همه ما به پول علاقه داریم. پول اون چیزیه که میتونه 5 روز در هفته ما رو صبح زود بیدار کنه، باعث بشه به خاطرش بریم توی ترافیک و 8 ساعت از زمانمون رو صرف کارهایی بکنیم که ممکنه علاقه اول زندگیمون نباشن. پول میتونه خیلی از مشکلات ما رو حل کنه. به یه چیزی فکر کنید که خیلی دوست دارید داشته باشیدش، اما الان مالک اون چیز نیستید، فقط چون پولش رو ندارید. توی جامعه امروز، پول خیلی از مناسبتها را تعیین میکنه. این که یه ابرستاره فوتبال، بازی کردن در بهترین باشگاه جهان رو نادیده بگیره و بره عربستان و حتی کم کم اسمش هم فراموش بشه، فقط و فقط یک دلیل داره. پول. پول میتونه حتی روی قلب آدمها اثر بگذاره. یک آدمی که ممکن بود در حالت عادی بهش جواب رد بدیم، اگر با یک بنز نو، لباس عطر گرون ما رو به یه کافه خیلی لوکس دعوت کنه، احتمال این که جوابمون تغییر کنه وجود داره. به نظر ما آدمهای پولدار، باهوش، شجاع و سختکوش میان. فیلمهای سینمایی به عنوان آثار هنری، در جدول فروش قرار میگیرن. مهم نیست منتقدین در مورد یک اثر چی گفتن، مهمتر اینه که مردم حاضر بودن چقدر برای یک فیلم پول بدن. کیوساکی توی کتاب پدر پولدار، پدر فقیر، یکی از دو پدر رو سرزنش میکنه که با وجود این که مدرک دکترا داره، اما ثروتمند نیست. در مقابل، پدر ثروتمند با این که نتونسته کلاس هشتم رو تموم کنه، قابل ستایشه چون یک امپراتوری تجاری ساخته. انگار دانایی و علم به تنهایی هیچ ارزشی نداره. توی دنیای امروز اون چیزی ارزشمند به حساب میاد، که به پول تبدیل شده باشه. یکم که بهش فکر میکنیم میبینیم، پول به دین دنیای معاصر تبدیل شده. فقط به این یه مورد فکر کنید. بیشترین چیزی که میتونه شکل زندگی شما رو یکباره تغییر بده، تغییر در میزان درآمد شما است. اگر یه دوست قدیمیتون رو از دست بدید، اگر از همسرتون جدا بشید، اگر دینتون رو عوض کنید، اگر طرفدار یک تیم فوتبال دیگه بشید، باز هم فردا همون لباسها رو میپوشید، توی همون مسیر قبلی با همون ماشین قدیمی رانندگی میکنید. همون قهوه همیشگی رو سفارش میدید و شب همون سریالی رو میبینید که قبلا داشتید تماشا میکردید. اما اگر یک دفعه درآمد شما خیلی کم یا خیلی زیاد بشه، ممکنه تموم کارهای ریز و درشت زندگی شما تغییر بکنه. انگار این پوله که به ما میگه چی بخور، چی بپوش، کجا برو، با کیا حرف بزن و روزت رو چطوری سپری کن.
در این دنیای پولزده، وضعیت میتونه برای یه عده وخیم بشه. افرادی که دچار یک روانرنجوری میشن به اسم وسواس پولی. درسته که پول برای همه ما داره به معنای اصلی زندگی تبدیل میشه. اما برای این آدمها، پول به شکل یک بیماری در میاد. زندگیشون رو مختل میکنه. هر چیز دیگهای رو برایشون بیمعنی میکنه. برای افراد مبتلا به وسواس پولی، پول وسیلهای برای رسیدن به چیزهای دوست داشتنی مثل ماشین آلمانی و گیتار آمریکایی و شکلات سوئیسی نیست. بلکه تنها لذت زندگیه.
وسواس پولی میتونه در آدمهای مختلف، به شکلهای مختلفی ظهور کنه. در یک سمت طیف ممکنه فرد مبتلا، به طور کامل توان خرج کردن پول رو از دست بده و فقط به چمع کردن و بیشتر کردن موجودی حسابش فکر کنه. در سمت دیگه طیف، ممکنه فرد به طور کامل کنترلش رو روی مدیریت هزینهها از دست بده. تمام پولش رو به سرعت خرج کنه، حتی خودش رو بدهکار کنه و چیزهایی رو بخره که حتی در زمان خرید هم بهشون علاقه نداشته. اون چیزها خریداری میشن فقط چون فرد از پول خرج کردن لذت میبره.
