آرمان‌شهر اقتصادی
اپیزود شماره 67
فصل دوم

نامه‌ای به رییس جمهور

آخرین امید در عصر ناامیدی

کاور اپیزود شصت و هفتم پادکست اکوتوپیا - نامه‌ای به رییس جمهور

معرفی اپیزود نامه‌ای به رییس جمهور

نیاز به گفتن این موضوع نیست که شرایط ایران اصلا وضعیت خوبی ندارد و با بحران‌های زیادی مواجهیم. از اصول اقتصادی هم می‌دانیم که شرایط بد و بحرانی، صرفا فرصتی برای ذینفعان است. ذینفعان با قدرت و پولی که دارند هم اجازه حل این مسائل را نمی‌دهند.

هرکسی هم برای رفع مشکلات باید در حد توان خود با مشکلات مقابله کند. واقعیت اینجاست که ما توان مقابله با مافیا و ذینفعان را نداریم چرا که نه به اندازه این افراد پول داریم و نه قدرت!

شاید در این وضعیت تنها کاری که می‌توان انجام داد نوشتن نامه‌ای به رییس جمهور آینده ایران باشد تا به سهم خود کاری انجام داده باشیم.

قبول دارم و می‌دانم که بعید است این نامه اثر خاصی داشته باشد ولی این نامه را می‌نویسم چون نمیخواهم وقتی چند دهه بعد فرزندان و نوادگانم تاریخ دوران ما را می‌خوانند، ما را تحقیر و سرزنش کنند که چطور شما نفهمیدید چه بلایی قرار بود به سرتان بیاید.
نامه را می‌نویسم تا در آینده به آن‌ها بگویم ما گفتیم اما گوش شنوایی نبود.

فایل صوتی اپیزود 67

وقتی تاریخ  کشورهای مختلف را مرور می‌کنیم و به فاجعه هایی برمی‌خوریم که ناشی از سیاست‌های اشتباه بوده، به این سوال مهم برمی‌خوریم که واقعا در زمان تصمیم گیری هیچ متخصصی نبوده که سیاستمداران را از خطرات احتمالی تصمیمشان در آینده مطلع کند و مانع انجام این تصمیم اشتباه او شود؟  

مگر سیاستمداران در ادوار مختلف تاریخ مشاوران زیادی را دور و اطراف خود نداشتند؟ مگر وظیفه آن‌ها نبوده که تذکرات لازم را بدهند و بهترین راه را پیش روی آن سیاستمدار قرار دهند؟ پس چرا این همه اشتباه احمقانه در طول تاریخ از سیاستمدارن دیده‌ایم؟

واقعیت اینجاست که عموما دلسوزانی وجود داشته‌اند که در مواقع حساس تذکرات لازم را بدهند، عموما تمام تلاش خود را کرده‌اند تا از بروز یک فاجعه جلوگیری کنند. اما ذینفعان و چاپلوسان همیشه در صحنه حضور داشته‌اند و با ایجاد شبه علم، تمام تلاش خود را کرده‌اند تا حرف‌های درست شنیده نشود.

وظیفه اصلی شبه علم هم همین است. افراد مختلف که تریبون‌های نسبتا زرگی هم دارند یا در حلقه نزدیکان سیاستمداران هستند سعی می‌کنند عقاید اشتباهشان را به بقیه القا کرده و برای اثبات درستی حرف‌های غلطشان، دست به هر کاری می‌زنند. این افراد به حرف‌های غلطشان، لباس علمی می‌پوشانند تا به صحبت‌هایشان مشروعیت بدهند. 

این افراد علم را تحریف می‌کنند، وقایع تاریخی را برعکس و اشتباه جلوه می‌دهند یا به آزمایش‌ها و پژوهش‌هایی استناد می‌کنند که تا به حال نه انجام شده و نه اثبات. این افراد بدون هیچ رزومه علمی خاصی نوبلیست‌های اقتصاد را هم زیر سوال می‌برند.

البته این صحبت به این معنی نیست که صرفا افراد بی سواد این مدل کارها را انجام می‌دهند و با ایجاد شبه علم فضای علمی را مه آلود می‌کنند تا حرف‌های درست شنیده نشود. ذینفعان در بسیاری از مواقع برای استفاده از شبه علم به سراغ افرادی می‌روند که اتفاقا جایگاه علمی بالایی دارند(مثلا عضو هیئت علمی دانشگاه هستند) و اینجاست که گاهی می‌بینیم یک استاد دانشگاه حرفی غیر علمی بیان می‌کند در این شرایط عموم مردم و حتی سیاستمداران با استناد به روزمه علمی این شخص به این باور می‌رسند که حتما او درست می‌گوید.

