یکی از رسالتهای مهم اکوتوپیا این است که دید اقتصادی درست به بقیه دهد. یعنی باورهای غلط جامعه را کنار بگذارد و با عینک اقتصادی درست بر اساس جریان اصلی علم اقتصاد مسائل را بررسی کند.
در اپیزود امروز راجع به یکی از مغالطه های اقتصادی صحبت میکنیم. باور غلطی که خیلی از سیاستمداران که سیاست دولت را تعیین میکنند این مغالطه را تکرار میکنند.
چه مغالطهای؟ خودکفایی.
اصلا قبل از شروع به یک سوال مهم جواب دهیم. به نظرتان یک کشور باید در تمام محصولات خودش خودکفا باشد؟ بد نیست بدانید در این چند دهه اخیر، تقریبا در همه دنیا ایده خودکفایی منسوخ شده است و کشورهای غلطی مثل کشور ما هنوز این سیاست را دنبال میکنند و ریشه مشکلات اصلی کشور ما همین توهم خودکفایی است.
انقدر این توهم خودکفایی برای سیاستمداران ما مهم است که دوست دارند در همه چیز خودکفا باشند.
از گندم و برنج و انرژی گرفته تا موبایل و تکنولوژی و حتی تولید هواپیما!
اما این یک توهم بزرگ است. خودکفایی باوری غلط است و نتیجه آن را امروزه در صنعت خودرو کاملا میبینیم.
مگر ما نمیخواستیم در صنعت خودرو خودکفا شویم و نیازی به بقیه نداشته باشیم؟ چه اتفاقی افتاد که کیفیت خودرو امروز به شدت کم شده و به این وضع افتاده؟ تولید داخلی پاسخگوی نیازها نیست.
خودکفایی در گندم هم زیاد شنیده میشود.
سیاستمداران ما چند بار شده ادعا کردند ما در گندم خودکفا شدیم.
البته خودش یک شوخی بزرگ است. نمیشود هرسال این ادعا را داشته باشند. خودکفایی باید یکبار اتفاق افتد. شما نمیتوانید هرسال این ادعا را کنید.
وقتی دفعات زیادی برای خودکفایی یک کالا جشن میگیرند یعنی ما در تولید آن کالا خودکفا نیستیم.
خودکفایی یعنی از الان به بعد ما در آن کالا نیاز به واردات نداریم؛ ولی اینکه گاهی اعلام کنیم ما امسال در این کالا خودکفا شدیم، سال بعد بگوییم خودکفا نیستیم، این یک شوخی بزرگ است.
بد نیست تاریخچه خودکفایی را بررسی کنیم. این تصور از کی بوجود آمد و کی توسط دنیا کنار گذاشته شد؟
بحث خودکفایی یکی از بحثهای جدی در طول تاریخ بوده. این بحث که واردات کالاها را سختتر کنیم یا فروش کالاهای داخلی را در داخل کشور راحتتر کنیم. آن هم به اسم حمایت از تولید ملی.
اصلا این دعوایی که الان در ایران بر سر خودکفایی و تجارت آزاد وجود دارد، موضوع جدیدی نیست. موضوعی است که به چند صد سال قبل بازمیگردد.
داستان به صده ۱۵ در اروپا بازمیگردد. در آن دوران مرکانتیلیستها بودند که نظریات اقتصادی خود را سعی میکردند اجرا کنند. مرکانتیلیستها شکل اولیه چیزی هستند که امروزه به آن خودکفایی میگوییم.
مرکانتیلیستها مثل هر نظریه اقتصادی دیگری هدف خود را افزایش ثروت مردم میدانستند.
انها اعتقاد داشتند برای اینکه ثروت کشوری بیشتر شود باید تلاش کند هرچیزی را داخل کشور تولید کند و برای محصولاتی که مردم در کشور استفاده میکنن وابستگی به دیگر کشورها نداشته باشد. آنها میگفتند دولت باید تعرفه های سنگینی روی واردات اعمال کند.
به صنایع محلی باید کمک کند و رقابت را برای واردکنندگان بشدت سخت کند.
باید از تولید داخلی حمایت کند.
