آرمان‌شهر اقتصادی
اپیزود شماره 52
فصل دوم

قمرالملوک وزیری

تراژدی یک صدای انقلابی

کاور اپیزود پنجاه و دوم پادکست اکوتوپیا - قمرالملوک وزیری

معرفی اپیزود قمرالملوک وزیری

شاید در ایران نتوان کسی را پیدا کرد که تصنیف مرغ سحر را نشنیده باشد. اما از داستان جذاب در مورد این تصنیف خیلی صحبتی نمی‌شود. یکی از افرادی که این تصنیف را زنده نگه داشت قمرالملوک وزیری بود.
قمر کسی بود که تابوشکنی‌های بزرگی را در ایران رقم زد، کسی که عمر خود را وقف این کرد تا بتواند صدای انقلابی خود را به گوش آیندگان برساند و پای باورها و اعتقاداتش تا آخر عمر ایستاد.
تراژدی زندگی بانوی موسیقی ایران را در این اپیزود باهم خواهیم شنید.

فایل صوتی اپیزود 52

صدای انقلابی، صدایی که بارها نزدیک بود خون صاحبش رو بریزه. صدای ماه. عالی‌ترین تکنیک‌های اجرای تحریر، استاد بی‌نظیر در خواندن اوج‌ها، اولین ستاره موسیقی زن ایران، قمرالملوک وزیری. از درگذشت قمر‌الملوک در سال 1338 کمتر از 70 سال می‌گذره. اما در مورد قمر اطلاعات زیادی در دست نداریم. شاید بشه گفت هنوز که هنوزه ما ایرانی‌ها در ثبت و تاریخ‌نگاری ضعف داریم. به خصوص در مورد یک خواننده زن انقلابی که خیلی از روزنامه‌ها و جراید هم ترس داشتن در موردش بنویسن. به همین دلیل روایت‌هایی که از قمر داریم به خاطرات غیرمستقیم، یعنی جاهایی که روایتی صورت گرفته و تصادفا قمر هم اونجا بوده، صفحه‌هایی که از قمر باقی مونده و روایت‌های سینه به سینه که خیلی‌هاش ممکنه درست نباشن، محدود می‌شه. 

قبل از این که در مورد خود بانوقمر صحبت کنیم، بگذارید چند کلمه در مورد جهانی بگیم که قمر در اون نفس می‌کشید. در اواخر قرن سیزدهم هجری هستیم. جامعه به خصوص جامعه‌ی زنان ایران در یک دوره گذار قرار گرفته. از یکسو با زنانی سنتی مواجه هستیم که از خونه خارج نمی‌شن و در جامعه نقشی ندارن. از طرف دیگه زنانی مثل شاهزاده ایران دخت، دختر احمدشاه، که از زنان غربی الگو می‌گیرن، سواد یاد می‌گیرن و خواهان مشارکت در اجتماع هستن. کافیه عکس‌های باقی‌مونده از ایران دخت رو که بیشتر به ستاره‌های سینمای غربی شباهت داره، بگذراید کنار عکس‌های دیگه‌ای که از زنان قاجاری در دست داریم، تا متوجه بشید این سال‌ها جامعه زنان چقدر درگیر تغییر و تحول بوده. 

در اون زمان هنوز سینما به ایران نیومده بود و شعر و موسیقی یکی از مهمترین ابزارهای هنری بودن که علاوه بر سرگرمی، کارکرد انقلابی و تحول‌خواهانه داشتن.

شاعرانی مثل ملک الشعرای بهار، فرخی یزدی و عارف قزوینی در اشعارشون از تغزل رومانتیک شعر فارسی فاصله گرفتن و مضامینی اجتماعی و سیاسی رو مطرح می‌کردن. در سمت دیگه موسیقی دانانی بودن مثل همین عارف قزوینی، مرتضی خان نی‌داوود، درویش خان، تاج اصفهانی و طاهرزاده که روی این اشعار موسیقی می‌گذاشتن، کنسرت می‌دادن، صفحه پر می‌کردن و باعث می‌شدن که اشعار انقلابی بین مردم پخش بشن. به نوعی می‌تونیم بگیم که موسیقی جدی در اون زمان، بیشتر از سرگرمی، کارکرد سیاسی داشت. 

