جلد کتاب گستبی بزرگ

کتاب گستبی بزرگ

رمانی کلاسیک درباره‌ی دهه‌ی بیست میلادی پرتلاطم و رؤیای آمریکایی

نویسنده:
اف. اسکات فیتزجرالد
(F. Scott Fitzgerald)
4 نفر در حال مطالعه این کتاب هستند.

رمان گتسبی بزرگ (1925) داستان عاشقانه‌ای تراژیک را روایت می‌کند که در پس‌زمینه‌ی پرزرق‌وبرق دهه‌ی ۱۹۲۰، معروف به عصر جاز، رخ می‌دهد. این اثر یکی از شاهکارهای تعیین‌کننده‌ی این دوره‌ی آمریکا و سال‌های قبل از رکود بزرگ شناخته می‌شود. این کتاب با فروش بیشتر از سی میلیون نسخه در سراسر جهان، یکی از ماندگارترین آثار قرن بیستم است.

اف. اسکات فیتزجرالد رمان‌نویس و داستان‌کوتاه‌نویس تأثیرگذاری بود. محبوبیت آثارش در زمان حیاتش کم شد؛ اما بعد از مرگش در سال ۱۹۴۰، توجه به کارهایش دوباره زیاد شد. از آن زمان، منتقدان و خوانندگان، آثار او را تحسین کرده‌اند. از دیگر رمان‌های او می‌توان به «این سوی بهشت» و «لطیف است، شب» اشاره کرد.

خلاصه کتاب گستبی بزرگ

حاوی 2 ایده کلیدی
The Great Gatsby
A Classic Novel on the American Dream of the Roaring Twenties
متن ایده‌های کلیدی کتاب
مقدمه

مقدمه‌ای بر کتاب گستبی بزرگ

با دوران پیش از رکود بزرگ آمریکا بیشتر آشنا شوید
یکی از جنبه‌های جذاب کتاب گتسبی بزرگ این است که زندگی اف. اسکات فیتزجرالد را می‌توان در دو شخصیت اصلی داستان دید: جی گتسبی و نیک کاراوی. فیتزجرالد مانند گتسبی، در ارتش خدمت می‌کرد؛ تااین‌که با دختری جوان از خانواده‌ای ثروتمند آشنا شد و عاشقش شد. او هم احساس می‌کرد برای ازدواج با او باید به ثروت بیشتری برسد. خوشبختانه، فیتزجرالد نویسنده‌ای موفق شد و با نامزدش، زلدا، ازدواج کرد.
در اوایل دهه‌ی ۱۹۲۰، این زوج تازه‌ازدواج‌کرده به لانگ آیلند، نیویورک، نقل مکان کردند. اما فیتزجرالد مانند نیک کاراوی، از خانواده‌ای متوسط در غرب آمریکا بود. او چندان از عمارت‌های پرزرق‌وبرق و مهمانی‌های تجملی لانگ آیلند لذت نمی‌برد.
رمان گتسبی بزرگ از این دو شخصیت برای نگاهی انتقادی به افسانه‌های پیرامون رؤیای آمریکایی و باور به تقدیر آشکار استفاده می‌کند. همچنین به مسائل طبقاتی‌ای می‌پردازد که از زمان تأسیس آمریکا، شکاف‌هایی در این کشور ایجاد کرده‌اند. در خلاصه کتاب گتسبی بزرگ، ما هم از همین ساختار پیروی می‌کنیم و برخی نکات برجسته‌ی داستان را به‌اختصار تحلیل می‌کنیم.

