کاور اپیزود نود و پنجم پادکست اکوتوپیا - مزیت نسبی
تصویر پوریا بختیاری

پوریا بختیاری

نویسنده، طراح و گوینده پادکست اکوتوپیا

اپیزود شماره 95
فصل دوم

مزیت نسبی

هرکس باید روی تخصصش تمرکز کنه

اقتصاد علم شیرینیه!
علمی که توی همه ابعاد زندگیمون جریان داره. علمی که درک درست مفاهیمش میتونه باعث این بشه کیفیت بالاتری رو توی زندگیمون تجربه کنیم!
حالا توی این اپیزود قراره بشینیم باهم دیگه در مورد یکی از همین اصول مهم اقتصادی حرف بزنیم و بگیم چطور و به چه صورت میشه ازش بهره ببریم.

اقتصاد واقعاً علم شیرین و جذابی است. برخلاف تصور بسیاری از افراد، اقتصاد تنها به نمودار عرضه و تقاضا محدود نمی‌شود. در واقع، مفاهیم اقتصادی در تمامی ابعاد زندگی روزمره ما حضور دارند و درک درست این مفاهیم می‌تواند کیفیت زندگی‌مان را به‌طور چشم‌گیری ارتقا دهد.

در علم اقتصاد نظریه‌ها و اصول بسیاری وجود دارد؛ اما برخی از آن‌ها آن‌قدر کاربردی و تأثیرگذارند که نه‌تنها در سرمایه‌گذاری و تصمیم‌گیری‌های مالی، بلکه در تمام جنبه‌های زندگی قابل استفاده‌اند. پیش‌تر، در یکی از اولین قسمت‌های پادکست اکوتوپیا، درباره‌ی یکی از مهم‌ترین اصول اقتصادی یعنی «هزینه فرصت» صحبت کردیم و توضیح دادیم که چگونه درک این اصل می‌تواند ما را در زندگی جلو بیندازد.

اکنون، در این قسمت قصد داریم به سراغ یکی دیگر از اصول مهم اقتصاد برویم: «مزیت نسبی». اصلی که اگر به‌درستی درک شود، می‌تواند نگرش ما را نسبت به زندگی، کسب‌وکار و حتی روابطمان با دیگران دگرگون کند. مزیت نسبی در نگاه اول بسیار ساده به نظر می‌رسد، اما با کمی تأمل درمی‌یابیم که یکی از عمیق‌ترین و کاربردی‌ترین مفاهیم اقتصادی است.

برای درک بهتر اهمیت این اصل، اجازه دهید با یک مثال شروع کنیم. اگر نگاهی به زندگی روزمره خود بیندازید، متوجه می‌شوید که هیچ‌کدام از کالاهایی که مصرف می‌کنید به‌طور کامل در شهر یا حتی کشور شما تولید نشده‌اند. حتی کتاب‌هایی که می‌خوانید ممکن است توسط نویسندگانی در کشورهای دیگر نوشته شده باشند. در واقع، زندگی ما به‌شدت به تولیدات و خدمات مردم سراسر دنیا وابسته است. این موضوع فقط مربوط به کشور ما نیست؛ مردم سایر کشورها نیز همین وابستگی متقابل را تجربه می‌کنند.

برای نمونه، ممکن است یک شهروند ایتالیایی از خودرویی استفاده کند که در کانادا تولید شده و در مقابل، یک شهروند کانادایی قهوه‌ای بنوشد که از ایتالیا وارد شده است. چرا این تجارت‌ها اتفاق می‌افتند؟ آیا کشورها به رفاه ما فکر می‌کنند؟ پاسخ منفی است. کشورها به رفاه خودشان می‌اندیشند. آن‌ها با یکدیگر تجارت می‌کنند، زیرا مفهوم مزیت نسبی را درک کرده‌اند.

اگر از شنوندگان قدیمی اکوتوپیا باشید، احتمالاً به خاطر دارید که ما در اپیزودی به نام «توهمی به‌نام خودکفایی» به‌طور مفصل درباره مزایای تجارت و خطرات تفکر خودکفایی صحبت کردیم. در این اپیزود می‌خواهیم به‌صورت مفصل درباره‌ی مزیت نسبی صحبت کنیم.