امروز میخوایم در مورد علل، نشانهها و البته راهکارهایی برای نجات از این بیماری همهگیر صحبت کنیم.
یه تعریف کلی از وسواس پولی بدیم. احتمالا کلمه وسواس رو باهاش آشنا هستید. کسایی که بیش از اندازه ذهنشون درگیر یه چیزی میشه میگن وسواس داره. مثلا، یکی که وسواس بهداشتی داره، مدام دستش رو میشوره، به چیزهایی که ضدعفونی نشدن دست نمیزنه. حتی شاید حاضر نباشه روی صندلی مترو و تاکسی بشینه یا از قاشق و چنگال رستوران استفاده کنه. این وسواس در حالت شدیدش زندگی اون فرد و اطرافیانش رو مختل میکنه. وسواس پولی هم چنین حالتی داره. ذهن فرد زیادی درگیر پول شده. به شکلی که حتی شاید فعالیتهای روزانه و روابط عادیش هم داره از این رفتارهای وسواسی آسیب میبینه.
اول در مورد فراوانی ابتلا بگم، 41 درصد بچههای هزاره و 43 درصد نسل زد به نوعی دچار وسواس پولی هستند. یعنی در بین متولدین دهه 60، 70 و 80. هر قدر هم داره زمان جلوتر میره این وسواس فراوانتر میشه.
حالا بیاید ببینیم وسواس پولی چیه و چطور میتونیم تشخیص بدیم که آیا به این عارضه دچار هستیم یا نه. اولین و مهمترین نشونه وسواس پولی، نگرانی مداوم در مورد پوله. ممکنه یکی کار خوبی داره، درآمدش هم کافیه. اما مدام از این که ممکنه بیپول بشه یا نیاز داره پول بیشتری داشته باشه رنج بکشه به شکلی که این رنج، به اضطراب مداوم تبدیل بشه. در بین اون سه دهه که گفتیم، 70 درصد این اضطراب رو تجربه میکنن. که عدد واقعا نگرانکنندهایه.
مورد بعدی اینه که برای این افراد سرمایهگذاری بلندمدت کار سختیه. نمیتونن سهام یک شرکت رو برای 20 سال یا بیشتر نگه دارن. اگر دارایی نقدشوندهای دارن، ترجیح میدن باهاش گوشی، ماشین، طلا، لباس یا چیزهای دیگه بخرن. یعنی پول توی دست این افراد ماندگاری زیادی نداره. باید امروز خرجش کنن. یه غذای خیلی گرون سفارش بدن، یه کفشی بخرن که قیمتش خیلی زیاده یا سفری برن که در حال حاضر براشون زیادی سنگینه. این افراد فقط در صورتی حاضر به سرمایهگذاری میشن که در یک بازه زمانی کوتاه، به یه سود بزرگ برسن. مثلا اگر بهشون بگیم این ماشین رو امروز بخر 500 تومن فردا مشتری میاد براش 600، این کار رو میکنن، اما اگر بگیم 500 میلیون رو سرمایهگذاری کن که در 60 سالگی بتونی زندگی بهتری رو تجربه کنی… خیلی بعیده به ادامه حرفامون گوش بدن.
برای این افراد، کار معنادار یعنی کاری که پول زیادی نصیبشون کنه. توی آمریکا، خیلی از متولدین این سه دهه، به خصوص دخترهای جوان رفتن سراغ سایت اونلی فنز onlyfans. یک شبکه اجتماعی برای به اشتراک گذاشتن محتوای جنسی و کسب درآمد. نکته عجیب اینه که اولا خیلی از این افراد تحصیل کرده بودن، هنر و مهارت داشتن، میتونستن یک شغل معمولی با درآمد معقول پیدا کنن. و عجیبتر اون که این افراد بابت کاری که کردن احساس شرمندگی و پشیمونی هم ندارن. تا زمانی که درآمدشون از این راه زیاده، کاری که میکنن به نظرشون موجه و قابل دفاع میاد. افرادی که دچار وسواس پولی هستن، باید بتونن توی ذهنشون بین کاری که انجام میدن و درآمدی که کسب میکنن یک ارتباط واضح ببینن. برای مثال ممکنه سفر به یک منطقه جنگلی و بکر براشون هیچ معنایی نداشته باشه، مگر بتونن توی اون جنگل عکسهای جذاب و کلیپهای تبلیغاتی بگیرن که ویوی پیجشون رو افزایش بده و فروششون بیشتر بشه. خود اون تجربه، دیدن اون منطقه، استراحت و آرامش به تنهایی براشون فاقد معنا و ارزشه.