اما موسیقی ایران فقط به این اساتید دغدغه‌مند خلاصه نمی‌شد. سه جریان دیگه موسیقی هم در اون زمان وجود داشت. اولی، موسیقی کاباره‌ای و مجلسی بود که جز رقص و طرب کارکرد دیگه‌ای نداشت. دوم، موسیقی‌ای بود که در اندرونی شاهزادگان و اعیان اجرا می‌شد. این موسیقی سطح بالاتری داشت، اما از نظر شعری چندان توجهی به وضعیت جامعه و سیاست روزگار خودش نداشت و عموما با اشعار عاشقانه قُدَما اجرا می‌شد. جریان سوم هم موسیقی مذهبی بود. آواز بدون ساز که شامل مولودی بود و روضه‌خوانی. 

سهم زنان از این چهار جریان موسیقی چی بود؟ زنان توی مجالس زنانه می‌خوندن و دایره می‌زدن. در اندرونی شاهان و شاهزادگان قطعاتی رو اجرا می‌کردن و اسباب سرگرمی می‌شدن. در مجالس روضه‌خوانی زنانه هم زن‌ها نوحه و روضه اجرا می‌کردن. اما در بالاترین سطح موسیقی، یعنی کنار تار  درویش خان و کمانچه باقرخان رامشگر، هیچ وقت صدایی زنانه قرار نمی‌گرفت. داریم از جامعه‌ای حرف می‌زنیم که به قول حسین علیزاده، زن‌ها وقتی می‌خواستن توی خیابون اسم کسی رو صدا بزنن، انگشتشون رو توی دهنشون می‌ذاشتن که صداشون عوض بشه و نامحرم صدای واقعی اون‌ها رو نشنوه. 

پس خیلی خلاصه بگیم، در سطح اول موسیقی که خبری از زنان نبود، در مجالس مطربی هم زنانی آوازه‌خوانی می‌کردن که بیشتر از موسیقی‌دان، رقاص و مجلس‌گردان بودن. تنها جایی که ممکن بود صدای خوب و آواز خوب زنانه پیدا بشه، مجالس روضه بود. یکی از این زن‌ها، ملا خیرالنسا ملقب به افتخارالذاکرین بود. خیرالنسا یه دختر داشت به اسم طوبی. طوبی باردار بود که شوهر خودش یعنی میرزا سید حسین خان رو از دست می‌ده. خود طوبی هم چند ماه بعد از تولد بچه‌ش یعنی قمر، به خاطر بیماری حصبه از دنیا می‌ره و قمر حسابی یتیم شد. در نتیجه قمر از تاکستان به تهران میاد و پیش مادربزرگش در حرم ناصرالدین‌شاه بزرگ می‌شه. 

البته این رو هم بگیم، نه تاریخ تولد تولد قمر به درستی مشخصه و نه اطلاعات کودکیش. بعضی‌ها سال‌های دیگه‌ای رو برای تولد قمر ثبت کردن و برخی هم نوشتن در سنگلج تهران به دنیا اومد. 

باری، خیرالنسا در مجالس زنانه ناصرالدین‌شاه روضه‌خوانی می‌کرد و صدای خیلی خوبی هم داشت. قمر هم تحت تعلیم خیرالنسا، با خواندن قطعات مذهبی آشنا می‌شه. اما قمر دختری خجالتی بود و از جمع گریزان. با این حال به اصرار خیرالنسا کم کم شروع می‌کنه در اون مجالس آواز خوندن و شهامت خواندن در مقابل جمع رو هم پیدا می‌کنه. این مجالس دو چیز رو به صدای قمر اضافه می‌کنن. یکی احساس و به شکلی می‌شه گفت معنویت و دومی دقت در اجرا. مجلس روضه‌خوانی ناصرالدین‌شاه جایی نبود که امکان اشتباه وجود داشته باشه. همین اتفاق بعدها باعث می‌شه که کمپانی‌ها ضبط گرامافون خیلی راحت با قمر کار کنن. چون قمر صفحه رو خراب نمی‌کرد و در ضبط اول، همه چیز رو تمام و کمال اجرا می‌کرد. پس این دو نکته، پرهیز از خوندن تصانیف مطربی و روحوضی و توجه به موسیقی اصیل و فاخر و دومی دقت در اجرا، اون چیزی بود که قمر از محضر افتخار  الذاکرین کسب کرد. اما عمر خیرالنسا هم به دنیا نبود و خاله خانم مسئولیت نگه داری از قمر رو به عهده می‌گیره. 

