آرمان‌شهر اقتصادی
جستجو
این کادر جستجو را ببندید.
اپیزود شماره 63
فصل دوم

آکنتور

مرور یک فساد سیستماتیک

کاور اپیزود شصت و سوم پادکست اکوتوپیا - آکنتور

معرفی اپیزود آکنتور

یکی از مثال‌های مهم از فساد گسترده در بازار سرمایه ما شرکت کنتورسازی بود. شاید خیلی‌ها که توی بورس فعال هستن، حتی شاید تحلیلگرهای بازار ما هم ندونن یا یادشون رفته باشه که توی کنتورسازی چه اتفاقاتی رخ داد و چطور مردم به صورت کاملا قانونی سرشون کلاه رفت و سرمایشون رو از دست دادن.
داستان آکنتور داستان دردناکی هست که متاسفانه به فراموشی سپرده شده.
در این اپیزود در همین مورد قرار هست صحبت کنیم.

فایل صوتی اپیزود 63

توی دنیا همیشه سهم‌هایی هست که داستان‌هایی عجیب درست می‌کنن. سهم‌هایی که با فساد همراه می‌شن و آدم‌های زیادی بابتشون ضرر می‌کنن. اما این سهم‌ها در نهایت یک خیر بزرگ به بازار سرمایه می‌رسونن. در مورد این سهم‌ها حرف می‌زنن، کتاب می‌نویسن، فیلم می‌سازن و توی دانشگاه‌ها داستانشون رو تدریس می‌کنن و مطمئن می‌شن که اتفاق‌هایی شبیه به این دیگه قرار نیست تکرار بشه. به نوعی می‌شه گفت این سهم‌های مسموم، بازارهای مالی رو در مقابل فسادهای مشابه، واکسینه می‌کنن. یکی از معروف‌ترین مثال‌ها شرکت انران (Enron) بود. انران یک غول انرژی بود. هفتمین شرکت بزرگ آمریکا. شرکت برتر جهان از نظر نوآوری در سال 2001. سوگولی وال‌استریت. شرکتی که هیچ وقت هیچ کس از خرید سهامش ضرر نکرده. اما اتفاقی که برای انران افتاد، یک پنهان‌کاری گسترده از زیان‌ و گزارش‌های غیرواقعی از سود بود. قیمت سهم داشت رشد می‌کرد درحالی که شرکت در عمل ورشکسته بود. کاری که انران کرده بود این بود که سود انتظاری از یک معامله رو به عنوان سود به دست آمده ثبت کرده بود. البته طبق قوانین حسابداری شرکت در اون تاریخ تخلف نکرده بود. بلکه از ایرادهای موجود در علم حسابداری آگاهانه سواستفاده کرده بود. 

طبیعتا در شرکت پولی وجود نداشت که باهاش بدهی‌ها پرداخت بشه. راه‌حل ساده بود. یک شرکت دیگه ثبت شد و بدهی‌ها به اون شرکت منتقل شد. مرحله آخر، تایید حسابرس بود. که خب طبیعتا نمی‌تونست بگه انران داره سود می‌کنه و هیچ بدهی‌ای درکار نیست. راه‌حل این مشکل هم خیلی سخت نبود. با پرداخت رشوه، این تیکه از مشکلات انران هم حل شد. نتیجه یه شرکت عالی و سودآور بود که در عمل، وضعیت خیلی خرابی داشت. 

مشکل وقتی زد بیرون که خبرنگار مجله فرچون تصمیم گرفت با مدیران یکی از موفق‌ترین شرکت‌های تاریخ آمریکا مصاحبه کنه. مشکل اینجا بود که این خبرنگار قادر نبود پازل پیچیده اطلاعات مالی شرکت رو کنار هم بگذاره و مدیران شرکت هم فقط خبرنگار رو به هم دیگه پاس می‌دادن. مدیران انران به خبرنگار گفتن «یه چیزی ننویس که ما بد به نظر بیایم.» اما گزارش خبرنگار می‌گفت شاید قیمت انران زیادی بالا باشه چون مشخص نیست سود شرکت داره از کجا میاد. از طرف دیگه این شرکت با افزایش مصنوعی قیمت برق در کالیفرنیا تونسته بود حسابی از مردم این ایالت پول به دست بیاره. رئیس جمهور وقت، جورج بوش هم تمام قد پشت انران بود. اما در نهایت بالاخره خورشید از پشت ابر درومد، انران لو رفت و شرکت اعلام ورشکستگی کرد. نتیجه این شکست چی بود؟ تغییر در قوانین بازارهای مالی و حسابرسی آمریکا برای این که دیگه مورد انران تکرار نشه. 

