کتاب دستمزد مردم را پرداخت کنید! (۲۰۲۴) نشان میدهد که چطور اولویت دادن کسبوکارها و سیاستگذاران به سودهای کوتاهمدت بهجای پرداخت دستمزد عادلانه به کارگران، به اقتصاد آمریکا آسیب میزند. این کتاب میگوید که بالا بردن سطح دستمزدها در همهی سطوح، برای همه سودمند خواهد بود، از خانوادههای شاغل گرفته تا صاحبان کسبوکار؛ چون قدرت خرید مردم را بالا میبرد و از نظام سرمایهداری دموکراتیک محافظت میکند.
جان دریسکول مدیرعامل شرکت بینالمللی تأمین نیروی انسانی Magnit Global (که کارهای هفتصدهزار کارمند را انجام میدهد) و رئیس هیئت مدیرهی Waystar Corporation است.
موریس پرل قبلاً مدیرعامل شرکت BlackRock بوده و نویسندهی کتاب «از ثروتمندان مالیات بگیرید» است.
میلیونرهای میهنپرست گروهی از آمریکاییهای ثروتمند هستند که برای وضع مالیات عادلانه بر افراد و شرکتهای خیلی ثروتمند فعالیت میکنند.
چرا دستمزدهای عادلانه باعث به وجود آمدن اقتصادی قویتر میشوند.
در سال ۲۰۱۵، شرکت والمارت با یک حقیقت تلخ روبهرو شد؛ سیاست دستمزد پایین آن نتیجهی عکس داد. درست است که این روش هزینهی نیروی کار را پایین نگه میداشت؛ اما باعث زیاد شدن جابهجایی کارمندها و بیشتر شدن شکایتها دربارهی خدمات بد به مشتریان هم میشد. والمارت فهمید که باید تغییر کند؛ برای همین تصمیم گرفت به روش خود نگاهی جدی بیندازد و در آخر کل مدل کسبوکارش را عوض کرد. بهجای اینکه فقط دستمزدها را زیاد کند، در آموزش و پیشرفت همهجانبهی کارمندها سرمایهگذاری کرد و کارگرها را داراییهای ارزشمند شناخت، نه فقط هزینه. تأثیر این کار خیلی زیاد بود؛ جابهجایی کارمندها کم شد، رضایت مشتری بهتر شد و سود بالا رفت. تغییر والمارت نشان داد که دستمزدهای منصفانه و سرمایهگذاری روی نیروی کار فقط کارهای درست از نظر اخلاقی نیستند؛ بلکه برای کسبوکار هم خیلی سودمندند.
امروز، یک گروه عجیب از این تغییر در تمام صنایع حمایت میکند: میلیونرهای میهنپرست. این گروه از رهبران موفق کسبوکار و آمریکاییهای ثروتمند هشدار میدهد که نابرابری شدید درآمد، یک خطر مستقیم برای همان نظامی است که در اول رفاه آنها را ممکن کرد. آنها میگویند که یک اقتصاد شکوفا به تضمین دستمزدهای منصفانه برای همهی کارگرها بستگی دارد، نه فقط آنهایی که در بالا قرار دارند. در خلاصه کتاب دستمزد مردم را پرداخت کنید، شما بحران دستمزد در آمریکا و راههایی را بررسی میکنید که شرکتهای موفق زودتر شروع به انجام آنها کردهاند تا دستمزد منصفانه را با سودآوری پایدار همراه کنند. چه صاحب کسبوکاری باشید که دنبال رشد طولانیمدت است یا فقط دربارهی آیندهی اقتصاد آمریکا کنجکاو باشید، بخشهای بعدی یک نقشهی راه عملی برای ساختن اقتصادی است که برای همه کار کند.
بازی کلاسیک جنگا که شرکت هسبرو آن را ساخته، به این شکل است که بازیکنها با دقت تکههای چوبی را از پایین یک برج برمیدارند و روی بالای آن میگذارند. با هر حرکت، این ساختار کمکم ناپایدارتر میشود و قدمبهقدم به لحظهی افتادن نزدیک میشود تا اینکه بالاخره همهچیز خراب میشود.
