این کتاب با عنوان اصلی When To Rob a Bank (2015) مجموعهای از مقالات منتشر شده در وبلاگ مشهور freakonomics.com است. لویت و دوبنر با توجه به موضوعاتی غیرقابل پیشبینی و گاهی عجیب، به هر چیزی که فکر کنید میپردازند، از اینکه چرا نباید به کسی اعتماد کنید که نام میانیش «وین» است تا اینکه چرا بعضی از ما باید بیشتر از دیگران رابطه جنسی داشته باشیم!
لویت استاد دانشگاه شیکاگو و برنده مدال کلارک، دومین جایزه مهم اقتصاد بعد از نوبل است. دوبنر روزنامهنگار مشهور نیویورک تایمز است. این دو کتابهای پرفروشی را نوشتهاند.
دنیای عجیب و غریب اطراف خود را با عینک اقتصادی ببینید.
تصورش را بکنید که برای رابطه جنسی مالیات وضع شود!
یا به این فکر کنید که چرا تکه سوم مرغ سوخاری گاهی از دو تکه اول آن گرانتر است؟
اقتصاد در بسیاری از زمینههای زندگی شما حضور دارد. اما اغلب به آن توجهی نداریم.
از زمانی که نویسندگان این کتاب، اثر پرفروش فریکانامیکس را منتشر کردند، شروعکردند به جمعآوری حقایق اقتصادی و آمارهای عجیب و غریب. برخی از این موارد در وبلاگ آنها منتشر شده است، در این وبلاگ خوانندگان هم می توانند موارد عجیب و غریب مرتبط با اقتصاد را برای نویسندگان کتاب ارسال کنند.
در این چکیده، برخی از داستانهای جالب کتاب را با هم مرور خواهیم کرد. داستانهایی که نشان میدهد، چیزهای عجیب و غریب گاهی میتوانند بسیار جالب باشند.
هر سال میلیونها پدر و مادر به دنبال اسمی مناسب برای فرزند خود میگردند. اما شاید فکر کنیم اسم آدمها خیلی مهم نیست و فقط نشاندهنده تفاوت سلیقه والدین است. اما آمارهایی وجود دارد که خلاف این طرز فکر را نشان میدهد.
برای مثال، بهتر است به کسی که نام میانیش وین (Wayne) است اعتماد نکنید. چرا؟
یکی از خوانندههای فریکانامیکس، ام آر استوارت، سرگرمی عجیبی دارد. او بریدههای روزنامههای جنایی را جمع میکند. این کار به خودی خود خیلی عجیب نیست، اما این بریدهها مجرمانی را نشان میدهند که در یک چیز مشترک هستند: اسم میانی آنها وین است.
استفان دوبنر از تعداد زیاد این مجرمها شوکه شده بود. او شدیدا تردید داشت که کسی بتواند فهرستی مشابه برای یک نام میانی دیگر جمعآوری کند. بر همین اساس او به دخترانش (با وجود اینکه شش سال دارند)، هرگز اجازه نمیدهد که با پسری با نام میانی وین آشنا شوند.
یکی دیگر از چیزهای عجیب در مورد اسمها این است که چگونه آنها مد میشوند. حتی گاهی یک اسم عجیب به یکباره مشهور میشود.
در سال 1999، هشت کودک در ایالات متحده به نام نوا وجود داشت. در سال 2005، این تعداد به 4457 کودک رسید. چه اتفاقی افتاده بود؟
یک اتفاق باعث شد که این نام محبوب شود. حضور ستاره راک «سانی سانووال» و دخترش نوا Nevaeh (که در واقع برعکس کلمه Heaven است) در MTV در سال 2000 باعث محبوبیت این نام شد. امروز برای نوزادان دختر، نام نوا از سارا رایجتر است.
اما مساله به همینجا ختم نمیشود. برخی از اسمها خیلی جالب هستند. در سایت freakonomics.com، خوانندگان نامهای عجیب و غریبی را به اشتراک گذاشتهاند، مثل مردی در آیداهو که به دلیل خودارضایی در مکانی عمومی توسط یک افسر پلیس دستگیر شد. نام خانوادگی او چه بود؟ لیمبرهند (به معنای دارای دستانی پرتحرک)
خوانندهای دیگر، دندانپزشکی به اسم دکتر لس پلاک (به معنای جِرم دندان کمتر) داشت.