اگر به داستان انران علاقه دارید، مستند  باهوش ترین افراد اتاق رو ببینید. داستان انران خیلی مهمه، چون داستان امروز ما، یک کپی عین به عین از فاجعه انران بود. یه سری توی ایران اومدن گفتن ایول، اگر این نقشه توی آمریکا جواب داده، چرا ما این فناوری رو بومی نکنیم و خودمون نیایم یک افتضاح ملی بسازیم؟ 

ما در ایران معمولا بعد از یک فاجعه نمیایم فیلم بسازیم و در موردش حرف بزنیم و کتاب بنویسیم و پادکست بسازیم. فرزاد می‌خواست یک فیلم در مورد آکنتور بسازه. حتی پیشنهادش رو هم به کمال تبریزی داد. اما مثل هر واقعه ملی دیگه، در نهایت از نوشتن و ساختن فیلم منصرفش کردن. اما امروز ما می‌خوایم در این مورد صحبت کنیم و نمی‌گذاریم چنین حوادثی فراموش بشن. چرا؟ چون هیچ دلمون نمی‌خواد این اتفاق‌ها تکرار بشه. ما دلمون نمی‌خواد بازار سرمایه ایران کمرش بشکنه. ما بها می‌دیم که از بازاری حمایت کنیم که توش فعالیم. اما گویا ماها در این نبرد تنهاییم و مسئولین بازار سرمایه دلشون نمی‌خواد با واکاوی پرونده آکنتور، از سلامت این بازار دفاع کنن. اولین بارشون هم نیست. سال 99 میاد و می‌ره و کلی آدم متضرر می‌شن و بهترین تحلیل در مورد علل رشد حبابی بازار و زیانی که مردم متحمل شدن اینه که «کار خودشون بود.» اما این کار کی بود، چی  شد، چه اتفاقی افتاد، چطور می‌تونیم مطمئن بشیم که اون اتفاق دوباره نمی‌افته، هیچی. هیچ‌کس در موردش حتی حرف نمی‌زنه. فقط در سطل‌ آشغال رو سفت می‌گذاریم که بوش بلند نشه. مسئولین بازار سرمایه ما نمی‌دونن که اگر می‌خوان مردم به بازار اعتماد کنن، راهش گذاشتن در سطل نیست. مردم دوباره به بازار آمریکا اطمینان کردن چون مطمئن شدن که قرار نیست دوباره ماجرای انران و سالومون برادرز تکرار بشه. 

یکی از مثال‌های مهم از فساد گسترده در بازار سرمایه ما شرکت کنتورسازی بود. شاید خیلی‌ها که توی بورس فعال هستن، حتی شاید تحلیلگرهای بازار ما که داستان انران رو از حفظ هستن، ندونن توی کنتورسازی چه اتفاقاتی رخ داد. 

نمی‌دونم چند نفر از شما بازار سال 91-92رو یادتون میاد. بازار از اواسط تابستون 91 یک رالی پرقدرت رو شروع کرده بود. یک سال بعد، یعنی تابستون 92 با وجود یک اصلاح جزئی، سهام‌دارها 150 درصد سود کرده بودن. این رالی پرقدرت تا زمستون 92 ادامه پیدا کرد. پول سرمایه‌گذارها در این دوران یک سال و نیمه، چهاربرابر شده بود. باید خودتون بودین و می‌دیدین. خیلی از معامله‌گرها رفته بودن کامپیوترهای قوی و مونتیور اضافه و هندزفری بلوتوثی خریده بودن و فکر می‌کردن که نقشه گنج رو پیدا کردن. یکی از دوستام یادمه یه آیپد خریده بود و می‌گفت دو روزه بازار پول آیپد رو پس می‌ده بهم. توی نمایشگاه بورس بانک بیمه جای سوزن انداختن نبود. جان مورفی، از مایکل جکسون و زیدان معروف‌تر و محبوب‌تر شده بود. کلاس‌های آموزش بورس پر و شلوغ بودن و اگر می‌خواستی بری کلاس، باید مدتی توی صف می‌موندی. ثبت‌نام آزمون مدارک حرفه‌ای بازار سرمایه از بردن لاتاری آمریکا سخت‌تر شده بود. اما دی ماه 92، در حالی که چیزی نمونده بود که شاخص کل از 100 هزار واحد عبور کنه، سقف این رویا ترک خورد. باورش سخته اما در 730 روز معاملاتی بعد از قله تاریخی، روند کلی بازار منفی بود. کسایی که در دی 92 به بازار سرمایه اومده بودن، که تعدادشون هم کم نبود، بعد از 1400 روز معاملاتی تازه به اصل پول خودشون رسیدن. اون 730 روز منفی که گفتیم، منتهی به آذر 94، نفس مردم رو بریده بود. همه خسته شده بودن. هر روز میومدن حرف می‌زدن و جلسه می‌گذاشتن و می‌گفتن این کار رو می‌کنیم و اون کار رو می‌کنیم یه چند روزی هم بازار مثبت می‌شد و باز ریزش ادامه داشت. اون روزها عده‌ای بودن که هر روز می‌رفتن جلوی سازمان بورس تظاهرات می‌کردن. نمایشگاه بورس بانک بیمه خالی بود، مگر یه عده کمی که یه پلاکارد گرفته بودن دستشون و علیه سازمان بورس شعار می‌دادن و گاهی هم شعارهاشون به الفاظ رکیک می‌رسید. 