برای درک بهتر مفهوم مزیت نسبی (Comparative Advantage)، اجازه دهید مثالی را مطرح کنیم:
فرض کنید امروز دوشنبه است و کریستیانو رونالدو نه مسابقه‌ای دارد و نه تمرین. او می‌تواند تمام روز خود را صرف کوتاه کردن چمن‌های حیاط خانه‌اش کند، یا اینکه این زمان را برای عکاسی تبلیغاتی اختصاص دهد و در ازای آن مبلغ قابل توجهی دریافت نماید. بدیهی است که رونالدو پیشخدمت خود را برای انجام پروژه عکاسی نمی‌فرستد، اما ممکن است وسوسه شود خودش چمن‌ها را کوتاه کند.
بر اساس بررسی‌ها، رونالدو می‌تواند با توان فیزیکی بالای خود در هر ساعت، حدود ۳۰ متر مربع چمن را کوتاه کند و کل کار را ظرف ۵ ساعت به پایان برساند. در مقابل، یک کارگر عادی تنها قادر است در هر ساعت ۱۰ متر مربع را کوتاه کند و برای انجام همان کار به حدود ۱۵ ساعت زمان نیاز دارد.
بنابراین، رونالدو هم در پروژه تبلیغاتی و هم در چمن‌زنی عملکرد بهتری نسبت به دیگران دارد. اما با این حال، ترجیح می‌دهد تنها روی پروژه تبلیغاتی تمرکز کند و وظیفه چمن‌زنی را به کارگر خود بسپارد. دلیل این تصمیم آن است که او مفهوم هزینه فرصت و مزیت نسبی را به خوبی درک می‌کند.

توضیح بیشتر:
اگر فرض کنیم او بابت پروژه تبلیغاتی ۱ میلیون دلار درآمد دارد، انجام ندادن آن و صرفاً پرداختن به چمن‌زنی در واقع برایش هزینه‌ای معادل ۱ میلیون دلار به همراه دارد. همین منطق در مورد بسیاری از تصمیمات روزمره ما نیز صدق می‌کند؛ ممکن است انجام برخی کارها ظاهراً رایگان یا کم‌هزینه به‌نظر برسد، اما در واقعیت، هزینه فرصت بالایی دارند.

در اپیزود «جادوی عدد صفر» به این نکته پرداختیم که ذهن ما در مواجهه با برچسب «رایگان» یا «صفر» دچار خطا می‌شود. مثلاً تصور می‌کنیم پختن غذا در خانه هزینه‌ای ندارد، در حالی که اگر آن زمان صرف کاری با درآمد بالا می‌شد، هزینه واقعی آن غذا بسیار بیشتر از هزینه مواد اولیه‌اش می‌بود.

در اینجا ممکن است این سؤال مطرح شود:
آیا این مفاهیم صرفاً به هزینه فرصت مربوط نمی‌شوند؟ پس چرا در بحث مزیت نسبی هم درباره آن صحبت می‌شود؟
پاسخ این است: مزیت نسبی به این معنا نیست که در چه کاری عملکرد بهتری دارید؛ بلکه به این معناست که هزینه فرصت انجام هر کار برای شما چقدر است.

اجازه دهید این موضوع را با یک مثال دیگر روشن‌تر کنیم:
فرض کنید در یک روستا، تنها دو نفر زندگی می‌کنند. یکی کشاورز است و پرتقال تولید می‌کند و دیگری مرغدار است و تخم‌مرغ. هر دوی آن‌ها قادرند هم پرتقال تولید کنند و هم تخم‌مرغ. اما ترجیح می‌دهند هر کدام فقط در زمینه تخصصی خود فعالیت کرده و محصول موردنیاز دیگر را از طرف مقابل دریافت کنند.

به عنوان نمونه، کشاورز برای تولید یک کیلو پرتقال به ۲ ساعت زمان نیاز دارد، اما برای تولید یک کیلو تخم‌مرغ باید ۱۵ ساعت زمان صرف کند. این یعنی حتی اگر بتواند هر دو محصول را خودش تولید کند، باز هم عقلانی‌تر است که فقط پرتقال تولید کند و تخم‌مرغ را از مرغدار تهیه نماید. این تصمیم نتیجه‌ی درک ناآگاهانه اما دقیق آن‌ها از مفهوم مزیت نسبی و هزینه فرصت است.

از سوی دیگر، مرغدار برای تولید هر کیلو پرتقال حدود ۱۵ ساعت و برای تولید هر کیلو تخم‌مرغ حدود ۱۰ ساعت زمان صرف می‌کند. حال اگر هر یک از این دو نفر در هفته تنها ۳۰ ساعت کار کنند و بخواهند تمامی نیازهای خود را به‌صورت مستقل برطرف کنند، یعنی هیچ‌گونه وابستگی به طرف مقابل نداشته باشند، در این صورت کشاورز می‌تواند در طول هفته، ۷.۵ کیلوگرم پرتقال و ۱ کیلوگرم تخم‌مرغ تولید کند. مرغدار نیز در همین بازه زمانی قادر خواهد بود ۲ کیلوگرم پرتقال و ۱.۵ کیلوگرم تخم‌مرغ تولید کند. در چنین وضعیتی، مجموع تولید روستا برابر خواهد بود با ۹.۵ کیلوگرم پرتقال و ۲.۵ کیلوگرم تخم‌مرغ. این اعداد را در ذهن داشته باشید تا بتوانیم آن را با یک سناریوی دیگر مقایسه کنیم.