مرکانتیلیستها اعتقاد داشتند کشور قدرتمند کشوری است که میتواند نیازهای داخلی اش را خودش تامین کند و به کشورهای دیگر حداقل نیازی داشته باشد.
این فلسفه آنها طرفداران زیادی داشت.
سالیان سال از آن دفاع میشد.
کم کم سر و کله آدام اسمیت پیدا شد؛ اواسط سال ۱۷۷۶ بود که آدام اسمیت نظریاتش را بیان کرد و نظریات مرکانتیلیستها کمرنگ شد و اثربخش نبودن آنها را به بقیه اثبات کرد.
اصلا کتاب آدام اسمیت به نام ثروت ملل که انقدر هم معروف شد، یکی از علل معروفیتش به خاطر این بود که انتقاد جدی به مرکانتیلیستها وارد کرد.
ادام اسمیت اعتقاد داشت نمیشود کشوری در همه زمینه ها خودش محصولاتش را تولید کند.
امکان ندارد یک کشور در همه چیز خودکفا باشد.
اگر این اتفاق بیوفتد هم نمیتواند با کیفیت بالا و قیمت مناسب کالاها را تولید کند.
مثلا همه کشورها نمیتوانند در تولید پارچه خیلی عالی تولید کنند.
هر کشور روی یک سری کالاها مزیت نسبی دارد و آدام اسمیت میگفت کشورها باید روی مزیت نسبیشان تمرکز کنند.
کالاهایی تولید کنند که در ان مزیت نسبی دارند و در غیر این صورت آن کالا را وارد کنند.
این مزیت نسبی یعنی چه؟
آدام اسمیت میگفت تجارت یک بازی برد-برد است.
یک پزشک هم میتواند آشپزی کند هم میتواند کار منشی را انجام دهد یا مطبش را تمیز کند. اما هیچکدام را انجام نمیدهد؛ بلکه فقط بیمارهایش را ویزیت میکند و روی همین تمرکز میکند. پس چرا کار منشی را انجام ندهد؟ چون آدم دیگری وحود دارد که کار منشی را بهتر از دکتر بلد است و در آن مزیت نسبی دارد.
پس پزشک و منشی باهم تجارت کردند. تجارت یک مسابقه ورزشی نیست که یکی ببرد و یکی ببازد؛ بلکه برد برد است و هر دو طرف ماجرا برنده اند.
برای کشورها هم همینطور است. کشورها منابع و وقت محدودی دارند پس واردات کالاها به نفع انهاست.
مثلا اگر ایران در کشت برنج نسبت به ترکیه مزیت دارد و ترکیه نسبت به ایران در تولید گندم مزیت دارد، باید ایران برنج بیشتری تولید کند و از ترکیه گندم وارد کند.
و برعکس.
گفتیم آدام اسمیت در کتاب ثروت ملل نظریات مرکانتیلیستها را به چالش کشید. او میگفت نمیشود یک کشور در همه زمینه ها خودکفا باشد.
این نظریاتش خیلی زودتر از آنکه فکر کند، گسترش یافت. مخصوصا در شمال غرب اروپا. اولین بار نظریات آدام اسمیت را در بریتانیا استفاده کردند.
در بریتانیا قیمت غلات سالهای سال توسط حکومت تعیین میشد و اجازه نمیدادند غلات ارزان خارجی به دلایل مختلفی وارد کشور شود. اینجا بود که ریکاردو و آدام اسمیت روی مزیت نسبی تاکید کردند و گفتند تمام سیاستهایی که در مورد خودکفایی وجود دارد مانع رشد اقتصادی میشود.
سیاستهای آدام اسمیت در نهایت اجرایی شد و قیمت غلات به شدت کم شد و با اینکار همه مردم مخصوصا قشر کارگر پول مازاد زیاد بدست آوردند.
حالا این پول اضافه را وارد بخش های دیگر اقتصاد کردند و درنهایت باعث افزایش ثروت بریتانیا و رشد اقتصادی این کشور شد.
در نقطه مقابل، با اجرایی شدن نظریات آدام اسمیت، خیلی از کشاورزان بیکار شدند چون برایشان توجیه نداشت وارد کشاورزی شوند که سود خاصی برایشان ندارد.
سعی کردند سراغ کارهای دیگر روند و همین عامل باعث تغییر شیوه زندگی خیلی آدم ها شد.
