بدترین آفتی که میتواند برای یک جامعه اتفاق بیوفتد، تورم است. البته توجه کنید تورم صرفا باعث بد شدن شرایط اقتصادی نمیشود؛ تورم روی اخلاق هم تاثیر دارد. هم اخلاق سیاستمداران و هم اخلاق مردم. تورم انگیزه فساد را برای سیاستمداران بوجود می آورد.
همینطور باعث میشود اخلاق در دل جامعه از بین رود و آدمها به هم رحم نکنند.
هیچ چیز نمیتواند به اندازه تورم بنیان های اخلاقی و اقتصادی یک جامعه را از بین ببرد.
نکته مهمی که وجود دارد این است که تورم با دستور و وعده وعید و رشوه و بگیر و ببند هم جواب نمیده.
اقتصاد راه خودش رو میره و هیچکس در طول تاریخ نتوانسته با دستور تورم را کنترل کند.
اگر هم نگاهی به تاریخ کشورهایی بیندازیم که تورم را کنترل کرده اند، میبینیم ابزار دستور و بگیر و ببند نبوده. اصول اقتصادی بوده که باعث کنترل آن شده است.
تورم از دوران چاپ پول کاغذی شروع شد. تا قبل از آن، مردم مبادلات کالا با کالا انجام میدادند. طبیعتا در این صورت تورمی ایجاد نمیشود.
ولی وقتی مزه چاپ پول بدون پشتوانه زیر دهن سیاستمداران رفت، باعث شد تورم شکل گیرد.
در این اپیزود راجع به همین صحبت میکنیم.
میخواهیم به حدود ۲۵۰ سال قبل برگردیم و یک داستان تاریخی را از فرانسه تعریف کنیم که به طرز عجیبی شبیه ماست.
دورانی که تورم در فرانسه بالا رفت و دولت هر ابزاری استفاده کرد نتوانست شرایط را کنترل کند. از وعده وعید و توصیه های اخلاقی تا استفاده از گیوتین و گردن زدن مردم.
دورانی که سیاستمداران فرانسه فکر میکردند نیروهای اراده و ایمانشان میتواند قواعد اقتصادی را عوض کند؛ اما خب اقتصاد راه خودش را میرود.
منبع اصلی این اپیزود کتاب تورم و اخلاق است که به فارسی هم ترجمه شده است.
شرایط مالی فرانسه در سالهای اول انقلاب یعنی سال ۱۷۸۹ خیلی بد بود. کل مملکت را رکود فرا گرفته بود در این حالت تصمیمات سیاست مداران باید کاملا عاقلانه باشد تا بتوانند کاری کنند اعتماد به بازارها برگردد. آنجاست که مردم میتوانند اعتماد کنند و سرمایهشان را وارد کنند و از چرخه رکود خارج شوند.
اما این سیاست بلند مدتی است. سیاستمداران عموما دید کوتاه مدت دارند.
کمتر پیش می آید عواقب کارهایشان را بلند مدت بررسی کنند.
راهی که به ذهنشان رسید، پول کاغذی بود. در آن دوران همه از کمبود پولی که از فلزات ارزشمند ضرب میشد شکایت داشتند.
اینجا بود که ایده پول کاغذی مطرح شد. اول در حد یک شوخی بود. اما کم کم جلو رفت و این بحث جدی شد.
تا جایی که سال ۱۷۹۰ در مجلس شورای ملی فرانسه این بحث مطرح شد. وقتی همه گفتند پشتوانه این پول چه باشد، راهکار این شد که طمینهای کلیسا مصادره شود و پول کاغذی به پشتوانه این زمینها چاپ شود.
صبیعتا اینجا عده ای موافق و مخالف بودند. در همان دوران هم عده ای تذکر میدادند وقتی بخواهیم پول کاغذی چاپ کنیم، دولت دستش باز میشود هرچقدر خواست پول بدون پشتوانه چاپ کند و کسی هم نفهمد.
اما موافقین طرح میگفتند این راحتترین راه برای خروج از رکود اقتصادی است. وقتی پول کاغذی وسط بیاید حمل و نقل پولها راحتتر میشود و مبادلاتبیشتر میشود و رونق در اقتصاد شکل میگیرد.
