کتاب سوپرفریکونومیکس توضیح میدهد که چرا برای درک جهان مدرن لازم است مثل یک اقتصاددان فکر کنیم. این کتاب به توضیح اصول اقتصادی میپردازد، در مورد اهمیت جمعآوری اطلاعات حرف میزند، داستانهایی شنیدنی در مورد تاریخ انسان میگوید و برای گرمایش جهانی راهحلی عجیب ارائه میدهد.
استیون لویت، استاد دانشگاه شیکاگو و برنده مدال کلارک، دومین جایزه مهم اقتصاد بعد از نوبل است. استفان دوبنر نیز یکی از روزنامهنگاران مشهور نیویورک تایمز است. این دو در سالهای اخیر کتابهای پرفروشی را نوشتهاند.
یک لحظه به مشکلات جهانی مثل گرمایش زمین، تروریست و… فکر کنید. چرا هیچ راهحلی ارائه نمیشود؟! قطعا آدمهای باهوشی در جهان وجود دارند که میتوانند هر مشکلی را حل کنند. پس چرا در جهان این همه مشکل وجود دارد؟
حقیقت تلخ این است که متخصصها در جای درستی به دنبال پاسخ این سوالات نمیگردند. آنها باید به سراغ تحلیل داده بروند. اما اکثر آنها نظریههای خود را بر اساس خاطرات و تجربههای شخصی ارائه میکنند. به همین دلیل دچار کج فهمی و اشتباه میشوند. اما دادهها خالی از احساس، مستحکم و شفاف هستند.
این کتاب قرار است با استفاده از داده، برای این مشکلات راهحلهایی غیرمعمول ارائه کند.
فرض کنید در ساحل هستید. یک نفر از جایش بلند میشود و میرود و آشغالهایش را روی زمین رها میکند. احتمالا هنگام مواجهه با این صحنه عصبانی شوید یا شاید از این همه بیشعوری او تعجب کنید یا پیش خودتان بگویید که ای کاش میشد وارد مغزش شوید و ببینید چنین آدمهایی چطور فکر میکنند. درست است که نمیتوانیم وارد فکر آدمها بشویم، اما معمولا امید داریم که بتوانیم رفتار زشت آنها را اصلاح کنیم.
دولتها دائما در تلاش هستند که این کار را بکنند. آنها میکوشند که با ایجاد پاداش و تنبیه، ما را به راه راست هدایت کنند.
متاسفانه طرحهای تشویقی و تنبیهی به ندرت طبق برنامه پیش میروند و معمولا نتایج مخربی به همراه دارند و اتفاقا شرایط را بدتر هم میکنند.
برای مثال دولت آلمان برای کاهش میزان تولید زباله، قانون گذاشت که از هر خانوار متناسب با حجم زبالهشان، هزینه جمعآوری زباله را بگیرند. هدف از این قانون این بود که پسماند کمتری تولید شود. اما مردم راهی خلاقانه پیدا کردند که پول کمتری بپردازند. آنها پسماند خوراکیهای خود را در توالت ریختند. نتیجه این سیاست، رشد جمعیت موشها بود.
اما اگر میتوانستیم واکنش آدمها به جریمه را پیشبینی کنیم، در وقت و هزینه صرفهجویی میشد. شاید با خواندن این مطلب برایتان این سوال پیش بیاید که پس چطور میتوانیم این کار را بکنیم؟
پاسخ این است که به کمک آمار میتوانیم وارد ذهن آدمها شویم. با جمعآوری و تحلیل داده، میتوانیم متوجه مدل رفتار مردم شویم.
در ادامه داستانهای جذاب را میبینیم که اهمیت آمار در درک رفتار آدمها را به نمایش میگذارند.
برای تغییر دادن دنیا اول لازم است که دنیا را بشناسید.
در بحرانهای اقتصادی، مردم بیشتر از هر زمان دیگر از اقتصاددانان انتقاد میکنند. حق هم دارند. اما هنوز بهترین گزینه برای کمک به جامعه، همین اقتصاددانان هستند.