ذینفعان عموما از دو ابزار مهم برای ایجاد شبه علم استفاده می‌کند: 

  1. بازی با مذهب و اعتقادات
  2. ایجاد ترس

مذهب خط قرمز بسیاری از افراد جامعه و سیاستمدارن است. برخی از شبه علمی‌ها، در قامت چهره‌های مذهبی نشان داده و تلاش می‌کنند با مقدس نشان دادن صحبت‌هایشان، دوقطبی ایجاد کنند که ما داریم درست میگیم و آن‌هایی که با عقاید ما مخالف هستند با مذهب مخالفت دارند(عموما در بین صحبت‌هایشان مثال‌های مذهبی می‌آورند و روایاتی نقل می‌کنند که عموما وجود ندارد)

از طرفی برای پیشبرد اهدافشان از ابزار ترس استفاده می‌کنند. این افراد تلاش می‌کنند که سیاستمداران را بترسانند. توهم توطئه مطرح می‌کنند و تصمیم گیران را می‌ترسانند که اگر فلان کار را انجام ندهی قدرت را از دست می‌دهی. صحبت‌های مخالف ما صحبت‌های نفوذی‌های اجنبی است که می‌خواهند اقتدار ما را دچار مشکل کنند.

واقعیت این است که همه سیاستمداران بد نیستند. اتفاقا بسیاری از آن‌ها افراد دلسوزی هستند ولی صندلی قدرت و وجود ذینفعان کاری می‌کند که مجبور شوند دست به تصمیم‌های اشتباهی بزنند. چه بسا سیاستمداران دلسوزی که در طول تاریخ داشته‌ایم که قبل از کسب قدرت، صحبت‌های درست می‌کردند و شعارهای قشنگی می‌دادند ولی بعد از به قدرت رسیدن در مسیری کاملا متفاوت به ضرر مردم کار کردند.

واقعیت اینجاست که من و امثال من قدرت مقابله با مافیا و ذینفعان را نداریم و تنها کاری که می‌توانیم بکنیم تذکر دادن و هشدار دادن است تا وقتی آیندگان در مورد تاریخ دوران ما می‌خوانند بدانند که ما هم امروز این مسائل را می‌دیدیم ولی توان مقابله نداشتیم.

در این مقاله می‌خواهیم در همین زمینه صحبت کنیم. می‌خواهیم نامه‌ای برای رییس جمهور بنویسیم تا هم در تاریخ بماند هم شاید به گوش ایشان برسد.

آقای رییس جمهور سلام

امروز پنجشنبه دهم خرداد ماه 1403 است و می‌خواهم به عنوان یک شهروند ساده که در این مرز و بوم زندگی می‌کند و شاهد شرایط سخت اقتصادی، اجتماعی، زیست محیطی و… است و دارد از این شرایط رنج می‌برد با شما صحبت کنم.

شجره نامه‌ام را بارها مرور کرده‌ام نه اجنبی هستم نه رگ و ریشه‌هایم به خارج از این مرز و بوم می‌رسد.

در همین دانشگاه‌های دولتی داخل کشور درس خوانده‌ام و تحصیلات خارج از کشور ندارم که تصور کنید تفکراتم از آن طرف نشات گرفته!

خوشبختانه نه آقازاده و ژن خوب هستم و نه تا به حال با هیچ جبهه و جناحی در هیچ دستگاه و نهاد سیاسی همکاری و ضد و بند نداشته‌ام.

این‌ها را برای این می‌گویم که بدانید صحبت‌هایم از جنس دلسوزی و دغدغه است و از هیچ جبهه و جناح داخلی یا خارجی ریشه نمی‌گیرد.

راستش نمی‌دانم از کجا شروع کنم و کدام صحبت را اول بیان کنم، از بحران آب بگویم یا بسته شدن دریچه جمعیتی؟ از دغدغه پدرم در مورد بحران صندوق‌های بازنشستگی بگویم یا از تنها شدن خودم به خاطر مهاجرت تک تک دوستانم؟

از بحران اکوسیستم استارتاپی بگویم یا از ورشکستگی صنایع مختلف از جمله خودرو؟

آقای رییس جمهور حال ایران خوب نیست. فرصت‌های بسیاری را در این چند دهه از دست دادیم. فرصت‌‌هایی که بعضا هم قابل جبران نیست.

آقای رییس جمهور لطفا در صحبت‌هایتان و شعارهای انتخاباتی از کلمه ما می‌توانیم استفاده نکنید، شعار ما می‌توانستیم شعار درست تری است.

بله ما می‌توانستیم

ما می‌توانستیم به عنوان دومین کشور ذخایر گاز طبیعی جهان، حداقل به اندازه قطر گاز صادر کنیم و جایگاه خودمان را در اقتصاد جهانی تثبیت کنیم ولی در کشور خودمان هم در فصل زمستان‌ با بحران گاز موجهیم و نمی‌توانیم حتی نیاز داخلی را تامین کنیم.

ما می‌توانستیم با این میزان ذخایر نفتی، همچون عربستان روزانه 4 میلیون بشکه نفت صادر کنیم و منابع زیادی بدست آوریم ولی به یک چهارم این عدد هم نرسیدیم.