در سناریوی دوم، فرض می‌کنیم هر یک از این دو نفر تصمیم بگیرند صرفاً بر حوزه‌ای تمرکز کنند که در آن تخصص دارند و سایر نیازهای خود را از طریق مبادله با طرف مقابل تأمین نمایند. یعنی کشاورز تنها به تولید پرتقال بپردازد و مرغدار نیز صرفاً تخم‌مرغ تولید کند.

در این حالت، کشاورز در بازه زمانی ۳۰ ساعت در طول هفته می‌تواند ۱۵ کیلوگرم پرتقال تولید کند و مرغدار نیز در همین مدت به تولید ۳ کیلوگرم تخم‌مرغ خواهد پرداخت. مجموع تولید آن‌ها در این سناریو برابر با ۱۵ کیلوگرم پرتقال و ۳ کیلوگرم تخم‌مرغ است.

حال این ارقام را با سناریوی اول مقایسه کنیم: در حالت اول ۹.۵ کیلوگرم پرتقال و ۲.۵ کیلوگرم تخم‌مرغ تولید می‌شد، اما در حالت دوم این مقادیر به ۱۵ کیلوگرم پرتقال و ۳ کیلوگرم تخم‌مرغ افزایش یافت. مشاهده می‌شود که در این شرایط نه تنها میزان کل تولید روستا افزایش یافته، بلکه هر دو نفر موفق به تأمین بیشتر نیازهای خود شده‌اند، آن هم در حوزه‌ای که علاقه‌مند و متخصص آن هستند.

به‌عبارت بهتر، چون این دو فرد مفهوم مزیت نسبی را به‌درستی درک کرده‌اند، هر دو حاضر شده‌اند وارد معامله‌ای برد-برد شوند. و این دقیقاً همان معجزه علم اقتصاد است؛ معجزه‌ای که هم بهره‌وری را افزایش می‌دهد و هم رفاه عمومی را ارتقا می‌بخشد.

مفهوم مزیت نسبی نخستین‌بار توسط آدام اسمیت در کتاب معروف خود با عنوان «ثروت ملل» مطرح شد و بعدها دیوید ریکاردو این نظریه را بسط و توسعه داد. اسمیت بر این باور بود که کشورها باید بر تولید کالاهایی تمرکز کنند که در آن‌ها مزیت نسبی دارند و سایر نیازهای خود را از طریق تجارت تأمین نمایند، به‌ویژه در مواردی که تولید داخلی یک کالا، پرهزینه‌تر از واردات آن است.

آدام اسمیت در این کتاب جمله‌ای دارد که به‌راستی می‌توان آن را یک جمله طلایی در علم اقتصاد دانست. جمله‌ای که شایسته است همواره آن را به خاطر سپرد و در تصمیم‌گیری‌های اقتصادی مورد توجه قرار داد:

«هیچ‌گاه تلاش نکنید کالایی را که می‌توانید ارزان‌تر از دیگران تهیه کنید، خودتان تولید نمایید.»

این گزاره نه‌تنها یک اصل مهم اقتصادی است، بلکه در بسیاری از تصمیمات روزمره زندگی نیز کاربرد دارد.

اجازه دهید مثالی را که خود آدام اسمیت در کتاب ثروت ملل در خصوص جمله معروف خود آورده است، برایتان نقل کنم. او می‌گوید:

«یک خیاط کفش‌های خود را نمی‌دوزد، بلکه آن را از کفاش خریداری می‌کند. در مقابل، کفاش نیز لباس خود را از خیاط تهیه می‌نماید.»

این مثال نشان می‌دهد که هر فرد باید بر حوزه‌ای تمرکز کند که در آن مزیت نسبی دارد. چراکه در چنین حالتی، هم زمان و انرژی بهینه‌تر مصرف می‌شود و هم رفاه فردی و جمعی افزایش می‌یابد.

ممکن است برخی مخاطبان تا این بخش از بحث تصور کنند که مفهوم مزیت نسبی تنها در سطح کلان اقتصادی یا در مباحث تجارت بین‌الملل کاربرد دارد یا صرفاً برای تجار و صاحبان سرمایه مفید است. اما واقعیت این است که این‌گونه نیست. در حقیقت، مزیت نسبی مفهومی کاربردی برای همه افراد در زندگی روزمره دارد؛ چراکه ما در هر لحظه، به نوعی مشغول «تجارت» هستیم. برای مثال، هنگامی که در یک شرکت اقدام به استخدام فردی می‌کنید، در واقع در حال انجام یک مبادله اقتصادی هستید. شما با پرداخت حقوق، زمان یا تخصص آن فرد را خریداری می‌کنید. شاید این موضوع بدیهی به‌نظر برسد، اما واقعیت این است که بسیاری از افراد همین اصل ساده را درک نمی‌کنند یا در تصمیم‌گیری‌های روزمره خود آن را نادیده می‌گیرند.