ما تمایل داریم اقتصاددانان را آدمهایی بیوجدان فرض کنیم که فقط به دنبال سود بیشتر هستند. اما در واقعیت بیشتر وقت اقتصاددانان برای تحلیل اطلاعات صرف میشود.
اقتصاد چیزی نیست مگر فرضیههایی که بر اساس دادههای محکم ساخته میشوند. این فرضیهها به اقتصاددانان کمک میکنند تا بتوانند موارد استثنا را از الگوهای عادی تشخیص دهند.
در ایالات متحده، به تابستان سال ۲۰۰۱ «تابستان کوسه» میگویند. در آن دوران اخبار شکارچیان کوسه تیتر یک رسانهها بودند. علت اصلی ماجرا این بود که یک کودک هشت ساله، در حمله کوسه یک دست و قسمتی از ران خود را از دست داده بود. این اتفاق باعث شد که کوسهها خطرناکتر از همیشه تصور شوند. اما تحلیلهای آماری نشان میدهد که تعداد حملههای کوسه در آن سال، با میانگین تعداد حملات در سالهای گذشته تفاوتی نداشت. اما عموم مردم خیلی بیشتر از قبل به این آمار توجه نشان میدادند.
فکر کردن مثل اقتصاددانان، باعث میشود که به حقیقت نزدیکتر شویم. اما تفکر اقتصادی باعث خلاقیت ما هم میشود. بررسی منطقی، دقیق و همهجانبه باعث میشود که راهحلهایی جدید پیدا کنیم.
در اوایل قرن بیستم، کالسکه و اسب مرسومترین وسایل نقلیه بودند. اما پِهِن اسب یک مشکل جدی و بدبو بود. این مشکل، غیرقابلحل به نظر میرسید. چون نمیشد سیستم گوارش اسب را تغییر داد.
اولین راهحل که به ذهن افراد رسیده بود، این بود که به اسبها غذا ندهیم. اما محققان به این وضعیت از منظری متفاوت نگاه کردند. آنها بجای این که تلاش کنند مدفوع اسب را کم کنند، وسیلهای ساختند که جایگزین اسب شود: ماشین.
بیایید ما هم به معضلات اجتماعی از زاویهای دیگر نگاه کنیم.
وقتی راهحل مشکلات درست جلوی چشممان نباشد، خیال میکنیم که هیچ راهحلی وجود ندارد.
بیشتر مشاغل توسط مردها اداره میشوند. به همین دلیل معمولا زنها نسبت به مردان دستمزد کمتری میگیرند. اما یک حرفه وجود دارد که در آن زنان درآمد بالاتری دارند: تنفروشی.
با بررسی آماری مشاغل جنسی، به روندهای جالبی پی میبریم.
صدسال پیش، شغلِ تنفروشی نسبت به امروز درآمد خیلی بهتری داشت. دختران پروانهی مرغزار که در سال ۱۹۰۰ در یک فاحشهخانه معروف در شیکاگو کار میکردند، سالانه در حدود ۴۳۰ هزار دلار درآمد داشتند. فاحشههای امروز چنین درآمدی را در خواب هم نمیبینند. از آن زمان تا امروز چه چیزی تغییر کرده است؟
در آن زمان رابطه جنسی قبل از ازدواج مرسوم نبود. مردان خیلی بیشتر از امروز به فاحشهخانه میرفتند. کار در فاحشهخانه نیز ممنوع بود. بنابراین امکان دستگیری و انگ اجتماعی، باعث میشد که دستمزدها برای جبران خطرات احتمالی افزایش پیدا کند.
زنان امروز برای ورود به این حرفه آزادی بیشتری دارند. مردان هم حاضر به پرداخت پول کمتری برای خدمات جنسی هستند. در نتیجه عرضه بیشتر از تقاضا است. اصول اقتصادی باعث شدند که قیمت این خدمات کاهش پیدا کند.
