروع به بسیج رهبران تجاری، سیاستمداران، مردم و رسانهها کردند. در ابتدا، آنها توسط شرکتهایی که از صنعت چند میلیارد دلاری CFC سود میبردند، مورد حمله قرار گرفته و آنها را به تبلیغات متهم کردند و همچنین دانشمندان دیگری که احساس میکردند علم جایی برای این نوع فعالیتها نیست. اما شری و ماریو به کار خود ادامه دادند، زیرا آنها با یک هدف مشترک انگیزه داشتند: نیاز به نجات بشریت.
ده سال بعد، تیم دیگری از دانشمندان که در قطب جنوب کار میکردند، حفرهای را در لایه اوزون بالای قطب جنوب پیدا کردند.
پس از آن، مطالعات دیگر تایید کرد که لایه اوزون با سرعت نگران کنندهای در حال ناپدید شدن است. بالاخره دنیا شروع به شنیدن کرد.
در سال 1987، پروتکل مونترال تصویب شد و طرحی را برای ممنوعیت CFC و سایر مواد شیمیایی مضر برای لایه اوزون به اجرا گذاشت. با گذشت زمان، 197 کشور این قرارداد را امضا کردند و شری و ماریو حتی توانستند جایزه نوبل شیمی را دریافت کنند.
هنگامیکه ما مشارکت ایجاد میکنیم، خود را در معرض پتانسیل ایجاد چیزی بزرگتر از خود، شرکا و حتی سازمانهایمان قرار میدهیم.
این چیز بزرگتری در مورد پول یا قدرت نیست، بلکه در مورد ایجاد یک زندگی معنادار و تاثیر مثبت بر جهان از طریق مهارتهای منحصر به فرد شما است.
ممکن است این ماموریت شخصی شما باشد، یا شاید این ماموریتی باشد که با شریک زندگی خود به اشتراک میگذارید. اما نکته اصلی اینجاست: به جای اینکه به این فکر کنید که چه چیزی میتوانید از روابط خود بدست آورید، از خود بپرسید که چگونه میتوانید از طریق آنها به جهان کمک کنید.
در درازمدت، زمانی که درگیریها ناگزیر به وجود میآیند، روابط شما پایدارتر خواهد بود، زیرا انگیزه شما یک هدف مشترک است.
روابط عمیق، زیربنای خلق چیزی فراتر از خود و تاثیرگذاری بر جهان است.
با پرورش یک هدف مشترک و یک بومساز اخلاقی مبتنی بر فضیلت، چه در زندگی شخصی و چه در کسبوکار خود، این روابط عمیق را توسعه دهید.
با پذیرش چالشها و ایجاد فضا برای «لحظههای مغناطیسی»، میتوانید نگاهی نو به تعارضات داشته باشید و در عین حال، زمینهی برقراری ارتباطی عمیقتر را فراهم کنید.
از این طریق، فرصتهای جدیدی برای رشدی که روابطتان به ارمغان میآورند، کشف خواهید کرد.