در آذر 94، یعنی بعد از دو سال از اوج بازار، به طور میانگین یک سوم از اصل سرمایه مردم تبخیر شده بود. 

توی این شرایط بود که اگر شما می‌گفتی بیا پولت رو بذار توی سهم زِپَشم و شِپِشکل، ضررت جبران می‌شه، همه چشمشون رو می‌بستن و می‌گفتن آب که از سر ما گذشته، دیگه بدتر از این چی می‌خواد بشه. بازار سرمایه، ناامید و خسته، منتظر منجی بود. یکی که بیاد به این جهنم سوزان پایان بده. 

اون‌هایی که حال و هوای سال 94 رو یادشونه، تصدیق می‌کنن که دوتا اتفاق توی بازار مالی ایران افتاده بود. یکی این که مردم فهمیده بودن که جان مورفی به تنهایی کلید بهشت رو دستش نگرفته. اون زمان یک باره تحلیل بنیادی افتاد سر زبون‌ها. اگر خاطرتون باشه، اون وقت‌ها که منبع درست و حسابی‌ای از تحلیل بنیادی در دست نبود، یه جمله بین مردم مرسوم شده بود. می‌گفتن تحلیل بنیادی یعنی تاثیر خبر بر سهام. می‌گفتن بجای این که برید الگوهای تکنیکال رو بررسی کنید و توی گذشته سهم دنبال سود باشید، پاشید برید اخبار رو بخونید و ببینید کی داره با کجا قرارداد می‌بنده. مورد دومی که اتفاق افتاده بود، عبارت «تک‌ سهم‌ها» توی بازار شایع شد. منظور از تک‌ سهم چی بود؟ در سال 92 و 93، وقتی بازار صعودی بود، شتران و فملی فرقی نداشت. همه با هم می‌رفتن بالا. وقتی هم بازار نزولی شد، باز کاری نداشت کدوم سهم تعدیل مثبت یا منفی داده روی پیش‌بینی سودش، همه با هم میومدن پایین. (اون وقت‌ها شرکت‌ها پیش‌بینی سود می‌دادن و تعدیل منفی و مثبت روی این پیش‌بینی عامل اصلی مثبت و منفی شدن سهم بود.) 

اما در سال 94 این روند تغییر کرده بود. یک سهم ممکن بود خلاف جریان بازار رشد کنه و سودآور باشه. نتیجه این که اهالی بازار می‌گفتن منجی همین‌جا است. تحلیل بنیادی تک سهم‌ها و پیدا کردن اسب برنده که خیلی سریع‌تر از بازار می‌تونه زیان ما رو جبران کنه. 

در اون زمان یک شرکتی وجود داشت به اسم کنتورسازی. یه شرکت قدیمی که در سال 1347 تاسیس شده بود و کارش این بود که کنتور بسازه. شرکت خوب و بی‌دردسری بود. تولیدش با تقاضای بازار همخوانی داشت. از سال 81 که در بورس با نماد آکنتور پذیرفته شده بود، یه قمیت متعادلی داشت و یه سود معقولی می‌ساخت. شرکتی که در زمان محمود احمدی‌نژاد رفت توی فهرست شرکت‌هایی که باید کاملا خصوصی بشن. در سال 88 که احمدی‌نژاد دست گذاشت روی کنتورسازی، صدای خیلی‌ها درومد، که این چه وضع خصوصی‌سازیه؟ چرا باید فلان وزیر بیاد توی اعضای هیات‌مدیره؟ وزارت بهداشت چه ربطی داره به کنتورسازی که سهام‌دار بشه؟ چرا افرادی دارن سهام شرکت رو تصاحب می‌کنن که مشخصا به دولت وصل هستن؟ اما احمدی‌نژاد رو که یادتونه. دیوار حاشای بلندی داشت و می‌گفت این‌ها کسایی هستن که می‌خوان چوب بگذارن لای چرخ خصوصی‌سازی. در سال 94 که نقطه مرجع داستان ما است، سهام‌دار عمده کنتورسازی، معین رنان بود. بانک پاسارگاد، کارگزاری آگاه، کارگزاری نواندیشان، وزارت بهداشت و شرکت تابان نوین هم توی فهرست سهام‌دارهای شرکت بودن. مردم هم مالک سهام شناور بودن که البته این وسط کدهای به ظاهر حقیقی‌ای هم بودن که عملیات کد به کد رو برای این سهام‌دارهای عمده برعهده داشتن. راستش مردم هم خیلی از این کد به کدها ناراحت نبودن. اگر دارن قیمت رو می‌برن بالا و ما سود می‌کنیم، خدا خیرشون بده. اون زمان چیزی به اسم بازارگردان وجود نداشت و این کدهای به ظاهر حقیقی، در عمل کار بازارگردانی رو انجام می‌دادن. مردم هم راضی بودن. 