همین موضوع در مورد آدمها هست. اونها ممکنه یک هنرمندِ کتابخونِ باهوش و مهربون رو آدم بیارزشی بدونن فقط چون ماشین قدیمیای سوار میشه. اما یک آدم بیادب و بیسواد و بدرفتار رو که ماشین خیلی گرونقیمتی داره، براشون آدمی باارزش و قابل احترام باشه.
مثلا فرض کنید چنین فردی بخواد همسر انتخاب کنه. گفتیم، نگرانی اصلی افرادی که این اختلال رو دارن، وضعیت پولی در آینده است. اونها نگران نیستن که پدر بچههاشون، چی داره که بهشون یاد بده. براشون مهم نیست در روزهای تلخ و سخت زندگی، چطور صبوری و شوخطبعی همسرشون میتونه شرایط رو قابل تحمل کنه. به کیفیت گفتوگو با همسرشون اهمیت نمیدن. تنها چیزی که براشون مهمه اینه که در آینده بیپول نشن. همین. پس تنها کسی که میتونه بهشون حس آرامش و امنیت بده، کسیه که زندگی پرزرق و برقی داشته باشه.
این افراد ارزش کارهایی که انجام میدن رو با پولی که براش خرج کردن ارزیابی میکنن. برای مثال جشن عروسی رو در نظر بگیرید. روبرت فرانک در مطالعهای که روی جشنهای عروسی انجام داد متوجه شد که بیشتر هزینههای عروسی در دوران معاصر، فقط با هدف بالا بردن عدد هزینه نهایی جشن انجام میشن. یعنی ممکنه افراد برای جشن عروسی چیزهایی رو سفارش بدن که به تنهایی هیچ ارزش خاصی براشون ندارن، اما میخوان برای این روز خاص، به اندازه کافی پول خرج کرده باشن. برای این افراد نه خوش گذشتن مهمه، نه قشنگ شدن مراسم و نه خوش گذشتن. اگر بیشتر پول خرج کنن، جشن باشکوهتری داشتن. همین اتفاق باعث شده که میانگین هزینه یک جشن عروسی در آمریکا از 11 هزار دلار تورم زدایی شده در سال 1980 به 35 هزار دلار در سال 2023 برسه. فرقی نمیکنه، سفر باشه، یه بیرون رفتن عادی باشه یا قرار رومانتیک. یکی از رفتارهای اشتباه این گروه اینه که خرجهایی انجام میدن که نه مطلوبیتی براشون داره و نه ارزشی. حتی باعث نمیشه بهشون بیشتر خوش بگذره. فقط اون عددی که در نهایت پرداخت شده براشون مهمه. البته برعکسش هم ممکنه رخ بده. با خرج نکردن افراطی و تلاش برای ارزون تموم کردن برنامه، همهچیز رو خراب کنن و بدترین تجربه ممکن رو رقم بزنن. هر دو حالتش ممکنه رخ بده، زمانی که عدد هزینه نهایی، چه کم کردنش چه زیاد کردنش، از خود اون تجربه مهمتر میشه.
نکته دیگهای که وجود داره اینه که این افراد نمیتونن هیچ وقت کسبوکار شخصی خودشون رو، حتی کنار کار اصلیشون داشته باشن. الان خیلیها هستن که یه شغل ثابت و امن دارن، در کنارش دارن یک آنلاین شاپ یا یه شغل خونوادگی مثل یه کافه رو هم پیش میبرن. برای این افراد چنین گزینههایی ممکن نیست. چون اونها صبر کافی برای به بار نشستن یک کار رو ندارن. اگر امروز آنلاین شاپ بزنن، توقع دارن یک ماهه 100 هزارتا فالور بگیرن و سود کلان کنن. باور کنید یا نه نه، خیلیها هستن که بهم پیام میدن که یه پیج زدیم و فالور نداریم، چی کار کنیم؟ میپرسم چند وقته پیج رو زدید؟ میگن خیلی وقت نیست، حدودا ده روزه ولی هیچ کس فالو نمیکنه.