نیازی به یک مطالعه دقیق و عمیق نیست که فرق بین قیمت یک دلار و قیمت 99 سنت را متوجه شویم. با این حال، پرداخت یک سنت کمتر، باعث میشود معامله بهتر به نظر برسد!
وقتی در مورد قیمتها حرف میزنیم، به نظر میرسد عقل سلیم ما از کار میافتد.
ما به ویژه در مورد سلامتی باید مراقب این موضوع باشیم، زیرا برخی از داروخانهها برای داروهای مشابه قیمتهای متفاوتی دارند.
سیریل وولف، پزشک اهل هیوستون، به استفان دوبنر گفت که در داروخانههای زنجیرهای مانند CVS، Eckerd و Walgreens گاهی اوقات قیمتهای داروهای عمومی مانند ایبوپروفن غیرمنطقی است. وقتی وولف در این مورد تحقیق کرد، چیز عجیبی پیدا کرد. دو فروشگاه زنجیرهای، Costco و Sam’s Club، نسخههای عمومی را با قیمت بسیار پایینتری نسبت به داروخانههای مشهور میفروشند.
به عنوان مثال، قرص پروزاک (به قیمت 117 دلار در Walgreens) در کاستکو12 دلار است. پس چرا مردم باید نسخه خود را به Walgreens ببرند؟
ولف معتقد است مردم، قیمتها را در فروشگاههای مختلف مقایسه نمیکنند، آنها فرض میکنند که قیمت داروها در همه فروشگاهها ثابت است.
همچنین تخفیفهایی هم وجود دارد که به معنای واقعی کلمه مزخرف هستند.
استیون لویت، یک روز که در رستوران «هارولدز چیکن شاک» بود، متوجه چیز عجیبی شد. مرغ دو تکه که شامل سیب زمینی سرخ کرده و سالاد کلم هم میشد، 3.03 دلار و مرغ سوخاری سه تکه 4.50 دلار بود. یعنی یک تکه مرغ اضافی 1.47 دلار هزینه داشت، گرانتر از دو تکه اول.
نکته عجیب اینجاست که ما گاهی با این قیمتها فریب میخوریم. اما لویت معتقد است این قیمتگذاریهای عجیب به این دلیل رخ میدهد که بسیاری از مردم قیمتگذاری را درک نمیکنند.
بد نیست بگوییم که فقط مصرفکنندگان و مشاغل نیستند که گاهی اوقات در مورد قیمتگذاری اشتباه میکنند. دولت ایالاتمتحده هنوز سکه یک سنتی تولید میکند، حتی با وجود این که هزینه تولید هر سکه بیشتر از یک سنت است!
نویسندگان این کتاب، در کتاب Superfreakonomics گفته بودند که دو کیلومتر رانندگی در حالت مستی بسیار کم خطرتر از 2 کیلومتر راه رفتن در حالت مستی در همان مسافت است. اما خیلیها از این حرف خوششان نیامد.
البته عجیب هم نیست، چراکه ما در ارزیابی ریسک از آن چیزی که فکر می کنیم بدتر هستیم.
مثلا امروزه ما میدانیم که اسبسواری از موتورسیکلت خطرناکتر است، اما در گذشته این باور وجود نداشت.
مرکز کنترل و پیشگیری از بیماریها در سال 1990 یک گزارش منتشر کرد که تعداد صدمات شدید به ازای هر ساعت اسبسواری خیلی بیشتر از تعداد صدمات برای هر ساعت موتورسواری است.
بسیاری از صدمات مربوط به اسبسواری به خاطر مصرف الکل بود، اما مصرف الکل نمیتوانست این آمار را توضیح دهد، زیرا خیلی از تصادفهای موتورسوارها هم به خاطر مصرف الکل هستند.
اسبسواری بهذات خطرناکتر از موتورسواری است. اما آیا مردم در گذشته موقع سوار شدن بر اسب، کلاه ایمنی میگذاشتند؟
علاوه بر اسب، ما باید نسبت به افرادی که میشناسیم هم محتاط تر باشیم. برخلاف چیزی که والدین به ما یاد دادهاند که از غریبهها بترسیم.
در کریسمس سال 2008، بروس پاردو لباس بابانوئل پوشید، به کلیسا رفت و 9 نفر از جمله همسر سابق خود را کشت.