ما می‌توانستیم با این همه جاذبه توریستی از اصفهان بیشتر از فلورانس، از شهرهای شمالی بیشتر از ترکیه، از یزد و شیراز بیشتر از مصر و یونان و از کیش و قشم بیشتر از دبی توریست جذب کنیم و درآمد زیادی بدست آوریم ولی نه تنها این کار را نکردیم بلکه مردم خودمان هم برای تفریح به سایر کشورها سفر می‌کنند و ارز زیادی سالانه خارج می‌شود.

می‌توانستیم ولی هیچ کدام این موارد را انجام ندادیم و فرصت‌ها را یکی پس از دیگری از دست دادیم.

آقای رییس جمهور می‌دانید اهالی اقتصاد نام دهه 90 را چه گذاشته‌اند؟ دهه سیاه و از دست رفته اقتصادی

ده سالی که رشد اقتصادی نزدیک به صفر و تورم به طور میانگین 27 درصد بود. دهه‌ای که ضریب جینی بالا رفت و رسما طبقه متوسط از جامعه حذف شد. نتیجه این دهه برای هم سن و سال‌های من این بود که خریدن خانه به یک رویای دست نیافتنی، امنیت شغلی به یک آرزوی محال و ازدواج کردن به یک ترس بزرگ تبدیل شد. این دهه می‌توانست دهه طلایی اقتصاد ایران باشد و بحران جمعیت دهه60 و 70 را به یک فرصت طلایی نیروی کار تبدیل کرد. 

راستی از برنامه هفتم توسعه خبر دارید؟

طبق این برنامه قرار بود ما به رشد اقتصادی 8 درصد، تورم تک رقمی، از بین بردن کامل فقر مطلق، صادرات روزانه 4.5 میلیون بشکه نفت، رفع ناترازی کامل در بخش آب و انرژی، کاهش پنجاه درصدی میزان جرم و جنایت و اعتیاد و بسیاری از موارد دیگر برسیم.

اما به کدامیک رسیدیم؟
تورم 40 درصدی و رشد اقتصادی نزیک به صفر شده، طبقه متوسط رسما در حال حذف شدن است و افرادی که هر روز وارد دهک فقیر جامعه می‌شوند و  در دام فقر مطلق میوفتند زیاد شده. آماری از فروش نفت منتشر نمی‌شود ولی گمانه زنی ها این است که در بهترین حالت حدود 1 میلیون بشکه نفت روزانه میفروشیم. در بخش آب و انرژی بحران جدی و اساسی داریم. میزان جرم و جنایت هم به حدی بد شده که حتی جرات نمی‌کنیم در خیابان گوشی موبایل را از جیب خود بیرون بیاوریم!

بله آقای رییس جمهور، ما نه تنها به هیچ کدام از برنامه‌های توسعه نرسیدیم و ایران را توسعه ندادیم بلکه دقیقا برعکس عمل کردیم. ما ایران را مصرف کردیم و دیگر جانی برای این کشور باقی نمانده…

آقای رییس جمهور قصد روضه خواندن و ذکر مصیبت ندارم. این مواردی هم که بیان کردم بخشی از فضای اقتصادی امروز است. به چند مورد آن اشاره کردم تا شاید بر خلاف سایر رییس جمهورهای گذشته خوش بینی را کنار گذاشته و  با واقعیت آشنا شوید.

مسیر بسیار سختی را در پیش دارید، ذینفعان هم نمی‌گذارند به راحتی اهداف خود را پیش ببرید. فارغ از ذینفعان، اکثر مردم هم با شما به راحتی همراهی نخواهند کرد. چرا که اصلاحات اقتصادی درد دارد و به علت ار بین رفتن سرمایه اجتماعی مردم به این راحتی با شما همراهی نخواهند کرد.

راستش اگر بخواهم واقع بینانه هم ببینم اصلا انتظار ندارم تمام مشکلات را بر طرف کنید. همین که شرایط را از این بحرانی تر نکنید هم ما رضایت داریم.

ولی اگر واقعا دلسوز هستید و می‌خواهید بعد از پایان این دوره 4 ساله از شما به نیکی یاد کنند توصیه می‌کنم کمی تاریخ را مرور کرده و برای طراحی برنامه‌های اجرایی خود از اقدامات سه نفر ایده بگیرید: 

