کتاب حباب شیشه (1963) داستان استر گرینوود، یک زن جوان با استعداد را روایت میکند که در تابستان 1953 در یک دوره کارآموزی در یک مجله مد در نیویورک شرکت میکند. اما استر احساس میکند در دام نقشهای جنسیتی و انتظارات اجتماعی گیر افتاده است. او وارد یک افسردگی عمیق میشود که به نظر میرسد هیچ راه فراری هم از آن وجود ندارد.
سیلویا پلات (۱۹۳۲-۱۹۶۳) شاعر، رماننویس و داستاننویس آمریکایی بود. حباب شیشه تنها رمان اوست. این کتاب که بر اساس زندگی خود پلات نوشته شده بود، یک ماه قبل از خودکشی او منتشر شد. از دیگر آثار معروف او میتوان به قصیده بانو لازار اشاره کرد که پس از مرگ او منتشر شد.
در حباب شیشهای زنانه در دهه 1950 چه میگذشت؟
حباب شیشهای تنها رمانی است که سیلویا پلات نوشته است. اما این تنها نکته خاص آن نیست. این رمان، که درست یک ماه قبل از خودکشی غمانگیز پلات منتشر شد، به شدت از زندگی خود نویسنده الهام گرفته بود.
قهرمان داستان، استر گرینوود، نویسنده جوان و بااستعدادی است که به تازگی در یک مجله مد در نیویورک شروع به کار کرده است. اما علیرغم تمام تلاشهایش، او در شهری با آن عظمت، نمیتوانست در نقشهای جنسیتی محدود زمان خود جای بگیرد.
پرسشگری رمان در مورد هنجارهای اجتماعی و سلامت روان در زمان خود پیشگام بود. این داستان به عنوان یک رمان کلاسیک مدرن و ماندگار شناخته میشود.
هشدار: این خلاصه کتاب حاوی توضیحاتی درباره خشونت جنسی، افسردگی و خودکشی است، لطفا با احتیاط ادامه دهید.
تابستانی عجیب بود، تابستانی که در آن خانواده روزنبرگ با صندلی الکتریکی اعدام شدند و من نمیدانستم در نیویورک دارم چه غلطی میکنم.
کتاب با این جمله آغاز میشود.
استر نویسنده جوان و با استعدادی است که تابستان سال 1953 را در شهر نیویورک سپری میکند. او همراه با یازده دختر دیگر در سن کالج، در یک دوره کارآموزی در مجله مد Ladies’ Day پذیرفته شده است. برای شاعری خوش ذوق از حومه بوستون، این باید فرصتی هیجانانگیز باشد.
با این حال به نظر میرسد که استر نمیتواند هیجانش را احساس کند. به نظر میرسد دختران دیگر هم از این راز باخبرند و استر به طور فزایندهای با آنها احساس بیگانگی میکند.
او مجذوب دورین، دختری بدبین است که مهمانی را به مطالعه ترجیح میدهد. یک شب، استر وقتی دورین در یک بار با یک دی جی روی هم میریزد، با آنها همراه میشود. اما در نهایت خود را در اتاق خالی هتل، تنها و افسرده مییابد. اواخر شب وقتی دورین در اتاق را میزند و در اتاقش بیهوش میشود، استر تصمیم میگیرد با دخترانی مانند بتسی وقت بگذراند.
بتسی نسخهای سالم از دورین است. او دلبرکی شاد و معصوم از غرب میانه است.
بتسی از دوستی با استر لذت میبرد.
شگفت آن که استر مدام برای دوری از او بهانه میتراشد.
او در هدایای گران قیمت و مهمانیهای شام که توسط مجله اهدا میشود، به آرامشی موقتی دست پیدا میکند. بعد از یکی از این مهمانیها، او و دیگر دختران دچار مسمومیتی وحشتناک میشوند. دورین به مراقبت از استر میپردازد و برایش سوپ درست میکند.
تحلیل و بررسی
فصلهای ابتدایی رمان به درگیریهای درونی استر و روابط تیره او با دنیای اطرافش میپردازد. داستان در واقع راوی تجربه خود نویسنده است که به عنوان دانشجوی کارشناسی در سال 1953 این شانس را به دست آورد تا به عنوان سردبیر مهمان در مجله مد نیویورک، Mademoiselle کار کند.
نویسنده از این موقعیت استفاده میکند تا تصویری واضح از شهر نیویورک، مردم آن و صنعت مد را ترسیم کند. موضوع مد به عنوان استعارهای قوی از تلاش استر برای کشف هویت خود است.
برخلاف دورین (بدبین و سکسی) و بتسی (شیرین و معصوم)، استر به راحتی در کهنالگوهای زنانه قرار نمیگیرد. او در تلاش است که خود را جایی در میانه این دو دختر کشف کند.
استر در تلاش برای یافتن اینکه قرار است چه کسی باشد، اغلب به دروغ گفتن متوسل میشود. به عنوان مثال، او به مردانی که سعی میکنند با او معاشقه کنند، میگوید که نام او «الی هیگینباتوم» است و از شیکاگو میآید.
جدا افتادگی استر در طول رمان به یک مانع بزرگ تبدیل میشود. یادآوری مکرر خانواده روزنبرگ، اولین آمریکاییهایی که به جرم خیانت در زمان صلح اعدام شدند، آغاز وسواسی بیمارگونه در رابطه با مرگ است.