کتاب در باب حکمت زندگی (1851) نوشتهی آرتور شوپنهاور، رسالهی فلسفی کوتاهی دربارهی ماهیت خوشبختی انسان است. شوپنهاور از عقاید فیلسوفان یونان باستان دربارهی خوشبختی شروع میکند و سپس دیدگاههای خود را دربارهی عوامل خوشبختی توضیح میدهد.
آرتور شوپنهاور (1788-1860) فیلسوف برجستهی آلمانی بود. او ایدئالیسم زمان خود را رد کرد و به ماتریالیسم پراتیک (مادهگرایی عملی) گرایش داشت. شوپنهاور تأثیر زیادی بر روشنفکران دیگر از جمله ریچارد واگنر، فریدریش نیچه، لئو تولستوی و توماس مان گذاشت.
با دیدگاهی شگفتانگیز و امروزی دربارهی آنچه برای خوشبختی لازم است، آشنا شوید
سؤال دربارهی چیستی خوشبختی از دیرباز ذهن بشر را مشغول کرده است. این موضوع یکی از اولین مسائل موردتوجه فیلسوفان اولیهی یونان بود. آنها این مفهوم را «یودایمونیا» مینامیدند، اصطلاحی که شامل سعادت، خوشبختی، شادی و اقبال نیک میشود.
این سؤال ذهن آرتور شوپنهاور را نیز به خود مشغول کرد. او در این رساله دیدگاههای خود را دربارهی این موضوع میگوید. او تلاش میکند خوشبختی را تعریف کند و راه رسیدن به آن را مشخص کند. به باور وی، این راه تنها راه رسیدن به خرد زندگی است. خلاصهی کتاب در باب حکمت زندگی، علاوه بر توضیح چگونگی ساختن پایهای برای خوشبختی، نشان میدهد چرا نباید نگران نظر دیگران باشید، دنبال کردن شهرت شما را به کجا میرساند و چگونه یک فرانسوی میخواست در روز اعدامش، شیک به نظر بیاید.
فکر کردن به مشخصات و ماهیت زندگی انسان چیز جدیدی نیست؛ اما بعد از فکر کردن، بخش عملی میرسد. چگونه باید بیشترین بهره را از زندگی ببرید و خوشبخت شوید؟ البته، فیلسوفان یونانی قبل از این به این موضوع پرداخته بودند.
ارسطو باور داشت نعمتهای انسانی را میتوان به سه دسته تقسیم کرد: نعمتهای بیرونی، نعمتهای روح و نعمتهای جسم. ارسطو مسیر درستی را نشان داد. سه دسته نعمت هست؛ اما نه دقیقاً به همان صورتی که او تصور میکرد.
نخستین و مهمترین دسته، شخصیت است یا آنچه انسان هست. شخصیت فقط به ویژگیهای اخلاقی محدود نمیشود؛ بلکه سلامت، قدرت، زیبایی، خلقوخو، دیدگاه اخلاقی، هوش و آموزش را نیز در بر میگیرد. این ویژگیها عموماً در طبیعت تعیین میشوند و به همین دلیل نقش مهمی در خوشبختی انسان دارند. مهمتر از همه، ساختار درونی فرد یا آن چیزی که از آن ساخته شده است، بزرگترین نقش را در شکلگیری خوشبختی او دارد.
برای نمونه، سلامتی را در نظر بگیرید. بدیهی است که یک گدای سالم از یک شاهزادهی بیمار خوشبختتر است. به گفتهی شوپنهاور، بزرگترین لذتها از ذهن سرچشمه میگیرند. او میگوید یک انسان اندیشمند در تنهایی کامل با افکار و خیالهای خود سرگرمی بینظیری دارد؛ درحالیکه لذتهای اجتماعی مختلف سرانجام حوصلهی فردی کمهوش را سر میبرند.
دومین دسته، دارایی است یا آنچه انسان دارد. ثروت مادی نیازهای واقعی و اساسی را برآورده میکند؛ اما فراتر از آن نمیرود. این ثروت هرگز شما را کاملاً راضی نمیکند یا کمبود ثروت درونی را جبران نمیکند. خوشبختی از جای دیگری میآید. به همین دلیل است که افراد ثروتمند، با وجود داراییهای مادی، چندان خوشبخت نیستند.
آخرین دسته، جایگاه است، به عبارت دیگر، آنچه دیگران دربارهی شما فکر میکنند. فردی با ثروت درونی، برخلاف انسان کمهوش، به نظرات دیگران توجه کمی نشان میدهد. او فقط زندگی خود را پیش میبرد. اینها اصول اولیه بودند. حالا بیایید هر نعمت را با جزئیات بیشتری بررسی کنیم.