سهام خوب آکنتور حدود 600 تومن قیمت داشت. قیمتی که با سود محقق شرکت همخونی داشت. زمانی که بحث تحلیل بنیادی و  تک‌سهم‌ها مطرح شده بود، یک دفعه معلوم نیست از کجا، آکنتور شد مثال همه از این که ببینید، در بازاری که همه شما ضرر کردین، آکنتور قیمتش از 600 تومن رسیده به 1100 تومن. اگر آکنتور خریده بودید، الان ضررتون جبران شده بود که هیچ، سود هم کرده بودین. 80 درصد سود توی 9 ماه، توی یه همچین بازاری، شبیه به معجزه بود. 17 آذر 1394 آخرین روز معاملاتی عادی برای نماد آکنتور بود. از این سه شنبه به بعد دیگه هیچ چیز، هیچ وقت برای آکنتور عادی نشد. زمانی که یک خبر مهم در مورد آکنتور بیرون اومد و تمام بازار سرمایه رو هیجان‌زده کرد. خبر این بود که اتاق اصناف با کنتورسازی یه قرارداد بسته که تمام صندوق‌های فروشگاهی سراسر کشور نوسازی بشه. معنی این حرف این بود که سود شرکت قراره دوبرابر بشه. یعنی هر قیمتی که الان هست، نصف ارزش واقعی آکنتوره. بازاری که چشمش به رنگ قرمز عادت کرده بود، خیلی وقت بود چنان صف خریدی ندیده بود. در کمتر از یک ماه، قیمت سهم رسید به 2100 تومن. کسایی بودن که در اون سه شنبه تاریخی، سهم رو با سود 90 درصدی فروخته بودن و راضی بودن. اما حالا حالشون خراب شده بود. اگر سهم رو نگه داشته بودن، الان پولشون چهاربرابر شده بود. یه عده گفتن حیف، از دستمون رفت. اما اساتید تحلیل بنیادی اون زمان، که تازه داشت کلاس‌هاشون رونق می‌گرفت اومدن و گفتن این سودی که از آکنتور دیدین، تازه اول راهشه. بخرید خیالتون راحت. بعد اومدن اکسل باز کردن و ضرب و تقسیم کردن و کلی با ماشین حساب ور رفتن و سود هر سهم رو درآوردن 1600 تومن و گفتن اگر شما P/e رو بگیری 5، قیمت هر سهم آکنتور باید باشه 8 هزار تومن. 2100 تومن مفته. توی اون کلاس‌ها کم‌تر کسی میومد برای این که با صورت‌های مالی و نسبت‌های بنیادی آشنا بشه. بیشتر مردم پول می‌دادن و میومدن سر کلاس، به امید همین سیگنال‌های طلایی. مدرس‌های تحلیل بنیادی یه چیزی پیدا کرده بودن که باز باهاش دوره و پکیج بفروشن، یه چیزی که بتونه آبروی رفته رو طی دو سال برگردونه. اما خودشون هم کم کم باورشون شد که توی کنتورسازی قزوین یه خبرایی هست. نکته عجیب در اون تاریخ این بود که در حالی که مردم هیجان‌زده بودن و با گزارش‌های حسابرسی نشده زنبیل می‌گذاشتن توی صف خرید، سهام‌دارهای عمده شروع کرده بودن به فروختن سهم. اما توضیحات منطقی‌ای برای این کار خودشون ارائه کردن و گفتن که می‌خوان سهم رو متعادل کنن که حباب تشکیل نشه. شما حال آدمی رو تصور کن که سهم رو خریده 1100 تومن، سودی که قراره هر سهم بسازه هست 1600 تومن. می‌گفتن از ریزش قیمت سهم هیچ ترسی نداشته باشید. سهم اگر بیاد بشه 1 ریال، تو برو مجمع و 1600 تومنت رو نقدی بذار جیبت و برو حالش رو ببر. 

