درباره اکوتوپیا
اکوتوپیا چیست؟ آنچه باید درباره اکوتوپیا بدانید.
اکوتوپیا از ترکیب دو واژه «اکونومی Economy» به معنای اقتصاد و «اوتوپیا Utopia» به معنای آرمان شهر به دست آمده و در پادکست اکوتوپیا تلاش داریم مباحث مختلف اقتصادی را به زبان ساده و آموزنده به شما ارائه دهیم.
ما در پادکست اکوتوپیا سعی میکنیم دنیا را با دید اقتصادی ببینیم و مسائل روز را نیز با همین دید، بررسی کنیم. هدف اصلی این است که تفکر صحیح اقتصادی را با زبان ساده به همگی یاد دهیم تا راجع به مسائل درست فکر کنند و درگیر شعارهای پوپولیستی دولتها نشوند و تفکر آرمانگرایانه را نیز کنار بگذارند.
ایده اکوتوپیا از بورس سال 99 برای ما شکل گرفت. موقعی که بورس ریزش کرد و افراد زیادی دارایی های خود را از دست دادند.
نکته خیلی مهمی که متوجه شدیم این بود که در توان ما نیست که سیاستگذار را تغییر دهیم؛ ولی میتوان آگاهی سازی انجام داد و ذهن مردم را با اصول درست اقتصادی دنیا، آشنا کرد تا اولا آگاهی درست شک گیرد و ثانیا مطالبه گری درست ایجاد شود. همین مطالبه گری درست باعث می شود سیاستگذار رفتارش را اصلاح کند.
وقتی مردم ندانند ریشه مشکلات کجاست و از طرف دیگر سیاستگذار روی این موج سوار شود و از نادانی مردم سواستفاده کند، نتیجه همین چیزی می شود که الان اتفاق افتاده است.
اکوتوپیا صرفا یک پادکست نیست؛ بلکه یک تفکر و اندیشه است.
از طرفی دیگر، احتمالا شما هم مثل خیلی افراد دیگر، تصور کنید که علم اقتصاد، علم خشکی است. این موضوع کاملا درست است که درک یکسری مفاهیم و کتاب های اقتصادی، چندان ساده نبوده و حتی تا حدی مشکل است. حتی ممکن است به این مسئله برخورده باشید که مفاهیم اقتصادی، در کتابهای مختلف چندان ساده بیان نشده باشند.
اما در اکوتوپیا تلاش میکنیم این مفاهیم و مسائل مهم اقتصادی را با زبانی ساده و روان توضیح دهیم. القای صحیح و ساده مفاهیم اقتصادی همواره از دغدغههای اصلی ما به شمار رفته و با وجود منابع محدود آموزشی و ضعف موجود در حوزه سواد مالی، در این مسیر نهایت تلاش خود را برای آموزش به زبان ساده میکنیم. در اکوتوپیا قصد نداریم علم اقتصاد را متحول کنیم یا شرایط اقتصادی را بهبود بخشیم. تنها نیتی که دنبال میکنیم، آگاهی بخشی و ارائه دید درست به مخاطب است و هدف ارزشمند نهایی ما، بالا بردن آگاهی عمومی جامعهای است که در آن زندگی میکنیم.
از سویی دیگر، برای افزایش سواد سیاسی و اقتصادی، مطالعه یک سری از کتاب ها، لازم و ضروری به شمار میرود، زیرا در مسیر یادگیری اقتصادی به اطلاعات این کتابها نیاز است و مهمتر از آن، رشد یک مملکت توسط آگاهی جمعی مردم اتفاق میافتد.
کتابهایی که به افزایش آگاهی در این زمینه کمک میکنند نیز در اکوتوپیا بررسی میشوند. سعی میکنیم درباره مفاهیم مختلف کتابها صحبت کرده و با مثالهای مختلف، درک این مفاهیم را ملموستر کنیم. البته که هیچچیز جایگزین مطالعه خود کتاب نیست پس تلاش پادکست اکوتوپیا در جهت ترغیب شما برای مطالعه کتابهای مختلف در حوزههای سیاسی و اقتصادی است. در واقع تلاش بر این است که کتاب خواندن را به روتین زندگی مردم تبدیل کنیم و مردم را به فکر کردن وادار کنیم.