نکته مهمی وجود دارد؛ نظریات آدام اسمیت هم درست بود هم دردناک. یعنی هرچند ثروت کل کشور بیشتر شد اما عده ای بیکار شدند.
البته خیلی از اقتصاددانان این مورد را توجیه میکنند که اگر تعدادی بیکار میشوند، در عوض ثروت کل جامعه بیشتر میشود. پس باید توجه کنیم وقتی کشوری تجارت آزاد را انتخاب میکند باید به این خاطراتش هم توجه کند وگرنه باعث میشود اوضاع کشور به خطر بیوفتد.
پس باید حتما این امکان فراهم شود که همه مردم مزیت نسبی خود را پیدا کنند پس دولتها برای اینکار باید سرمایهگذاری خوبی در بخش آموزش کنند.چیزی که عموما در کشوری مثل ایران اتفاق نمیافتد.
تا اینجا سعی کردیم تاریخچه ای از خودکفایی و مرکانتیلیستها بگوییم.
اما وقتی بحث خودکفایی پیش میاد باید به سوال مهمی فکر کنیم. خودکفایی به چه قیمتی؟ برای کشور توجیه دارد؟
تقریبا در تمام کشورهای دنیا دیگر کشوری وجود ندارد که روی خودکفایی تاکید کند غیراز ایران و چند کشور دیگر.
به عبارتی تجارت آزاد راز مهم اقتصادی بین کشورهاست. این مزیت نسبی است که باعث ثروت بین کشورها میشود.
ولی چرا باید در تولید محصولاتمان خودکفا باشیم؟
چرا مسئولین ما مثل بقیه کشورها از این قواعد پیروی نمیکنند؟
وقتی صحبت از خودکفایی میکنیم باید دقیقا معلوم کنیم معنی آن چیست.
خودکفایی به معنای تصوری که سیاستمداران ما دارند، هیچوقت در دنیای امروز مطرح نبوده و مال گذشته است.
اینکه چرا ایران و یکسری کشورهای جهان سومی به خودکفایی فکر میکنند به جنگ جهانی دوم برمیگردد.
در آن دوران کشورها میخواستند از استعمار جدا شوند. آنجا بود که موضوع خودکفایی را مطرح کردند و میگفتند اگر در نظام تجارت جهانی مشارکت داشته باشیم، تحت ستم و استعمار آنها قرار میگیریم پس باید خودکفا باشیم تا از دست استعمارگران رها شویم.
این تئوری ها غلط بود که عموما هم توسط یکسری جبهه های فکری خاص مطرح میشد.
طی این ۳۰ سال اخیر مفهوم خودکفایی کاملا کنار گذاشته شد و غیر از یکسری جریانات محدود فکری و یکسری کشورهای خاص کسی از این عقاید دفاع نکرد.
دنیای امروز، دنیای اقتصادهای بهم پیوسته است و کشورهای مستقل از یکدیگر قابل تصور هم نیستند.
توجه کنید استقلال با خودکفایی کاملا متفاوت است و ما باید این دو مفهوم را از هم جدا کنیم.
ما در ایران میخواهیم با همه دنیا مخالفت کنیم؛ خودمان را از همه دنیا متفاوت میدانیم و باید تئوریهای منحصر به فرد خودمان که عموما از دوران بنی صدر آمده است را مهم بشماریم!
تئوریهایی که عموما از طرف آدمهایی است که هیچ درکی از ساز و کار اقتصادی ندارند. حتی دیده اید که مسئولین ما روی موبایل تولید ملی هم تمرکز دارند و میخواهیم دز تولید موبایل هم خودکفا باشیم!
گوشی های GLX مثلا.
به این فکر کنید چرا بقیه کشورهای دنیا سعی نمیکنند در موبایل خودکفا باشند؟ در کل دنیا کشوری وجود دارد که در تولید موبایل خودکفا باشد؟ دوتا از برندهای معروف تولیدکننده موبایل آیفون و سامسونگ اند. به نظرتان همه قطعات آیفون در خود آمریکا ساخته میشود؟ طبیعتا خیر.
آمریکایی که آیفون را تولید میکند، خیلی از مردمش از سامسونگ استفاده میکنند.
