آرمان‌شهر اقتصادی
اپیزود شماره 4
فصل اول

نقش شانس

فریب خورده تصادف

کاور اپیزود چهارم پادکست اکوتوپیا - نقش شانس

معرفی اپیزود نقش شانس

شانس در زندگی همه ما تاثیر به سزایی داره، به طوری‌ که حتی کیفیت زندگی هر انسانی رو دو پارامتر مهم تعیین می‌کنهشانس و کیفیت تصمیم‌گیریاز طرفی تفکیک بین شانس و مهارت‌های ما هم کار بسیار سختیه، ما عموما نتایج خوب رو به مهارت و نتایج بد رو به شانس نسبت می‌دیم.

در این اپیزود سعی داریم تا در مورد نقش شانس و عوامل موثر بر اون صحبت کنیم تا بتونیم کیفیت تصمیم‌گیریها‌مون رو بهبود بدیم.

منبع اصلی صحبت‌های این اپیزود کتاب فریفته تصادف اثر نسیم نیکلاس طالب و همچنین کتاب تفکر نامطمئن نوشتهی خانم آنی دوک هست.

فایل صوتی اپیزود 4

اپیزود امروز راجع به نقش شانس است و اینکه کلا در مواجهه یا شانس چه کاری انجام بدهیم بهتر است. احتمالا برای شما هم پیش آمده که وسیله ای داشته اید و فکر کردید برای شما خوش شانسی می‌آورد. مثلا خودم دوران دبیرستان خودکاری داشتم و فکر میکردم امتحانات را اگر با آن خودکار بنویسم احتمالا شانس موفقیتم بالاتر می‌رود.
اما موقع هایی که به هر دلیلی خودکار همراهم نبود استرس میگرفتم که امتحانم را خراب میکنم. درواقع فارغ از اینکه توانایی را دارم یا نه، اعتقاد داشتم که خودکار کاری میکند که امتحانم را خوب بدهم.
یا برای مثال برخی افراد اگر پول عیدی از کسی بگیرند، در کیف خود نگه میدارند و بر این باورند که برای آن‌ها برکت می‌آورد!
یا خیلی از کاسبان قدیمی، به مشتری اول صبح اعتقاد زیادی دارند و تخفیف خوبی میدهند چون معتقدند این رفتار تا انتهای روز تاثیرگذار است.
دلیل این اتفاق چیست؟ این که ما به شانس اعتقاد نداریم و دوست داریم هر اتفاق و رویدادی که شانسی است را لباس واقعیت بپوشانیم و برای هرچیزی الگو پیدا کنیم و ریشه یابی کنیم تا علت را بفهمیم.
علت اصلی این ماجرا این است که درکی از مفهوم شانس نداریم. عموما خوبی ها را به خود نسبت میدهیم و وقتی شکست میخوریم، به بقیه!
مثلا وقتی درسی را در دانشگاه پاس کردیم، میگوییم پاس شدم اما وقتی می‌افتیم، میگوییم استاد انداخت!
یکی از سختترین کارها این است که بین مهارت و شانس، تفاوت قائل شویم. اتفاقاتی که نتایج مثبت دارند، فکر میکنیم مهارت خودمان بوده است اما وقتی اتفاقی نتیجه نامطلوب میدهد، دنبال مقصر میگردیم.
ایراد کار این است که دنبال رفع اشتباهات نمی‌رویم و علت این است که over confidence  داریم و این اعتماد به نفس بیش ازحد باعث میشود فکر کنیم اتفاقات بد که رخ میدهند، تقصیر ما نیست و شانس با ما یار نبوده است.
باید بدانیم تصمیم درست لزوما نتیجه درست نمیدهد؛ همانطور که تصمیم اشتباه، ممکن است نتیجه خوب دهد.
تصمیم درست ممکن است نتیجه درست یا بد داشته باشد.
مثلا ما یک تصمیم غلط میگیریم ولی عامل شانس باعث میشود نتیجه خوبی بگیریم.
مثلا کسی کل دارایی اش را میفروشد و در بورس یا بیت‌کوین سرمایه گذاری میکند. شانس می آورد و پولش چند برابر میشود و با اینکه تصمیمش اشتباه بوده، با شانسی که آورده است، نتیجه خوب میگیرد.
به طور کلی کیفیت زندگی ما برآیند شانس و کیفیت تصمیم‌گیری هاس ماست. هرچقدر تصمیم های درستی بگیریم، اگر شانس نیاوریم ممکن است اتفاق های بدی بیوفتد.
در این پیزود میخواهیم راجع به نقش شانس صحبت کنیم.