قمر پانزده ساله بود که با یک فرد ثروتمند ازدواج می‌کنه اما این ازدواج فقط 1 ماه دوام میاره.  شوهر قمر می‌گفت خوش ندارم همسرم آواز بخونه. قمر که از همون نوجوانی سرکش و تابوشکن بود سریع می‌گه برو دنبال زنی که آواز نخونه و از همسرش جدا می‌شه. 

توی همین سن پونزده سالگی، اتفاق مهم بعدی یک مجلس عروسیه که قمر دعوته، مرتضی خان نی‌داوود نوازنده برجسته تار و سازنده قطعه مرغ سحر هم اونجا است. مرتضی خان خودش شاگرد برجسته درویش خان بود. درویش خان هم از دوستان صمیمی ملک‌اشعرا که با همکاری هم تصانیفی رو ساخته بودن که مضامین سیاسی و اجتماعی داشت. تصنیفی مثل ز من نگارم که شروع عاشقانه داره «ز من نگارم، خبر ندارد، به حال زارم نظر ندارد» اما در ادامه رنگ و بوی سیاسی پیدا می‌کنه «جز انتظام و جز استقامت، وطن علاج دگر ندارد. همه سیاهی، همه تباهی، مگر شب ما سحر ندارد». فضای ذهنی درویش خان این طور بود و طبیعتا مرتضی‌خان هم دنباله‌رو همون اندیشه بود. اما این که بخواد کارهایی بسازه که از بهار دلکش و ز من نگارم موفق‌تر باشه، نیاز داشت به ایجاد یک تمایز. توی اون مجلس عروسی (بعضی از منابع نوشتن مجلس خصوصی) قمر خرق عادت می‌کنه و آواز می‌خونه. اون زمان این که یک زن در جمع مردان بخونه، اصلا اتفاق طبیعی‌ای نبود. یک نفر ساز می‌زنه و قمر می‌خونه. ساز که شروع می‌کنه به نواختن، مرتضی خان چهره ش ترش می‌شه و خوشش نمیاد از نوازندگی. اما قمر که شروع می‌کنه به خوندن چشماش گرد می‌شه. اجرا رو قطع می‌کنه، ساز رو از نوازنده می‌گیره و به قمر می‌گه بخون. و با صدای قمر ساز می‌زنه. 

انگار که قمر همون تمایزی بود که مرتضی خان دنبالش بود. 

مرتضی خان از قمر دعوت می‌کنه تا به مدرسه موسیقیش مراجعه کنه و به نوعی قمر رو به شاگردی می‌پذیره. اما اینجا یه نکته مهم هست. مرتضی خان استاد تار بود و بر ردیف سازی تسلط داشت و طبیعتا نمی‌تونست برای آواز معلم ایده‌الی باشه. بهترین استادی که قمر می‌تونست در اون زمان داشته باشه کی بود؟ طاهرزاده. طاهرزاده سبکی رو در خوانندگی به وجود آورد که ما بعدها خوانندگانی مثل خوانساری و شجریان ازش پیروی کردن و امروز به عنوان سبک معیار آواز ایرانی شناخته می‌شه. اما قمر فرصت شاگردی مستقیم طاهرزاده رو پیدا نمی‌کنه. با این وجود صدا و آثار طاهرزاده چراغ راه قمر می‌شن و به همراه توضیحات مرتضی خان، قمر رو با آواز اصیل ایرانی آشنا می‌کنن. اینجا، این که قمر توسط یک نوازنده تار نه یک خواننده تعلیم دیده بود، باعث می‌شه که برخلاف خیلی از خواننده‌ها فاصله خواننده و نوازنده نجومی نباشه. قمر ساز رو به خوبی شناخت و در همراهی با ساز به خصوص تار، بسیار دقیق عمل کرد. از طرف دیگه تکنیک‌هایی رو که خواننده‌های قبلی نداشتن و مختص ساز بود، روی صدای خودش پیاده کرد و به تحریر‌هایی خاص و پیچیده رسید که در اوج دقت و ظرافت اجرا شدن. تحریرهایی که ردشون رو می‌شه در ساز مرتضی خان و درویش خان و آقا حسینقلی پیدا کرد.