همان قطعات آیفون هم عموما در آمریکا تولید نمیشود بلکه هرکدامشان در یک کشور دیگر تولید میشود.
به نظرتان آمریکا نمیتواند قطعاتی که در چین تولید میشود را تولید کند؟ چرا میتواند
ولی این کار را نمیکند.
در کشورهای دیگر این قطعات را تولید میکند چون تولید این قطعات در کشورهای دیگر برای آمریکا مزیت نسبی دارد و برایش نمیصرفد خودش درگیر ساخت اینها شود. حالا در نظر بگیرید تفکر سیاستمداران ما را آمریکایی ها داشتند. چه اتفاقی می افتاد؟ این استدلال می آمد که ما به حد کافی گوشی تولید میکنیم و کیفیت هم دارند پس نیازی به گوشی های سامسونگ نداریم پس جلوی واردات گوشی های سامسونگ را میگرفتیم. به اسم حمایت از تولید ملی.
اگر اینکار انجام میشد احتمالا آیفون امروز با این کیفیت در دنیا وجود نداشت.
چون همهزینه تولیدش بالا میرفت و هم چون رقابتی نبود، کیفیتش هم پایین می آمد.
و این دقیقا تراژدی صنایع ایران است. به اسم حمایت از تولید ملی ما صنعت خودرو و لوازم خانگی را نابود کردیم. و خیلی از مسئولین با شعار ما میتوانیم، این توهم را دارند که میتوانیم همهچیز را تولید کنیم.
فقط اراده ملی و عزم انقلابی میخواهد!!!
یکی از معایب اصلی خودکفایی این است که باعث ایجاد انحصار میشود. انحصار از بزرگترین آفتهای اقتصادی ایران است که هرجا را نگاه میکنیم انحصار به چشم می اید.
یعنی کسی که صلاحیت ارائه خدمت و تولید کالا و مصحول را دارد نتواند وارد آن صنعت شود.
چرا میگوییم آفت؟ چون اقتصاد علم تخصیص بهینه منابع است. انحصار عملا این تخصیص را از بین میبرد و باعث میشود برای یک عده یک رانت خیلی خوب تشکیل شود که بتوانند محصولاتشان را با هر کیفیت و قیمتی عرضه کنند.
مردم هم مجبورند بخرند چون مردم گزینه جایگزینی برای انتخاب دیگر ندارند.
مثلا چی؟ مثل همین صنعت خودرو .
همین ایران خودرو را ببینید. مهم نیست کیفیت خودروهایشان چطور است؛ هرچه تولید کنند مردممیخرند.
مردم اشتباه نمیکنند که میخرند، میخرند چون مجبورند که بخرند و گزینه جایگزینی ندارند. و نکته اینجاست که دولتمردان ما هرموقع بحث خودرو میشود اولین چیزی که میگویند، حمایت از تولید ملی و حمایت از تولید داخلی است.
با این شعارها سعی میکنند از خودروسازان حمایت کنند. حالا دولت به اسم حمایت از تولید داخلی روی واردات خودرو تعرفی میگذارد، یا جلوی واردات خودروی خارجی را میگیرد.
چه اتفاقی می افتد؟ بازار داخلی ما را بدون هیچ استرسی بصورت تضمین شده در اختیار یک بنگاه با نام ایرانخودرو میگذارد.
این همه سال دولت انحصار ایجاد کرد. این همه سال مصرف کنندگان داخلی را گروگان گرفت و مجبورشان کرد خودروی داخلی بخرند.
چه اتفاقی افتاد؟ غیر از این بود که روز به روز بهرهوری کارخانه ها کمتر شد؟ غیر از این بود که هیج خلاقیت و نوآوری خاصی در خودرو سازی نمیبینیم؟
واقعا آثار خودکفایی همینقدر بد است.
هنوز سمندی تولید میشود که ۲۰ سال قبل تولید میشد؛ بدون هیچ نوآوری.
نکته دردناک اینجاست با این همه تجربه اشتباهی که داشتیم و آثار اقتصادی بد آن، همچنان این تفکر وجود دارد.
البته گفتیم؛ ما از اوایل انقلاب توهم خودکفایی را داشتیم. مثلا در گندم!