در نهایت، در اکوتوپیا تلاش اصلی بر این است که بررسی مسائل مختلف، با دیدگاه غیرمتعصبانه انجام شود. سعی میکنیم فارغ از هرگونه جبهه یا جناحی، هیچگونه سلیقه شخصی وارد محتوا نشود و خط قرمزهای مشخص شده، هیچگاه زیر پا گذاشته نشوند.
در رشته مهندسی مواد در دانشگاه یزد، تحصیل کردم. پدرم در فواد مبارکه مشغول به کار بود و میخواستم با تحصیل در این رشته، مسیر پدرم را ادامه دهم. حتی چند ماهی را کارآموزی رفتم اما بعد متوجه شدم من اصلا آدم مناسب محیط صنعتی نیستم. کم کم تصمیم به تغییر مسیرم گرفتم. بعد از دوران کارشناسی تصمیم گرفتم کسب و کار خودم را داشته باشم. فهمیده بودم روحیه من، روحیه کارمندی نیست. به راه اندازی استارتاپ های مختلف فکر کردم. مثلا استارتاپی که ویلا اجاره دهد و برای این کار هم به اطراف اصفهان و حاشیه زاینده رود میرفتیم و میخواستیم به مدلی دلالی انلاین ویلا را انجام دهیم. در این مسیر حتی به صورت آزمایشی چند ماهی این کار را انجام دادیم و فرآیند را تلفنی پیش بردیم.
در حین این کار، ایده های بهتری هم به ذهن ما خطور کرد. از جمله این که دیدیم باغبان ها و باغدار ها و کسانی که در اطراف اصفهان محصول دارند، زحمت میکشند و تلاش میکنند اما عموما سود زیادی نمیکنند. این سود به جیب دلال میرود.
اینجا با خود گفتیم به جای مسیر قبل، کاری کنیم که افراد، محصول را مستقیما از خود کشاورز تهیه کنند. دوباره برای این که زیر و بم کار را در بیاویم، یک شرکت پخش و توزیع ثبت کردیم و در این شرکت، باغدار را با فرد مصرف کننده لینک میکردیم تا باغبان هم سود خوبی بگیرد.
رو به سمت جلو پیش رفتیم و بعد از مدت کوتاهی در سال 94-95، با سرمایه اولیه 20 میلیون تومان به گردش ماهیانه حدودا 300-400 میلیون تومانی رسیدیم.
اما متاسفانه اتفاق بدی افتاد. یکی از کسانی که به او جنس تحویل میدادیم و بعد از گذشت مدتی که اعتماد ما را هم جلب کرده بود، کاری عجیب انجام داد. یک شبه انبار را خالی کرد و تمامی چک هایی که پرداخت کرده بود برگشت خورد.
سال 95 با یک بدهی حدودا 500 میلیون تومانی مواجه شدم و هر پولی که درآورده بودیم را برای جبران ضرر از دست دادیم چون واسطه و ضامن، ما بودیم.
حتی مجبور شدیم حدود 150 میلیون تومان هم وام بگیریم که تا همین چند وقت پیش هم قسط هایش را پرداخت میکردیم. رسما صفر صفر شدیم.
اینجا بود که تصمیم گرفتم اصول بیزنس را بهتر یاد بگیرم. تصمیم گرفتم کارشناسی ارشد بگیرم و از آن جا که می دانستم قرار نیست در محیط های صنعتی کار کنم، به رشته های مختلف مثل اقتصاد، حسابداری و مهندسی صنایع فکر کردم.
در حین جستجو، به رشته ای به نام MBA رسیدم و دیدم رشته ای جامع و جذاب است و میتوان خیلی از آن استفاده کرد و با روحیه من هم که دوست داشتم از هر زمینه ای حداقل اطلاعاتی داشته باشم، سازگار بود.