در طول پنجاه سال گذشته، بخشهایی از اقتصاد آمریکا هم به همین شکل و پشتسرهم به سمت بالا برده شدهاند؛ این کار از طریق تغییرات در سیاستها، اصلاحات مالیاتی و پایین نگه داشتن دستمزدها انجام شده است. حتماً حدس میزنید که نتیجهی این کار، بیشتر شدن ناپایداری پایهها بوده است.
آمارها، یک داستان تکاندهنده را تعریف میکنند. در سال ۱۹۷۳، یک درصد ثروتمندتر جامعه فقط 9 درصد از درآمد ملی را برای خودشان برمیداشتند. تا سال ۲۰۲۳، سهم آنها تقریباً سه برابر شد و به ۲۶.۵ درصد رسید. این نشاندهندهی یکی از بزرگترین انتقالهای ثروت در تاریخ آمریکا است. اقتصاددانها تخمین میزنند که از سال ۱۹۸۱، حدود پنجاه تریلیون دلار از نود درصد پایین درآمدی به یک درصد بالایی منتقل شده است؛ یک جابهجایی آنقدر بزرگ که اساساً قرارداد اجتماعی آمریکا را عوض کرده است.
این تغییر اتفاقی نبود. سیاستمدارهای هر دو حزب از طریق تبلیغات پرهزینه و تغییرات سیاستی، همیشه طرف اهداکنندگان مالی خود را به کارگران آمریکایی ترجیح دادهاند. اصلاحات مالیاتی و پایین نگه داشتن دستمزدها، بهطور مداوم ثروت را از سطوح اقتصادی میانی و پایین بیرون کشیده و کل ساختار را ناپایدار کرده است؛ درست مثل برداشتن بیش از حد بلوکها از پایهی برج جنگا که کل آن را تهدید میکند.
در میان کسانی که این عدم تعادل خطرناک را فهمیدهاند، صداهای غیرمنتظرهای هم شنیده میشود: خود آمریکاییهای ثروتمند. داستان یکی از اعضای میلیونرهای میهنپرست را در نظر بگیرید: یک قایقساز موفق که با ازدواج وارد یک خانوادهی ثروتمند شد. وقتی اولین اظهارنامهی مالیاتی بعد از ازدواجش را دید، با تعجب فهمید که حالا نصف مالیاتی را میپردازد که وقتی زیر آفتاب داغ بدنههای چوبی قایق میساخت، میپرداخت. این فهم شخصی، نشاندهندهی نابرابریهای سیستمی بود که صدها آمریکایی ثروتمند را وادار به اقدام کرد.
در سال ۲۰۱۰، 56 فرد با دارایی خالص زیاد، سازمان میلیونرهای میهنپرست را تشکیل دادند و تمدید کاهش مالیاتهای دوران بوش در طول جلسهی آخر دورهی ریاست جمهوری اوباما را به چالش کشیدند. امروزه، افراد این گروه شامل کارآفرینان خودساختهای مثل جرج زیمر، مؤسس فروشگاه Men’s Wearhouse، وارثان ثروت مثل ابیگیل دیزنی، فیلمساز و حتی نوآورانی است که فناوری مریخنوردها را توسعه دادهاند. چیزی که آنها را متحد میکند، کارهای خیریه یا کمک به دیگران نیست. آنها فقط یک کشور بهتر میخواهند. آنها میفهمند که جامعهای با این مقدار نابرابری پایدار نخواهد ماند.
آنها این دیدگاه را به چالش میکشند: «آنچه برای ثروتمندان خوب است، برای آمریکا هم خوب است». در عوض، آنها میگویند که جمع شدن ثروت، اقتصادی خطرناک به وجود آورده است که در آن بیشتر آمریکاییها برای حفظ ثبات طبقهی متوسط تلاش میکنند. این اقتصاد در آخر پایههای خود سرمایهداری دموکراتیک را تهدید میکند.