یک نکته دیگه این که ردیف موسیقی ایرانی بر اساس صدای مردانه تنظیم شده. اگر یک زن بخواد دستگاه نوا رو طبق ردیف بخونه، به حدی باید از نت‌های بم شروع کنه که اجراش غیرممکن می‌شه. به اصطلاح به این نوع کوک که یه کوک مردانه است می‌گن راست کوک. برای مثال برای نوا با کوک «دو سل رِ» که درآمد از سیم بم شروع می‌شه، به عنوان نوای راست کوک شناخته می‌شه. اگر یک زن بخواد با این ساز (جوری که توی ردیف هم ثبت و ضبط شده همین طوریه) همراهی بکنه یا باید از نت‌های به شدت بم شروع کنه که ممکن نیست یا اگر بخواد از یک اکتاو بالاتر شروع کنه، برای گوشه‌های بعدی مثل نهفت، نیشابورک، خجسته و نی‌ریز دچار مشکل می‌شه و ناچار می‌شه اینجا رو یک اکتاو بم تر بخونه. راه دیگه اینه که بیان نوا رو چپ کوک بزنن. یعنی بجای سیم بم، از نیم اکتاو بالاتر از سیم وسط شروع بشه و بیاد تا پایین دسته. برای زن‌ها این مثال‌ها از چپ کوک وجود نداشت تا زمان قمر الملوک که مثال‌هایی عالی از چپ کوک می‌خونه و ضبط می‌کنه الگوی خواننده‌های بعدی می‌شه. چرا اینا رو می‌گم. می‌خوام بگم که فقط جامعه و سیاست‌ نبود که در اون زمان مردسالار بود. موسیقی هم جنسیت‌زده بود. این طوری نبود که مثل غرب بگن این صدا آلتو هست و اون سوپرانو و تکلیف خواننده زن مشخص باشه. قمر باید همه چیز رو از نو اختراع می‌کرد.  

یگی دیگه از افرادی که قمر شاگردیش رو کرد کلنل وزیری بود. وزیری خب کلنل بود، سرهنگ بود و برای آموختن موسیقی ارتشی رفته بود اروپا و در رشته موسیقی تحصیل کرده بود. وقتی برگشت به ایران تغییرات زیادی در موسیقی ایرانی ایجاد کرد از جمله نت نویسی و نشانه گذاری و گروه نوازی‌های ارکسترال. قمر به شدت مجذوب شخصیت و تجددگرایی کلنل شد تا جایی که موقع گرفتن شناسنامه بجای لقب خانوادگی خودش، فامیلی وزیری رو برای خودش انتخاب کرد. این که می‌گم انتخاب کرد رو ساده ازش رد نشید. این که یک زن در اون دوران چیزی رو برای خودش انتخاب کنه، به شدت آوانگارد به حساب میومد. کلنل وزیری هم از این انتخاب خوشحال می‌شه و می‌گه باعث افتخار منه که شخصی مثل شما عضوی از خانواده وزیری باشه. 

اما این طور نبود که قمر آدم‌ها رو به باورها و ارزش‌هاش ترجیح بده. وقتی کلنل یک مدرسه موسیقی دایر می‌کنه و می‌گه در این مدرسه هنرجوی زن نمی‌پذیرن، قمر نامه‌ای شدیدالحن می‌نویسه که اگر موسیقی ذاتا حرامه، باید برای مرد و زن یکسان حرمت داشته باشه. چطور ممکنه مردها هر روز به تیاتر و سینما برن اما اگر قرار باشه فیلمی فقط با حضور زنان، بدون حضور حتی یک مرد نمایش داده بشه، همه معترض می‌شن؟