این رو هم بد نیست بگم. اون وقتا این طوری بود که شرکت یه بانک رو معرفی می‌کرد، مثلا بانک پاسارگاد، شما می‌رفتی بانک می‌گفتی اومدم سود نقدی آکنتور رو بگیرم. کد بورسیت رو می‌گفتی، می‌زدن توی سیستم می‌دیدن چقدر سهم داری، پول نقد می‌شمردن می‌ریختن توی کیسه و می‌دادن دستت. مثل الان‌ها نبود که از طریق سجام به حساب افراد واریز بشه. وضعیت خنده‌داری بود گرفتن سود مجمع. خیلی وقت‌ها سود اون قدری کم بود که نمی‌ارزید براش بریم بانک. خیلی وقت‌ها اصلا نمی‌دونستیم سود طلبکاریم و همین طوری می‌موند توی شرکت پولمون. یه وضعی بود. 

خلاصه که کسی که 110 میلیون تومن آکنتور خریده بود، می‌دونست بعد از مجمع می‌ره بانک و 160 میلیون تومن می‌ذارن کف دستش و میاد بیرون. اصلا بگو قیمت سهم هست صفر. چه فرقی می‌کنه به حال ما؟ مایی که با تحلیل بنیادی سهام خریدیم و می‌دونیم که سهم، سند مالکیت یک شرکته، نه یه سفته که قیمتش نوسان می‌کنه. در حالی که خیلی از این وارن بافت‌های جوان، تا اون تاریخ از نزدیک یکبار هم صورت‌های مالی یه شرکت رو ندیده بودن. 

اون وقت‌ها بحث بالا گرفته بود. بعضی‌ها می‌گفتن توجه بازار به صورت‌های مالی حسابرسی نشده خطرناکه. بعضی‌های دیگه هم می‌گفتن بازار همینه. تا شما منتظر نظر حسابرس بمونی، ما حسابی سود کردیم. می‌گفتن این ذات بازاره که اخبار رو پیش‌خور می‌کنه. 

در 19 اسفند 1394، عاقل‌های بازار یه سیلی محکم از آکنتور خوردن. یه خبر اومد بیرون… باورنکردنی… دهن همه رو بست… قرارداد جدید کنتورسازی با کشور دوست و همسایه سوریه، برای نوسازی تمام کنتورها در سراسر این کشور. پیش‌بینی سود شرکت، 2550 تومن برای هر سهم! یا خدا. سهمی که خریده بودی 1100 تومن، قرار بود توی مجمع بهت 2550 تومن سود بده! مقاومت جلوی این وسوسه خیلی کار سختی بود. خودتون رو بگذارید جای اون آدم‌ها. کسایی که بعد از ریزش 93 حسابی توی ضرر بودن. کسایی که بعد از سود سنگین سال 92، معاملگری سهام رو به عنوان شغل انتخاب کرده بودن. کسایی که پول دوست‌ها و اعضای خونواده‌شون دستشون بود و حالشون واقعا بد بود. حالا می‌دیدن یک سهم چنین پیش‌بینی سودی داره و نهاد ناظر یعنی سازمان بورس هم داره گزارش‌ها رو تایید می‌کنه. اشک توی چشم آدم جمع می‌شه وقتی به حال اون آدم‌ها فکر می‌کنه. دل آدم می‌سوزه برای کسایی که اعتماد کرده بودن و سهم خریده بودن. دل آدم می‌سوزه برای کسایی که سهم نخریده بودن و توی ضرر بودن و هر روز می‌شنیدن آکنتور این طوری شد و اون‌طوری شد. خیلی‌ها توی این نقطه، تموم منطق و درس‌هایی که‌ خونده بودن رو کنار گذاشتن و نشستن توی صف خرید آکنتور. خیلی‌ها که از نزدیک می‌شناسمشون. پولشون زحمت‌کشیده بود. پولی که بهش نیاز داشتن. آدم‌های شریف و باسوادی هم بودن. کسایی که هرگز نمی‌شه به خاطر این تصمیم سرزنششون کرد. 