  1. کمال درویش : او کسی بود که در بحرانی ترین شرایط ترکیه مدیریت اقتصاد را به دست گرفت و دست ذینفعان را یکی یکی قطع کرد و ریل اقتصادی جدیدی پایه گذاری کرد که نتیجه هم این بود که تورم بالای صد درصدی در ترکیه تک رقمی شد. توجه داشته باشید هرچند کمال درویش به زودی کنار گذاشته شد ولی هنوز بعد از حدود 25 سال از او به نیکی یاد می‌کنند.
  2. علینقی عالیخانی: عالیخانی اولین وزیر اقتصاد ایران بود که توانست در دوران رکود مطلق اقتصادی مدیریت را بدست بگیرد و به مدت ده سال رشد اقتصادی 11 درصدی و تورم 2 درصدی در کارنامه خود ثبت کند. نتیجه این فضای اقتصادی مناسب هم این بود که بسیاری از صنایع بزرگ امروز که چرخ اقتصاد را میچرخانند از ذوب آهن و تراکتورسازی گرفته تا ایران خودور و سیمان و بسیاری از صنایع دیگر. نکته مهم اینجاست که عالیخانی به تنهایی این کار را انجام نداد. بلکه فضایی که برای او فراهم شد و احترامی که به اصول علم اقتصاد گذاشته شد این نتایج درخشان را رقم زد
  3. نیکا گیلائوری: جوان 27 ساله ای که توانست در گرجستانی که سرآمد فساد در دستگاه‌های دولتی بود و با مشکلات اقتصادی فرآوان درگیر بود، تحولات عظیمی رقم بزند. بد نیست بدانید یکی از دستاوردهای گیلائوری در گرجستان این بود که توانست کشوری را که مردمش روزانه فقط چند ساعت برق داشتند، به صادر کننده برق تبدیل کند.

البته فقط همین سه نفر نیستند. افراد زیاد دیگری نیز در طول تاریخ بوده‌اند که توانسته‌اند به دستاوردهای چشمگیری برسند. این سه نفر را مثال زدیم چون هم شرایطی که مدیریت را بر عهده گرفتند تقریبا مشابه شرایط فعلی بود هم اینکه یادداشت‌هایشان در مورد روش مدیریتی که داشتند در دسترس است.

در فضای اقتصادی و سیاسی خیلی نمی‌توان با قطعیت ادعایی را مطرح کرد ولی می‌خواهم با قطعیت یک ادعا کنم:

آقای رییس جمهور شما اگر همین چند کتابی را که معرفی کردم بخوانید مطمئن باشید از دانش بالاتری نسبت به 8 رییس جمهور قبلی خود دست پیدا خواهید کرد. چرا که یقینا افراد قبلی این موارد را نخواندند که اگر می‌خواندند و اجرایی می‌کردند امروز وضعمان این نبود.

اختیار با شماست که می‌خواهید در تاریخ، از خودتان مثل این افراد ذکر شده نام خوبی باقی بگذارید و دعا و عاقبت بخیری مردم را همراه خود داشته باشید یا اینکه…. نه یا اینکه ندارد شما قطعا به دنبال محبوبیت هستید این ویژگی کسانی است که برای بدست آوردن صندلی قدرت تلاش می‌کنند.

مورد دیگر بحث آزادی بیان است.

آقای رییس جمهور محدودیت و ایجاد فضای خفقان جواب نمی‌دهد، افراد قبل از شما نیز این راه را بارها رفته‌اند و به بن بست رسیده‌اند. بر خلاف روسای جمهور قبلی تحمل شنیدن انتقادات را در خود بالا ببرید. این کار به نفع شماست.

افراد منتقد دشمن شما نیستند. ماهیت کار رسانه هم صرفا این نیست که تریبونی باشد برای بیان دستاوردهای خیالی شما. رسالت رسانه این است که فسادها را آشکار کنند و مافیاها را برای شهروندان هویدا کنند.

باور کنید آزاد سازی رسانه‌ها و دادن آزادی بیان از این همه دستگاه‌های نظارتی عریض و طویل و ستادهای مقابله با فساد و قاچاق‌ هم کم هزینه‌تر هستند و هم اثر بخش‌تر

این کاری است که افراد قبل از شما انجام ندادند و به هر منتقدی برچسبی زدند و او را به سکوت وادار کردند شما این راه اشتباه را تکرار نکنید چرا که ‏وقتی صدای منتقد را در نطفه خفه می‌کنید به همه این سیگنال را می‌دهید که یا با مایی یا ضد ما پس جامعه صفر و یکی می‌شود، در اینجا کسانی که تا حدودی با شما موافق بودند هم از شما فاصله میگیرند، یعنی با این کار افراد ممتنع را هم به مخالف خود تبدیل می‌کنید.

از طرفی ‏وقتی به منتقد اجازه صحبت کردن نمی‌دهید، حلقه تصمیم گیران یکدست می‌شود(هم فکر و هم عقیده)  دیگر کسی نیست تا به شما گوشزد کند که کجای مسیر را کج می‌روید، علاوه بر اینکه باعث می‌شود شما توهم مفید بودن داشته باشید و هر نتیجه‌ای کسب کنید، فکر کنید که همین نتیجه درست ترین نتیجه بوده است.