گاهی تصور می‌شود که بهتر است تمامی کارها را شخصاً انجام دهیم تا به کسی وابسته نباشیم. اما سوال اصلی اینجاست: آیا ما در تمام آن کارها دارای مزیت نسبی هستیم؟ و آیا صرف زمان برای انجام آن‌ها برای ما توجیه اقتصادی دارد؟

برای روشن‌تر شدن این موضوع، مثالی مطرح می‌کنم: فرض کنید یک پزشک علاوه بر طبابت، تصمیم بگیرد خود به تماس‌های تلفنی پاسخ دهد، نوبت‌دهی انجام دهد، مطب را نظافت کند، از بیماران پذیرایی نماید و حتی برای صرفه‌جویی در هزینه شخصاً آشپزی کند. در حالی که ممکن است این پزشک در تمام این امور عملکرد بهتری از افراد دیگر داشته باشد مثلاً دست‌پخت بهتری از رستوران‌ها داشته باشد یا روابط عمومی بالاتری از منشی خود داشته باشد اما با این حال، او ترجیح می‌دهد برای این امور افرادی را استخدام کند. دلیل این تصمیم کاملاً روشن است: او مفهوم مزیت نسبی را به‌خوبی درک کرده است.

بیایید این موضوع را از منظر اقتصادی با اعداد و ارقام بررسی کنیم: فرض کنید این پزشک برای هر ویزیت، نیم ساعت زمان صرف می‌کند و از هر بیمار، یک میلیون تومان دستمزد دریافت می‌کند. حال اگر امور منشی‌گری و خدماتی مطب در مجموع روزانه ۵ ساعت زمان نیاز داشته باشد و این دو نیرو هر کدام ماهانه ۱۰ میلیون تومان حقوق دریافت کنند، در مجموع هزینه ماهانه آن‌ها ۲۰ میلیون تومان خواهد بود.

اگر پزشک بخواهد این وظایف را شخصاً انجام دهد، باید روزانه ۵ ساعت از زمان کاری خود را صرف کند که معادل ۱۰ میلیون تومان در روز از دست دادن درآمد بالقوه خواهد بود. در اینجا کاملاً روشن می‌شود که پزشک با استخدام این دو نیرو، نه‌تنها درآمد بیشتری کسب می‌کند، بلکه برای دیگران نیز فرصت اشتغال ایجاد می‌کند. این دقیقاً همان تجارت برد-برد است. درک مزیت نسبی می‌تواند چنین معجزه‌ای در بهره‌وری و رفاه ایجاد کند.

اما نکته مهمی که در این‌جا باید به آن اشاره شود، این است که بسیاری از افراد هنگام مواجهه با کارهایی که دارای برچسب قیمت «صفر» هستند، دچار خطای ذهنی می‌شوند. در چنین مواقعی، افراد ممکن است هزینه فرصت و مزیت نسبی را نادیده بگیرند.

برای روشن‌تر شدن این موضوع، به مثالی دیگر بازمی‌گردیم: در گذشته، استخدام راننده شخصی بیشتر به‌عنوان یک اقدام تجملاتی در نظر گرفته می‌شد. اما در واقع، این یک تصمیم هوشمندانه اقتصادی است. باز هم به همان پزشک مثال قبل بازمی‌گردیم: او می‌تواند به‌جای رانندگی شخصی و تلف کردن چند ساعت زمان در ترافیک، یک راننده استخدام کند و آن زمان را به کارهای مفیدتری مانند مطالعه یک مقاله، انجام ویزیت آنلاین بیماران، یا حتی استراحت برای بالا بردن بهره‌وری کاری در ادامه روز اختصاص دهد.

به عبارت دیگر، این پزشک با استخدام راننده شخصی می‌تواند زمان تلف‌شده را به سرمایه‌ای فعال و مفید تبدیل کند. اما نکته جالب آنجاست که همان پزشکی که به‌خوبی منشی و نیروی خدماتی استخدام می‌کند، ممکن است از استخدام راننده خودداری کند. چرا؟ چون رانندگی برای او هزینه‌ای آشکار ندارد؛ در حالی که در عمل، هزینه فرصت بزرگی از دست می‌رود.

در واقع، هنگامی که فردی اقدام به رانندگی می‌کند، معمولاً متوجه نیست که می‌توانست این کار را به شخص دیگری واگذار کرده و در این زمان، فعالیتی انجام دهد که برای او بازدهی مالی یا ارزش بیشتری داشته باشد. به عبارت دیگر، چون رانندگی دارای برچسب قیمتی صفر است، ذهن فرد به‌درستی درک نمی‌کند که در حال پرداخت چه هزینه پنهانی است.