یکی از نقاط مهم زندگی قمر اونجا است که مرتضی خان قمر رو می‌بره به مجلسی به میزبانی فردی به نام بحرینی. افراد دیگه‌ای مثل جواد بدیع‌زاده، ارسلان خان درگاهی و محمدعلی امیر جاهد هم توی اون جمع هستن. طبق معمول با تار مرتضی خان و آواز قمر مجلس آراسته می‌شه. امیرجاهد که تصنیف‌های متعددی رو با همکاری علی اکبرخان شهنازی ساخته بود، صبرش تموم می‌شه و پیشنهاد می‌ده که آثارش رو با صدای قمر و تار مرتضی خان و ارسلان درگاهی روی صفحه گرامافون ضبط کنن. به این ترتیب قمر تبدیل می‌شه به اولین زن ایرانی که صداش روی صفحه گرامافون میاد. 

می‌رسیم به یک نقطه مهم در زندگی قمر و مرتضی خان و البته یکی از مهمترین نقاط تاریخ موسیقی ایران. جایی که مشهورترین تصنیف موسیقی ایران روی یکی از بهترین اشعار ملک‌الشعرا متولد می‌شه. مرغ سحر. 

تاج اصفهانی تعریف می‌کنه که اولین بار در یک کنسرت در باغ سهم الدوله در لاله زار، این تصنیف رو اجرا کرده. این کنسرت به نفع روزنامه ناهید برگزار شده بود. توی اون کنسرت که با مرتضی خان نی داوود، ارسلان خان درگاهی و مرتضی محجوبی و دیگران اجرا شده بود، اشعار تند سیاسی اجرا می‌شه. توی اون کنسرت وکیل‌های مجلس و بزرگان سیاست هم حاضر بودن. یک غزلی رو اجرا می‌کنن از فرخی یزدی که کشمکش چین و اضطراب بشر چیست؟ گیتی اگر حال انقلاب ندارد. مجلس ما را هر آن که دید به دل گفت، ملت جم، حسن انتخاب ندارد. خانه خدا یا به فکر خانه خود نیست یا خبر از خانه‌ی خراب ندارد. خواجه پی جمع مال و توده بدبخت، هیچ به جز فکر نان و آب ندارد. بعد این غزل می‌رسه به تصنیف مرغ سحر که با دو صدا اجرا می‌شه. تاج اصفهانی و رضا روانبخش که همراه با آواز ضرب هم گرفت. بعد از این اجرا تاج دستگیر و بازجویی می‌شه که این شعرها که خوندی مال کی بودن و کی ساخته بود و غیره. تاج از ضبط این قطعه روی صفحه منع می‌شه و کس دیگه هم نمی‌ره سراغ مرغ سحر. مرغ سحر در آستانه مرگ و فراموشی بود. اما قمر تصنیف مرغ سحر رو می‌خونه و ضبط می‌کنه. این صفحه یکباره به قول امروزی‌ها هیت می‌شه و همه می‌شنونش. همه از جمله شخص آقای رضاخان، و حسابی باعث عصبانیت شاه می‌شه. مرغ سحر توقیف و ممنوع می‌شه، حتی نواختنش با ساز بدون آواز. صحبت‌هایی هم می‌شه که قمر و مرتضی خان رو دستگیر کنن اما به قدری این دو نفر مشهور شده بودن که در نهایت فکر کردن این کار به ضرر درباره و به ممنوعیت و تذکر کتبی بسنده کردن. اما صدای قمر توی گوش رضاخان موند. به حدی که یکبار وقتی شنید قمر و مرتضی خان به همراه نوازنده‌های دیگه در حال تمرین هستن برای کنسرت، پا شد شخصا رفت اونجا که از نزدیک صدای قمر رو بشنوه. شاه امید داشت که بتونه از این صدا در راستای تبلیغات دربار استفاده کنه و صدای قمر رو برده سیم و زر کنه. 

شاه سلام و علیکی می‌کنه و به گروه موسیقی می‌گه یه چیزی اجرا کنید. همه ساکت می‌مونن و به هم نگاه می‌کنن، که چی بزنیم و کسی نظری داره؟ یک دفعه قمر می‌زنه زیر آواز. مرغ سحر ناله سر کن! همون تصنیفی که رضاخان شخصا اجراش رو ممنوع کرده. چند ثانیه نوازنده‌ها توی شوک هستن و اول مرتضی خان بعد بقیه شروع می‌کنن به همراهی. می‌گن رضاخان چشم از گل قالی بر نمی‌داره تا ته اجرا. وقتی اجرا تموم می‌شه، می‌گه کیسه طلایی که برای قمر در نظر گرفته بود رو بگذارن وسط همون گل قالی و بدون حرف دیگه‌ای مجلس رو ترک می‌کنه. رضاخان با همون تصنیف فهمید با کی طرفه و از این صدا، آبی برای دربار گرم نمی‌شه. 