صنعت فحشا مستعد اتفاقات جالبی است. یک مطالعه نشان داد که فاحشهها از قاعده «تبعیض قیمت» در علم اقتصاد پیروی میکنند. یعنی از مشتریان ثروتمندتر خود پول بیشتری میگیرند و در مقابل برای آنها لباسهایی ویژه میپوشند و کارهایی غیرمعمول انجام میدهند.
یافتهها همچنین نشان میدهد که کارگران جنسی بلافاصله به افزایش تقاضا واکنش نشان میدهند. در روز شکرگزاری و با هجوم مشتریان هیجاندوست، قیمتها ۳۰ درصد افزایش پیدا میکند. حتی کسانی که شغلشان تنفروشی نیست هم از این فرصت استفاده میکنند تا در تعطیلات کمی پول اضافه کاسب شوند. از این منظر، کارگران جنسی شبیه به بابانوئلهای فروشگاهها هستند. حالا که فرصتی برای کار بیشتر پیش آمده، با کمی اضافهکاری میشود درآمد مناسبی به دست آورد.
وقتی تقاضا برای تنفروشی کاهش پیدا کرد، درآمد فاحشهها هم افت کرد.
تروریسم یک تهدید مدرن است. ما از تروریستها میترسیم چون قربانیان خود را بهصورت تصادفی انتخاب میکنند. همین موضوع، پیشگیری از حمله تروریستی را سختتر میکند. اما تحلیل دادهها میتواند به شناسایی تروریستها قبل از شروع عملیات کمک کند.
برای درک تروریستها ابتدا باید انگیزههای آنها را بشناسید. آلن کروگر، استاد اقتصاد دانشگاه پرینستون، اطلاعات آماری تروریستها در لبنان را با مردم عادی این کشور مقایسه کرد. نتیجه باورکردنی نبود.
برخلاف تصور عموم بیشتر تروریستها تحصیلکرده بودند و از خانوادههایی متوسط و مرفه میآمدند. دلیل رفتار آنها فقر و نیاز مالی نبود. بلکه آنها انگیزههایی سیاسی داشتند.
اگر چرایی و چگونگی عملکرد تروریستها را بشناسیم، بهتر میتوانیم آنها را شناسایی کنیم. اما روشهای مرسوم مثل شنود مکالمات مظنونین، معمولا کارآمد نیست.
به همین دلیل یان هورسلی (به دلایل امنیتی اسم او در اینجا تغییر داده شده است) الگوریتمی را ساخت که میتواند از تحلیل تراکنشهای بانکی، تروریستهای احتمالی را با دقت بالایی شناسایی کند. این الگوریتم که در ابتدا برای شناسایی کلاهبرداران طراحی شده بود. از تحلیل رفتارهایی که یک تروریست ممکن است داشته باشد، استفاده میکند.
اقدامات مثبت شامل کارهایی است که تروریستها انجام میدهند. مثل اجاره کردن خانه یا ثبتنام در دانشگاه. اقدامات منفی به کارهایی اشاره دارد که تروریستها انجام نمیدهند مثل خرید بیمه عمر که بدیهی است برای کسی که قصد حمله انتحاری دارد، بیمعنا است.
این الگوریتمها هنوز کامل نیستند اما ممکن است برای شناسایی مظنونین مفید باشند. البته ممکن است از الان به بعد همه تروریستها بیمه عمر گرفته باشند.
بسیار پیش میآید که یک اتفاق نگرانکننده را میبینیم ولی هیچ کاری انجام نمیدهیم، زیرا فکر میکنیم دیگران حتما یک کاری خواهند کرد.