باید بدانید که صندلی قدرت ذاتا همراه خود فساد می‌آورد(خود شما هم حتی در معرض این خطر هستید) پس اگر نظارت درست و دقیقی نباشد، اگر منتقدین اجازه صحبت کردن نداشته باشند، افراد رانت جو و فاسد با خیال راحت‌تری کار خود را پیش می‌برند چون دیگه کسی نیست که سر بزنگاه مچ این افراد را بگیرد.

مورد بعدی اینکه با ایجاد فضای خفقان نخبگان و روشنفکران جامعه هم محافظه کار می‌شوند که این اتفاق خطرناکی است ‏چراکه با محافظه کار شدن روشنفکران رسما مسیر توسعه و رشد بسته می‌شود و با سکوتشان عقلانیت تصمیم گیری در حکومت شما کاهش می‌یابد.

مورد آخر هم اینکه وقتی شما اجازه نمی‌دهید منتقدان داخلی صحبت کنند و نقد خود را به ساختار وارد کنند، در اصل شما با این کار دارید تریبون بزرگتری به مخالفان خود در بیرون از کشور می‌دهید و آن‌ها را تقویت می‌کنید. به عبارت بهتری مرجعیت رسانه‌های داخلی را از بین می‌برید.

آقای رییس جمهور باید بدانید دوران شوروی تمام شده. در آن دوران دسترسی به اخبار و اطلاعات مثل امروز راحت نبود که پروپاگاندای حکومت بتواند به راحتی اخباری که می‌خواهد را منتشر کند و اخباری که به ضررش هست را سانسور کند. امروز حتی اگر یک نماینده مجلس در خیابان به یک افسر در تهران چک بزند دورافتاده ترین و محروم ترین روستاهای کشور هم از این خبر با خبر می‌شوند.

شاید شما هم مثل نفرات قبلی به فیلترینگ و صیانت فکر کنید ولی باید بدانید که این راه هم قبلا امتحان شده و هیچ نتیجه خاصی در پی نداشته است. تنها نتیجه ای که رقم خورد این بود که مشاغل کاذبی مثل وی پی ان فروشی راه افتاد و یک هزینه اضافی در این شرایط دشوار به مردم تحمیل شد و درآمد بسیاری از کسب و کارهای اینترنتی با مشکل جدی مواجه شد.

آقای رییس جمهور دور و اطراف خود را صرفا با افاراد هم عقیده و هم رای خود پر نکنید که این کار مصداق بارز همان محدودیت آزادی بیان است. به متخصصین میدان دهید.

افراد پیش از شما سیاستشان برای انتخاب افراد، تقدم تعهد بر تخصص بود و صرفا دایره اطرافشان را با افراد به ظاهر متعهد و متدین پر می‌کردند. این افراد هم چون تجربه و تخصص کافی را نداشتند، دوران وزارتشان دوران کارآموزیشان بود و ایده‌ها و برنامه‌های منسوخ شده را آزمایش می‌کردند و خواسته و ناخواسته در زمین مافیا بازی می‌کردند.

آقای رییس جمهور مملکت داری با اداره یک شرکت تفاوت دارد و هیئتی نمی‌شود آنرا اداره کرد. اصول خود را دارد.

پس از متخصصین کمک بگیرید حتی می‌توانید همچون بسیاری از کشورهای دنیا آگهی جهانی زده و از افراد خبره بین المللی که رزومه قوی هم دارند برای مشورت و حتی اجرای امور کمک بگیرید.

نگران این هم نباشید که این افراد جاسوس باشند یا با قصد و غرض بخواهند قدرت و اقتار شما را زیر سوال ببرند. مطمئن باشید بسیاری از چاپلوسان اطرافتان از نیروهای نفوذی خطرناک تر هستند.

کافی است به تئوری‌های به ظاهر دلسوزانه این افراد نگاهی بیندازید: دلار زدایی از اقتصاد، جلوگیری از ورود سرمایه خارجی، تولید قطعات خودرو در منزل و کارگاه های کوچک و….

که اگر کمی سرچ کنید ریشه بسیاری از این تئوری‌ها ر در کتاب اقتصاد توحیدی بنی صدر می‌توانید پیدا کنید

آقای رییس جمهور شما جادوگر نیستید و نمی‌توانید به همه چیز دستور دهید و همه چیز را با دستور دادن و اعمال زور و قدرت کنترل کنید.

 یکی از ویژگی های ذاتی صندلی قدرت این است که به افراد این توهم را می‌دهد که حالا که قدرت داریم با قدرت همه چیز را پیش ببریم. از کنترل قیمت‌ها گرفته تا پوشش مردم.

شما را به هرکسی میپرستید قسم می‌دهم به اسم رفاه مردم از هیچ چیز حمایت نکنید و بر روی چیزی کنترل و نظارت نداشته باشید

این کاری بود که افراد قبل شما هم انجام دادند. هرچند این برنامه ها به اسم حمایت از مردم و توسعه عدالت و از بین بردن فقر بود و در ظاهر شعارهای قشنگی بود ولی این کارشان، مصداق بارز دوستی خاله خرسه بود. نتیجه‌ای هم جز فقر و بدتر شدن وضعیت نداشت.

