این کتاب (2018) به بررسی فاشیسم هم به عنوان یک پدیده تاریخی و هم به عنوان یک تهدید در عصر کنونی میپردازد. این کتاب عوامل منجر به تشکیل دولتهای فاشیستی و همچنین نقاط مشترک بین آنها را بررسی میکند، در عین حال به شهروندان در مورد فاشیسم هشدار میدهد. چرا که حتی امروزه، دلایل زیادی برای نگرانی در مورد آینده دموکراسی وجود دارد.
مادلین آلبرایت، یک پناهجوی اهل چکسلواکی، در ایالات متحده بزرگ شد و در نهایت دیپلمات شد. در دوران ریاست جمهوری بیل کلینتون، او به عنوان سفیر ایالات متحده در سازمان ملل متحد خدمت کرد و بعدها اولین وزیر امور خارجه زن آمریکا شد. او همچنان در سیاست فعال است و اکنون در دانشگاه جورج تاون تدریس میکند.
علائم هشدار دهنده فاشیسم را درک کنید.
مادلین آلبرایت در کتاب فاشیسم، توضیح میدهد که چگونه دموکراسیهای پایدار میتوانند به رژیمهایی فاشیستی تبدیل شوند. او بررسی میکند که آیا همین روند میتواند ایالات متحده آمریکا، یک سرزمین آزاد، را تهدید کند. با استفاده از مثالهای تاریخی و معاصر، این کتاب بررسی میکند که فاشیسم چیست و چگونه شکل میگیرد.
فاشیسم. این کلمه را زیاد شنیدهاید. این کلمه گاهی برای افسران پلیس استفاده میشود. در روزنامهها، به فمینیستها فاشیست میگویند. در جای دیگر، ممکن است گیاهخواران یا بوروکراتها به این اسم خوانده شوند. ولی این کلمه چه معنایی دارد؟ فاشیست کیست؟
فاشیسم از نظر ایدئولوژیک و تئوری مبهم است و میتواند شامل سیاستمداران راست و چپ باشد.
در ایتالیای دهه 1920 به عنوان یکی از کانونهای اولیه فاشیسم، فاشیستهای چپی وجود داشتند که برای حکومت دیکتاتوری به نفع طبقه کارگر تلاش میکردند. فاشیستهای راست یک دولت اقتدارگرا که در آن دولت و شرکتها با هم همکاری نزدیک دارند، میخواستند. در آلمان، ناسیونال سوسیالیست یا همان نازیها وعده افزایش حقوق و آموزش بهتر را با تبلیغات ضدیهودی خود ترکیب میکردند. امروزه، دولتهایی که گرایشهای فاشیستی دارند در سراسر طیف ایدئولوژیک، از سوسیالیسم در ونزوئلا تا محافظهکاران ملیگرا در مجارستان، گسترده شدهاند. بنابراین اینکه فاشیست کیست، سوال ما نیست. پرسیدن اینکه فاشیسم چه ویژگیهایی دارد بسیار آموزندهتر است.
فاشیسم قدرت خود را از یک جمعیت ناراحت یا عصبانی میگیرد، این خشم میتواند ناشی از جنگ، از دست دادن سرزمین، از دست دادن غرور ملی یا از دست دادن شغل، یا حتی ترکیبی از همه این عوامل باشد.
موفقترین رهبران فاشیست دارای کاریزمایی هستند که به آنها امکان میدهد به شکل عاطفی با مردم ارتباط برقرار کنند و خشم عمومی را به احساس همبستگی و هدفی گروهی تبدیل کنند. فاشیستها پس از به دست گرفتن قدرت، با کنترل اطلاعات، قدرت را تثبیت می کنند.
رژیم هیتلر با بیرحمی تبلیغ میکرد. کتاب نبرد من هیتلر مانند کتاب مقدس خوانده میشد، در حالی که سخنرانیهای رادیویی به فوهرر اجازه میداد تا سخنرانی خود را به طور همزمان به 80 میلیون نفر برساند. امروزه، دولتهای اقتدارگرای مانند روسیه و ترکیه اطلاعات نادرست را به صورت آنلاین پخش میکنند و به دنبال خفه کردن رسانههایی هستند که از آنها انتقاد میکنند. یک فاشیست معمولاً ادعا میکند که به نمایندگی از کل یک ملت عمل و صحبت میکند و خط تقسیمی بین خود و دشمنان، مثل یهودیان در آلمان نازی یا خائنین طبقاتی در روسیه شوروی، ترسیم میکند.
سرانجام، رهبران فاشیست انتظار دارند که مردم از آنها حمایت کنند. برخلاف دیگر مستبدان، آنها در برخورد با مردم محتاط نیستند و سعی نمیکنند جامعه را آرام کنند. در عوض، آنها تلاش میکنند تا مردم را تحریک کنند. در فصل بعد، نگاهی به چگونگی به قدرت رسیدن فاشیست میاندازیم.