در سال ۱۹۶۴ کیتی جنووز، ۲۸ ساله، در نیویورک به ضرب چاقو کشته شد. در حالی که ۳۸ نفر شاهد سه حمله جداگانه به جنووز بودند، هیچ کس با پلیس تماس نگرفته بود و همه صرفا نظاره گر ماجرا بودند. این داستان به عنوان یک نمونه از بیتفاوتی تماشاگرها خیلی معروف شد. منتقدان بعد از این واقعه باور داشتند که این داستان، یک هشدار جدی است برای آن که ببینیم جامعه بسیار خودخواه و بیتفاوت شده است. اما ۲۰ سال بعد افکار عمومی متقاعد شد که اتفاقا جامعه بیتفاوت نشده و همچنان نوعدوست است.
در دهه ۱۹۸۰، نظریه بازیها که اقتصاد را با روانشناسی ترکیب میکرد، خیلی پرطرفدار شد و به بسیاری از ابهامات پاسخ داد. در همین زمینه یک آزمایش باعث شد که مردم، از میزان نوعدوستی جامعه تعجب کنند.
یک بازی به نام دیکتاتور به شکلی طراحی شد که تمایل آزمایششوندگان برای تقسیم پول خود با یک غریبه را اندازهگیری کند. نتایج عجیب بود. بازیکنان در کشورهای مختلف و در محیطهای مختلف به شدت طرفدار تقسیم پول به صورت مساوی بودند. رفتار آنها با افسانه «انسان خودخواه» همخوانی نداشت.
اما این یافتهها، با مطالعات جان لیست(اقتصاددان تجربی) مطابقت نداشت. او تصمیم گرفت مجموعهای از بازیهای واقعیتر را اجرا کند و میزان نوعدوستی جامعه را اندازه گیری کند.
در نسخه لیست، شرکتکننده میتوانست از غریبه پول بدزدد یا به او پول بدهد. قبل از شروع بازی، بازیکنان چند کار ذهنی، مثل چسباندن تمبر به نامه انجام دادند. در این بازی فقط ۶ درصد از مردم پول را تقسیم کردند و ۶۶ درصد تمام پول را برای خود برداشتند.
بهترین چیز در مورد تعمیرات ساده و ارزان این است که گاهی برای مشکلات لاینحل، راهحلهایی ساده پیدا میکنند.
وقتی با یک مشکل دشوار مواجه میشویم ممکن است سرخورده شویم. بدون تلاش، این حس سرخودرگی از بین نمیرود. دانشمندان هر روز این حس را تجربه می کنند. وقتی برای یک مشکل راهحلی پیدا نمی شود آنها چه کار میکنند؟ دانشمندان برای ارزیابی مساله، داده جمع آوری می کنند و علل اصلی مشکل را کشف میکنند.
این کار حتی ممکن است جان انسانها را نیز نجات دهد، همانطور که در بیمارستانی در وین در سال ۱۸۴۷ این کار انجام شد. در آن زمان، از هر شش زن سالمی که در بیمارستان زایمان میکرد، یک نفر در معرض ابتلا به تب زایمان میمرد. ایگناس زملوایس تصمیم گرفت تا با جمع آوری اطلاعات تا جایی که می تواند با این مشکل مقابله کند.
او دریافت زنانی که در خانه یا در بخش ماماها زایمان میکنند، نسبت به زنانی که در بخش پزشکان زایمان میکنند، بسیار کمتر به تب زایمان مبتلا میشوند.
در حین همین مطالعات، خبر مرگ یک پزشک مرد پس از بریدن تصادفی انگشت خود در حین کالبد شکافی گزارش شد.
در نهایت متوجه شدند پزشکانی که کالبد شکافی میکردند، مستقیما به بخش زایمان میرفتند و آلودگی را به زنان منتقل کردند. راهحل ساده بود. شستن دست پزشک پیش از زایمان!
جمع آوری دادهها همچنین به فهم مشکلاتی که ممکن است آشکار نباشند، کمک کند. حل این مشکلات جدید است که منجر به نوآوری می شود، و این دقیقا همان کاری است که هنری فورد با دادههای تصادف اتومبیل در دهه ۱۹۵۰ انجام داد.