سیاستمداران پیش از شما شعار عدالت می‌دادند اما تنها چیزی که عادلانه تقسیم شد فقر بیشتر و کوچک شدن سفره مردم بود.

اقتصاد دستوری یکی از راه‌هایی است که ما حدود نیم قرن است در حال آزمایش آن هستیم و میخواهیم به هر ترفندی شده همه چیز را کنترل کنیم. و وقتی هم که نتیجه نگرفتیم و مشکلات بیشتر شد انگشت اتهام را به سمت همه غیر از خودمان نشان دادیم و مقصر را افراد دیگری معرفی کردیم.

علت گرانی سکه را سلطان سکه معرفی کردیم. افزایش قیمت دلار و مسکن را گردن دلالان و کمبود کالا در بازار را گردن تاجران محتکر و کمبود دارو را گردن بازارسیاه ناصرخسرو انداختیم.

انقدر هم این صحبت اشتباه را تکرار کردیم که عموم مردم و حتی خود شما هم باور پیدا کردید که ریشه گرانی و افزایش قیمت‌ها این است که نظارت کافی نداشتیم.

هنوز هم وقتی جنسی گران می‌شود مردم آن داستان معروفی که رضاشاه نانوای گران فروش را در تنور انداخت را برای همدیگر تعریف می‌کنند و آرزو دارند یک سیاستمدار همینقدر مقتدرانه جلوی افزایش قیمت را بگیرد. یا در بسیاری از موارد خودشان مستقیم وارد عمل می‌شوند کمپین‌هایی مثل نخرید تا بگندد و نخرید تا ارزان شود راه می‌اندازند تا قیمت‌ها را کاهش دهند.

ما حدود نیم قرن است که در حال اجرای اقتصاد دستوری هستیم. به نظرتان نیم قرن آزمایش برای رد شدن یک ایده اشتباه کافی نیست؟

نمی‌خواهید شما اولین کسی باشید که جلوی این دومینو اشتباه را می‌گیرد؟

همین اقتصاد دستوری و سیاست‌های حمایتی کاملا اشتباه بود که صنعت خودرو را به این وضع انداخت.

باورش سخت است که در همین پنجاه سال پیش امثال خیامی‌ها توانستند صنعت خودرو را در ایران به اوج برسانند و حالا این صنعت نه تنها به طور کامل ورشکست شده بلکه هیمن خودروهای تولیدی هم توان رقابت با خودرو سازهای درجه سه و چهار دنیا را ندارد و هیچ پیشرفت خاصی نتوانسته‌اند داشته باشند

واقعا به این فکر کنید که چطور ممکن است به اسم سیاست حمایت از تولید داخلی جلوی واردات را به طور کامل بگیریم و به خودروساز داخلی انحصار دهیم ولی نتیجه این بشود که خودروساز به طور کامل ورشکست شود و محصولاتش هیچ ارتقایی پیدا نکنند و قیمتشان به طور نجومی بالا برود.

آقای رییس جمهور باور کنید اگر حمایت از خودروسازی نمیشد و آن را به بخش خصوصی واگذار می‌کردیم امروز این صنعت به این وضع نمیوفتاد.

و بد نیست بدانید که اگر امروز صنعت خودرو به این وضع افتاده، در آینده نه چندان دوری بقیه صنایع هم به همین وضع دچار خواهند شد. به زودی رسانه‌ها اخبار زیان ده شدن صنعت مخابرات و پتروشیمی و فولاد و برق را نیز منتشر می‌کنند.

بخش خصوصی را جدی بگیرید و به فعالین آن احترام بگذارید. دولت ما دولت عریض و طویلی است که مالکیت بسیاری از بنگاه های کوچک و بزرگ اقتصادی را دارد. نتیجه بنگاه داری دولتی هم چیزی جز گسترش رانت و فساد نیست. یکی از راهکارهای کاهش تورم این  است که دولت دارایی‌های خود را به به بخش خصوصی واگذار کرده و صرفا نقش نظارت بر آن‌ها را داشته باشد. البته منظورم از نظارت دخالت بر روی قیمت‌ها و تعیین میزان فروش نیست. منظور از نظارت این است که فضا را برای این بنگاه‌ها رقابتی کرده تا هم بر افزایش کیفیت خود تلاش کنند هم مراقب باشید این بنگاه ها برای خود انحصار ایجاد نکنند و به محیط زیست و کارگرانشان آسیب نرسانند.

بخش خصوصی برعکس شما خوب بلد است چطور حداکثر سودسازی را ایجاد کند. البته اگر شما برای آن‌ها با دخالت های بی مورد دست انداز ایجاد نکیند.