اما قمر همینجا متوقف نمی‌شه و در سال 1303 تصمیم می‌گیره اولین زنی باشه که در ایران کنسرت داده. اینجا حتی مرتضی خان هم می‌ترسه که بلایی سرشون بیاد. اما در نهایت با حمایت ادیب‌السلطنه، کنسرت دایر می‌شه و جمعیت زیادی میان برای دیدن اجرای زنده قمرالملوک وزیری. کسایی که شیفته صدای قمر شده بودن، با شروع کنسرت در تعجب و ترس فرو رفتن. قمر بدون حجاب روی صحنه حاضر شده بود. موضوعی که حتی برای آدم‌های مترقی‌ای که توی خونه گرامافون داشتن، موسیقی می‌شنیدن اون هم صدای زن، قابل هضم نبود. 

قمر به نظمیه دعوت می‌شه و بهش تذکر می‌دن. اما گوش این زن به این حرف‌ها بدهکار نبود و به اجراهاش ادامه داد. گزینه نهایی قتل قمرالملوک بود. بهش خبر دادن که اگر امشب هم بدون حجاب اجرا کنی، تیکه تیکه ت می‌کنیم و ازش می‌خوان اجرا رو لغو کنه. قمر بهترین لباسش رو می‌پوشه و می‌ره عکاسی، عکس می‌ندازه. می‌گه بذار بعدها ببینن که قمر رو برای چی کشته ن. و می‌ره روی صحنه. مرتضی خان و شکری خان نوازنده تار بودن، منصوری و نوریانی نوازنده ویولن، حسین خان کمانچه می‌کشید و حسین ملاح هم نشسته بود پشت پیانو. گروه، از تهدید قمر به مرگ خبر داشتن. واقعا ممکن بود اون شب، آخرین باری باشه که قمر رو می‌دیدن و صداش رو می‌شنیدن. اشک توی چشم همه بود. اجرا شور و حال عجیبی داشت. قمر می‌دونست، خیلی هم خوب می‌دونست که داره چه کار می‌کنه. می‌دونست که کاری که داره می‌کنه شبیه به نشستن روی یه جعبه دینامیت با فتیله‌ی روشنه. می‌دونست این سن، فقط بالا داره و پایینی در کار نیست. اما خوند. مثل همیشه قوی و مسلط. بدون این که صداش از ترس مرگ، بلرزه. کنسرت که تموم شد، سالن داشت از شور تماشاچی‌ها منفجر می‌شد. هیچ کس چنین چیزی توی زندگیش ندیده بود. چنان شوری همه رو گرفته بود که کسی توی اون لحظه نمی‌تونست به کشتن قمر فکر کنه. نمی‌دونم، شاید خود تروریست‌ها هم با صدای قمر اشک ریخته بودن. هر چی که بود، اون آخرین اجرای ماه بلند آسمون موسیقی ایران نبود. قمر و گروه نوازنده‌ها اون شب سالم به خونه برگشتن.  

با انتشار صفحه‌ها و دایر شدن کنسرت‌ها، دو چیز به زندگی قمر وارد می‌شه. شهرت و پول. قمر اولی یعنی شهرت رو برای خودش بر می‌داره اما پول رو تمام و کمال به فقرا می‌بخشه. می‌گن اولین پول درشتی که می‌گیره با خوشحالی می‌ره و بساط طبخ غذا رو راه می‌ندازه، شخصا غذا می‌پزه و بین نیازمندها و گرسنه‌ها پخش می‌کنه. 