 

ایده کلیدی 1

1دیداری با جی گتسبی

بهار سال ۱۹۲۲ است. نیک کاراوی به خانه‌ای کوچک در محله‌ی وست اگ در لانگ آیلند نقل مکان می‌کند. نیک در نیویورک، دلال اوراق قرضه است. او کهنه‌سرباز جنگ جهانی اول و دانش‌آموخته‌ی دانشگاه ییل است. روزها پشت میزش کار می‌کند و با قطار رفت‌وآمد می‌کند. شب‌ها هم به عمارت بزرگ همسایه‌اش، جی گتسبی، خیره می‌شود.
نیک در نزدیکی خلیج، در ایست اگ، با دیزی بیوکنن زندگی می‌کند که خویشاوند دورش است. دیزی حالا با تام بیوکنن ازدواج کرده؛ اما ازدواجشان چندان خوشایند نیست. نیک کمی بعد از اسباب‌کشی، به دیدار دیزی می‌رود و تنش‌های بین این زوج را می‌بیند. معشوقه‌ی تام مرتب به خانه زنگ می‌زند؛ رازی که همه می‌دانند اما کسی درباره‌اش حرف نمی‌زند.
نیک در عمارت مجلل دیزی، با جوردن بیکر آشنا می‌شود؛ دوست دیزی و گلف‌بازی آماتور و موفق. نیک از طریق جوردن، اطلاعاتی درباره‌ی ازدواج پرتنش دیزی به دست می‌آورد و شایعاتی درباره‌ی همسایه‌ی مرموزش، جی گتسبی، می‌شنود.
آیا او قاچاقچی مشروب است؟ کسی را کشته؟ از اشراف اروپا است؟ این‌ها شایعاتی است که درباره‌ی گتسبی می‌گویند. تنها چیزی که همه از آن مطمئن‌اند، این است که گتسبی بهترین و باشکوه‌ترین مهمانی‌ها را برگزار می‌کند. وقتی نیک بعد از اولین دیدار با بیوکنن‌ها به خانه برمی‌گردد، گتسبی را می‌بیند که تنها روی ساحل ایستاده است. حس می‌کند گتسبی با دستانی لرزان وآغوشی باز به‌سوی خلیج خیره شده است؛ انگار روی نوری سبز در انتهای اسکله‌ای در ایست اگ تمرکز کرده است.
کمی بعد، تام بیوکنن، نیک را به یک مهمانی می‌برد. معشوقه‌ی تام، مایرتِل ویلسون، و خواهرش کاترین هم همراهشان هستند. کاترین به نیک می‌گوید شایعه شده گتسبی برادرزاده یا پسرعموی قیصر آلمان است. نیک همچنین می‌فهمد که مایرتل هم از ازدواجش با جرج ویلسون، صاحب پمپ‌بنزین در لانگ آیلند، خوشحال نیست.
کنجکاوی نیک درباره‌ی گتسبی بیشتر می‌شود. او رفت‌وآمدهای مردم به خانه‌ی این مرد مرموز را تماشا می‌کند. نورها، موسیقی و تپه‌های پوست پرتقالی را دیده است که بعد از جشن‌های شبانه و خوردن کوکتل‌های بی‌شمار جمع می‌شود. سپس یک روز، راننده‌ی گتسبی به در خانه‌ی نیک می‌آید و کارت دعوتی امضاشده برای مهمانی آن شب به او می‌دهد.
نیک با بهترین لباس فلانل سفیدش به مهمانی می‌رود؛ اما فوراً احساس غریبگی می‌کند. جوانان انگلیسی زیادی آنجا پرسه می‌زنند. نیک حس می‌کند بیشترشان فروشنده‌هایی هستند که برای پول و وعده‌ی ثروت در آینده، آب از دهانشان راه افتاده است. وقتی از مهمانان می‌پرسد میزبان کجاست، پاسخ‌های تندشان او را شرمنده می‌کند و به‌سوی بار کوکتل می‌کشاند.
خوشبختانه نیک، جوردن بیکر را می‌بیند که با آرامش با دو طرفدار جوانش حرف می‌زند. نیک به‌سمت او می‌رود و گفت‌وگو دوباره به گتسبی و شایعاتش می‌رسد. آیا او جاسوس آلمانی است؟ قاتل؟
کسی نمی‌داند میزبان کجاست. نیک و جوردن با دیگران گپ می‌زنند و نیک کم‌کم احساس راحتی می‌کند. بعد کنار مردی حدوداً سی‌ساله می‌نشینند. آن مرد از نیک می‌پرسد: «شما تو جنگ تو لشکر سوم نبودید؟» نیک تأیید می‌کند و مرد می‌گوید خودش در هنگ هفتم پیاده‌نظام بوده. نیک می‌گوید عجب مهمانی عجیبی است. او همسایه‌ی گتسبی است؛ اما هنوز میزبان را ندیده.
شاید حدس زده باشید که آن مرد از هنگ هفتم پیاده‌نظام، خود جی گتسبی است. نیک جا می‌خورد و گتسبی به‌خاطر میزبانی‌اش عذرخواهی می‌کند و به او «رفیق» می‌گوید؛ لقبی که از همان دیدار اول برای نیک به کار می‌برد.
حالا نیک روبه‌روی گتسبی نشسته است. اولین چیزی که توجهش را جلب می‌کند، لبخند اوست. لبخندی اطمینان‌بخش که در زندگی فقط چند بار می‌بینید. لبخندی که به نیک اعتمادبه‌نفس و آرامش می‌دهد. اما وقتی لبخند محو می‌شود، همه چیز مبهم‌تر می‌شود. نیک گتسبی را مردی خوش‌صحبت اما محتاط می‌بیند که کلماتش را با دقت انتخاب می‌کند. پرسش‌ها و تردیدها همچنان باقی می‌مانند.
گتسبی قرار می‌گذارد صبح نزد نیک بیاید تا با قایق هوایی‌اش گشتی بزنند. سپس برای پاسخ به تلفنی از شیکاگو بلند می‌شود و نیک و جوردن را تنها می‌گذارد تا دوباره درباره‌ی میزبان مرموزشان شایعه درست کنند. جوردن شنیده که گتسبی در آکسفورد درس خوانده؛ اما هنوز باور کردن این موضوع سخت است.
نیک و جوردن با آمدن تابستان، رابطه‌ای عاشقانه آغاز می‌کنند و وقت بیشتری با هم می‌گذرانند. نیک کمتر گتسبی را می‌بیند؛ تا اینکه یک روز صبح در اواخر ژوئیه، گتسبی با رولزرویس زیبایش جلوی خانه‌ی نیک می‌آید.
آن روز، گتسبی با نیک درددل می‌کند. می‌گوید اهل سانفرانسیسکو است، والدینش فوت کرده و ثروتی برایش به جا گذاشته‌اند. بعد به اروپا سفر کرده، مدتی در آکسفورد درس خوانده، شکار کرده، یاقوت جمع کرده، نقاشی کشیده و در جنگ سربازی برجسته بوده است. نیک به برخی از این جزئیات مشکوک می‌شود. طرز «آکسفورد» گفتنِ گتسبی یا کلی بودن جزئیات، مشکوک است. اما گتسبی شواهد را به نیک نشان می‌دهد: مدالی با نام خودش و عکسی از خودش با دو مرد دیگر در آکسفورد. شاید همه‌اش حقیقت داشته باشد.
بعد از این دیدار، کم‌کم مسائل روشن‌تر می‌شود. گتسبی می‌داند نیک قرار است همان روز با جوردن چای بخورد. گتسبی به جوردن اجازه داده درباره‌ی خودش و دیزی به نیک بگوید.
پنج سال پیش، جوردن وقتی دیزی با خانواده‌اش در لوئیزویل کنتاکی زندگی می‌کرد، به دیدارش رفت. آن روز، افسری یونیفرم‌پوش کنار دیزی بود که با تحسین و عشق به دیزی نگاه می‌کرد. بله، آن افسر گتسبی بود. بعدها، وقتی جوردن گتسبی را در لانگ آیلند دید، ابتدا او را نشناخت. اما در یک مهمانی، گتسبی او را کنار کشید و همه چیز روشن شد. دیزی و گتسبی عاشق هم بودند. اما وقتی گتسبی به جنگ رفت، اتفاقی افتاد. دیزی غمگین بود، با تام ازدواج کرد و فرزندی به دنیا آورد. گتسبی که هنوز عاشق بود، عمارتی در لانگ آیلند خرید تا از آن سوی خلیج به خانه‌ی بیوکنن‌ها خیره شود.
حالا گتسبی می‌خواهد نیک قرار ملاقاتی ترتیب دهد. چون دیزی خویشاوند نیک است، گتسبی امیدوار است نیک، او را به خانه‌اش برای چای دعوت کند تا گتسبی بتواند سرزده بیاید. نیک می‌پذیرد که کمک کند.