ولی در نهایت، مدافعان پول کاغذی جریان را برنده شدند. اول قرار شد اسکناسهای ۱۰۰۰؛ ۲۰۰ و ۳۰۰ لیری چاپ کنند که طبیعتا این پولها به درد کارهای روزمره مردم نمیخورد. فقط میتوان از ان برای خرید زمینهای کلیسا استفاده کرد. زمان زیادی نگذشت که عموم مردم درخواست پول کاغذی داشتند و این عامل باعث شد اسکناس های بیشتر چاپ شود و محبوبیت پول کاغذی کم کم بالا رود.
تاجایی که به پشتوانه زمینهای کلیسا ۴۰۰ میلیون لیر اسکناس چاپ کردند که عموما اسکناسهای خرد و کوچک بود.
گفتیم در آن زمان سکه هایی که دارای ارزش ذاتی بودند مثل طلا و نقره و مس خیلی رواج داشت و اینها وسیله مبادله کالاها بودند؛ ولی در فضای رکودی مردم این سکه های ارزشمند را بیرون نمی آوردند و از آنها استفاده نمیکردند. یکی از عللی که اسکناس کاغذی آنقدر محبوب شد همین بود.
البته عامل مهم دیگری هم تاثیر داشت؛ مردم فرانسه سالهای سال ظلم روحانیت کلیسا را تحمل کرده بودند. پس بدشان نمی آمد ابزاری مثل پول کاغذی وجود داشته باشد که بتوانند بوسیله آن زمینهای کلیسا را مصادره کنند.
این از یک طرف بود، دولت فرانسه هم از طرف دیگر استدلال میکرد با این کار اقتصاد تحریک میشود و رونق میگیرد.
اقتصاددان های دولت فرانسه معتقد بودند خلق نقدینگی، باعث رونق اقتصادی میشود.
حالا به عقب فلش بک میزنیم و داستانی از ۷۰ سال پیش را تعریف میکنیم.
حدود ۷۰ سال قبل از این ماجرا، فرانسه، یک تجربه تاریخی مشابه این ماجرا برایش اتفاق افتاد. شخصی به نام جان لاو، سهام میسیسیپی را فروخته بود. سهامی که در ارزشش اغراق شده بود.
یعنی خیلی بالا تر از ارزش واقعی اش فروخته شده بود.
هرچند کل بدهی فرانسه با فروش این سهم تامین مالی شد اما وقتی مردم متوجه ارزش واقعی این سهام شدند، قیمت سهام افت شدیدی کرد و ده ها هزار نفر به خاک سیاه نشستند و سرمایه شان را کامل از دست دادند.
بعد از ابن اتفاق هم جان لاو از فرانسه فرار کرد.
به داستان خودمان برگردیم.
این قسمت را گفتیم که بدانیم خلق نقدینگی و چاپ پول کاغذی در شرایطی اتفاق می افتاد که هنوز هم آدمهایی از دوران جان لاو زنده بودند ولی یک اتفاق اینجا افتاد. کسانی که هشدار میدادند با این انتشار پول کاغذی دوران جان لاو نباید تکرار شود، استدلالهای منتقدینشان این بود که اگر ملتی قرار است از پس کنترل پول بربیاید، فرانسه است. انها میگفتند هر لیر از این پول؛ پشتوانه زمینهای کلیسا را دارد. پس امکان ندارد اشتباهی صورت بگیرد!
حالا که پول کاغذی جا افتاد دولت اقدام دیگری انجام داد. دولت به پولها بهره میداد که مردم انگیزه داشته باشند آنها را پیش خودشان نگه دارند و نخواهند آنها را در بازار آورند که تورم شکل گیرد.
برای این که حس ملی مردم را تحریک کنند عکس پادشاه را هم وسط اسکناس کوبیدند. اینجا بود که همه مسئولین از مجلس و دولت به مردم تبریک میگفتند این اقدام بزرگی در اقتصاد است.
شور و شوقی به پا بود که این اقدام جدید قرار است رونق خوبی به بازار آورد.
اولش هم خزانه دولت پر شد، بدهی هایش را پرداخت کرد، بازار اعتبار گرم شد، به راحتی وام میدادند و وام میگرفتند. واقعا مشکلات اقتصادی تا حد خوبی حل شد.
آمل این ماه عسل دولت خیلی زود تمام شد و آنجا بود که کم کم فاجعه داشت شکل میگرفت.