از طرف دیگه این افراد روحیه تیمی و قدرت همکاری پایینتری هم دارن. دنیل کانمن به یه آزمایش اشاره میکنه که درش به افراد تصاویری از پول نشون داده شده و باهاشون درمورد پول حرف زدن. اسمش رو میگذاره اثر پیشزمینه. بعد از این که پیشزمینه مالی توی ذهن افراد ایجاد شد، تمایلشون برای کار گروهی و کمک رایگان به بقیه پایین اومد. الان برای این افراد منطقی بود که اگر کاری برای کسی میکنن حتما باید در ازاش پول بگیرن. همین نداشتن میل به کار گروهی و فداکاری، میتونه مانع بزرگی برای افزایش درآمد فرد باشه.
به طور کلی، این آدمها با این که فقط دنبال پول میدون، هیچ وقت بهش نمیرسن. چون اون صبوری اولیه که لازمه شروع هر کاری هست رو ندارن.
یه چیز دیگهای رو هم دیدم توی این آدمها. به شدت به خرید کتابها و دورههای موفقیت و پولسازی و ثروتمندشدن سریع علاقه دارن. ممکنه هیچ وقت حاضر نشن یه کتاب در مورد اقتصاد، تاریخ یا فلسفه بخونن، اما کتابهایی مثل راز و پدر پولدار پدرفقیر و قورباغهات را قورت بده رو چند بار هم خوندن و مدام دارن توی دورههای موفقیت ثبتنام میکنن.
نداشتن پسانداز، اشتباهات مالی متعدد، فرکانس بالا در خرید و فروش دارایی به خصوص با ضرر، نداشتن روابط اجتماعی و صمیمی عمیق هم در بین این افراد مشاهده میشه.
یه چیز دیگه هم هست. این آدمها نمیتونن یک هنر یا مهارت جدید یاد بگیرن. حوصله ندارن زبان بخونن، ساز یاد بگیرن یا دنبال یک علاقه مثل بازیگری برن. توقعشون اینه که همین امروز یک کارگردان کاربلد بیاد بهشون یه نقش یک با دستمزد چند میلیاردی بده و ستاره بشن. این که بخوان کلاس بازیگری برن، چندتا تئاتر بدون دستمزد کار کنن، توی فیلم کوتاه تجربه کسب کنن، توی یه فیلم سینمایی یه نقش کوچیک بگیرن و کم کم برسن به جایی که رویاش رو دارن، براشون خوشایند نیست. چرا؟ چون اونها زرق و برق بازیگری رو دوست دارن نه خود بازیگری به عنوان یک شغل و یک هنر رو.
تا اینجا فکر میکنم متوجه شده باشید که وسواس پولی داشتن چه شکلیه. اما چی میشه که این وسواس به وجود میاد؟
معمولا وسواس پولی بعد از تجربه سخت اقتصادی رخ میده. یه چیزی شبیه به PTSD. در PTSD فرد یک تجربه خیلی سخت و دردناک داشته و ممکنه تا مدتها بعد همچنان اضطراب بعد از حادثه رو تجربه کنه. در وسواس پولی هم در مورادی وضعیت به این شکله. یک دوران بیپولی سخت، یک شکست عاطفی که ریشه مالی داشته، یا خاطره روزهای سخت بیپولی در زمان کودکی. یکهو یادم افتاد که شروع فکر کردن وارن بافت به پول و سرمایهگذاری، به گفته خودش، روزهای سخت بیپولی در دوران کودکیش بود. روزهایی که مادرش غذا نمیخورد تا اون غذای کمی که دارن بتونه شکم بقیه رو سیر کنه. اما همه مثل بافت خوششانس نیستن که اون تجربه سختشون به یک کسبوکار موفق منتهی بشه. در مواردی این تجربهها میتونن افراد رو نسبت به پول وسواسی کنن. برای مثال در آمریکا، تجربه بحران مالی 2008 باعث سخت شدن کودکی خیلیها شد. اون بچهها الان بزرگ شدن و وسواس پولی درشون باقی مونده. در ایران هم تجربه تلخ تحریم و خروج ترامپ از برجام و ریزشهای بورس در سالهای 92 و 99 در کنار تورم مزمن، میتونه باعث ایجاد وسواس پولی در افراد بشه.