بطور کلی برای بهتر کردن کیفیت تصمیم گیری خود، باید چرخه تصمیم گیری را بازبینی کنیم. یعنی وقتی نتیجه ای فارغ از خوب یا بد بودن بدست آمد، فرآیند را بررسی کنیم.
اما خیلی اوقات، این کار را انجام نمیدهیم و مثلا در صورت نتیجه خوب، تحلیل نمیکنیم که آیا این مهارت ما بوده یا شانس بوده است.

گفتیم درک تفاوت بین مهارت و شانس، کار سختی است. خیلی از تحلیلگران اقتصادی را میبینیم که از روی تصادف یا طبق قوانین احتمالات، یکسری پیشبینی های درست داشته اند و فکر‌ میکنند حالا  تحلیلگر بزرگ و بدون خطای بازار هستند!
نسیم طالیب جمله جالبی میگوید: کسی که خود را سرمایه گذار قابل و تحلیلگر حرفه ای بازار میداند، در اصل یک نادان خوش شانس است!
نکته مهم، عدم قطعیت است. یعنی این که نمیتوانیم با قطعیت صد درصد بگوییم این پیشبینی درست است. وقتی میگوییم عدم قطعیت، یعنی عامل شانس نیز دخیل است و باعث می‌شود پیش فرض های ما درست از آب دربیاید یا خیر.
هر زمان هرکس پیشنهاد اقتصادی یا توصیه ای به شما کرد، اولین سوال را از خود او بپرسید که خودتان این دارایی را دارید یا نه! اگر خودش این کار را انجام نداده اما به بقیه پیشنهاد میدهد، طبیعتا از روی هوا حرفی زده است. عامل تصادف و شانس باعث فریب ذهن میشود و یک تفکر اشتباه را تداعی میکند.ممکن است فردی سرمایه گذاری کرده باشد و با خوش شانسی، موفقیتی کسب کرده است و تصور میکند دانش تخصصی او بوده است که موجب این موفقیت شده است.
باید توجه داشته باشیم شانس و تصادف همه‌ جا هم برقرار نیست و در برخی مشاغل مثل پزشکی، حتما باید مهارت وجود داشته باشد.

اما در بازارهای مالی که احتمالات دخیل هستند، شانس خیلی نقش پررنگی دارد.
نسیم طالب حرف جالب دیگری میزند؛ وال استریت معامله گران زیادی را به خود دیده است که سالها موفقیت کسب کرده اند اما در دورانی کوتاه، تمام دارایی های خود را از دست داده اند.یکی از علت‌های این موضوع این است که در موفقیت های این افراد، عامل شانس دخیل بوده است و انسان همیشه روی دور شانس نیست.
اینجاست که مشخص می‌شود مهارت ما دخیل بوده است یا صرفا شانس بوده است.

حتی از جف وزوس، مالک آمازون که درباره موفقیتش سوال رسیدند، جمله جالبی میگوید که به بحث ما بی ربط نیست؛ او گفت زمانی که قطار داشت حرکت میکرد، در ایستگاه بوده ام. یعنی در مکان و زمان مناسب حضور داشته و با خوش شانسی و با تمام این عوامل،موفقیت خوبی برای رقم خورده است.
در نظر بگیرید جف وزوس مثلا اوایل کار خود، با بیماری قلبی یا با موقعیتی متفاوت از آنچه که بود، شروع میکرد. طبیعتا این نتایج خوب در این بازه زمانی برای او رقم نمی‌خورد. عامل شانس، واقعا عامل مهمی است.
عموما سعی میکنیم افراد موفق را الگوی خود قرار دهیم اما به عامل شانس، توجهی نمیکنیم.
ممکن است از تجربه های این افراد، ایده بگیریم و آن‌ها را الگو قرار دهیم اما طبیعتا ممکن است شانس با ما یار نباشد و به نتیجه دلخواه نرسیم.

نکته مهمی که وجود دارد این است که افرادی که موفقیت شانسی کسب میکنند، همان شانس ممکن است برای آن‌ها برعکس عمل کند و روی دور بدشانسی بیفتند و کل دارایی خود را از دست بدهند.

