کتاب مغالطههایی در مورد عدالت اجتماعی (2023) در مورد افسانهها و تصورات غلطی است که جنبشهای عدالتخواهانه امروزی را پیش میبرند. چرا که به نظر میرسد بسیاری از باورهای رایج در مورد چگونگی بهبود اوضاع جامعه اغلب با واقعیتهای عینی در تضاد است. این کتاب مسیر خطرناک نیتهای خیر همراه با ادعاهای نادرست را روشن میکند.
توماس سوئل یک اقتصاددان محافظه کار و نظریهپرداز اجتماعی تاثیرگذار است. او به خاطر کتابهای پرفروشی مانند کتاب کلیات اقتصاد شهرت دارد. سوول مدال ملی علوم انسانی را از رئیس جمهور وقت، جورج دبلیو بوش دریافت کرده است.
حقیقت را در مورد عدالت اجتماعی کشف کنید.
آیا تا به حال به این فکر کردهاید که چگونه باورهای شما بر دیدگاهتان نسبت به عدالت تاثیر میگذارد؟ این اعتقادات از کجا میآیند؟
پیروی از روندهای محبوب یا رهبران خوب کار دشواری نیست. اما آیا ممکن است برخی از این روندها اشتباه باشند؟ چه میشود اگر با بررسی عوامل تاریخی، اقتصادی و اجتماعی، حقایقی تلخ در مورد ماهیت عدالت اجتماعی آشکار شود؟
در این کتاب به همین موضوع خواهیم پرداخت. میخواهیم تعدادی از مغالطههای مشهور پیرامون عدالت را تشریح کنیم. با بررسی چنین سیاستهایی در طول تاریخ و همچنین مداخلات اقتصادی دولتی و باورهای غلط مردم، به درک واضحتری از این که چگونه برخی باورها، هرچند به ظاهر مثبت، ممکن است اشتباه باشند، میرسیم.
با این دیدگاه جدید، برای به چالش کشیدن باورهای رایج، به ایدههایی موثر برای بهبود عدالت اجتماعی و کمک به جامعهای آگاهتر و عادلانهتر مجهز خواهید شد.
قبل از اینکه وارد بحث عدالت اجتماعی شویم، باید چند اصطلاح را تعریف کنیم. از آنجایی که بسیاری از این جنبشها مدعی استفاده از دانش برای بهبود وضعیت جامعه هستند، ابتدا باید به معنای «دانش» نگاه کنیم.
بیایید با اولین مغالطه روبرو شویم: دانش صرفا رشتهای از حقایق نیست که در دانشگاه توسط افرادی معتبر جمعآوری شده باشد. دانش در واقع ترکیبی از بینشهای عملی و اطلاعات روزمره است که هر فرد، صرف نظر از پیشینه خود، جمعآوری میکند.
همه ما با تجربیات منحصر به فرد خود، به اندازه هر نخبه فکری در ذخیره دانش بشری مشارکت داریم. هرچند که بسیاری از نخبگان تمایل دارند با این مفهوم مخالفت کنند.
در واقع نخبگان اغلب بر این باورند که خودشان به تنهایی طرحی اساسی برای اداره اقتصاد و جامعه دارند. اما وقتی به تاریخ نگاه میکنید، به راحتی میبینید که چگونه این تفکر میتواند به فاجعه ختم شود.
به عنوان مثال برنامهریزی متمرکز در اقتصادهایی مانند اتحاد جماهیر شوروی را در نظر بگیرید. در این سیستم هدف ارتقای وضع زندگی توده مردم بود. علیرغم نیت خیر و عدالتخواهانه، این تلاشها به پیامدهایی مانند کمبود موادغذایی و رکود اقتصادی منجر شد. بسیاری از این نخبگان نیتهای صادقانهای داشتند. اما آیا آنها هرگز در مورد قابل اجرا بودن برنامههای خود فکر کردند؟
یکی از شخصیتهای مشهور قرن بیستم در زمینه مدیریت دانش و چگونگی به کارگیری آن در جامعه متخصص بود: فردریش هایک.