یک عامل مهم دیگه که در ایران و جهان این مشکل رو ایجاد کرده، شبکههای اجتماعیه. ما توی اینستاگرام آدمهایی رو میبینیم که بنز و بیامو سوار میشن، سفرهای خارجی میرن، رستورانهای لوکس میرن و به خودمون میگیم چرا ما نتونیم این شکلی زندگی کنیم؟ دوتا اتفاق برای آدمها میفته. یک، خودشون رو به آب و آتیش بزنن که هر طوری شده در زمانی کوتاه به اون سبک زندگی برسیم، که معمولا هم جواب نمیده و چیزی جز اضطراب باقی نمیمونه. دوم، تمام درآمدمون رو خرج کنیم برای این که خودمون رو اون شکلی نشون بدیم. وام بگیریم، قرض بگیریم، از مخارج ضروری زندگیمون بزنیم و پسانداز نکنیم و بدهکار بشیم که بتونیم چندتا عکس قشنگ برای اینستاگراممون بگیریم.
در اقتصاد به این حس، میگن فقر احساسی. یعنی شرایطی که درش فرد فقر نیست، حتی شاید درآمد بالاتر از سطح میانگین جامعه باشه. اما به خاطر مقایسه خودش با دیگران حس فقر میکنه. مثلا کسی که یه تویوتای کارکرده سوار میشه، از این که نمیتونه مرسدس نو بخره، احساس اضطراب بهش دست میده.
از قدیم این مقایسه کردن و چشم و همچشمیها بود. اما امروزه به خاطر گسترش اینترنت، ابعاد این مقایسهها جهانی شده. یه نفر توی تهران میتونه سطح زندگیش رو با عکسهای غیرواقعی یکی توی اروپا یا آمریکا مقایسه کنه و بابت زندگیای که داره غصه بخوره.
یک عامل دیگه که باعث اضطراب و وسواس مالی میشه، نداشتن سواد مالی هست. بسیاری از آدمهایی که اعلام کردن از نظر مالی دچار وسواس و اضطراب هستن، مفاهیم ساده مالی مثل محاسبه ارزش زمانی پول یا تفاوت بهره اسمی و بهره موثر رو نمیدونستن. این افراد به خاطر نداشتن اطلاعات مالی کافی، خطاهای مالی زیادی رو هم مرتکب میشدن و همین خطاها باعث میشد که اضطرابشون بیشتر هم بشه. برای مثال نشون داده شد که کسانی که در آمریکا باور داشتن خرید خونه اولین و مهمترین اولویت زندگی افراده و هرچی زودتر انجام بشه بهتره، در مقایسه با کسانی که گفته بودن برای خرید خونه باید صبر کنن تا شرایط مالیشون بهتر بشه، به طور میانگین بهره بالاتری رو به بانک پرداخت میکردن و خونه رو با بهای نهایی بالاتری میخریدن. یه دلیلش این بود که این افراد قبل از تسویه کامل بدهیهای بانکی مثل کارت اعتباری و وام دانشجویی و زمانی که امتیاز پایینی داشتن، وام مسکن میگرفتن.
خب حالا سوال اینه که در مقابل وسواس مالی چه کار میشه کرد؟
اگر احساس میکنید دچار وسواس پولی هستید، یا احساس میکنید ممکنه در آینده دچار این مشکل بشید راهکارهایی هست که میتونه به شما کمک بکنه. اما قبلش بگم، اگر کسی از عزیزانتون مثلا همسرتون دچار این مشکله، ممکنه کمک کردن بهش به این سادگی نباشه. این که شما تلاش کنید ایشون رو از وسواس پولی دور کنید، ممکنه براش استرسزا باشه و بجای عادت بدش، از شما فاصله بگیره. فرد باید خودش بخواد که این رفتارش رو تغییر بده و معمولا شما نمیتونید بهش بگید که رفتارت خوب نیست و باید تغییرش بدی.
اولین و مهمترین کاری که میتونید بکنید انجام کارهایی با حس خوب اما بدون نفع مالی هست. برای شروع میتونید ماهی یکبار برای انجام کار خیرخواهانه داوطلب بشید. کارهایی مثل انجام کارهایی برای خانه سالمندان یا کارهایی به نفع محیط زیست. کارهایی که حس خوبی به آدم میدن اما قرار نیست بابتش پولی دریافت کنید. مهمه که یکبار دیگه به یاد بیارید که تموم لذتهای دنیا در پول خلاصه نشدن. کم کم میتونید فرکانس کارهای خیرتون رو بیشتر کنید و مثلا به هفتهای یکبار برسونیدش.