10 فروردین 95 قیمت هر سهم  به 6000 هزار تومن رسید و فقط 8 روز بعد قیمتش شد 8300 تومن. اگر شما این سهم رو خریده بودین 6 هزار تومن، به خودتون چی می‌گفتید؟ چیزی غیر از این که خدا رو شکر که خریدم؟ خدا رو شکر از این فضاپیما جا نموندم؟ 

در 12 ماه قیمت هر سهم 12 برابر شده بود. کسی که 100 میلیون تومن سهم خریده بود حالا پولش شده بود یک میلیارد و دویست. یک میلیارد و دویست میلیون تومن سال 95. معادل 24 میلیارد تومن سال 1402. شاید فکر کنید چه خوب، همین جا می‌تونست سهمش رو بفروشه، یه خونه خوب بخره و یه ماشین خارجی و در رفاه زندگی کنه. اما چه دلیلی داشت که کسی سهمش رو بفروشه؟ بانک اون موقع سود 24 درصد می‌داد. اما اگر با سهم می‌رفتی مجمع، سود 30 درصد می‌گرفتی. کجا بهتر از آکنتور؟ بر مبنای گزارش عملکرد، سهم هنوز هم ارزنده بود. بجای این که آکنتور رو بفروشی و بری خونه و ماشین بخری، منطقی بود که خونه و ماشینت رو بفروشی بیای آکنتور بخری. در اون زمان بازار P/E 10 رو می‌پذیرفت. اساتید تحلیل تکنیکال ارزش ذاتی آکنتور رو بیشتر از 25 هزار تومن تخمین زده بودن. توی سمت اخبار چه خبر بود؟ هر روز یک خبر جدید میومد بیرون و یه قرارداد جدید از جنس انران. شرکت سودی رو شناسایی می‌کرد که آرزو داشت از یک قراردادی که ممکن بود ببنده به دست بیاره. نظر حسابرس چی بود؟ باز هم راه‌حل انران. یک پولی می‌گرفت و گزارش رو تایید می‌کرد. نظر سازمان چی بود؟ گزارش رو می‌پذیرفت و منتشر می‌کرد. همه دور هم خوشحال بودن. 

همه‌شون هم از این قضیه باخبر بودن. چه حسابرس قانونی و چه سازمان. اما کسی میومد راستش رو به مردم بگه؟ نه. نکنه دوباره ترس بیاد سراغ بازار. نکنه شاخصی که به زور داره جون می‌گیره دوباره بریزه. نکنه این یگانه منجی بازار سرمایه رو هم از مردم بگیریم. نکنه اعتماد به بازار از دست بره. در همون زمان مشخص شده بود که قرارداد صندوق‌های فروشگاهی با اتاق اصناف، لغو شده. اما آیا سودی که از این قرارداد شناسایی شده بود رو هم از حساب‌های شرکت کسر کردن؟ نه. اگر کسی هم پیدا می‌شد که می‌گفت آقاجان، قراردادی در کار نیست. این‌ها فقط افسانه است. دروغه. می‌گفتن حسودیت می‌شه. می‌گفتن داری می‌سوزی که پول ما 12 برابر شده و تو خودت آکنتور نداری. انقدر می‌گفتن و می‌گفتن تا دهنش بسته بشه و بگه باشه، شما می‌دونید و شرکت خوب خودتون. و راستش رو بخواید، این که کسی آکنتور نخریده بود، توی اون بازار، واقعا هم سوزش داشت. 

سهامدار عمده داشت چی کار می‌کرد؟ 

سهام‌دار عمده خبر داشت که رشد سهم الکی و بی‌مبنا است. داشت نرم نرمک دستش رو خالی می‌کرد. اما یک دفعه یک ایده بهتر به ذهنش رسید. این که بیاد سهام چندبرابر شده‌ش رو وثیقه‌گذاری کنه و وام بگیره. وام برای چی؟ برای ساخت صندوق‌های فروشگاهی و صادرات کنتور به سوریه. هم سهامدار عمده و هم بانک خبر داشتن که چنین قراردادهایی وجود نداره. اما بانک، خودش سهام‌دار بود. برای بانک این کار، شبیه کیمیاگری بود. سهام الکی گرون رو می‌گذاریم پیش خودمون و خودمون به خودمون وام می‌دیم. چی از این بهتر؟ بعدش خبر اخذ وام میومد بیرون. بیا. این هم شاهد از غیب. اگر قراردادی وجود نداره و قرار نیست سودی ساخته بشه، پس چرا شرکت وام گرفته؟ چرا بانک بهش وام داده؟ حسابرس هم که تایید کرده پیش‌بینی سود رو. دیگه مشکلتون چیه؟ این وام می‌رفت کجا؟ توی صورت جریان وجوه نقد. کسی که شک داشت که آکنتور داره سود می‌سازه یا نه، نگاه صورت مالی می‌کرد و می‌گفت بفرما، این هم پول نقد که وارد شرکت شده. 