این مسئله دقیقاً رفتاری است که بسیاری از ما در طول روز آن را انجام می‌دهیم. اقداماتی مانند نظافت منزل، آشپزی، سرویس کولر، بردن فرزندان به مدرسه و بسیاری دیگر از فعالیت‌هایی که نه از سر علاقه، بلکه صرفاً برای صرفه‌جویی در هزینه‌ها انجام می‌گیرند. برچسب صفر بودن این کارها باعث می‌شود تصور کنیم انجام آن‌ها توسط خودمان اقدامی منطقی و اقتصادی است، در حالی که اگر با دیدگاه هزینه فرصت به آن نگاه کنیم، ممکن است متوجه شویم که بهتر بود این وظایف به افراد دیگر واگذار شده و ما بر کاری تمرکز می‌کردیم که در آن دارای مزیت نسبی هستیم.

اصل مزیت نسبی و مفهوم هزینه فرصت به ما یاد می‌دهند که قبل از گرفتن هر تصمیمی در زندگی، دو سؤال اساسی از خود بپرسیم:

  1. آیا کاری که اکنون انجام می‌دهم، در حوزه‌ای است که من در آن مزیت نسبی دارم؟
  2. آیا می‌توانم زمان و منابع خود را به شکل بهتری مورد استفاده قرار دهم؟

پاسخ دقیق و صادقانه به این دو پرسش احتمالا باعث می‌شود از بسیاری تصمیمات صرف‌نظر کنیم و در مقابل، تصمیم‌های هوشمندانه‌تر و دقیق‌تری بگیریم.

این دقیقاً همان‌جاست که مشخص می‌شود علم اقتصاد تا چه اندازه با زندگی روزمره ما پیوند خورده است. چراکه اقتصاد، در اصل، علم تصمیم‌گیری است؛ تصمیم‌گیری‌های درست، اصولی و مبتنی بر تحلیل هزینه‌ها و منافع.

نمونه بارز دیگری که در آن مزیت نسبی و هزینه فرصت به‌طور کامل نادیده گرفته می‌شود، حوزه سرمایه‌گذاری است. باید بدانیم که هزینه فرصت سرمایه‌گذاری مستقیم، بسیار بالا است و ما هنگام سرمایه‌گذاری باید به دنبال افراد و گزینه‌هایی باشیم که نسبت به خود ما دارای مزیت نسبی هستند.

برای درک بهتر این موضوع، مثالی مطرح می‌کنم: فرض کنید برای راه‌اندازی یک استارتاپ که مدت‌ها درباره آن برنامه‌ریزی کرده‌اید، اکنون نیاز به طراحی یک وب‌سایت یا اپلیکیشن دارید. در این شرایط، دو گزینه پیش روی شماست: یا خودتان اقدام به یادگیری برنامه‌نویسی کرده و فرایند توسعه را شخصاً انجام دهید، یا آن را به متخصص این حوزه واگذار کنید.

حال اجازه دهید سؤال مشابهی در حوزه‌ای متفاوت مطرح کنیم:
اگر با بیماری قلبی مواجه باشید، آیا منطقی است که برای درمان، خودتان ده سال وقت صرف کنید تا تخصص پزشکی پیدا کرده و سپس اقدام به درمان خود نمایید؟ بدیهی است که پاسخ عقل سلیم به این دو پرسش، “نه” قاطع خواهد بود.
دلیل آن نیز روشن است: در این موارد، ما به‌درستی مفهوم هزینه فرصت و مزیت نسبی را درک می‌کنیم و بر اساس آن تصمیم می‌گیریم.

ما به‌خوبی آگاهیم که هزینه فرصتِ انتظار ده‌ساله برای درمان یک بیماری قلبی، ممکن است به بهای از دست دادن جانمان تمام شود. یا مثلاً فرصت یادگیری برنامه‌نویسی ممکن است موجب از دست رفتن یک موقعیت تجاری ارزشمند گردد. پس طبیعتاً به‌خوبی می‌پذیریم که برخی افراد در برخی حوزه‌ها نسبت به ما مزیت نسبی دارند و اعتماد به تخصص ایشان نه‌تنها منطقی، بلکه ضروری است. با این حال، نکته تأمل‌برانگیز آن است که بسیاری از ما با وجود درک این مفاهیم، هنگام سرمایه‌گذاری، آن‌ها را نادیده می‌گیریم.