هرچند اول کار شرایط اقتصادی بسیار خوب شد؛ ولی صرفا یک محرک کوتاه مدت بود. در بلند مدت داشت فاجعه خلق میشد. یعنی فقط پنج ماه طول کشید که دولت همه آن پول را خرج کرد.
اینجا دوباره دولتمردان تصمیم به چاپ پول گرفتند. اینجا بود که اقتصاددانهای منتقد به این سیاست شروع کردند صحبت کردن.
منتقدین میگفتند پول کاغذی منبع فساد است و موجب گمراهی میشود. مثل یک وامی است که به یک سارق مسلح به نام دولت داده میشود.
کم کم افراد مختلف این هشدار را میدادند اگر دست به چاپ پول بزنید چه فاجعه ای رخ میدهد. اما سیاستمداران مردم را قانع میکردند که مشکلی پیش نمی آید.
بحثهای زیادی شکل گرفت. سیاستمداران مختلف بحث و مناظره میکردند.
رفراندوم برقرار کردند. ۲۴ شهر مخالف انتشار پول کاغذی جدید بودند و فقط ۷ شهر موافق بودند.
اینجا بود که دولت وارد شد. سخنرانان مختلف را به شهرهای مختلف فرستاد تا به مردم ویژگی های پول کاغذی را بگویند و این سخنرانان حرفه ای با رویا فروشی، اکثر مردم را قانع کردند که چاپ پول کاغذی به نفع انهاست.
جریان به نفع دولت شکل گرفت. دولت مردم و اقتصاددان ها و مسئولین را قانع کرده بود که باید پول چاپ کنیم و چاپ کردند.
ظرف پدت کوتاهی ۱۶۰ میلیون لیره کاغذی دیگر چاپ شد.
این پولهای کاغذی سکه ها را ناپدید کردند. کم کم وسیله مبادله بطور کامل همین پولها شد. حجم پولها افزایش یافته بود ولی قدرت خرید مردم تغییر نکرده بود و اینجا مردم که میدیدند ارزش پولهای کاغذی درحال سقوط است و از طرفی سکه های طلا و نقره و مسی که دارند ارزششان حفظ شده است، آن سکه ها را به عنوان دارایی پیش خود نگه میداشتند و همین عامل باعث شد دولت دست به چاپ پول بیشتری بزند چون تقاضا برای پول کاغذی شدت یافته بود.
حالا دیگر بدون اینکه کسی مخالفت جدی کند، دولت به راحتی پول بیشتری چاپ میکرد.
دولتمردان فرانسه از این اتفاق سرخوش بودند. پول جدید بدون پشتوانه چاپ میکردند و با این کار ارزش پول کاغذی مردم را کمتر میکردند. هرچه ارزش پول کاغذی مردم کمتر میشد و تورم هر روز افزایش میافت، دولت مردان علت اصلی تورم را چاپ پول جلوه نمیدادند؛ سعی میکردند حواس مردم را به چیزهای دیگر پرت کنند.
مثلا یکسری گفتند علت تورم روستایی هایی هستند که دانش ندارند و باید دانش اینها را تقویت کنیم که چطور خرج کنند.
یک روزنامه نزدیک به دولت نوشت که: این کم شدن ارزش پول ملی تا وقتی است که دولت دلالان را اعدام نکند. اگر اعدام کند این تورم کنترل میشود.
اما در عین حال این صحبتها، سکه های طلا و نقره و مس مردم گرانتر میشد. با موجی هم که راه انداخته بودند مردم نمیدانستند علت اصلی تورم چیست.
مطالبه گری های اشتباه شکل گرفت و افکار عمومی به این سمت رفت که باید تاجران را اعدام کنیم چون مسبب وضع موجود هستند.
یکسری از دولتمردان انگشت اتهام را به سمت عوامل خارجی برده بودند. یعنی میگفتند انگلیس باعث شده تورم در فرانسه شکل بگیرد.
علت اصلی تورم چاپ پول بدون پشتوانه بود. گفتیم انتشار پول کاغذی در کوتاه مدت بازار را تحریک کرد و رونق به اقتصاد بازگشت اما زود تورمی شکل گرفت که شرایط اقتصادی را بی ثبات کرد. در این شرایط تورمی، ثبات اقتصادی نبود و کارخانه ها تعطیل میشدند. در یک شهر کوچک هزاران کارگر بخاطر تعطیلی کارخانه بیکار میشدند.