در همان روز به «عاطف عرفان» اجازه ندادند سوار هواپیما شود. زیرا مسافرها(به اشتباه) فکر کرده بودند که او تروریست است.
این یافتهها تایید میکند که ما بیشتر از غریبهها باید نگران افرادی باشیم که میشناسیم.
برای این موضوع شواهد زیادی وجود دارد، از جمله:
یک مقاله در سال 2007 گزارش داد که از 900 کودک ربایی رخ داده،فقط 203 مورد غریبه بودهاند.
آخرین دروغی که گفتید مربوط به چه زمانی بود؟
شاید یک دروغ کوچک و مصلحتی گفته باشید فقط برای این که حوصله نداشتید با یک نفر بحث کنید. اما گاهی دلیل ما برای دروغگویی عجیب میشود و بیشتر از چیزی که فکر میکنیم به ما آسیب میزند.
حتی بد نیست بدانید مردم در مواردی که راست گفتن به نفع آنها باشد، باز هم دروغ میگویند.
دادههایی که سزار مارتینلی و سوزان پارکر جمع کردند، حقیقت عجیبی را نشان میدهد. در برنامه رفاه دولتی مکزیک، برخی از متقاضیان برای این که فقیر به نظر برسند و کمک دولتی دریافت کنند، برخی از داراییهای خود را ذکر نکرده بودند. مثلا 83 درصد گفتند که ماشین ندارند و 74 درصد از مردم گفتند که در خانه تلویزیون ندارند.
این اظهارات منطقی است. داشتن ماشین و تلویزیون باعث میشد که آنها کمک دولتی دریافت نکنند.
اما اوضاع وقتی عجیبتر شد که 39 درصد از شرکت کنندگان گفتند در خانه توالت دارند، 32 درصد گفتند به آب لولهکشی دسترسی دارند و 29 درصد اعلام کردند در خانه اجاق گاز دارند، ولی این افراد هیچ کدام از این موارد را نداشتند!
مارتینلی و پارکر نتیجه گرفتند که در این موارد مردم از بیان حقیقت خجالت میکشیدند. برای مراجعان فقیر، رنج خجالتزدگی بیشتر از رنج نداشتن آب لولهکشی بود.
برعکس این شرایط هم وجود دارد. در مواردی هدف ما از دروغ، کسب سود است.
هر سال کتابهای پرفروشی با موضوع خاطرات واقعی منتشر میشوند که بر اساس یک داستان واقعی نیستند. چرا این کتابها به عنوان رمان به چاپ نمیرسند؟ اگر 90 درصد داستان شما واقعی باشد، منطقی است که اسم کتاب را «خاطرات» بگذاریم. اما دلیل چاپ شدن رمانهای خیالی به عنوان خاطرات واقعی این است که داستانهای واقعی توجه بیشتری را به خود جلب میکنند و بیشتر میفروشند.
تغییرات آب و هوایی یکی از سختترین مسائلی است که تا امروز با آن مواجه شدهایم. اما چطور میتوانیم آن را حل کنیم؟ به خصوص که ما ناخواسته با انجام کارهایی که فکر میکنیم خوب است، وضعیت را بدتر میکنیم؟
به عنوان مثال، رانندگی خیلی کمتر از آنچه فکر می کنیم، برای محیط زیست مضر است. کریس گودال، کارشناس معروف محیط زیست، محاسبه کرد که اگر 1.5 مایل پیادهروی کنید و سپس کالری از دست رفته را با یک لیوان شیر جبران کنید، به همان اندازه آلودگی تولید کردهاید که این فاصله را با ماشین بروید. چرا؟
میزان انتشار گازهای گلخانهای تولید یک لیوان شیر، تقریبا با گاز منتشر شده توسط یک خودرو در دو کیلومتر برابر است. دی اکسید کربن ساطع شده از کامیونهای تحویل شیر و گازهایی که از خود گاوها ساطع میشود، باعث میشود که شیر، بیشتر از ماشین برای محیطزیست مضر باشد.
ما همچنین معتقدیم که کاهش مصرف گوشت به محیط زیست کمک میکند.
امروزه در آمریکا مد شده که مردم یک باغچه کوچک سبزیجات درست کنند. این کار شما را به طبیعت متصل میکند و به شما یاد میدهد که چطور از گیاهان مراقبت کنید.