واقعیت آن است که حوزه سرمایه‌گذاری یکی از مواردی‌ست که کمتر کسی به‌درستی به اصل مزیت نسبی در آن توجه می‌کند. لازم است بدانیم یک مدیر سرمایه‌گذاری، درست همانند یک پزشک یا برنامه‌نویس، سال‌ها زمان صرف کرده، آموزش دیده، تجربه زیسته‌ و افت‌وخیز بازار را لمس کرده‌ و همچنان در حال یادگیری و به‌روزرسانی دانش خود است. حال باید از خود بپرسیم: آیا ما نیز به همین میزان برای شناخت بازارهای مالی وقت صرف کرده‌ایم؟ آیا از دانش کافی برای تحلیل بازار برخورداریم؟ یا اینکه می‌خواهیم مانند درمان یک بیماری، سرمایه‌گذاری‌ خود را نیز به تأخیر بیندازیم تا روزی تبدیل به متخصص این حوزه شویم؟

هرچند بسیاری از افراد ممکن است پاسخ منفی به این پرسش‌ها بدهند، اما با این حال اقدام به سرمایه‌گذاری مستقیم می‌کنند، بی‌آنکه از تجربه یا دانش کافی برخوردار باشند. چرا؟ زیرا گمان می‌برند شم اقتصادی خوبی دارند، می‌توانند روند بازار را پیش‌بینی کنند و تصمیمات مالی دقیق‌تری بگیرند. این طرز تفکر به‌ویژه در کشورهایی مانند ایران، که اقتصاد تورمی دارند، شدت می‌گیرد.

در ساختارهای تورمی، ارزش اسمی دارایی‌ها به‌مرور افزایش می‌یابد؛ حتی اگر این افزایش کمتر از نرخ تورم واقعی باشد. در چنین شرایطی ذهن انسان به اشتباه تصور می‌کند که سودی حاصل شده است؛ در حالی‌ که این «سود اسمی» یا به تعبیر دقیق‌تر، «سود حسابداری»، فاقد ارزش واقعی است. برای مثال، فردی ممکن است از افزایش دو برابری قیمت یک خودرو خوشحال شود، در حالی‌ که در همان بازه زمانی تورم ۲۰۰ درصدی رخ داده و در واقع آن دارایی باید سه برابر می‌شده تا ارزش واقعی خود را حفظ کند.

از بحث اصلی دور نشویم. موضوع ما، مزیت نسبی در سرمایه‌گذاری است. همان‌طور که ما همگی پزشک یا برنامه‌نویس نیستیم، لزومی ندارد که تحلیل‌گر مالی یا معامله‌گر بازار سرمایه باشیم. باید بدانیم که سرمایه‌گذاری مستقیم هزینه فرصت بسیار بالایی دارد و در بسیاری مواقع ممکن است زیان‌بار باشد. بنابراین، منطقی‌تر آن است که تمرکز خود را بر حوزه تخصصی خودمان معطوف کنیم و از مسیرهای غیرمستقیم برای سرمایه‌گذاری استفاده کنیم.

خوشبختانه در دنیای امروز، ابزارهای سرمایه‌گذاری غیرمستقیم متعددی در دسترس ما قرار دارد؛ از جمله صندوق‌های سرمایه‌گذاری، شرکت‌های مدیریت دارایی، سبدگردان‌ها و سایر نهادهای حرفه‌ای این حوزه. ما می‌توانیم از تجربه و تخصص فعالان این عرصه بهره‌مند شویم.

قانون طلایی مزیت نسبی در سرمایه‌گذاری: تمرکز خود را بر تخصصتان بگذارید و سرمایه‌گذاری را به افراد متخصص واگذار کنید.

در مقام کسی که در حوزه مدیریت دارایی فعالیت دارد، مایلم تجربه‌ای شخصی را نیز به اشتراک بگذارم. غالبا زمانی که با افراد مختلف درباره این مسائل گفت‌وگو می‌کنیم، با پرسش‌هایی چون “چرا باید هزینه مشاوره مالی بدهم؟”، “کارمزد صندوق‌ها زیاد نیست؟” یا “آیا پرداخت حق‌الزحمه سبدگردانی توجیه اقتصادی دارد؟” مواجه می‌شویم. پاسخ ساده است: شما در واقع هزینه نمی‌کنید؛ بلکه در حال سرمایه‌گذاری روی زمان و تخصص فردی هستید که احتمالاً بهتر از شما می‌تواند از سرمایه‌تان محافظت کند و بازدهی بیشتری برایتان ایجاد نماید. این هزینه در مقایسه با زیان‌های ناشی از سرمایه‌گذاری مستقیم، بسیار اندک و حتی ناچیز است.

هرگاه به چنین سوالاتی برخوردید، داستان کشاورز و مرغداری که در آغاز اپیزود مطرح شد را به خاطر آورید؛ زمانی که مبادله آغاز شد، هر دو طرف توانستند درآمد بیشتری کسب کنند.