آقای رییس جمهور بد نیست بدانید در حال حاضر بزرگترین چالش بخش خصوصی سیاست‌ها و دخالت‌های بی مورد شماست که فضا را برایشان نا امن کرده. باید بدانید که سرمایه ترسو است و سرمایه گذار اگر ببیند شرایط ناامن است سرمایه گذاری خود را در خارج از کشور انجام میدهد. یا اینکه به جای انجام کار تولیدی دلالی را انتخاب میکند که برایش ریسک کمتری دارد.

باز هم تکرار می‌کنم شما را به هرکسی میپرستید به اسم رفاه  و حمایت از مردم از هیچ چیز حمایت نکنید و بر روی چیزی کنترل و نظارت نداشته باشید. باور کنید اگر هیچ کاری برای رفع مشکلات انجام ندهید و دخالتی نکنید شرایط بهتر می‌شود.

آقای رییس جمهور، دست از لجبازی بردارید و نه در حد حرف و شعار بلکه در عمل به صورت واقعی تلاش کنید ارتباط تجاری با سایر کشورهای دنیا بر قرار کنیم.

ما سالهاست درگیر تحریم‌های همه جانبه هستیم و هرچند که افراد قبل از شما معتقد بودند تحریم نعمت است و ما با این همه منابع اصلا و ابدا نیازی به ارتباط با کشور ها نداریم و شعارهای ما می‌توانیم را سر می‌دادند ولی نتوانستیم.

فارغ از مشکلات معیشتی عمده‌‍ای که همین تحریم‌ها بر سر مردم آورد. باعث شد بالگرد رییس جمهور قبل از شما هم سقوط کند.

رییس جمهور قبلی با توهم ما میتوانیم به دنبال ساخت بالگردهای ملی بود. حتی یکی از وزاریش به دنبال ساخت لامبورگینی ملی بود. اگر تحریم نبودیم و روابط برقرار بود هم ما مردم میتوانستیم خودروهای امن تری سوار شویم هم رییس جمهور مملکت مجبور نبود بالگرد چهل ساله فرسوده سوار شود که به این فاجعه منجر شود.

شما این راه راه تکرار نکنید

نه برای خاطر ما، برای حفظ جان خودتان هم که شده، ایده خودکفایی را کنار بگذارید و به دنبال برقراری روابط با دنیا باشید.

باید از تاریخ عبرت بگیریم: اینکه مسیر کره شمالی را برویم یا کره جنوبی با شماست

بد نیست بدانید کره شمالی و کره جنوبی رسما یک کشور بودند که بعد از جنگ جهانی دوم به دو کشور تبدیل شدند. بعد از جنگ جهانی دوم هم تا اوایل دهه ۱۹۷۰ درآمد سرانه هر دو کشور مساوی بود. اما امروز بعد از گذشت نیم قرن، کره جنوبی جزو اقتصادهای برتر دنیاست و حتی درآمد سرانه‌اش از بسیاری از کشورهای اروپایی بیشتر است ولی در کره شمالی داستان کاملا متفاوت است و اقتصاد در این کشور اصلا حال خوبی ندارد تا حدی که مردمش در فقر به سر می‌برند و رفاه خوبی هم ندارند.

توجه داشته باشید که کره شمالی و کره جنوبی از یک قومیت و فرهنگ هستند. یک جغرافیا، یک آب و هوا و حتی یک مختصات فیزیکی دارند ولی تنها علتی که داستان و سرنوشت این دو کره را از هم جدا کرد یک چیز بود: “کیفیت حکمرانی”

اولویت کره شمالی ایدئولوژی بود و اولویت کره جنوبی اقتصاد!

نقطه شروع تفاوت دو کشور از جایی شروع شد که کره شمالی با الگو گرفتن از نظام کمونیستی شوروی، با شعارما میتوانیم سیاست خودکفایی را در پیش گرفت، اما کره جنوبی به سراغ تجارت و تعامل با دنیا رفت(حتی با کشورهایی مثل چین و ژاپن که در گذشته با آن‌ها جنگ و تنش شدیدی داشت) به طور کلی کره شمالی، سعی کرد سیاست و ایدئولوژی کمونیستی را محور کار خود قرار دهد ولی کره جنوبی به اصول اقتصادی درست احترام گذاشت و نتیجه آن چیزی شد که باید می‌شد.

حتی بد نیست بدانید که تا پیش از دهه ۱۹۷۰ کره شمالی از لحاظ نظامی و اقتصادی وحتی منابع طبیعی، وضعیتی بسیار مطلوب‌تر از کره جنوبی داشت. مثلا کره شمالی بزرگترین کارخانه سیمان دنیا را داشت یا مثلا در آن زمان مترو داشت چیزی که اصلا در کره جنوبی وجود نداشت.

اما چرا سرنوشت دو کره اینقدر متفاوت شد؟

کره شمالی به دنبال این بود که حتی یک دلار تجارت با آمریکا یا هیچ کشور دیگری نداشته باشد و تمام نیازهایش را در داخل مرزهای خودش برطرف کند و خودکفا باشد ولی کره جنوبی از تجارت با هر کشوری استقبال می‌کرد حتی در یک بازه‌ای پیش قدم شد تا بتواند تجارت را با کره شمالی را هم شروع کند که البته کره شمالی استقبال نکرد.