در آن زمان، تصادفات عامل مهمی در مرگ و میر بودند و سالانه چهل هزار نفر جان خود را از دست می دادند. فورد، رابرت استرنج مک نامارا را برای جمعآوری و تجزیه و تحلیل داده به منظور ایمنتر کردن ماشینها استخدام کرد.
مک نامارا متوجه شد که جراحات، عمدتا به دلیل آسیب به سر مسافران بوده است، زیرا آنها در هنگام تصادف با فرمان و شیشه جلو برخورد میکنند. در نتیجه، طراحان فرمان ماشینها را نرمتر کردند.
علاوه بر این، مک نامارا از دادهها استفاده کرد تا از زاویهای دیگر به مشکل نگاه کند. چرا جلوی برخورد سر افراد با شیشه و فرمان را نگیریم؟ نتیجه یک راهحل ارزان و موثر بود که خطر مرگ را تا هفتاد درصد کاهش داد: کمربند ایمنی!
گرمایش زمین مهمترین تهدید علیه نسل بشر است. دست کم به ما اینطور گفتهاند. اما کسی به ما نگفته که این مساله چرا و چقدر حیاتی است؟ ما نمیدانیم که کارهای روزمره ما چقدر روی گرمایش زمین اثر میگذارد و آیا کارهای کوچک ما میتواند به یک فاجعه منتهی شود؟ برای همین است که نمیتوانیم رفتار آدمها را طوری تغییر دهیم که گرمایش زمین متوقف شود.
شنیدن داستانهای تکراری در مورد اثرات گرمایش زمین هم تا به حال کمکی به تغییر رفتار تک تک مردم نکرده است.
برای مثال همیشه خودروها و کارخانجات صنعتی به عنوان عامل اصلی گرمایش زمین مطرح میشوند. اما آمارها نشان میدهند که حیوانات نشخوارکننده مثل گاو، پنجاه درصد بیشتر از کل صنعت حملونقل گاز گلخانهای تولید میکنند.
آیا این حقیقت به شما هشدار نمیدهد که دادههای مربوط به گرمایش زمین را یکبار دیگر بررسی کنید؟
واقعیت این است که گرمایش زمین بسیار پیچیده است و به تحلیل چندین شاخص نیاز دارد. از طرف دیگر اقلیمشناسان قادر به انجام آزمایش نیستند. آنها نمیتوانند یک تغییر در کره زمین بهوجود بیاورند و بعد اثر این تغییر را بر میانگین دمای سیاره مشاهده کنند.
عوامل برونزای منفی هم مانعی بزرگ برای مقابله با گرمایش زمین هستند. یعنی عواملی که بر زندگی کسانی اثر میگذارند که مسئول بهوجود آمدن آن عوامل نیستند. برای مثال اگر سطح اقیانوس بالا بیاید و یک جزیره در جنوب اقیانوس آرام زیر آب برود، مقصر اصلی آدمهایی در غرب هستند که بیش از اندازه گوشت خوردهاند (و البته گاوهایی که در مزارع غربی گاز گلخانهای آزاد کردهاند).
نکته مهمی که باید به آن توجه داشته باشیم این است که اگر شما مسئول کاری هستید که عواقبش متوجه خود شما نخواهد بود، خیلی بعید است که رفتار خود را اصلاح کنید. با این وجود ابتکاراتی مثل فیلم «حقیقت ناخوشایند» یا «اتحادی برای نجات اقلیم» ساخته ال گور، توانستند با موفقیت آگاهی عمومی را افزایش دهند.
اگر ما انگیزهای برای تغییر رفتار خود نداشته باشیم، هرگز این کار را نمیکنیم. به همین دلیل است که مشکل گرمایش زمین هرگز حل نخواهد شد. اما شاید برای حل این مشکل راهحل جالب و سادهای وجود داشته باشد.
واقعیت: در دهه ۱۹۷۰ دانشمندان به شدت نگران تغییرات دمای زمین بودند. اما آنها در مورد گرمایش زمین حرف نمیزدند، آنها نگران سردشدن کره زمین بودند.