دولت باز هم زیربار نمیرفت که علت اصلی تورم خلق نقدینگی است. کارهای مختلف میکرد. مثلا مالیات سنگین روی اجناس خارجی بست و عوارض گمرکی را بالا برد. اما فایده نداشت. مردم در موج تورم به این فکر میکردند که پول کاغذی خود را با کالاهای فیزیکی با دوام جایگزین کنند تا قدرت خریدشان کم نشود. و اینجا بود که کم کم فاجعه شکل گرفت.
در این فضا سرمایه داران میترسیدند کسب و کار راه بیندازند. فعالیت اقتصادی ضربه جدی خورده بود.
تجارت رسما مرده بود. قماربازی و دلالی حای کارهای اقتصادی را گرفته بود و قیمتها لحظه ای بالا میرفت. تعداد بیکاران بیشتر شده بود و جرم و جنایت در جامعه هم بالاتر رفته بود. دستمزدها کمتر میشد و قدرت خرید مردم کاهش پیدا میکرد و این یعنی یک فلاکت به تمام معنا.
مردم فرانسه سعی میکردند همه چیز را نگهداری کنند غیر از پول نقد. چون ثبات نداشت و ارزشش لحظه ای کم میشد.
در نظر بگیرید شرایط طوری شده بود که هرروز پول بیشتری به جیب فقرا میرفت ولی در عین حال قدرت خریدشان کمتر میشد.
در این شرایط فساد لحظه به لحظه بیشتر میشد.
شرایط اقتصادی هرروز بدتر میشد. این شرایط، بی بند و باری و فساد ایجاد کرده بود. تورم یکی از منابع اصلی ایجاد فساد است. همیشه در شرایط تورمی افرادی وجود دارد که ذینفع شرایط بد باشند. این افراد چون سودهای نجومی میبرند، سعی میکنند به هر طریقی شده قوانین را به نفع خود تغییر دهند و این یعنی قانونگذار های فرانسه رسما فاسد شده بودند.
فارغ از اثرات اقتصادی چاپ پول و تورم، اثرات اخلاقی خیلی شدیدتر بود. وضعیت واقعا نگران کننده شده بود. تورم اخلاق را در جامعه از بین میبرد؛ هم در سیاستمدار و هم در مردم.
این شرایط تورمی باعث شده بود که مردم باور کنند آدمهای صادق و کاردرست دیگر وجود ندارند. تقاضا برای وام زیاد شده بود. آدمها میدانستند هرچقدر وام بگیرند، در تورم سود بیشتر میکنند.
طبیعتا وام گرفتن، سود داشت.
ادمها وام میگرفتند و با آن وام سعی میکردند املاک کلیسا را از دولت بخرند. چند قسط وام را میدادند و مابقی اقساط به خاطر تورم بالا، رسما رقمی نبود. پس کسانی که وام میگرفتند سود بالایی میبردند.
برنده اصلی این شرایط تورمی بدهکاران بودند.
همه اینها در شرایطی بود که دولت هرروز پول بیشتری چاپ میکرد. در سال ۱۷۹۱ دولت مجوز انتشار ۲میلیارد و ۱۰۰ لیره جدید را گرفت. توجه کنید اولین بار که پول کاغذی منتشر کرد فقط ۴۰۰میلیون لیره بود.
حالا حدود ۱ سال گذشت و دولت ۲میلیارد و ۱۰۰ لیره پول چاپ کرد.
ارزش این اسکناسها لحظه ای کم میشد. طوری که اسکناسی که ۱۰۰ لیر ارزش داشت در ۱ سال بعد به ۵۲ لیر رسید. اما دولت بازهم پول جدید چاپ کرد. بیکاری بحرانی شده بود.
در این شرایط تنها راهی که دولت میتواست کارگران بیکار را از گرسنگی نجات دهد این بود که آنها را استخدام ارتش کند.
دولت اینجا باز هم سعی میکرد کارهای عجیب کند؛ بدون اینکه بخواهد مشکل را از ریشه حل کند. شروع کرد به قانون های عجیب گذاشتن. مثلا یکی از قوانین این بود که ثروتمند ها باید به دولت وام دهند اما نکته این بود که در شرایط تورمی فرار سرمایه اتفاق می افتاد. یعنی ثروتمندان پولشان را از کشور خارج کرده بودند و به جایی برده بودند که امنیت سرمایهشان حفظ شود یا به عبارت بهتر ثروت خودشان را از دست دولت مخفی کرده بودند.