تحلیل
لحظه‌ای روایت را متوقف کنیم و به آنچه تا اینجا اتفاق افتاده، نگاهی بیندازیم.
فصل‌های اولیه‌ی کتاب، جهانی متفاوت و غنی را خلق می‌کنند. زندگی در نیویورک و لانگ آیلند در اوایل دهه‌ی ۱۹۲۰ را از نگاه نیک می‌بینیم. بیوکنن‌ها و گتسبی بسیار ثروتمند هستند. نیک در طبقه‌ی متوسط کارمندی قرار دارد. ویلسون‌ها که در پمپ‌بنزین کار و زندگی می‌کنند، نماینده‌ی طبقه‌ی کارگرند. همه، فارغ از جایگاه اجتماعی، انگار به‌دنبال این هستند که با مشروب، موسیقی و مهمانی‌ حواس خود را پرت کنند.
همچنین می‌بینیم که این طبقات چگونه با هم تعامل دارند؛ اغلب از طریق روابط عاشقانه، خیانت‌ها و چیزهایی که آرزویشان را دارند. تام با مایرتل ویلسون رابطه‌ای دارد و از تمایل او برای فرار از شوهرش و پمپ‌بنزین سوءاستفاده می‌کند. تام کار خود را درست می‌داند و رفتارش با دیزی چندان خوشایند نیست.
همان‌طور که مایرتل آرزوی بودن با تام را دارد، گتسبی آرزوی بودن با دیزی را دارد. یکی از قوی‌ترین مضمون‌های کتاب حسادت است که اغلب با رنگ سبز نشان داده می‌شود: حسادت، هیولای سبزچشم. مهم‌تر از همه، نور سبز پشت اسکله‌ی خانه‌ی دیزی است که نماد چیزی است که همه آرزویش را داریم؛ اما نمی‌توانیم داشته باشیم.
تا اینجا، گتسبی هنوز مرموز است؛ هرچند از رابطه‌ی قبلی‌اش با دیزی باخبریم. آن‌ها عاشق هم بودند؛ اما چیزی آن‌ها را از هم جدا کرد. آن چیز، چه بود؟ در بخش بعدی خلاصه‌کتاب گتسبی بزرگ خواهیم فهمید.