طبق اوایل بحث، گفتیم ما دوست داریم برای هرچیزی، یک الگو بسازیم. برای هرچیزی! مثلا وقتی به ابرهای آسمان‌ نگاه میکنیم دوست داریم از آنها الگوی ذهنی بسازیم. این عمل ناخودآگاه و بدون فکر اتفاق می‌افتد.‌چون ذهن ما یک الگو میسازد و به آن پایبند است. چیزی که در علوم رفتاری به آن سوگیری خوشه انگاری میگویند؛ یعنی برای هرچیزی دوست داریم یک الگو داشته باشیم.
اما خیلی اوقات این الگو ممکن است غلط باشد. چرا؟ چون حجم داده هایی که در دسترس داریم، کم است و با داده های محدود خود، الگوی های جهانی میسازیم و دوست داریم همه‌ جا به کار ببریم.
الگوهایی که در جهان مورد قبول هستند و با درصد بالایی اتفاق می‌افتند، آنهایی هستند که روی میلیون‌ها دیتا امتحان شده اند و با هربار انجام، باگ آن‌ها گرفته شده است. مثل قوانین احتمالات در ریاضی که با تعداد بالایی دیتا درست شده است.
اما چون دسترسی ما به دیتاهای میلیونی امری نشدنی است، طبق دیتاهای محدودی که داریم، الگو سازی میکنیم. مثلا ۵ بار یک کار را امتحان میکنیم، نتیجه مشترک اتفاق می افتد و شروع به الگوسازی میکنیم.
اینجاست که خطا اتفاق می افتد و نسیم طالب به آن قوی سیاه می گوید.
چیزی که باید قبول کنیم این است که نظریه‌ها و فرضیه‌ها، بدون قطعیت هستند.
نسیم طالب میگوید همیشه فکر کنید فرضیه و الگوی شما درست درنمی آید و بدترین سناریو را درنظر بگیرید.

آینده دارای عدم قطعیت است و در این صورت، عامل شانس، عامل بسیار پررنگ و مهمی است. پس طبیعتا نمیتوان بر اساس گذشته، آینده را پیشبینی کرد.

هرجایی که انسان حضور دارد، دائما درحال تغییر است. مثلا در بورس، افراد فعال خود را دائما با شرایط موجود، منطبق میکنند و همین عامل باعث میشود تغییرات زیاد باشند و الگوهایی که ساخته‌اند، شکست بخورد.
نکته دیگر راجع به شانس این است که اگر در حوزه خود بهترین باشیم، دلیل نمی‌شود که در آن حوزه موفق ترین فرد باشیم.
خیلی اوقات میبینیم افراد ضعیفتر و بی استعدادتر و بی لیاقت تر از ما‌هم هستند اما موفقتر می‌باشند. چرا؟ چون شانس آورده است!
حتی تولد ما نیز یک شانس است. اینکه در خانواد‌ه ای فقیر بدنیا بیاییم یا ثروتمند؛ یا اینکه در خانواده ای درست حسابی بدنیا بیاییم یا خانواده ای داغون! شانس واقعا آمار مهمی است و اگر فردی در خانواده ثروتمندی بدنیا بیاید، با درصد احتمال بالایی تا آخر عمر خود شخصی ثروتمند باقی میماند و برعکس.

از این مسئله که گذر کنیم، اشتباه بزرگ ما این است که رویدادهای زندگی را خطی میبینیم اما زندگی، خطی نیست و نقطه عطف نیز دارد. مثلا در حالت عادی خیلی افراد و بیزنس‌های موفق را میبینیم که کار خود را انجام میداده اند و بعد از یک نقطه عطف توانسته اند در حوزه خود بسیار موفق تر شوند و مسیر زندگی آنها تغییر کرده است.
یا مثلا کرونا یک نقطه عطف در زندگی محسوب میشود. یکسری افراد مثل هتل‌دار ها و کسانی که در صنعت گردشگری مشغول بودند، در این دوران ضرر کردند اما کسانی که فروشگاه های آنلاین داشتند، فروشی تصاعدی داشتند.
اشکال بزرگ در خطی دیدن دنیا این است که انتظار داریم نتیجه کار خود را بلافاصله بعد از انجام آن کار ببینیم اما این اتفاق نمی افتد و ما دلسرد می‌شویم؛ از کار دست میکشیم درحالی که ممکن بود نزدیک نقطه عطف باشیم و قبل از آن رها کرده باشیم.

عامل دیگری که وجود دارد، وابستگی به مسیر است. راهی که ما را به موفقیت یا شکست می‌رساند، به نحوه عملکرد ما خیلی بستگی دارد. مثلا اینکه پول را از چه طریقی بدست آورده باشیم، روی عملکرد ما موثر است. برنده های لاتاری را درنظر بگیرید. عموما این افراد خیلی زود پول را به باد میدهند و از دست میدهند.
ایراد این است که وقتی در این دام بیوفتیم، شانس خطای تصمیم گیری خیلی بالاتر میرود. مثلا وقتی پولی را برنده میشویم، پول را خیلی راحتتر ولخرجی میکنیم نسبت به زمانی که این پول را در ازای اضافه کاری در محل کار دریافت کرده باشیم.