پس این طرح شکست خورد.
یا دیگر قانون این بود که کالاهای اساسی که فقرا استقاده میکنند قیمتش باید حداکثر ۳۰ درصد افزایش پیدا کند. بیشتر از آن اجازه افزایش ندارد.
مشخص است در شرایط تورمی این طرح بیشتر شبیه یک شعار و شوخی بود.
در آن شرایط سیاستمداران اقتصاددان ها را مسخره میکردند و میگفتن اقتصاد علم نیست.
یعنی هرچقدر اقتصاددان ها هشدار میدانند که تثبیت قیمتها و قیمت گذاری دستوری در این شرایط کار را بدتر میکند، دولتمردان بازهم کار خودشان را میکردند.
سیاست تثبیت قیمت کالاهای اساسی را پیش بردند و این کارشان تنها اثری که داشت این بود که کالاهای در مدت کوتاهی از بازارها غیب میشدند.
در نظر بگیرید در تورم بالا، یکسری کالاها ارزان است. چه اتفاقی می افتد؟ آدمها هجوم میبرند آن کالا را میخرند و انبار میکنند.
اینجا دولت گام بعد را برداشت. از گیوتین استفاده میکرد. یعنی فروشنده هایی که از قیمت مصوب گرانتر میفروختند را گردنشان را میزد. هرکس طلا و نقره معامله میکرد ۶ سال زندانی میشد. هر کس اسکناس را قبول نمیکرد دفعه اول جریمه مالی میشد و دفعات بعد حکم مرگ داشت. این سختگیری های دولت آنقدر بالا گرفته بود که حتی قانونی گذاشتند که هرکس در یک معامله قبل از توافق نهایی بپرسد که بهای معامله را قرار است با چه پولی به من بدهی، حکمش اعدام است.
دولت فرانسه تلاش میکرد ارزش پول کاغذی را با مجازات مرگ حفظ کند. اما دولتمردان نمیدانستند اقتصاد از مجازات مرگ هم نمیترسد؛ اقتصاد با کسی شوخی ندارد. هیچکس هم با هیچ قدرتی نمیتواند جلوی آن بایستد.
هرچقدر دولتمردان سعی میکردند سختگیری های بیشتری کنند، تورم لحظه به لحظه بیشتر میشد.
حتی کار به حایی رسید که دارایی های خیالی که قرار بود فرانسه در جنگهای آینده اش بدست اورد، پشتوانه پول محسوب میشد.
دولت فرانسه برای جلوگیری از تورم کارهای دیگر هم کرد. یکی از این کارها مصادره اموال کسانی بود که بعد از انقلاب فرانسه از کشور رفته بودند.
نکته جالب اینجا بود که هیچکدام از این سیاست ها جوابگو نبود و دولت با این کارها فقط بی اعتمادی را در جامعه افزایش داد.
شرایط طوری شد که کالا ناپدید شدند. کشاورزان حاضر نبودند محصولشان را با قیمتی که دولت میگفت وارد بازار کنند.
کم کم قحطی شکل میگرفت. حالا دورانی رسید که پول در گردش جامعه به ۷ میلیارد لیره رسید بود و کمتر از چند ماه بعد این پول به ۱۴میلیارد رسید.
مردم برای حفظ ارزش پول هر جنس بادوام را میدیدند میخریدند. زندان و گیوتین نمیتوانست آنها را بترساند.
این یعنی هیچ چیز جلودار روند اقتصادی نیست.
برای درک بهتر تورم، بد نیست بدانید سال ۱۷۹۵ فقط طی ۶ ماه قیمت هر سکه طلا ۸ برابر شد.
کالاهای مصرفی افزایش بیشتری هم داشتند. مثلا یک کیسه آرد در ۱ سال، ۱۶۳ برابر شده بود.
گرانی از یک طرف، از طرف دیگر کارگران بیکار شده بودند و سطح دستمزدها هم پایین آمده بود.
ثروتمندان که پول داشتند هم طبیعتا پول کاغذی را به کالای بادوام تبدیل میکردند اما قشر ضعیف جامعه فقط صاحب کاغذهای بی ارزش بودند.
این سیستم اقتصادی بهم ریخته باعث شده بود اشتباهات سیاسی هم شدت گیرد و سیاستمداران خیلی خشنتر رفتار کنند. کسانی روی کار آمدند که هیچ سررشتهای از سیاست نداشتند.