این سیاستی که ما باید در گندم خودکفا شویم باعث شد آبهای زیرزمینی ما نابود شود. سیاست خودکفایی در گندم اصلا یک سیاست غلط و ضدملی بود.
اگر عقل سلیمی در بدنه دولت بود و میگذاشتند سیاستمداران ما با روشهای علمی اقتصاد را اداره کنند هیچوقت این اتفاق نمیافتاد که امروز دچار مشکل آب شویم!
ایران دچار کم آبی نیست؛ ایران دچار ورشکستگی آب است که دقیقا به همین خاطر اتفاق افتاده است. ما کمبود برق و آب نداریم بلکه دچار ورشکستگی برق و آب هستیم.
این جملهای بود که کاوه مدنی میگفت و نذاشتند کاری هم کند.
گفتیم تولید گندم برای ایران با توجه به منابعی که کشور داشت اصلا به صرفه نبود و نباید انجام میشد. خیلی از افرادی که مدافع خودکفایی گندم هستند، عموما این استدلال را می آورند که گندم یک کالای استراتژیک است و ما نمیتوانیم وابسته به بقیه کشورهای دنیا شویم. اگر به ما گندم ندهند چه؟
اینجا میتوانیم یک مثال خیلی خوب از ژاپن بیاوریم. مگر الانکه ژاپن گندم وارد میکند مشکل تامین غذا دارد؟ چرا ما فکر میکنیم ژاپن میتواند وابستگی متقابل داسته باشد ولی ما نه؟
اگر هم به این فکر میکنید ممکن است تحریم شویم، این از غلط بودن سیاستهای اقتصادی ما است. مل اصلا نباید کاری کنیمکه باعث شویم تحریم شویم.
این توهم که باید با همه بجنگیم و خودکفا شویم که امنیت غذایی خود را حفظ کنیم کاملا غلط است.
اگر ژاپن در کشاورزی وارد کننده است در نقطه مقابلش صادرکننده خیلی از کالاهای صنعتی هم هست.
دنیای امروز دنیایی است که در آن کشورها همگی بهم وابستگی متقابل دارند و اهمیت تجارت جهانی دقیقا همینجاست.
آدمهایی که از خودکفایی صحبت میکنند این فرضیه را درنظر گرفتند که ما را از دنیا جدا کنند ولی غلط است. ما باید به سمت تجارت حداکثری با همه کشورها رویم.
تاریخ انقضای شعارهایی مثل خودکفایی تمام شده است.
گفتیم این صحبتها مال دوره مرکانتیلیستها است که به قرن ۱۵ هم برمیگردد.
کسانی هم که از این ایده ها حمایت میکنند صرفا پوپولیست هستند.
یعنی خودشان هم میدانند اینها هیچ نتیجه خاصی ندارد ولی بازهم این صحبتها را میکنند.
حالا که بحث خودکفایی شد بد نیست تاریخ دو تا کره شمالی و جنوبی را مرور کنیم.
کره شمالی و جنوبی رسما یک کشور بودند که بعد از جنگ جهانی دوم به دو کشور تبدیل شدند. بعد از جنگ جهانی دوم هم تا اوایل دهه ۱۹۷۰ درآمد سرانه دو کشور تقریبا برابر بود. آمل حالا بعد از گذشت نیم قرن کره جنوبی جز اقتصادهای برتر دنیاست و درآمد سرانه اش هم با بعضی کشورها مثل کانادا برابری میکند یا حتی بیشتر هم هست. آمل در کره شمالی داستان فرق دارد. اقتصادش اصلا حال خوبی ندارد تا حدی که مردمش کاملا فقیر شده اند.
توجه کنید این دو کره، از دو قومیت، یک فرهنگ و یک اقلیم هستند. یک جغرافیا دارند یک آب و هوا و یک مختصات فیزیکی دارند.
ولی تنها علتی که سرنوشت این دو کشور را از هم جدا کرده این بوده که اولویت کره شمالی ایدئولوژی بوده و اولویت کره جنوبی اقتصاد.