در این اپیزود، تلاش کردیم تا مفهوم مزیت نسبی را بررسی کنیم؛ مفهومی که بی‌تردید یکی از پایه‌ای‌ترین و در عین حال پرکاربردترین اصول اقتصادی است. مفهومی که متاسفانه در بسیاری از مواقع نادیده گرفته می‌شود، در حالی‌ که درک صحیح آن می‌تواند تاثیر چشمگیری در کیفیت زندگی، سطح درآمد و رفاه فردی و جمعی ما داشته باشد.

توصیه:
پیشنهاد می‌کنم پس از خواندن این مطلب، قلم و کاغذ بردارید و با خود بیاندیشید: کارهایی که در طول روز می‌کنید چقدر برایتان هزینه دارند؟ آیا واقعا دارید کاری را می‌کنید که در آن مزیت نسبی دارید یا فقط صرفه‌جویی‌های میلیونی می‌کنید و در مقابل ضررهای میلیاردی می‌دهید؟ در چه زمینه‌ای واقعاً دارای مزیت نسبی هستید؟ اگر به این پرسش‌ها فکر کنید، احتمالاً بسیاری از فعالیت‌های غیرضروری را از زندگی خود حذف خواهید کرد و تصمیمات منطقی‌تر و مؤثرتری خواهید گرفت.

مفهوم مزیت نسبی به هیچ عنوان به معنای اتخاذ تصمیمات افراطی و پول‌محور نیست. منظور ما صرفاً فعالیت‌هایی است که در آن‌ها فکر می‌کنیم انجام‌شان از نظر اقتصادی به صرفه است و باعث صرفه‌جویی می‌شود. به هیچ وجه منظور ما کارهایی نیست که برای ما لذت‌بخش هستند؛ چرا که لذت بردن از انجام یک کار ممکن است ارزشی بسیار بالاتر از صرفه‌جویی‌های مالی داشته باشد.

اگر فردی درآمدی بسیار بالا داشته باشد اما از آشپزی کردن یا حتی رانندگی کردن لذت ببرد، هیچ ایرادی ندارد که وقت و انرژی خود را صرف این علاقه‌مندی‌ها کند؛ زیرا در حقیقت این فرد در حال کسب لذت و رضایت است. آنچه ما مطرح کردیم، مربوط به کارهایی است که تنها برای کاهش هزینه‌ها و بهبود کارایی انجام می‌شوند.

و اما نکته نهایی این اپیزود، جمله‌ای است که پیش‌تر در اپیزود مربوط به هزینه فرصت بیان کردم: «پول‌هایی که صرفاً هدر می‌دهیم اما از آن لذت می‌بریم، هرگز هدر نرفته‌اند؛ و زمان‌هایی که بیهوده صرف می‌کنیم اما از آن لذت می‌بریم، هیچ‌گاه به هدر نرفته‌اند.»

امیدوارم این نکته را به خوبی دریابید که علم اقتصاد ابزاری است برای ارتقاء رفاه و کیفیت زندگی ما، نه محدودیتی که زندگی را دشوارتر کند. هدف ما از بیان این مسائل آن است که با نگاهی جامع و همه‌جانبه به اقتصاد، زندگی و هر مسئله‌ای بنگریم.

از توجه و همراهی شما سپاسگزارم و امیدوارم مفهوم مزیت نسبی را به خوبی درک کرده و زندگی بهتر و با کیفیت‌تری را تجربه کنید.

توصیه می‌کنم حتماً به وب‌سایت ما به نشانی ecotopia.ir مراجعه کنید. در این سایت علاوه بر دسترسی به تمامی پادکست‌ها، متن هر اپیزود و منابع مرتبط نیز قرار داده شده است که می‌توانید از آن‌ها بهره‌مند شوید. همچنین بخشی به نام «کتابخانه» در سایت راه‌اندازی شده که چکیده‌ای از بهترین و معتبرترین کتاب‌ها را در اختیار شما قرار می‌دهد. در صورت تمایل می‌توانید به کلاب کتابخوانی ما نیز بپیوندید.

در نهایت، اگر علاقه‌مند به محتوای تصویری هستید، کانال یوتیوب اکوتوپیا را نیز دنبال کنید که ویدیوهای متعددی در آن بارگذاری شده و به‌طور مستمر به‌روزرسانی می‌شود.