 

ایده کلیدی 2

2مراسم ترحیم جیمز گتز

برای مشاهده این بخش از محتوا، لطفا
وارد حساب کاربری خود شده و اشتراک تهیه کنید.
خلاصه نهایی

پیام کلیدی کتاب

برای مشاهده این بخش از محتوا، لطفا
وارد حساب کاربری خود شده و اشتراک تهیه کنید.
نظرات و دیدگاه‌های شما
1 دیدگاه

یک پاسخ

  1. خواندن رمان و تماشای فیلم این اثر بزرگ با بازی درخشان دی کاپریو مکمل هم خواهند بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کتاب‌های مشابه
لوگوی اکوتوپیا کامل

پلن‌های اشتراک

مجموعه‌ای از بهترین و جدیدترین خلاصه کتاب‌ها در موضوعات مختلف
در کاروان 12223 همسفر کتاب‌خوان، جایتان خالی است
لوگوی کتابخانه اکوتوپیا

اشتراک 1 ماهه

119,000 تومان
محبوب‌ترین
لوگوی کتابخانه اکوتوپیا

اشتراک 3 ماهه

ماهانه 71,350 تومان
214,000 تومان
357,000 تومان
به‌صرفه‌ترین
لوگوی کتابخانه اکوتوپیا

اشتراک 6 ماهه

ماهانه 53,500 تومان
321,000 تومان
714,000 تومان