ثروت ملل، یکی از مهمترین کتابها در تاریخ علم اقتصاد است که توضیح میدهد چطور برخی ملتها ثروتمند میشوند و برخی دیگر نمیتوانند این مسیر ثروت را پیدا کنند. از نظر آدام اسمیت ریشه ثروت ملل این است که افراد آزادانه بتوانند در یک بازار آزاد نیازهای شخصی خود را برطرف کنند و نکته مهمتر اینکه شکوفایی یک ملت از دخالت حداقلی دولت به دست میآید.
این کتاب برای چه کسانی مفید است؟
آدام اسمیت، فیلسوف و اقتصاددان اسکاتلندی، را «پدر اقتصاد مدرن» می نامند چرا که اولین بار، او از بازار آزاد و عدم دخالت دولتها در اقتصاد، به عنوان راهی به سوی رفاه حمایت کرد. ثروت ملل مهمترین کتاب او و اولین کتاب علم اقتصاد مدرن است.
تئوری اقتصادی «دست نامرئی» دقیقا چیست؟ آیا واقعا میدانید بازار آزاد چطور کار میکند؟ چطور مرکانتیلیسم به احتکار بیهوده طلا و نقره منجر شد؟
در ثروت ملل، اثر آدام اسمیت با این مفاهیم آشنا میشویم. آدام اسمیت، فیلسوف و اقتصاددان قرن هجدهم، با حمایت از بازار آزاد و کاهش مداخله دولت در اقتصاد، به عنوان «پدر اقتصاد مدرن» شناخته میشود. حتی با اینکه سالها از فوت اسمیت گذشته اما امروز هم بسیاری از صاحبنظران در مورد مواضع او صحبت میکنند. در این کتاب میبینیم که چرا اسمیت باور داشت کلید شکوفایی یک کشور را باید در بازار آزاد جستجو کرد. همچنین مسائل مربوط به مالیات، تجارت آزاد و مفهوم منافع شخصی اقتصادی، همگی در این کتاب مطرح شدهاند.
تصور کنید میخواهید کارخانهای برای ساخت سوزن تهگرد راهاندازی کنید. برای تولید هم فقط یک کارگر بیسواد را برای تولید سوزن استخدام میکنید.
کارگر شما تمام ۱۸ مرحله برای ساخت این سوزنها را به تنهایی انجام میدهد. نتیجه چندان جالب توجه نیست. او به سختی در یک روز کاری یک سوزن درست میکند.
اما اگر ۱۸ کارگر داشتید، میتوانستید هر مرحله را به یک نفر بسپارید. که با این کار هر فرد کم کم در کار خود مهارت پیدا میکرد.
آیا در این صورت ۱۸ سوزن در روز تولید میشود؟ خیر. این کار باعث میشد میزان تولید شما به ۵۰ هزار سوزن در روز برسد.
تقسیم کار به میزان قابل توجهی بهرهوری را افزایش میدهد. اما چطور؟
هنگامی که یک کارگر مجبور است کارهای مختلفی را انجام دهد زمان زیادی تلف خواهد کرد. ولی با تقسیم کار، هر کارگر میتواند صرفا روی یک وظیفه تمرکز کند. به این ترتیب شما با این کار زمانهای مرده او را به زمان مولد تبدیل خواهید کرد. علاوه بر این، اگر افراد تمام توجه خود را به یک کار خاص معطوف کنند، اینجا نوآوری شکل خواهد گرفت که همین نوآوری، باعث افزایش بهرهوری خواهد شد.
پسری جوان سیستمی اختراع کرد که با استفاده از یک طناب میتوانست دریچه آتشنشانی را باز و بسته کند. این اختراع کمک بزرگی به مهار آتش میکرد. حدس بزنید شغل قبلی این مخترع چه بود؟ باز و بسته کردن دریچه آتشنشانی با دست!
از طرفی با افزایش بهرهوری، مازاد تولید به دست خواهد آمد. این مازاد تولید قابل معامله است. قصاب اگر گوشت اضافه بیاورد، آن را با نان مبادله میکند.
اما گاهی پیش میآید که برای محصول،تقاضای اضافهتری وجود نداشته باشد. مثلا اگر نانوا گوشت لازم نداشته باشد چه میشود؟ پول برای حل همین مشکل ایجاد شده است. قصاب میتواند گوشت خود را به فردی دیگری بفروشد و با پول آن نان بخرد. یا حتی ممکن است او مقداری پنیر هم بخواهد. ایرادی ندارد. با پولی که از فروش گوشت به دست آورده میتواند به بازار برود و پنیر تهیه کند.
به همین شکل، افراد میتوانند در صنایع مختلف متخصص شوند. این هم نوعی تقسیم کار است و بهرهوری را افزایش میدهد. صنعتگران در بازار قادر خواهند بود مازاد تولید خود را عرضه کنند و بفروشند.
