کتاب «معجزهی دویدن» که در سال 2019 منتشر شد، به واکاوی تاثیرات ویرانگر اختلالات اضطرابی پرداخته و نشان میدهد که چگونه ورزش میتواند در درمان این اختلالات موثر باشد. این خلاصه کتاب، همچنین به بررسی تجربیات شخصی بلا مکی، نویسندهی کتاب، در زمینهی مبارزه با مشکلات سلامت روان میپردازد و سفر او به سوی بهبودی را شرح میدهد.
بلا مکی نویسنده و روزنامهنگار است. او پیش از نگارش اولین کتاب خود با عنوان «معجزهی دویدن»، برای روزنامهی گاردین، مجلهی ووگ و Vice مینوشت.
ذهن و جسم خود را در وضعیتی سالم و پویا حفظ کنید.
بسیاری از ما با نشانههای اضطراب آشنایی داریم: کف دستهای عرق کرده، ضربان قلب سریع و ذهنی که درگیر چرخهای بیپایان از افکار منفی است. اما زمانی که اضطراب به حدی شدید میشود که زندگی ما را مختل میکند، چه باید کرد؟ چگونه میتوانیم به بهبود خود کمک کنیم؟ همانطور که در این کتاب خواهید دید، پاسخ میتواند به سادگی دویدن باشد.
این کتاب، که دربردارندهی خاطرات شخصی تکاندهنده و همچنین اطلاعات پایهای دربارهی سلامت روان است، به بررسی مشکلات سلامتی که نویسنده را تا مرز ناامیدی کشاند و چگونگی نجات او از این وضعیت به کمک یک برنامهی ورزشی ساده میپردازند. این کتاب، سرشار از بینشهای عمیق، پژوهشهای علمی و داستانهای الهامبخش، ما را به داشتن تحرک بدنی و آغاز دوباره زندگی فرا میخوانند. در این کتاب، شما با تاثیر دویدن بر مغز، موانع نامرئی که ما را از ورزش باز میدارند و تاثیر طبیعت بر خلق و خو آشنا خواهید شد.
هشدار: برخی از مطالب این خلاصهها حاوی موضوعات حساس یا محرک مرتبط با خودآزاری هستند.
بلا مکی تنها هشت ماه پس از ازدواجش توسط همسرش رها شد. بعد از جدایی همسرش، بلا در حالی که قلبش از غصه لبریز بود، بر روی زمین افتاد. او میدانست که در نهایت باید بلند شود و بر این آسیب روحی غلبه کند؛ مانند هر فردی که تجربهی یک رابطهی نافرجام را پشت سر گذاشته است. اما موضوع این بود که بلا با دیگران فرق داشت.
از همان دوران کودکی، بلا به شدت مضطرب بود. هر چیزی او را میترساند؛ از نقاشیهای سورئال گرفته تا قطعات موسیقی خاص و حتی صدای خودروها. دل درد و درد قفسهی سینه، از علائم همیشگی نگرانی او بود. در مهمانیهای مدرسه، وحشتی شدید وجودش را فرا میگرفت؛ به نظر میرسید که چیزی درست نیست.
هنگامی که بلا به دبیرستان رفت، رفتارهای عجیبی از خود بروز داد. هر زمان که فکر ترسناکی به ذهنش خطور میکرد، برای رهایی از آن، آب دهانش را قورت میداد، پلک میزد یا به زمین تف میانداخت. او همچنین به خودش آسیب میرساند. او نه تنها پوستش را تا جایی که خونریزی کند میکند، بلکه موهایش را نیز میکشید؛ وضعیتی که به نام تریکوتیلومانیا شناخته میشود. حتی امروزه به عنوان یک فرد بالغ، جای زخمهایی از کندن مو بر روی پاهایش دارد.
او تمام این کارها را برای مقابله با اضطراب شدیدش انجام میداد. اما، جای تعجب نیست که این استراتژیهای مقابلهای موثر نبودند. در عوض، اوضاع بدتر شد. او شروع به تجربهی تجزیهی هویت کرد؛ علامتی وحشتناک از اضطراب که باعث میشود فرد مبتلا از محیط اطراف خود جدا شود. هنگامی که بلا دچار تجزیهی هویت میشد، دنیای اطرافش به طرز وحشتناکی مخدوش به نظر میرسید. رنگها زننده به نظر میرسیدند و احساسی مانند وجود لایهای از پلاستیک حبابدار بین او و واقعیت داشت. گاهی اوقات، وقتی تجزیه واقعاً شدید بود، نمیتوانست چهرهی خود را در آینه تشخیص دهد. این وضعیت باعث میشد که همه چیز صحنهسازی شده و جعلی به نظر برسد؛ گویی دوستان و خانوادهاش بازیگرانی در یک نمایش بودند.
هنگامی که بلا نوجوان بود، حملات پانیک را نیز تجربه کرد. در تلاشی برای احساس امنیت، شروع به اجتناب از مکانهایی کرد که باعث وحشت او میشدند. اما با گذشت سالها، این به معنای آن بود که او نمیتوانست از بیشتر مناطق شهری که در آن زندگی میکرد، یا به فروشگاههای محلی یا حتی به نزدیکترین پارک خود برود. زمانی که بلا ازدواج کرد، از همه چیز اجتناب میکرد؛ از هواپیما گرفته تا بزرگراهها، آسانسورها و مترو. در ادامه، نگاهی دقیقتر به بیماریهایی خواهیم داشت که باعث انزوای بلا شده بودند.