یا وقتی می‌شنوه که حال و روز عارف قزوینی خوب نیست و در فقر و فلاکته، یه اجرا می‌ذاره و عارف رو هم دعوت می‌کنه. بعد از اجرا تموم عواید کنسرت، از جمله یک کوزه هم قد خودش پر از نقره رو می‌بخشه به عارف. عارف البته هدیه رو قبول نمی‌کنه و می‌بخشدشون به آرامگاه بوعلی. 

یا وقتی می‌شنوه میرزاده عشقی تنگدست شده، اشعار عشقی رو می‌خونه و به عنوان حق‌الزحمه براش پول می‌فرسته. 

قمر با یک تاجر ثروتمند به اسم موسیواصغر آشنا می‌شه که تازه از فرانسه برگشته و آدم روشنفکریه. در نهایت قمر و موسیو اصغر با هم ازدواج می‌کنن اما خانواده موسیو، قمر رو به عنوان عروس نمی‌پذیرن. اوج ماجرا اونجا است که فرزند قمر و موسیواصغر مرده به دنیا میاد و خود اصغرآقا هم نسبت به قمر بد دل می‌شه و کارشون به جدایی می‌کشه. درست بعد از طلاق، قمر با مرتضی خان می‌ره همدان دیدن عارف قزوینی و اونجا چندتا اجرا می‌گذارن تا داغ فرزند و این عشق بی‌فرجام التیام پیدا کنه. 

توی یکی از همین اجراها، عبدالحسین تیمورتاش، از سردارانی که خیلی به رضاخان نزدیک بود، صدای قمر رو می‌شنوه و از قمر برای اجرا در یک مهمانی دعوت می‌کنه. اما یه دعوت بی‌ادبانه به عنوان گروه مطربی. قمر با تندی با تیمورتاش که اون موقع سرداراعظم بود برخورد می‌کنه. تیمورتاش تصمیم می‌گیره قمر رو ضایع کنه. برای همین توی جمعی که قمر هم حاضر می‌شه از ملوک ضرابی دعوت می‌کنه بیاد بخونه. ضرابی شاگرد مستقیم طاهرزاده و اقبال‌آذر بود. از سمت دیگه ملوک ضرابی صدای بم‌تری داشت که اون زمان به گوش شنونده‌ای که به صدای مردانه و راست‌کوک عادت داشت، می‌نشست. نکته سوم این که ترانه‌های ضرابی بجای مضامین سیاسی و اجتماعی، اشعاری عامه‌پسند‌تر داشتن، مثل تصنیف ربابه. زن بالابلند شاه زنانه، آی ربابه جانم ربابه. برات می‌خرم کلاه‌فرنگی. برات می‌خرم تنبون فنری. ربابه چندی مشتی‌یه، هیکل مثال کشتی‌یه…

 البته ضرابی واقعا خواننده توانایی بود. اما ربابه و رعنای ضرابی کجا و امان از این دل که دادِ قمر کجا؟ 

نکته چهارم، قیافه ملوک ضرابی بود. ملوک که بازیگر هم شد، حسابی خوشگل بود و خودش هم ضرب می‌گرفت. 

روی کاغذ به نظر می‌رسید که ضرابی می‌تونه قمر رو شکست بده. 

توی اون مجلس ضرابی می‌خونه و قمر با متانت، در سکوت، به آواز ضرابی گوش می‌ده. بعد از اجرا قمر از صدای ملوک ضرابی تعریف می‌کنه، شهامت یک زن در خوانندگی رو ستایش می‌کنه و چند نکته رو هم بهش آموزش می‌ده.ملوک ضرابی هم با فروتنی نکات رو از استاد می‌پذیره. مجلس دوئلی که تیمورتاش راه انداخته بود تبدیل می‌شه محفل درس استاد و شاگرد. برنده اصلی دوئل مشخص بود. قمر خودش رو با ملوک ضرابی در نینداخت. اما همه فهمیدن که بین این دو نفر، استاد کیه و شاگرد کی؟ اگر قمر اونجا تصمیم می‌گرفت بخونه، کی داور عادل بود که بگه قمر یه سرگردن نه فقط از ملوک، که از همه خواننده‌های مرد و زن هم‌عصرش بالاتره؟ اما اینجوری خود ملوک ضرابی اعتراف کرده بود که جلوی قمر درس پس می‌ده. 

