«مجمعالجزایر گولاگ» (۱۹۷۳) یک گزارش از اردوگاههای کار اجباری شوروی است که به گولاگ معروف بود و بین سالهای ۱۹۱۸ تا ۱۹۵۶ فعالیت میکرد. الکساندر سولژنیتسین، نویسنده این کتاب، با استفاده از تجربه شخصی خود به عنوان یک زندانی و همچنین با نگاهی به گزارشها، خاطرات و نامههای صدها نفر دیگر، روایتی تکاندهنده از ترس و وحشت مداوم زندگی در گولاگ ارائه میدهد و در عین حال، روانشناسی و سازماندهی پشت سیستم زندان دولتی را تشریح میکند.
الکساندر سولژنیتسین (۱۹۱۸-۲۰۰۸) رماننویس روسی بود که بسیاری از کتابها از جمله «یک روز از زندگی ایوان دنیسوویچ» (۱۹۶۲) و «بخش سرطان» (۱۹۶۸) را نوشت و در سال ۱۹۷۰ برنده جایزه نوبل ادبیات شد. او که منتقد رژیم شوروی بود، از سال ۱۹۴۵ تا ۱۹۵۳ به دلیل اظهارنظرهای تند درباره استالین زندانی شد. از سال ۱۹۷۴ به مدت ۲۰ سال در تبعید زندگی کرد و در این مدت در آلمان غربی و آمریکا ساکن بود. او سرانجام در سال ۱۹۹۴ پس از انحلال اتحاد جماهیر شوروی به روسیه بازگشت.
زندگی در زندانهای گولاگ چگونه بود؟
کتاب «مجمعالجزایر گولاگ» جایگاه مهمی در تاریخ ادبیات دارد و به عنوان یک سند مهم از کارهای وحشتناک دولت تحت حکومت استالین شناخته میشود. این کتاب یک اثر ادبی بزرگ است، شدیداً بیرحم و عمیقاً شاعرانه. به بیان ساده، این اثر یک گزارش غیرداستانی معمولی از زندگی در اردوگاههای کار اجباری نیست. بلکه تلاشی است برای ثبت پوچی، تاریکی و ناامیدی.
ساختار ادبی اصلی که سولژنیتسین(نویسنده) از آن استفاده میکند، استعارهای است از شبکه گولاگ استالین به عنوان زنجیرهای از جزایر که به عنوان مجمعالجزایر گولاک شناخته میشود، جدا و دور از دید مردم روسیه. این استعاره به سولژنیتسین اجازه میدهد تا رویکردی انسانشناسی داشته باشد و به خواننده بگوید که زندگی در آن جزایر عجیب و وحشیانه چطور بوده است. این خلاصه کتاب، شما را با برخی از افکار و داستانهای سولژنیتسین در مورد زندان گولاگ آشنا میکند. زندانی که زندگی میلیونها نفر را تباه کرد.
گولاگ یا اردوگاههای کار اجباری اتحاد جماهیر شوروی، شبیه به یک مجمعالجزایر بودند، مجموعهای از جزایر مستقل که در سراسر کشور پراکنده شده بودند. این جزایر برای بیشتر مردم جهان نامرئی بودند، اما هر شخصی که وارد یکی از آنها میشد، متوجه میشد که جزایر خیلی هم واقعی هستند.
هزاران جزیره در مجمعالجزایر گولاگ وجود داشت که در سراسر سرزمین روسیه، از تنگه برینگ در شرق تا بسفر در غرب، پراکنده شده بودند. اما شما نمیتوانستید از یک آژانس مسافرتی برای سفر به یکی از این جزایر بلیط تهیه کنید. واقعیت این جزایر نفرین شده برای همه یک راز باقی مانده است. نطفه اولیه مجمعالجزایر گولاگ در سال ۱۹۱۸، سال انقلاب بزرگ سوسیالیستی اکتبر به رهبری ولادیمیر لنین بسته شد. لنین به کنترل دولت شوروی ادامه داد و تنها چند ماه پس از انقلاب، برای تشدید نظم، خواستار اقدامات قاطع و سختگیرانه شد. و به این ترتیب جزایر شکل گرفتند. کسانی که با سیاست کمونیستی آشنا هستند، از وجود گولاگها تعجب نمیکنند.
کارل مارکس و فردریش انگلس در مانیفست کمونیستی خود خواستار نابودی نظام اجباری بورژوایی قدیمی و جایگزینی آن با یک نظام اجباری جدید برای طبقه کارگر شدند. از آنجایی که سیستم قدیمی شامل زندان نیز بود، منطقی بود که این سیستم جدید، نوع جدیدی از زندان بخواهد. در ۵ سپتامبر ۱۹۱۹، مجمعالجزایر گولاگ متولد شد، زمانی که فرمان زیر صادر شد: جمهوری شوروی با حبس کردن دشمنان طبقاتی خود در اردوگاههای کار اجباری سعی کرد خود را ایمن کند. مطابق با نام خود، اولین گولاگ در مجمع الجزایری در جزایر سولووتسکی در دریای سفید ظاهر شد، جایی که یک صومعه قدیمی به یک اردوگاه کار اجباری تبدیل شد. این اولین اردوگاه، گولاگ سولوکی، الگویی بود که تمام اردوگاههای آینده از آن الهام میگرفتند.