عامل دیگری که باعث بیشتر یا کمتر شدن شانس اتفاق دیگری می‌شود، احساسات است که عامل مهمی در تصمیم های ما است. چون خیلی اوقات نمیتوانیم منطقی تصمیم بگیریم.
بطور کلی احساسات تاثیر بیشتری روی منطق دارند. معمولا تلاش می‌کنیم احساسات خود را با منطق توجیه کنیم. اما برعکس آن درست نیست یعنی تفکر منطقی نمیتواند روی احساسات اثر بگذارد.
راهکار این است که وقتی میدانیم مسیری درست است و به آن ایمان داریم، نگذاریم احساسات اثرگذار باشد و تصمیم احساسی بگیریم. حرف اطرافیان، اتفاقات روزمره و… روی احساسات اثر میگذارد و احساسات هم روی تصمیم ما تاثیرگذار است و باعث می‌شود شانش شکست بیشتری برای خود بخریم.
کلا احساسات شانس شکست را بالاتر می‌برد. مثلا احساسی تصمیم بگیریم یک چراغ قرمز را رد کنیم. اگر اتفاقی رخ ندهد، خوش شانسی آورده‌ایم اما با این تصمیم احساسی، شانس تصادف را بالاتر برده‌ایم.
خطای دیگری که باعث تاثیر بیشتر شانس روی زندگی ما می‌شود، سوگیری پس‌نگری است. یعنی هر اتفاقی که می‌افتد بگوییم من میدانستم اینطور می‌شود‌. در این صورت ذهن ما تصور می‌کند از قبل از اتفاقا خبر داشته است.
خیلی از تحلیلگران و افراد این سوگیری را دارند.
کلا وقتی به گذشته‌ نگاه میکنیم، رویدادها قابل پیشبینی تر به نظر می‌رسند. ایراد این است که فکر میکنیم آینده را نیز میتوانیم با همان کیفیت، پیشبینی کنیم. کسی که آینده را بر اساس اتفاقات گذشته پیشبینی کند، احتمال مواجه شدن با خطا برای او بسیار بالا می‌رود.

عامل دیگری که باعث می‌شود شانس اشتباهات ما افزایش پیدا کند، اخبار است.
پیگیری بیش از حد اخبار هزینه بالایی دارد. به چند علت: اخبار از نداشتن سواد رسانه‌ای سواستفاده میکند و شیطنت های رسانه ای اتفاق می‌افتد.
دوما اینکه اخبار منفی عموما حجم بالاتری نسبت به اخبار مثبت دارد و ذهن ما به اخبار منفی بیشتر واکنش نشان می‌دهد و طبیعتا شانس شکست و ضرر بالاتر می‌رود.
ذات بازارهای مالی و اقتصاد، نوسان دارد. خیلی اوقات این نوسانات دلیلی ندارند اما تحلیلگران خیلی اوقات تلاش میکنند دلیل برای این کار پیدا کنند. این افراد تلاش میکنند تحلیل‌های صحیح خود را پررنگتر نشان دهند و روی تحلیل درست خود تاکید میکنند و راجع به تحلیل های غلط خود صحبت نمیکنند. اگر به آنها خرده بگیرید هم میگویند خطا، بخشی از کار ماست و تحلیلهای اشتباه خود را عامل خارجی درنظر میگیرند. همانطور که گفتیم، تفکیک مهارت و شانس برای این افراد، بسیار سخت است.

شانس عامل واقعا مهمی است و ممکن است باورهای اشتباه زیادی درباره شانس داشته باشیم‌هر چقدر بیشتر مطالعه کنیم، خطای تصمیم گیری کمتر و شانس موفقیت بالاتر داریم.
باید قبول کنیم عاملی به اسم شانس در جهان وجود دارد. در صورت موفقیت نیز بررسی کنیم این موفقیت بخاطر مهارت ما بوده یا صرفا خوش شانسی آورده ایم.
خیلی اوقات ممکن است پشت سر هم بدشانسی بیاوریم. ممکن است دچار بیماری‌های مختلف شویم، تصادف کنیم یا بدشانسی های دیگر که هیچ کنترلی روی آنها نداریم. تنها کاری که میتوان کرد این است که رفتار خود را کنترل کنیم و قبول کنیم کار دیگری از ما ساخته نیست و صرفا بپذیریم.

به زودی منابع اضافه می گردند ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

جدیدترین اپیزودها

در این اپیزود می‌خواهیم دنیا رو از دریچه نهادگراها ببینیم و درک کنیم که نهادها چقدر قدرت دارند. نهادگرایی آنقدر اهمیت دارد که …
در این اپیزود درباره این صحبت می‌کنیم که قدرت پتانسیل ایجاد فساد رو ایجاد میکنه. عوامل مختلفی که باعث میشه قدرتمندان از قدرتشون …
در این اپیزود به این سوال مهم جواب می‌دهیم که چه مسیری طی شد تا مردم توانستند به آزادی فکر کنند و آن را حق خود بدانند و در جست و جوی آزادی …
در این اپیزود درباره وضعیت صندوق‌های بازنشستگی در ایران صحبت می کنیم که شبیه بمب ساعتی در اقتصاد ایران بوده و راه زیادی تا …
لوگوی اکوتوپیا کامل