در 18 فرودین 95 قیمت سهم بالاترین عدد تاریخی خودش رو دید. 8300 تومن. اما یکباره سهام‌دار عمده خنجر رو از پشت به کمر سهام‌دار خرد فرو کرد. عرضه سنگین و فروش سهم. قیمت سهم تا 4800 تومن پایین اومد. کم کم مردم ترسیدن. نکنه اون شایعاتی که پشت سر سهم بوده راست باشه؟ گزارش سه ماهه برای هر سهم سود 653 تومنی رو پیش‌بینی می‌کرد. تعدیل منفی‌ای که نسبت به اسفند 94 سنگین بود، اما هنوز هم قیمت زیر 5 هزار تومن برای سهم، ارزنده بود. قیمت سهم بالا رفت و به 5200 رسید. اینجا کی داشت سهم می‌خرید؟ سهام‌دار خُرد بی‌نوا. در 13 شهریور 1395، آخرین معامله آکنتور انجام شد. سهم با قیمت 4500 تومن بسته شد. کِی؟ وقتی که کسایی که با زد و بند وارد سهم شده بودن، خیالشون راحت شده بود که دیگه قرار نیست سقف آکنتور روی سرشون آوار بشه. اونجا بود که تازه صداش درومد که بله، گزارش گردش وجوه نقد نشون می‌ده که هیچ کدوم از رویاهای آکنتور واقعیت ندارن. دوسال هیچ خبری از آکنتور نبود. چی شد؟ چی کار کنیم؟ پولمون رو چطور پس بگیریم؟ بعد از دو سال اومدن گفتن هر کد حقیقی می‌تونه 1500 سهم رو در قیمت 2100 تومن بفروشه. یعنی هر کس فقط به اندازه 3 میلیون و 150 هزار تومن. الان بیش از 7 سال از اون روز می‌گذره. در تاریخ بورس ایران افتضاحی شبیه به این سابقه نداشت. اما کی در نهایت تنبیه شد؟ کسایی که به این نهاد متشکل اعتماد کردن و پولشون رو دراختیار تولید و ترقی شرکت گذاشتن و هنوز که هنوزه دستشون از دارایی‌شون کوتاهه. 

مدیران شرکت تقصیر رو انداختن گردن اتاق اصناف و گفتن قراردادی که مو لای درزش نمی‌رفت و سهام‌دار خرد درگیرش بود رو به خاطر روابط شخصی، بی‌خود و بی‌جهت لغو کردن و باعث ضرر مردم شدن. 

اما سوال اینجا است که آیا مدیران شرکت نمی‌دونستن برای سودی که دارن شناسایی می‌کنن هیچ کالایی تحویل هیچ کسی ندادن؟ چرا مدیر عامل میومد از سودآوری، ارزآوری و اشتغال‌زایی قراردادی حرف می‌زد که می‌دونست هنوز تولیدش کلید نخورده؟ حسابرس مورد اعتماد سازمان چی شد؟ هیچی. فقط اسمش از لیبست حسابرس‌های معتمد خارج شد و همین. 

شرکت هوشمند سامانه باران، از سمت اتاق اصناف نامه رسمی دریافت کرده بود که توش خبر لغو قرارداد اومده بود. اما وقتی رسانه‌ها و سهامداران به این شرکت مراجعه کردن و در مورد آکنتور پرسیدن، هیچ چیزی در مورد لغو قرارداد نگفته بود. 

وقتی که نماد آکنتور برای اولین بار متوقف شده بود، سازمان بورس با اعتماد به قرارداد اتاق اصناف با شرکت باران و شرکت باران با کنتورسازی دوباره نماد رو بازگشایی کرده بود. مگر نه این که اتاق اصناف نامه زده بود و گفته بود قرارداد لغوه، چرا این موضوع رو علنی نکرده بود؟ دست کم چرا در خفا به سازمان نگفته بود که چنین قراردادی وجود نداره؟ 

سازمان بورس می‌گفت ما فقط وظیفه‌مون نظارته و این که قرارداد چطور بوده و چی شده، ارتباطی به ما نداره. ما فقط مستندات و نظر حسابرس معتمد رو دریافت می‌کنیم و بر اون مبنا تصمیم می‌گیریم. حرفی که غلط هم نیست. اما یکبار برای سازمان سوال نشد که چی شده که سهم 600 تومنی شده 8 هزار تومن؟ آیا در موارد دیگه هم فقط نقشش نظارتی بوده؟ این هم به کنار، بعد از توقف نماد، چرا یک نفر پیدا نشد از سازمان که بیاد به سهام‌دار توضیح بده و بگه ماجرا چیه؟ چرا فقط سکوت کرد و سکوت؟ چرا نیومد راهکاری برای جبران زیان سهامدار پیدا کنه و بهشون اطمینان بده که ماجرایی شبیه به آکنتور هرگز تکرار نمی‌شه؟ 