در دوران گذشته، کشورها تصور میکردند که رونق اقتصادی در درجه اول به میزان طلا و نقرهای وابسته است که ذخیره میکنند. این تصور که در قرن هجدهم رایج شده بود، مرکانتیلیسم نام داشت.
در دوران مرکانتلیستها،دولتها واردات خود را با استفاده از تعرفههای گمرکی محدود میکردند تا از خروج پول از کشور جلوگیری کنند. از طرفی آنها تلاش میکردند صادرات را با اعطای یارانه تقویت کنند تا پول سایر کشورها را به دست بیاورند. این سیاست، با هدف حمایت از صنایع داخلی در پیش گرفته شد.
تفکر آنان بر دو فرض اشتباه بنا شده بود:
اولا فرض بر این بود که طلا و نقره شاخصهای مهمی در ثروت هستند. در حالی که طلا و نقره فقط کالاهایی قابل مبادله مثل نان و گوشت بودند.
دوم اینکه،اعتقاد بر این بود که ملتها تنها زمانی پیشرفت میکنند که همسایگانشان فقیر شوند.
اما بدون شک کشورها از طریق تجارت است که به ثروت میرسند. حتی اگر با این تجارت،همسایگانشان ثروتمند و مرفه شوند.
کار، از ذخیره طلا و نقره بسیار مهمتر است. چرا که نیروی کار است که میتواند کالاهای قابل مبادله تولید کند. پس ارزش یک کالا به میزان کاری بستگی دارد که برای تولید آن صرف میشود.
بیایید کمی دقیقتر این موضوع را بررسی کنیم تا بهتر این موضوع را درک کنیم.
تولید سوزن منجر به ایجاد سه نوع درآمد خواهد شد:
۱. زحمت کارگران با دستمزد جبران میشود.
۲. کارخانهدار از طریق فروش سوزن سود میبرد.
۳. مالک زمین اجاره بها ملک خود را دریافت میکند.
محصول تمام کار را میشود در تغییرات ارزش و قیمت سهام پیدا کرد. چرا که دو اتفاق برای سهام میافتد:
۱. بخشی از آن بلافاصله برای بقای مالکان مصرف میشود.
۲. بخشی از آن برای تولید به مصرف میرسد که به آن سرمایه میگویند.
به بخشی از سرمایه که به صورت دستگاه تولید سوزن در میآید، سرمایه ثابت و به بخشی از سرمایه که برای ایجاد سود از دست صاحبکار خارج میشود، سرمایه درگردش میگوییم.
توجه داشته باشید عامل مهم در تعیین میزان ثروت هر کشوری میزان ذخایر طلا و نقره نیستند،بلکه توانایی آن کشور در تولید کالاهایی است که قابل مبادله با سایر ملل باشند.
«هدف اصلی پول، به گردش درآوردن کالاهای مصرفی است.»
بسیاری از مردم ایثار و از خودگذشتگی را یک فضیلت میدانند. اما تجربه نشان داده که در بسیاری از موارد پیروی از نفع شخصی، به نفع کل ملت خواهد بود. بیایید ببینیم چطور این اتفاق میافتد.
مردم به طور طبیعی تمایل دارند منافع شخصی خود را اولویت قرار دهند و به انگیزههای شخصی خود پاسخ دهند. پس نکته مهمی که باید توجه داشته باشیم این است که ما به خاطر منافع شخصی خود، نه خیرخواهی برای دیگران، دست به تجارت میزنیم.
قصاب از سر مهربانی و دلسوزی یا برای تامین پروتئین بدن مردم نیست که برای ما گوشت فراهم میکند. بلکه او به دنبال منافع شخصی خودش است. او به پولی علاقه دارد که بابت گوشت دریافت میکند. همین منفعت شخصی او را ترغیب میکند که گوشتی باکیفیت ارائه کند. چون این نکته را میداند که اگر گوشت بی کیفیت ارائه کند، مردم از قصاب دیگری گوشت مورد نیاز خود را تهیه میکنند.
قصاب به فکر منافع بلندمدت خود است. برای همین باارائه محصول بد یا قیمت نامتعارف سر مشتری خود کلاه نمیگذارد.
یکی از ویژگیها و مزایای مهم تجارت خودتنظیمی است. قوانین دولتی تنها زمانی به کار میآید که خودتنظیمی برای جلوگیری از سواستفاده از مشتریان کافی نباشد.
نفع شخصی یک فرد، به نفع کل جامعه است. وقتی قصد داریم سرمایهگذاری کنیم، به این دلیل صنایع داخلی را ترجیح میدهیم که احساس امنیت بیشتری میکنیم. از طرفی چون به دنبال نفع شخصی هستیم، جایی سرمایهگذاری میکنیم که بیشترین سود را به دست آوریم.
شاید تصور کنید هر دو این اقدامات خودخواهانه هستند. اما اینطور نیست، اتفاقا این کار به افزایش درآمد جامعه کمک خواهد کرد. چراکه با این کار سرمایه خود را به صنایعی اختصاص میدهیم که موفقتر باشند و بتوانند با هزینه کمتر و تخصص بالاتر درآمد بیشتری برای جامعه ایجاد کنند.