کنکور دادم و با توجه به این که ریاضی و زبانم خیلی خوب بود سال اول مطمئن بودم دانشگاه شریف قبول میشوم. اما متاسفانه روز کنکور حالم خوب نبود و با رتبه 500 مواجه شدم. تصمیم گرفتم بیخیال شوم چون با این رتبه شریف نمی آوردم و مجبور بودم دانشگاه درجه 2 یا 3 بروم که آن را نمی خواستم.
این وسط درگیر یکسری کارهای مختلف شدم که امرارمعاشم بگذرد و بعد از چند ماه دوباره کنکور دادم. بعد از کنکور، با این که دوباره مطمئن بودم رتبه زیر 50 می آورم اما باز هم روز من نبود و با رتبه 200 مواجه شدم و دانشگاه علوم اقتصادی قبول شدم.
به تهران آمدم و اول به پانسیون پوریا در میدان ولیعصر رفتم. پانسیون خیلی بدی بود و انجا تنها کاری که میتوانستم انجام دهم که هم درس بخوانم و هم زندگی ام را بگذرانم، مشاور املاکی بود. چون تازه هم ازدواج کرده بودم نمیتوانستم بدون پول بگذرانم.
به املاک دلتا در جردن رفتم و آن زمان روزانه در سربالایی های جردن، حدود 17 کیلومتر راه میرفتم. این کار برایم سخت بود اما درآمد خوبی داشتم. کم کم چند قرارداد نوشتم و به امنیت مالی اولیه رسیدم.
از طرفی من از سال 89 در بورس فعال بودم. فولاد مبارکه به فرزندان کارمندان برای شاگرد اول شدن، سهام فولاد میداد. از آنجا کم کم بورس را یاد گرفته بودم.
در بورس فعالیت داشتم اما به صورت محدود. از سال 91-92 که وارد دانشگاه شدم کمی حرفه ای تر و با تحلیل جلو رفتم. جو جامعه هم به سمت بورس میرفت و آن زمان در حوزه اقتصاد مطالعه ازاد داشتم. حتی مطالب مختلف و مقالات را در رسانه های مختلف به عنوان یک تحلیلگر و دوستدار اقتصاد مینوشتم.
کم کم به سراغ علاقه ام رفتم و وارد کارگزاری بورس شدم و توانستم رزومه خودم را بسازم و از بورس پول دربیاورم. سال 99 که اوضاع بورس بد شد دیدم باید یک کاری انجام دهم. آن زمان شیاد های بورسی و سیگنال فروشان و کسانی که میخواستند به هر قیمتی پولدار شوند، خیلی سر مردم کلاه میگذاشتند.
یعنی سال 99 از دو طرف مردم ضربه خوردند. یکی از دولتمردان و دیگری از خود آدم هایی که تارگت های شاخص 8 میلیونی میدادند!
کم کم از آن موقع بود که ایده اکوتوپیا به ذهنم رسید و تلاش کردم آن را بسازم.
الان اکوتوپیا پرشنونده ترین پادکست اقتصادی است و دوست داریم روزی پرشنونده ترین پادکست فارسی شود.
اکوتوپبا قرار نیست صرفا به یک پادکست اقتصادی محدود شود؛ قرار است کارهای بزرگی کند از جمله این که قرار است سایت بسیار گسترده تر شود و اموزش های اقتصادی بسیاری داشته باشیم. با افراد معتبر و خوش نامی که حرفی برای گفتن دارند نیز همکاری کنیم. در کنار این که هدف بزرگتر ما این است که سواد اقتصادی را بین کودکان و نوجوانان و کسانی که میخواهند تازه وارد کار شوند افزایش دهیم.
این هدف نهایی ما است. چون این افراد اگر در این سن و سال بفهمند ساز و کار اقتصاد چیست، هم در زندگی فردی و هم در جامعه میتواند اثرات بزرگتری داشته باشد.
اگر هم تا الان شروع نکردیم به خاطر این است که حوزه کودک و نوجوان بسیار حوزه سختی است و ما بیشتر از 1 سال است مطالعه میکنیم چطور این کار را انجام دهیم. با روانشناسان و متخصصین مختلف جلسات زیادی داریم تا بتوانیم این کار را پیش ببریم.
اکوتوپیا یک آرمانشهر اقتصادی است و تلاش میکنیم آن را بسازیم.