تیمورتاش که فهمیده بود بازی رو باخته، به روش نظامی خودش رو میاره و قمر رو تبعید می‌کنه به تبریز. قمر می‌ره تبریز و تبریز می‌شه قطب گردشگری ایران. از همه جا میومدن که شب‌های توی کافه‌ها صدای قمر رو بشنون. خبر به گوش تیمورتاش هم می‌رسه و در نهایت با وساطت مرتضی‌خان قبول می‌کنه که اگر قمر همین تهران جلوی چشم باشه بهتره. تبعید لغو می‌شه قمر میاد تهران. مرتضی‌خان هم یک ضرب می‌بردش رادیو که اونجا اجرا کنه. این طوری بود که تموم ایران پر می‌شه از صدای آسمونی قمر و با رادیو شهرتش چندبرابر می‌شه. قمر ثروت حاصل از این شهرت رو برای بچه‌های یتیم خرج می‌کنه و یکی از این بچه‌ها به اسم شاهرخ رو هم به فرزندخوندگی قبول می‌کنه. 

قمر در اوج هنر داشت به کار ادامه می‌داد تا این که یک تصادف رانندگی همه‌چیز رو تغییر داد. دستش و عصب سیاتیکش آسیب شدیدی دید و دردی جانکاه به تنش افتاد. تنها چیزی که می‌تونست درد رو کمی تسکین بده، مورفین بود. مورفین کم کم قدرت بدن و البته صدای قمر رو از بین برد. 

وقتی برای اولین بار در زندگیش، موقع اجرا توی رادیو صداش گرفت، درجا از رادیو اخراج شد. دستمزد ناچیزی که بعضی گفتن 200 و بعضی گفتن 600 تومن در ماه بهش دادن. دستمزدی که باز هم به فقرا بخشیده شد. مصرف مورفین تا اونجا پیش رفت که قمر سکته و کرد و به سختی می‌تونست صحبت کنه. توی یک برنامه رادیویی وقتی از قمر دعوت کردن تا مهمانان برنامه، برای قمر موسیقی اجرا کنن، صدای ناله‌ها و گریه‌ی قمر از صدای سازها بلندتر بود. 

قمر که روزگاری بهش کیسه‌های زر و فرش‌های ابریشم پیش‌کش می‌کردن، در فقر و بیماری تنهای تنهای تنها، از درد ناله می‌کرد. 

بالاخره در سال 1338 ماه آسمان موسیقی غروب کرد. حتی مشخص نیست چه روزی. وقتی رادیو ایران در 15 مرداد خبر فوتش رو اعلام کرد، چند روز از مرگش می‌گذشت. 

جسدش به سردخانه منتقل شد اما مساجد و قبرستان‌ها حاضر به پذیرش پیکر یک مطرب نبودن. در نهایت پیکر بانو قمرالملوک وزیری با حضور بیست هنرمند، در آرمگاه ظهیرالدوله به خاک سپرده شد. 

به زودی منابع اضافه می گردند ...

2 پاسخ

  1. سلام من گوش نکردم چون فرصت نبود و موقعیبت مناسب گوش کردن . ولی خوندم و لذت بردم .در این روزهاییکه سخت نیاز به این گونه مطالب داریم . درود بر شما و یاد دنده یاد قمر گرامی باد .

    1. ممنون از شما که همراهمون هستید و دنبال میکنید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

جدیدترین اپیزودها

در این اپیزود می‌خواهیم دنیا رو از دریچه نهادگراها ببینیم و درک کنیم که نهادها چقدر قدرت دارند. نهادگرایی آنقدر اهمیت دارد که …
در این اپیزود درباره این صحبت می‌کنیم که قدرت پتانسیل ایجاد فساد رو ایجاد میکنه. عوامل مختلفی که باعث میشه قدرتمندان از قدرتشون …
در این اپیزود به این سوال مهم جواب می‌دهیم که چه مسیری طی شد تا مردم توانستند به آزادی فکر کنند و آن را حق خود بدانند و در جست و جوی آزادی …
در این اپیزود درباره وضعیت صندوق‌های بازنشستگی در ایران صحبت می کنیم که شبیه بمب ساعتی در اقتصاد ایران بوده و راه زیادی تا …
لوگوی اکوتوپیا کامل