و نقطه شروع تفاوت این دو کشور از جایی بود که کره شمالی با الگو گرفتن از نظام کمونیستی شوروی با شعار ما میتوانیم سیاست خودکفایی را شروع کرد اما کره جنوبی سراغ تجارت و تعامل با دنیا رفت. حتی با کشورهایی مثل چین و ژاپن هم که زمانی با آنها جنگ و تنش داشت وارد تجارت شد و بطور کلی کره شمالی سعی کرد ایدئولوژی کمونیستی را محور کارش قرار دهد و کره جنوبی به اصول اقتصادی درست احترام گذاشت و نتیجه گرفت.
تا قبل از دهه ۱۹۷۰ هم کره شمالی از نظر نظامی و اقتصادی و حتی منابع طبیعی وضعیت خیلی بهتر از کره جنوبی داشت. مثلا بزرگترین کارخانه سیمان دنیا را داشت یا مثلا مترو داشت، چیزی که اصلا در کره جنوبی آن زمان وجود نداشت.
کره شمالی به دنبال این بود که حتی ۱ دلار تجارت با آمریکا یا هیج کشور دیگر نداشته باشد و تمام نیازهایش را در کشور خودش رفع کند.
خودکفا باشد.
ولی کره جنوبی از تجارت با هر کشوری استقبال میکرد. حتی در بازه ای از زمان هم پیشقدم شد تا تجارت را با کره شمالی شروع کند اما کره شمالی استقبال نکرد.
کره شمالی بیش از حد به منابعی که داشت وابسته بود.
معتقد بود ما معادن طبیعی زغالسنگ و مس و روی داریم پس نیازی به بقیه کسورها نداریم اما کره جنوبی وابستگی اش به منابع طبیعی را کمرنگ کرد و روی منابع انسانی سرمایهگذاری کرد.
از نیروهای متخصص کمک گرفت و نیروهای متخصصی هم پرورش داد.
در همین ۵۰ سال گذشته رهبران کره شمالی با کمتر از ۲۰ مقام بلندپایه دنیا ملاقات داشتند و این درحالی است که کره جنوبی تمام تلاشش را میکند تا با هر کشوری وارد فاز مذاکره و تعامل اقتصادی شود.
کمپانی های بزرگی مثل هیوندا و کیا و سامسونگ هم در کره جنوبی شکل گرفتند که توانستند خیلی از بازار دنیا را برای خودشان تسخیر کنند.
سیاستمداران در کشور ما میخواهند خود را دغدغهمند نشان دهند و میگویند باید از تولید ملی حمایت کنیم اما این همان دوستی خاله خرسه است. کسانی که از خودکفایی حرف میزنند دنبال این اند که ما را از بقیه دنیا جدا کنند.
در صورتی که ما باید به سمت تجارت حداکثری با همه کشورهای دنیا رویم. واقعا باید اولویت برای سیاستمداران ما اقتصاد و کارایی اقتصادی باشد. شعارهایی مثل خودکفایی منسوخ شده اند و فقط افراد پوپولیست این ادعاها را مطرح میکنند.
در دنیای امروزه، قدرت مهم است و با اقتصاد ضعیف نمیشود قدرت داشت. چون احتمال آسیب پذیری سیاسی و اقتصادی ما بالاتر است.
ما باید به جای اینکه دنبال خودکفایی باشیم سعی کنیم اقتصاد قدرتمندی داشته باشیم یعنی در بازارهای جهانی مشارکت کنیم و بقیه دنیا نتواند ما را نادیده بگیرد. مگر دنیا میتواند سامسونگ را کنار بگذارد؟
در نظر بگیرید کشورهای دنیا تصمیم بگیرند سامسونگ را تحریم کنند! کل عرضه و تقاضای تکنولوژی بهم میخورد و فاجعه خلق میشود.
نکته همین است. اینکه کره خودش را در اقتصاد دنیا تثبیت کرده و برای خودش یک قدرت اقتصادی درست کرده که قابل حذف شدن نیست.
ما هم باید اقتصاد قدرتمندی داشته باشیم و در بازارهای جهانی مشارکت کنیم.
قدرت اقتصادی، قدرت سیاسی را به دنبال خود دارد.
و این دقیقا چیزی است که اصلا اولویت سیاستمداران ما نیست. سیاستمداران ما اصلا اصول اقتصادی را قبول ندارند و بر اساس اصول بنی صدری سعی میکنند اقتصاد را اداره کنند.