پلی‌لیست‌های اپیزود

نظرات و دیدگاه‌های شما
3 دیدگاه

3 پاسخ

  1. این حرفا بر ای کانادا و ایتالیا شاید درست باشه. هرچند کانادایی‌ها هم از مفت طلبی های آمریکا و ادعای یکی از ایالت های آمریکا بودن ناله دارند و تو فکر این هستند که بعد از شرق نوبت اونهاست. کدوم کشور در مقابل دریافت دلار به ما جدیدترین سلاحش رو که ناموسش حساب میشه، میفروشه؟ هیچوقت تلاش نکنید کالایی رو که ارزونتر از کس دیگه‌ای میتونید بخرید خودتون تولید کنید. ما وقتی میخوایم فضای مجازی رو دقیقا مثل آمریکا و با همون قانون ها اجرا کنیم کلی کارشناس متخصص لازم داریم وقتی تقاضا میکنیم اولا بخاطر دوری از وطن و شرایط دیگه حقوق بالاتری میخواد، دوم چون ما خدمت متقابل نمیدیم کارشناس ها تا جایی که امکان داره قیمت بالاتر میگه پس به ناچار فضای مجازی رو بی صاحب ول میکنیم تا افراد خوش صدا و منصف و آگاه و وطنخواه و سراسر دانش بیان و تجارت پرتقال رو با تجارت موشک و جنگنده و تکنولوژی یکی میکنند. جراحی قلب در ایران هم خاص ثروتمندان بود تا به همت پزشکان ایرانی قشر فقیر هم از این خدمت بهره مند شدند.جدا به همیت جوانی مثل شما زرشک

  2. ضمن تشکر و حداقوت
    حرف تازه ای نبود و در اپیزودهای قیمت صفر و هزینه فرصت تک تک مثالها زده شده بود
    لطفا کمی بیشتر در خصوص افراد تاثیرگذار تاریهی چون عالیخانی ها و کشورهای موفق مثل امیزود گرجستان تهیه بفرمایید
    ممنونم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نظرات و دیدگاه‌های شما
3 دیدگاه

3 پاسخ

  1. این حرفا بر ای کانادا و ایتالیا شاید درست باشه. هرچند کانادایی‌ها هم از مفت طلبی های آمریکا و ادعای یکی از ایالت های آمریکا بودن ناله دارند و تو فکر این هستند که بعد از شرق نوبت اونهاست. کدوم کشور در مقابل دریافت دلار به ما جدیدترین سلاحش رو که ناموسش حساب میشه، میفروشه؟ هیچوقت تلاش نکنید کالایی رو که ارزونتر از کس دیگه‌ای میتونید بخرید خودتون تولید کنید. ما وقتی میخوایم فضای مجازی رو دقیقا مثل آمریکا و با همون قانون ها اجرا کنیم کلی کارشناس متخصص لازم داریم وقتی تقاضا میکنیم اولا بخاطر دوری از وطن و شرایط دیگه حقوق بالاتری میخواد، دوم چون ما خدمت متقابل نمیدیم کارشناس ها تا جایی که امکان داره قیمت بالاتر میگه پس به ناچار فضای مجازی رو بی صاحب ول میکنیم تا افراد خوش صدا و منصف و آگاه و وطنخواه و سراسر دانش بیان و تجارت پرتقال رو با تجارت موشک و جنگنده و تکنولوژی یکی میکنند. جراحی قلب در ایران هم خاص ثروتمندان بود تا به همت پزشکان ایرانی قشر فقیر هم از این خدمت بهره مند شدند.جدا به همیت جوانی مثل شما زرشک

  2. ضمن تشکر و حداقوت
    حرف تازه ای نبود و در اپیزودهای قیمت صفر و هزینه فرصت تک تک مثالها زده شده بود
    لطفا کمی بیشتر در خصوص افراد تاثیرگذار تاریهی چون عالیخانی ها و کشورهای موفق مثل امیزود گرجستان تهیه بفرمایید
    ممنونم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اپیزود 95 در پادگیرها

1404/02/25
38:42

جدیدترین اپیزودهای پادکست

این اپیزود قصه مردی است که بارها شکست خورد اما دوباره برخاست و داستان زندگی وینستون چرچیل از …
این اپیزود قصه مردی است که بارها شکست خورد اما دوباره برخاست و داستان زندگی وینستون چرچیل از …
در این اپیزود به رمز و راز «جهان‌پهلوان تختی» می‌پردازیم. از تولد یک قهرمان مردمی در ورزش و سیاست تا زندگی شخصی پرفراز و نشیب و مرگی که پرونده‌اش …
در این اپیزود به رمز و راز «جهان‌پهلوان تختی» می‌پردازیم. از تولد یک قهرمان مردمی در ورزش و سیاست تا زندگی شخصی پرفراز و نشیب و مرگی که پرونده‌اش …
در این اپیزود می‌خواهیم 12 اصل مهم و اصولی سرمایه گذاری را مرور کنیم که هر کس با هر سطح ریسک و هر میزان دارایی …
در این اپیزود می‌خواهیم 12 اصل مهم و اصولی سرمایه گذاری را مرور کنیم که هر کس با هر سطح ریسک و هر میزان دارایی …
لوگوی اکوتوپیا کامل