هایک استدلال کرد که دانش فقط در مورد اطلاعاتی نیست که ما میدانیم و به اشتراک میگذاریم. بلکه شامل موارد غیرقابل بیانی مانند عادتها، مهارتها و پاسخهای رفتاری میشود که برای هر فرد منحصربهفرد است.
به عنوان مثال یک بازار پرجنبوجوش را در نظر بگیرید. هر فروشندهای که دارد بر اساس درک متمایز خود از نیازهای مشتری، زنجیره تامین و سایر متغیرها عمل میکند، در حال مشارکت برای تعیین قیمتها است. در مجموع، بازار چیزی بیش از مکانی برای خرید و فروش کالا است. بازار نمادی است برای حجم وسیعی از دانش، که به صورت پراکنده توسط افراد مختلف نگهداری میشود.
در اینجا سوال مهمی مطرح میشود: آیا هیچ کسی، حتی باهوشترین دانشمند، میتواند پیچیدگی چنین توزیع دانشی را درک کند؟ پاسخ هایک یک نه محکم است و تاریخ هم از این پاسخ حمایت میکند.
او این باور را که برنامهریزی متمرکز میتواند به طور موثری از تمام دانش اجتماعی استفاده کند «غرور مهلک» نامید. این عنوان به این فرض اشتباه اشاره دارد که یک مقام مرکزی واحد بهتر از تعاملات و تصمیمات عموم مردم توانایی اداره یک اقتصاد یا جامعه را دارد.
با در دست داشتن این تعریف از دانش، بیایید نگاهی به یک مثال کوتاه بیندازیم از اینکه چگونه تصمیمات سیاسی که ریشه در غرور مهلک دارند، نادرست هستند.
پروژههای توسعه شهری را در نظر بگیرید که در تلاش برای «مدرنسازی»، بدون ارائه جایگزینهای مناسب، خانوادههای بیشماری را آواره کردند. حالا تصور کنید که اگر همان جوامع با دانش پیچیده خود، در این پروژه مشارکت داشتند چه اتفاقی میافتاد؟
آنها اطلاعات فراوانی در مورد نیازهای همسایگان خود، تاریخچه فضاهای عمومی و غیره در اختیار دارند. آنها ممکن است اصلاحاتی را پیشنهاد کنند که بتوانند محله خود را نجات دهند و در عین حال به پیشرفت و توسعه شهری نیز کمک کنند.
چنین مثالهایی نشاندهنده خطر حذف دانش عمومی و غیرمتمرکز در تصمیمگیریهای کلان هستند.
این مورد فقط یک مثال بود. اما با در دست داشتن یک تعریف روشن از دانش، اکنون آمادهایم با تصورات نادرست عدالت اجتماعی مقابله کنیم.
دانش چیزی بیش از مطالعات دانشگاهی است. دانش ترکیبی از تک تک تجربیات تک تک افراد جامعه است. این چیزی است که فردریش هایک زمانی که اشاره کرد که دانش در بین مردم پراکنده می شود، تأکید کرد، دقیقا مانند کالاها در بازاری که مشارکت های فردی دانش جمعی را ایجاد می کند.
هرچند که قدرت دانش توزیع شده اغلب توسط نخبگان فکری نادیده گرفته میشود، که برنامه های خوش نیت آنها میتواند ناخواسته به عواقب پیش بینی نشدهای مانند رکود اقتصادی منجر شود.
به طور مشابه، سیاستهایی مانند اقدام مثبت یا قوانین جزایی نرمتر گاهی میتوانند پیامدهای غیرمنتظرهای داشته باشند.
همچنین کنترل قیمت، هرچند وسوسه انگیز است، اما به دلیل اثرات ناخواسته بر پویایی عرضه و تقاضا، اغلب منجر به کمبود یا کاهش کیفیت میشود.
در نهایت، تفاوتهای نژادی تنها ریشه در تبعیض ندارند. آنها با آموزش، ساختار خانواده، جغرافیا و سیاستها در هم تنیده میشوند.
دنیای ما توسط عوامل پیچیدهای شکل گرفته و قبل از شروع با ایجاد سیاست، جستجوی درک جامعی از آنها بسیار مهم است.