کسانی کهتنها هنرشان این بود که مردم را گیوتین بزنند.
کسانی که تنها راه جبران مخارج دولت را فقط چاپ پول میدانستند.
برای اینکه درک کنید نقدینگی چقدر زیاد بود بد نیست بدانید در دسامبر سال ۱۷۹۵، یعنی دقیقا ۵ سال بعد از انتشار اولین پول کاغذی، حجم پول در گردش به ۴۰ میلیارد لیره رسیده بود. این درحالی بود که روز اول قرار بود فقط ۴۰۰ میلیون لیره تولید کنند.
به عبارت بهتر نقدینگی ور این ۵ سال ۱۰۰ برابر شده بود. شرایط واقعا بد شده بود.
دولت سعی کرد حجم نقدینگی را در اقتصاد کم کند.
و اقدام مهمی که در این زمینه انجام داد این بود که از مردم وام اجباری بگیرد. و وقتی با اینکار بدهی های دولت بالا رفت و نتوانست بدهی اش را پرداخت کند اعلام کرد دو سوم بدهی اش را به اوراق قرضه میدهد و درباره یک سوم باقی مانده هم بعدا تصمیم میگیرد.
آنجا دیگر شرایطی بود که همه به خاک سیاه نشستند. قیمتها روز به روز افزایش میافتند.
این شرایط بد اقتصادی، باعث شد یک اقلیت ثروتمند تازه به دوران رسیده سنگدل به وجود آید که یه بقیه مردم نگاه از بالا به پایین داشته باشند و تجملات خودشان و زندگی لوکسشان را در چشم مردم کنند. فرانسه در لین شرایط بد پول کاغذی را کنار گذاشت.
ولی ۱۰ سال طول کشید تا فلاکت این سیاست غلط کمی بهتر شود. و ۴۰ سال کامل طول کشید تا صنعت و تجارت بتواند به شرایط قبل خود بازگردد.
نکته ای که باید توجه کنیم این است که تورم بدترين آفت یک اقتصاد است. تورم فقط باعث فقر و ایجاد شرایط بد نمیشود؛ بلکه اخلاق را از بین میبرد و باعث میشود شهوت پول بیشتر جایگزین رضایت از یک سود معقول شود.
تورم باعث میشود دید مردم کوتاه مدت شود و مردم تسلیم لذت آنی و اسراف شوند.
اینجا هرچقدر هم توصیه اخلاقی کنید و انتظار وجدان از مردم داشته باشید هیچ تاثیری ندارد. تورم بالا باعث میشود خانواده دوستی و همنوع دوستی هم از بین رود.
جمله آخر را از اقتصاددان معروف آقای جان میناردکینز میگوییم: اگر میخواهید ملتی را نابود کنید؛ کم هزینه ترین، راحتترین و پنهانترین ابرار تورم است. یک تورم بلند مدت ایجاد کنید چرا که تورم آرام آرام تمام بنیان های اخلاقی و اقتصادی ملت را نابود میکند.
اقتصاد علم انگیزه هاست.اگر جرم و جنایت در جامعه بالاست بخاطر این است که انگیزه این کار ایجاد شده. اگر شرایط ثبات داشته باشد و تورم کم باشد، ادمها از راه درست پول در می آورند.
معرفی اپیزود تورم و اخلاق
بدترین آفت هر اقتصادی بدون شک، تورم های طولانی و بلند مدت است. ولی نکته اینجاست که تورم صرفا باعث شرایط بد اقتصادی و فقر و فلاکت نمیشود، تورم اخلاق را هم در یک جامعه از بین میبرد.
آقای جان مینارد کینز اقتصاددان مشهور میگوید: اگر میخواهیدملتی را نالود کنید کم هزینه ترین و راحت ترین روش ایجاد تورم است، در آن جامعه تورم بلند مدت ایجاد کنید، یک تورم بلند مدت باعث میشود بنیان های اخلاقی در یک جامعه نابود شود.
در این اپیزود داستان تاریخی از حدود 250 سال پیش را بیان میکنیم که اتفاقا بی ربط به روزگار امروز ما هم نیست!
فایل صوتی اپیزود 34
متن اپیزود تورم و اخلاق
منابع اپیزود 34
به زودی منابع اضافه می گردند ...