مورد بعدی، ممکنه مشکل در عدم دریافت کافی دوپامین و سروتونین باشه. افرادی که به طور طبیعی این هورمونهای شادیآور رو دریافت نمیکنن احتمالش هست که به منابع ناسالم ترشح دوپامین مثل سیگار، اینستاگرام یا خودارضایی اعتیاد پیدا کنن. ورزش روزانه، تکمیل کردن یک وظیفه مثل تعداد مشخصی درازنشست رفتن، به شما دوپامین و سروتونین میده. دقیقا همون هورمونی که موقع گرفتن پول یا خرید یه کالای جدید ترشح میکنید و باعث میشه حس خوبی پیدا کنید.
افزایش سواد مالی هم میتونه به جلوگیری از خطاهای مالی ناشی از اضطراب کمک کنه. البته منظورم کتابهای ثروتآفرینی و دورههای خلق ثروت در زمان کوتاه نیست. کتابهایی که واقعا به شما مفاهیم اولیه و مهم مالی و اقتصاد رو یاد میدن. اتفاقا خوبه که پیجهایی رو که توصیههای خرید و فروش طلا و ارز بهتون میدن یا میگن کلمه ثروت رو کامنت کن تا پکیج رایگانم رو براتون بفرستم، آنفالو کنید. این پیجها در بیشتر موارد دارن به شما دروغ میگن و اون بنز و پورشه هم که میبینید سوار شدن، از فروختن همین دروغها خریدن نه از خرید و فروش طلا و ارز دیجیتال.
به طور کلی حواستون به بهداشت دیجیتالتون باشه. توی اینستاگرام میتونید پیجهای بامزه یا آموزنده رو دنبال کنید. ایرادی نداره، اما پیجهایی که بهتون اضطراب میدن، باعث میشن خودتون رو با دیگران مقایسه کنید، حالا میخواد به خاطر سبک زندگی لاکچری باشه یا حتی اندام ایدهآل یا پوست خوب، از منابع وسواس هستن و بهتره اصلا اونها رو نبینید. مثلا در مورد اندام خوب یا پوست خوب، مهمه که بدونید مهمترین عامل تاثیرگذار، ژنتیک هست و البته ادیتهای حرفهای ویدیو. در مورد سبک زندگی لاکچری هم، بیشترین چیزی که باعث ثروتمند شدن یک آدم میشه، براساس مطالعات، داشتن پدر و مادر پولداره. بیشتر این افراد یا از قبل ثروت داشتن، یا از فروش همین پکیجها به پول رسیدن و یا هم این که اصلا پولی در کار نیست، تموم زندگیشون همون یه ماشینه که شما دارید میبینید و مدام اون رو دارن توی چشم مخاطب فرو میکنن.
یه لیست از تموم کارهای ارزون قیمت یا رایگانی تهیه کنید که به شما حس خیلی خوبی میدن. مثلا زنگ زدن به یه دوست، یه چایی توی یه کافه قشنگ خوردن، پیادهروی توی پارک و خوردن یه بستنی یا هر چیز دیگهای که میتونه بدون هزینه زیاد شما رو خوشحال کنه. این کارها رو بیشتر تکرار کنید.
یه هدف مالی قابل تحقق برای خودتون بگذارید. مثلا پسانداز میکنم که فلان چیز رو بخرم. اجازه ندید که بدون هدف و الکی پول خرج کنید. همین که شروع کنید برای یک خرید مشخص پول جمع کنید، خیلی از خرجهای اضافهتون حذف میشن و کم کم مهارت لازم برای کنترل مخارجتون رو پیدا میکنید.
در نهایت اگر حادثهای تلخ مثل شکست عشقی یا کودکی سخت باعث شده دچار این وسواس بشید، خوبه که به درمانگر مراجعه کنید تا این اضطراب رو برای شما حل بکنه. هر چی باشه وسواس پولی یک اختلال روانشناختی هست و در بسیاری از موارد به درمانهای طولانی مثل CBT نیاز داره. در مواردی ممکنه ریشه این وسواس در چیز دیگهای مثل خشم یا غم باشه و شما ازش خبر نداشته باشید.
مورد آخر هم این که، خوبه به بچهها آموزش مالی و اقتصاد هم بدیم. اما نباید این آموزشها به شکلی بشه که بچه فکر کنه ارزش هر چیزی فقط در پوله. در کنار آموزش مالی، خوبه موارد دیگه مثل هنر، علوم طبیعی، ورزش و ادبیات هم قرار بگیره تا این مفاهیم برای بچه معنازدایی نشن.