از آنجا بود که مجمعالجزایر از طریق جنگلهای انبوه تایگا و سرزمینهای بایر توندرا رشد کرد، مکانهایی که بیشتر خرگوشها، گوزنها، روباهها و گرگها خانه خود را آنجا میساختند. اکنون این حیوانات به عنوان همسایگان کنجکاو برای ساکنان آن جزایر در حال رشد بودند. در حالی که ریشههای مجمعالجزایر گولاگ را میتوان در قبل از جنگ جهانی اول ردیابی کرد، اما پس از جنگ جهانی دوم بود که این جزایر به نیروی کاری عظیم مجهز شدند. پس از جنگ جهانی دوم، اتحاد جماهیر شوروی با نگرانی اقتصادی برای رشد و ساخت و ساز مواجه شد، و چه نیروی کاری بهتر از زندانیان گولاگها؟ نه تنها مجبور نبودند به آنها حقوق بدهند، بلکه آنها خانوادهای برای مراقبت نداشتند و بنابراین میتوانستند به راحتی از مکانی به مکان دیگر منتقل شوند. همچنین نیازی به نگرانی در مورد مسکن، مدرسه، بیمارستان یا حتی غذا و حمام نبود.
63 پاسخ
راهبری دیدگاهها
من ب اون جزایری فکر میکنم ک الان تو جهان وجود داره و ما ازش بی خبریم و بعدها صداش درمیاد!
انسان خوی حیوانی دارد که فقط با قدرت خودشو نشون میده،همه ما یه دیکتاتوری در درون داریم که زمان رسیدن به قدرت احیا میشه
لعنت بر کمونیست و افکار چپ.خدا لعنتشان کند
انسان برای قدرت میتونه به هر کاری دست بزنه
پایان همه دیکتاتور شبیه هم هست
تنها چیزی که مجمعالجزایر با کیفیت بالا تولید میکرد، ارواح فاسد بود.
کمونیست😶😶
این کتاب یه دریچه ای دوباره از حکومت استالین رو به ما نشون داد.
خیلی عجیبه که ادم در شرایط بحران و ناچاری انقد گاها انعطاف پذیر میشه و با چنین شرایطی به زندگی کردن ادامه میده ولی در شرایط عادی شاید سر کوچیکترین مسائل کوتاه نیاد و انعطافی نداشته باشه
ازون کتابایی که من حتما خوشم میاد
تنها چیزی که در مجمعالجزایر تولید میشد، روحهایی فاسد بود.
زندانیان در انجام کارها بیتفاوت و در اشتباه کردن استاد بودند.
نفسگیر بود…
جمهوری شوروی با حبس کردن دشمنان طبقاتی خود در اردوگاههای کار اجباری سعی کرد خود را ایمن کند
با تشکر از تیم خوب اکوتوپیا بابت راه اندازی بخش خلاصه کتاب و ارائه خلاصه با کیفیت کتب خواندنی و راه اندازی این چالش دوست داشتنی، دم شما گرم…
سلام خدمت تیم خوب اکوتوپیا
این چکیده، این مطلب رو به ذهن متبادر میکنه که انسان با وجود این همه پیشرفت و تکنولوژی، هنوز هم وحشی است و خوی حیوانی و درندگی دارد و حالا حالاها کار دارد.
چ وحشتناک احتمالا خوندن کل این کتاب بسیار دردناک خواهد بود
زندگی و نفس کشیدن در چنین شرایطی غیر قابل باور است
کی می تونه باور کنه اون تک سلولی بعد میلیون ها سال تکامل چقدر می تونه زندگی و تفکرات نفرت انگیز داشته باشه و چه کارهایی ازش بر بیاد.
ممنون که با این کتاب بهمون یادآوری کردید که زیاد از حد به گذشته پر شور خودمون میبالیم!
دنیا میتونه همینقدر بی رحم باشه.
از زندان های گوانتانامو یا ابوغریب هم کتاب بگذارید
همانطور که جزایر مجمعالجزایر گولاگ از هیچ برخاستند، در نهایت به هیچ بازگشتند.
سپاس از شما
شکراله
تلاشی برای ثبت پوچی تاریکی و نا امیدی است.
سپاسگزاریم
سی و دوم تمام
این کتاب هم برگی از برگ های سیاه تاریخ هست که باید درسی باشد برای آیندگان
وحشتناک بود
خداروشکر
درباره این کتاب چیزی ندارم بگم جز تشدید نفرت …
ممنون
با مرگ استالین زندان ها هم پایان یافت
افراد توی این زندان حتی روحشون رو ممکن بود از دست بدن به این معنی که گذشتشون رو فراموش میکردن و ادمی که بودن به کسی دیگه تبدیل میشد.
مثلا اونجایی که برای یه تیکه نون باید باهم میجنگیدن و خب اینم انگیزه بقاست دیگه
یه شرایطی ایجاد شده بود که امکان فرار نداشت. حتی با فرار هم معلوم نیود طرف کجا میره
هر وقت داستانی از حکومت های کمونیستی میخونم بیشتر میفهمم که چقدر برای بشریت خطرناک هستند.
خیلی ترسناک و وحشتناک
تو اینترنت سرچ کردم ببینم استالین چطوری مرده باورم نمیشد تو ویلاش سکته کرده ناراحت شدم
ممنون از این خلاصه کتاب،خیلی قشنگ روایت شده بود،چه جنایتی کردن در حق انسان ها☹️
ترسناک بود
واقعا این همه ظلم به چه قیمتی برای قدرت ؟ واقعا تصورم از شکنجه چیز دیگه ای بود بعد خوندن این کتاب چیز دیگه ای شد… 😭😭😭😭
«طبق قانون آیین دادرسی کیفری، ماده ۱۳۶، شکنجه غیرقانونی بود. در قانون آمده بود که بازجو حق ندارد با اجبار یا تهدید، شهادت یا اعترافی از متهم اخذ کند.». قانونی که همیشه در طول تاریخ وجود داشته و هیچ وقت به اون عمل نشده.
باسلام
واقعا وحشتناک بود حکومت ها چه جنایتهایی که برای بقای خود انجام نمیدن
خیلی ممنون بابت خلاصه ی کتاب
راهبری دیدگاهها