اما حتی رسانه‌های خصوصی و مطرح  کشور، می‌دونید تقصیر اصلی آکنتور رو انداختن گردن کی؟ باورتون می‌شه؟ نوشتن و گفتن که مقصر مردم بودن. برای چی اومدن سهامی رو خریدن که قیمتش 12 برابر شده؟ برای چی نرفتن خودشون صورت‌های مالی رو ببینن؟ چرا بدون اطلاع از ریسک اومدن سهام خریدن؟ 

برای چی اومدن سهام خریدن؟ الان بهتون می‌گم. برای همون گزارش‌هایی که رسانه‌های شما بدون تحقیق کافی منتشر کردن. برای اون رپورتاژها و آگهی‌هایی که شماها پول گرفتید و منتشر کردید بدون این که بدونید توی آکنتور چه خبره. برای پیش‌بینی سودهایی که حسابرس معتمد پایینش رو امضا کرده بود. برای رفع‌ابهام‌هایی که سازمان تاییدش کرده بود. برای مصاحبه‌هایی که از مدیرعامل و سهام‌دار عمده، خود شما منتشر کرده بودین و پولش رو گرفته بودین. 

مردم جز این گزارش‌ها و جز رسانه‌های شما، چه اطلاع دیگه‌ای داشتن که بخوان تصمیم دیگه‌ای بگیرن. همون رسانه که اومد گفت سهامدارها مقصر بودن، همون رسانه یک زمان تریبون آکنتور بود که موفقیت‌های بین‌المللیش رو فریاد بزنه و براش صف خرید درست کنه. تک تک مدیران شرکت، تک تک حسابرس‌های قانونی، تک تک آدم‌هایی که در شرکت باران و اتاق اصناف از این افتضاح خبر داشتن، تک تک آدم‌هایی که توی سازمان با سهل‌نگاری شفاف‌سازی‌ها رو پذیرفتن، تک تک کسایی که رشوه گرفتن تا دهنشون رو ببندن، تک تک رویافروش‌ها و اساتید بورسی که سر کلاس آکنتور رو تدریس کردن، تک تک خبرنگارها و گزارش‌نویس‌هایی که هیزم ریختن زیر آتیش آکنتور، همه این‌ها در این فاجعه سهیم هستن. اما یک نفر، فقط یک نفر هیچ تقصیری نداره و به هیچ‌وجه نمی‌شه سرزنشش کرد. سهام‌دار حقیقی که به تک تک شماها اعتماد کرده بود.

به زودی منابع اضافه می گردند ...

3 پاسخ

  1. عالی بود. امیدوارم هیچ وقت فراموش نشه. اینجا قشنگ معلوم شد که همه مسولین دزد و بی شرف هستن. اصلا باور کردنی نیس.

  2. حسابدار در گزارش خود به زیان ده و ورشکست شدن شرکت کاملا واضح اشاره کرده بود ولی از اونجایی که اکثر سهامداران اهمیتی به گزارشات و فاند نمیدن متاسفانه سرمایشون نابود شد

  3. بسیار عالی…
    می شناسم افرادی را که آرزوی داشتن یک 206 را داشتند و با رانت و اتصال به حلقه های بالا که از تمام موارد اطلاع داشتند الان ماشین های چندین میلیاردی و باغ و ویلا و …. دارند و امروز جوری قیافه موجه به خود می گیرند که با تلاش و جدیت و تحلیل به چنین جایگاهی رسیدند. صدها نفر بیچاره شدند تا چند نفر ثروت افسانه ای بدست بیارورند.
    تف به شرف و وجدان نداشته چنین افرادی…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

جدیدترین اپیزودها

این اپیزود درباره خطرات سوسیالیسم و نقش آن در ایجاد دیکتاتوری است. این که چگونه سیاست‌های اقتصادی مداخله‌گرایانه دولت …
در این اپیزود به سراغ این می رویم که چطور یک برنامه مالی منظم و مشخص برای خودمون ایجاد کنیم و هدف گذاری …
 در این اپیزود تاریخ نفت را از زمان پیدایش نفت تا امروز را مورد بررسی قرار می‌دهیم و به فراز و نشیب‌های این دوران …
این اپیزود به اهمیت نقش محوری داستان در زندگی انسان‌ها می‌پردازد و این که چگونه داستان‌ها درک ما از جهان پیرامون …
لوگوی اکوتوپیا کامل