مردم دوست ندارند برای جلوگیری از یک مشکل در آینده، الان سرمایهگذاری کنند. زیرا همیشه این احتمال وجود دارد که یک راهحل ارزانتر در آینده کشف شود.
حالا ممکن است یک راه سریع و ارزان برای حل مشکل گرمایش زمین وجود داشته باشد که در ابتدا غیرمنطقی به نظر برسد.
برای توضیح نحوه عملکرد این راهحل، باید به سال ۱۹۹۱ زمانی که آتشفشان کوه پیناتوبو فوران کرد نگاه کنیم. فوران عظیم، یک مه غلیظ در هوا بر جای گذاشت که فروکش کردن آن دو سال زمان برد. جالب اینجاست که در این دوره زمین خنک شد و جنگلها با شدت بیشتری رشد کردند.
بعد از این ماجرا، ناتان میهروولد، مدیر ارشد فناوری مایکروسافت یک ایده ارائه کرد. چرا همین کار را خودمان تکرار نکنیم؟
مهندسیِ زمین یا مداخله در سیستم آبوهوای جهانی شاید راهی برای معکوس کردن گرمایش جهانی باشد. در سال ۱۹۹۲ گزارش از آکادمی ملی علوم نشان داد که دمیدن دیاکسید گوگرد در استراتوسفر، باعث خنک شدن سیاره میشود. فقط کافی است پمپهای خود را بسیار بالاتر از دودکشهای کارخانههای فعلی قرار بدهیم.
بعد از قراردادن پمپها، صد هزار تن دیاکسید گوگرد در سال به جو فرستاده میشود. با این روش گرمایش قطب شمال معکوس میشود و آثار آن در نیمکره شمالی کاهش مییابد. تنها کاری که باید انجام دهیم این است که از نیروگاههای موجود، به استراتوسفر لوله بکشیم تا گاز را به آنجا پمپاژ کنیم.
اسم این لایه مه ایجاد شده، به افتخار اقلیمشناس روس «پتوی بودیکو» گذاشته شده است. این روش نه تنها آسان و ارزان است بلکه اگر طبق انتظار ما عمل نکند، به سادگی قابل برگشت خواهد بود.
بله، مبارزه با پیامدهای آلودگی هوا به کمک ایجاد آلودگی بیشتر عجیب به نظر میرسد، اما دادهها نشان میدهد که ممکن است این کار مفید باشد.
بد نیست بدانید که کل بودجه مورد نیاز برای این کار ۲۵۰ میلیون دلار است. ۵۰ میلیون دلار کمتر از بودجه سالانه بنیاد ال گور برای افزایش آگاهی عمومی.
با کمک آمار میتوان رفتار مردم را خیلی بهتر درک کرد. با جمعآوری اطلاعات و پرسیدن سوالات درست، میتوانید راهحلهایی برای مشکلات همیشگی بشریت پیدا کنید تا دنیا به مکانی بهتر برای زندگی تبدیل شود.
توصیههای عملی
شما هرگز نمیتوانید به اندازه کافی داده داشته باشید
دفعه بعدی که با مشکلی مواجه شدید که برایش راه حلی پیدا نکردید، ابتدا تمام فرضیات مرتبط با مشکل را کنار بگذارید.
آیا گربه شما فقط چهارشنبهها روی زمین ادرار میکند؟ خیلی بعید است.
جمعآوری اطلاعات به شما کمک میکند که عوامل مرتبط را شناسایی کنید. چهارشنبهها چه کار میکنید؟ گربه شما در این روز چه کار میکند؟ چه غذایی میخورد؟ حالا هر کدام از این موارد را تغییر دهید. آیا تاثیری میگذارد؟
شاید در نهایت مشخص شد که چهارشنبهها زیاد کار میکنید و نسبت به گربه خود بیتوجه هستید و او فقط میخواد توجه شما را جلب کند.