کتاب پوست در بازی (Skin in the Game) نوشتهی نسیم نیکلاس طالب کتابی قابلتأمل است که تفکرهای رایجی مثل ریسکپذیری، مسئولیتپذیری و تصمیمگیری را به چالش میکشد. این کتاب اهمیت شخصاً درگیر شدن در بازی و کافی نبودن مفاهیم انتزاعی یا انگیزهها را برجسته میکند.
کتاب پوست در بازی راههایی را بررسی میکند که در آن ریسک بدون آنکه آشکار باشد، بر تعاملات ما با دیگران تأثیر میگذارد. طالب با استفاده از حوزهی احتمالات در سناریوهای روزمره، پیشبینیهای غیرمنتظره و اغلب خیرهکنندهای را دربارهی جامعه آشکار میکند.
نسیم نیکلاس طالب پژوهشگر، تحلیلگر آمار و بازار سرمایه است. او نویسندهی کتاب پرفروش «قوی سیاه» در سال 2007 است.
وی تعدادی از آثار تحسینبرانگیز مانند کتاب قوی سیاه و فریبخوردهی تصادف را نوشته است و مقالات متعدد او در تعدادی از مجلات و نشریهها به چاپ رسیده است. طالب استاد برجستهی مؤسسهی پلیتکنیک دانشگاه نیویورک است.
این کتاب برای شما چه ارزشی دارد؟ روش بهتر و عادلانهتری برای تحلیل ریسک میآموزید.
در تعامل با انسانها، عوامل خاصی در پشت پرده هستند که بر نتیجهی کار اثر میگذارند. عامل اول، تقارن یا تعادل در تعامل است. اگر بخواهیم این عامل را درک کنیم، باید چند سؤال کلیدی بپرسیم: کدام طرف معامله اطلاعات بیشتری دارد؟ آیا در هنگام معامله خریدار بیشتر از فروشنده میداند؟ آیا یک نفر در معامله از دانش بیشتر خود برای فریب دیگری استفاده میکند؟
عامل دوم ریسک است. فرقی ندارد نزد پزشک بروید یا از یک فروشنده خرید کنید. در بسیاری از مواقع در زندگی روزمره، ما بهندرت به فکر فرومیرویم و از خودمان دربارهی ریسک سؤال میکنیم. سؤالاتی از این جنس که طرف مقابل چه چیزی برای از دست دادن دارد؟ اگر اوضاع خراب شود چه اتفاقی برای ما میافتد؟
همهی این سؤالات میزان مشارکت یک نفر را مشخص میکند و مقدار ریسک او را برای رسیدن به هدف تعیین میکند. به عبارت دیگر، اینکه چقدر پوست در بازی دارد و درگیر عواقب کار میشود.
اگر یک نتیجهی مطلوب میخواهید، باید شروع کنید به بررسی سؤالات بالا. ما در کتاب پوست در بازی این سؤالات را بررسی میکنیم.
آیا داستان گروهی از ماهیگیران را شنیدهاید که چند لاکپشت را صید کردند؟ لاکپشتها را نمیشد خورد و گروه ماهیگیران داشتند فکر میکردند چطور لاکپشتها را دور بریزند. در همین لحظه هرمس، از آنجا گذشت. ماهیگیران با خود فکر کردند هرمس را به خوردن غذا دعوت کنند و از شر لاکپشتها خلاص شوند. بااینحال هرمس از حقهی آنها آگاه بود و آنها را مجبور به خوردن لاکپشتها کرد.
اگر چه فروشندگان و خریداران امروزی ممکن است با لاکپشتها و خدایان رمی سر و کار نداشته باشند، اما میتوانند از این داستان چیزهای زیادی یاد بگیرند. چرا؟
چون این افسانه یک درس مهم به ماهیگیران آموخت: پنهان کردن مشکلات محصول و توصیهی ظاهراً خیرخواهانهی محصول بدون گفتن این مشکلات، غیراخلاقی است.
متأسفانه در دنیای تجارت امروز، بسیاری از مردم این کار را میکنند.
برای مثال وقتی نویسنده در یک بانک سرمایهگذاری کار میکرد، اغلب میدید که سرمایهگذاران عادت دارند سهام اضافی یا ناخواستهی خود را به دیگران بفروشند. آنها بهجای اینکه دربارهی علت فروش سهام خود صادق باشند، به مشتریان میگفتند که سهام برای پورتفولیوهای خاصشان عالی خواهد بود، ارزش سهام قطعاً افزایش خواهد یافت و اگر آن را نخرند، بهشدت پشیمان میشوند. به عبارت دیگر، سرمایهگذاران دلایل واقعی خود را برای فروش پنهان کردند و برای فروش سهام، به تبلیغات و فربیکاری روی آوردند.
اما آیا واقعاً این کار ایراد دارد؟ بههرحال رفتار آنها قانونی بود و همهی ما با این تاکتیکهای فروش آشنا هستیم. این رفتار ممکن است در بسیاری از کشورهای سکولار قانونی باشد؛ اما در برخی نظامهای حقوقی مذهبی قابلقبول نیست. برای مثال در حقوقی اسلامی با مفهوم غش در معامله و تدلیس مواجه میشویم.
این عبارت به نبودن تقارن اطلاعات بین دو طرف معامله اشاره دارد. اگر یک عامل، مثلاً فروشنده، اطلاعات بیشتری نسبتبه عامل دیگر یعنی خریدار داشته باشد، میتوان گفت که فروشنده دربارهی نتیجهی معامله اطلاعات بیشتر و خریدار، اطلاعات بسیار کمتری دارد. در این مورد، غش در معامله وجود دارد؛ بنابراین تا زمانی که غش در معامله از بین نرود، از انجام معامله جلوگیری میشود تا خریدار اطلاعات بیشتری دریافت کند.
بنابراین در مثال بالا گرچه رفتار تاجران در برخی کشورها مجاز است؛ اما میتواند از نظر قانونی و اخلاقی در برخی کشورهای دیگر درست نباشد.
3 پاسخ
بسیار عالی و کاربردی
نگرش زیبا و جالب در مورد کار آفرین و کارمند ثروتمند و رفتار اجتماع با آنها جالبه!
توصیه به مطالعه بیشتر
قبلا کتاب رو خونده بودم و احساس می کردم درست متوجه کتاب نشده ام و لازمه بازهم بخونمش ولی در حال حاضر با خوندن این چکیده حس بهتری پیدا کردم و متوجه منظور کلی کتاب شده ام.
کتابی که علاوه بر اقتصاد رفتاری میتونه توی تصمیم گیری های زندگی هم تاثیر داشته باشه.