از آنجایی که رشد اقتصادی و افزایش درآمد ناشی از افزایش تولید است، سرمایهگذاری ما جامعه را به سمت تولید بیشتر هدایت میکند و این یعنی ثروت بیشتر برای ملت.
دستی نامرئی ما را به سمت ارتقای منافع جامعه هدایت میکند. هرچند که نیت اولیه ما این نبوده باشد.
«شام ما به خاطر سخاوت قصاب، شرابساز و نانوا نیست که آماده میشود، بلکه انگیزه شخصی آنها است که باعث میشود ما شام داشته باشیم.»
شاید به این فکر کنید که خوب است که افراد منافع خود را دنبال کنند و به انگیزههای شخصی خود پاسخ دهند. اما تکلیف دولت چه میشود؟
برای پاسخ به این سوال باید به این توجه کنیم که دولت چه وظایفی دارد.
نقش دولت تنها در چند مسئولیت، محدود میشود. از جمله:
۱. دولت با تشکیل یک ارتش منظم حتی در زمان صلح، جامعه را از خشونت و تهاجم حفظ میکند.
۲. دولت با اعمال قانون و مجازات، حاکمیت قانون را تضمین میکند.
۳. دولت باید کالاها و خدمات عمومی را ایجاد و از آنها نگهداری کند. به ویژه کالاهایی که تولید آن برای مردم پیچیده و پرهزینه است و برای بخش خصوصی انگیزهای وجود ندارد چون سودی ندارد. کارهایی مانند ساخت جادهها و پلها و…
۴. دولت باید به تسهیل تجارت و آموزش بپردازد، مثل ساخت مدرسه ابتدایی برای همه(حتی مناطق دور افتاده)
دولت نباید از موارد فوق فراتر برود. چرا که دخالت دولت بر رشد اقتصاد اثر منفی میگذارد.
برای تفهمیم بیشتر این موضوع و اینکه اهمیت و ساختار بازار آزاد را بهتر درک کنید، به موارد زیر توجه کنید:
۱. به جای این که دولت بخواهد تجارت را با مالیات تنظیم کند، باید بازار آزاد را تضمین کند، جایی که افراد بتوانند در فراسوی مرزها کالاهای خود را با قیمت مورد توافق مبادله کنند.
۲. بهتر است تعرفه و محدودیتی (مانند مرکانتیلیسم) وجود نداشته باشد.
۳. در بازار آزاد، مالیات باید به حداقل برسد تا فقط هزینه مسئولیتهای محدود دولت را پوشش دهد.
۴. هر فردی باید متناسب با درآمد خود مالیات بدهد و کسی باید مالیات را پرداخت کند که از مبادله سود برده است.
۵. بازار آزاد رشد اقتصادی را حداکثر میکند. زیرا مردم بهتر از دولتها میدانند چه چیزی برایشان خوب است. در نتیجه منفعت جامعه را حداکثر میکنند.
۶. هرگز نباید در خانه چیزی را تولید کنید، که در بازار میشود آن را با قیمت ارزانتر خرید. مثلا شاید بتوان انگور را در گلخانهای در اسکاتلند کاشت. اما این کار گرانتر از کشت انگور در فرانسه است. پس تولید شراب در اسکاتلند بیمعنی است و هیچ توجیه اقتصادی ندارد.
با این وجود در مرکانتیلیسم، دولت میخواست از واردات شراب جلوگیری کند و مردم را تشویق به صادرات شراب کند. یعنی تلاش کرد شراب اسکاتلندی تولید کند.
بازار آزاد به ما کمک میکند که از چنین اشتباهات پرهزینهای جلوگیری کنیم.
بهرهوری در جامعه با تقسیم کار حداکثر میشود. این کار به افراد فرصت میدهد متخصص شوند. مازاد تولید بر اساس منافع شخصی مبادله میگردد. همین موضوع منافع جامعه را ارتقا میدهد.
پس دولت بهتر است کنار بماند و اجازه دهد که جامعه از طریق بازار آزاد پیشرفت کند.
6 پاسخ
وقت بخیر
خلاصه این کتاب ، سوالات ابتدایی د رمورد بازار آزاد را جواب میدهد و ترغیب بیشتری برای طالعه در خصوص بازار آزاد در من ایجاد کرد
ممنون از این خلاصه
چکیده ای بس به درد بخور و خالی از گزافه
درود بر شما
پاینده باشید
ممنون بابت انتشار این چکیده زیبا از کتاب ثروت ملل.
عالی بود
هم خلاصه وهم کوتاه
با تشکر از خلاصه کتب تون
این خلاصه کتاب چهارمی بود که مطالعه کردم .
خیلی خلاصه ولی جامع بود، ای کاش در کشور ما هم از الگوهای صحیح و نتیجه راه های رفته دیگران بهره برداری می شد، چرا میخواهیم چرخ را از نو بسازیم؟