ما پیش خودمان فکر میکنیم «چه عالی! برای شام، نیازی به حمل مواد غذایی با کامیون ندارم!» اما آیا این کار بهترین راه برای حفظ محیط زیست است؟
به گفته کریستوف وبر و اسکات متیوز از موسسه کارنگی ملون، 83 درصد از انتشار گازهای گلخانهای از تولید موادغذایی ناشی میشود. تنها 11 درصد از گازهای گلخانهای ناشی از حملونقل موادغذایی است.
کاری که واقعا به محیط زیست کمک می کند، یک روز در هفته گیاهخواری به جای مصرف گوشت است، زیرا تولید گوشت به انرژی بیشتری نیاز دارد. این کار انتشار گازهای گلخانهای را بیشتر از باغچه گیاهی شما کاهش میدهد!
بهترین روز برای سرقت از بانک چه روزی است؟ به گفته یکی از سارقان موفق (از بانک نیوجرسی) روز پنجشنبه برای این کار مناسب است. اما این تنها توصیه عجیب نیست.
مهمترین نکته این است که به مجرمان هرگز نباید یادآوری شود که آنها مجرم هستند.
اثر پیشزمینه یک پدیده روانشناختی است که روانشناسان از آن برای توصیف تاثیر ناخودآگاه محرکها بر رفتارهای ما استفاده میکنند.
در یک آزمایش از زندانیان خواستند که سکه بیندازند و سپس بگویند که چند بار شیر آوردند. اما قبل از پرتاب سکه، از نیمی از گروه پرسیدند که «شما به چه جرمی دستگیر شدهاید؟»از نیمی دیگر سوالی ساده پرسیده شد: «چند ساعت در هفته تلویزیون تماشا میکنید؟»
با یادآوری جرایم خود، گروه اول بیشتر دروغ گفتند و تعداد شیرهایی که آورده بودند را به میزان 6% بیشتر از واقعیت گزارش کردند.
ما می توانیم از این اطلاعات به خوبی استفاده کنیم. زندانها میتوانند از این روش به شیوهای مثبت در مورد مجرمان استفاده کنند.
یک واقعیت شگفتانگیز دیگر هم در مورد جرم وجود دارد. بهترین راه برای دستگیری یک مجرم در حال مهاجرت به ایالات متحده این است که از او بپرسید که آیا جنایتکار هستند یا خیر. ما این کار را با استفاده از یک فرم انجام میدهیم.
هر کسی که می خواهد شهروند ایالات متحده شود باید فرم N 400 مهاجرت و تابعیت را پر کند. این فرم شامل این سوال است که «آیا تا به حال مرتکب جرمی شدهاید که به خاطر آن دستگیر نشده باشید؟»
شاید این سوال احمقانه به نظر برسد. چه کسی به چنین جرمی اعتراف میکند؟ اما دلیل خوبی برای پرسیدن این سوال وجود دارد. اگر مجری قانون بتواند ثابت کند که پاسخ این فرد نادرست است، میتوان از آن برای تعقیب یا اخراج شخص مورد نظر از کشور استفاده کند.
آیا فکر می کنید باید بیشتر رابطه جنسی داشته باشید؟
البته نیازی نیست جواب خود را به ما بگویید. اما شاید تعجب کنید اگر بدانید که رابطه جنسی شما ممکن است به رفاه عمومی کمک کند.
برخی از ماها باید بیشتر رابطه جنسی داشته باشیم. اما نه به دلایلی که ممکن است فکر کنید!
استیون لندزبورگ، استاد اقتصاد دانشگاه روچستر، در کتاب «رابطه بیشتر ایمنتر است» میگوید که افراد محتاط و عاری از بیماریهای مقاربتی باید ترغیب شوند که بیشتر رابطه جنسی داشته باشند. این کار برای افراد سالم به نفع رفاه عمومی است، در مقابل افراد بی پروا که احتمال بیشتری برای انتشار بیماریهای مقاربتی دارند باید از داشتن رابطه جنسی منصرف شوند، زیرا هر بار که این کار را انجام می دهند، احتمال ابتلا دیگران به بیماریهای جنسی را افزایش میدهند. لندزبورگ این موضوع را با انتشار آلودگی مقایسه میکند. بسیاری از ما فکر میکنیم این ایده خوبی است که کارخانههای آلوده بخشی از درآمدشان را برای منافع عمومی قربانی کنند. چرا باید رابطه جنسی متفاوت باشد؟
مالیات بر رابطه جنسی نیز منطقی است.
سالانه چقدر برای مراقبتهای بهداشتی مرتبط با رابطه جنسی هزینه میکنیم؟ مثلا برای بارداریهای ناخواسته و بیماریهای مقاربتی. با در نظر گرفتن رفاه از دست رفته رابطه جنسی و میزان درآمد مالیاتی دولت، واضح است که ما باید مالیات جنسی تعیین کنیم. باید کسانی که درگیر فعالیتهای جنسی میشوند (کاری که باعث گسترش بیماری و تحمیل هزینههای جامعه میشود) مشمول مالیات باشند. فعالان رابطه جنسی ایمن هم ممکن است معافیت مالیاتی دریافت کنند.
برای مثال، در این نظام زوجهای متعهد که رابطه جنسی مجاز و محدود دارند، ممکن است اعتبار مالیاتی دریافت کنند.
برخی از پیشنهادات این کتاب در مورد آنچه نظام مالیاتی جنسی نامیده میشود عبارتند از:
اما این ایده جدید نیست. در سال 1971، برنارد گلادستون، نماینده دموکرات، چنین مالیاتی را پیشنهاد کرد و مدعی شد که این مالیات «یک مالیات با درآمد بالا است». متاسفانه به نظر می رسد که قانونگذارها خیلی خوش سلیقه نیستند. این پیشنهاد رد شد.
اگر شما یک فریکانامیست هستید، همیشه اقتصاد را در اطراف خود میبینید. همچنین ممکن است بدانید که پول و روندهای اقتصادی بر خلاف آنچه که به طور سنتی به ما آموزش داده میشد، بر ما تاثیر میگذارد.
به عنوان مثال، به ما گفته میشود که از رشوه دوری کنید. اما رشوه دادن گاهی اوقات مفید است! به خصوص در مورد فرزندان ما و تکالیف مدرسه آنها.
کسی در مورد توان پول برای ایجاد انگیزه تردید ندارد. بدون دستمزد، چه کسی هر روز در یک رستوران همبرگر درست میکند؟ اما ما هرگز برای بچههای مدرسهای از این مشوق استفاده نمیکنیم.
بنابراین، استفان دوبنر، با چند نفر از همکاران، آزمایشهایی را برای بررسی اینکه آیا مشوقهای مالی میتواند تلاش دانشآموزان را در مدرسه بهبود ببخشد، انجام داد.
به برخی از دانشآموزان بیست دلار پیشنهاد شد تا نمره خود را بهبود ببخشند و به گروه دیگری از دانش آموزان چیزی داده نشد. دادن پول به گروه اول، انگیزه آنها را قویتر کرد.
به دانشآموزانی که رشوه نقدی دریافت کردند، گفته شد که اگر نتایج خود را بهبود ندهند، باید آن را پس بدهند. در نتیجه دانشآموزان رشوهگیر نسبت به دانشآموزانی عادی، عملکرد بهتری داشتند.
معمولا الگوهای مصرف همان چیزی نیست که ما فکر میکنیم.
به عنوان مثال، چرا مصرف میگو در ایالات متحده بین سال های 1980 تا 2005 سه برابر شد؟ بستگی دارد که این سوال را از چه کسی بپرسید. یک روانشناس بر افزایش تقاضای مشتری ناشی از توجه عمومی به سلامتی یا تاثیر تبلیغات تمرکز می کنند. اما یک اقتصاددان احتمالا به تغییر عرضه هم نگاه خواهد کرد. به عنوان مثال، چگونه شبکههای بهتر توزیع قیمت نهایی را کاهش داده است.
اما دانشجویان اقتصاد (یا هر کسی که تازه وارد اقتصاد شده است) وضعیت را بیشتر شبیه روانشناسان میبیند تا اقتصاددانان. زیرا تجربه عمومی ما بیشتر به مصرفکننده نزدیک است تا تولیدکننده، بنابراین ما بیشتر روی تقاضای مشتری تمرکز میکنیم تا وضعیت تولید.
وقتی یک اقتصاددان تمام عیار میشوید، که همه پدیدههای اطراف خود را اقتصادی ببینید.
اقتصاد همه جا حضور دارد و بررسی اقتصاد، انگیزههای پنهان پشت افکار، احساسات و اعمال ما را روشن میکند.