کره شمالی بیش از حد به منابع طبیعی و ثروت خدادادی اتکا می‌کرد و معتقد بود که ما معادن طبیعی، سنگ آهن و زغال سنگ و مس و روی داریم و با همین منابع دیگر هیچ نیازی به کشورهای دیگر نخواهیم داشت. 

اما کره جنوبی اتکا به منابع طبیعی را کمرنگ کرد و روی منابع انسانی سرمایه‌گذاری کرد و از نیروهای متخصص کمک گرفت و نیروی متخصص پرورش داد

در اوخر دهه ۱۹۷۰ که قیمت موادمعدنی سقوط شدیدی داشت کره شمالی لطمه جدی خورد به طوری که درآمدش کم شد و نمی‌توانست بدهی‌های خارجی خود را بپردازد و برای رفع این بحران اقدام عجیبی کرد آن‌هم این‌که رسما اعلام کرد بدهی خارجی خود را به هیچ کشوری، نخواهیم پرداخت.

استدلال رهبران کره شمالی هم این بود که ما خودکفا هستیم پس نیازی به برقراری روابط اقتصادی با سایر کشورها نداریم.

بد نیست بدانید در طی نیم قرن گذشته رهبران کره شمالی با کمتر از بیست مقام بلند پایه در دنیا ملاقات داشته‌اند و این درحالی است که کره جنوبی تمام تلاش خود را می‌کند تا با هر کشوری(حتی کشورهایی که در زمان‌های گذشته با انها جنگ داشت) وارد فاز مذاکره و تعامل اقتصادی شود!

کره شمالی هیچ اعتقادی به بخش خصوصی نداشت و سعی می‌کرد همه چیز را دولتی کند، یعنی معتقد بود هر کسب و کار خوبی یا باید دولتی باشد یا دولتی شود. پس اگر بخش خصوصی هم در بیزنسی موفق است راهی به جز مصادره برای آن نیست که این هم برگرفته از تفکرات کمونیستی است.

در صورتیکه کره جنوبی از بخش خصوصی حمایت ویژه‌ای کرد و نتیجه آن به وجود آمدن کمپانی‌های بزرگی مثل هیوندای و کیا و سامسونگ و… بود!

نکته قابل تامل در بررسی سرنوشت دو کره کیفیت حکمرانی و سطح دغدغه سیاستمداران است.

کره شمالی بعد از پنجاه سال اشتباه هنوز هم بیشترین میزان بودجه را برای جاسوسی و امنیت و تسلیحات نظامی صرف می‌کند و به ایدئولوژی کمونیستی خود پایبند است و نتیجه آن فقر شدید مردم و نبود رفاه و کیفیت پایین زندگی است. داستانی که در کره جنوبی کاملا متفاوت است و مردم این کشور کیفیت زندگی در حد کشورهای خوب اروپایی دارند.

آقای رییس جمهور اگر به هیچ کدام از مواردی که اشاره کردم توجهی نکردید به این چیزی که الان اشاره می‌کنم توجه کنید. ما با دو ابر بحران مواجهیم که به احتمالا در همین دولت چهارساله جنابعالی تبعات آن را خواهیم دید:

بحران پیری جمعیت و صندوق‌های بازنشستگی و بحران آب و فرونشست زمین

جمعیت ایران رو به پیری است و دریچه جمعیت درحال بسته شدن است در حال حاضر طبق آمار منتشر شده حدود 10 درصد جمعیت کشور سالمند هستند و این تعداد در پایان دران ریاست جمهوری شما به حدود 19 درصد می‌رسند و رشد جمعیت به صفر می‌رسد.  پیری جمعیت همانطور که خودتان مستحضر هستید آثار بد بسیار زیادی دارد ولی دو موردی که به بحران منتهی می‌شوند صندوق‌های بازنشستگی و ملزومات لازم برای سالمندان است.

ما به هیچ جه زیرساخت‌های لازم برای مقابله با جمعیت بالای سالمندان را نداریم از طرفی صندوق‌های بازنشستگی همین الان هم به زور سرپا هستند و باید هر روز منتظر آن باشید که این بمب ساعتی منفجر شود.

من اگر جای شما بودم از همین فردایی که سر کار می‌آمدم اولویت اول را برطرف کردن مشکل صندوق‌های بازنشستگی می‌گذاشتم زیرا اگر این بمب خنثی نشود انفجار مهیبی را رقم می‌زند و فاجعه غیر قابل جبرانی به بار می‌آورد.

واقعا تا به حال به این فکر کرده‌اید که یک سالمند محترم آبرو داری که در دوران جوانی که سرکار می‌رفت هرماه حق بیمه خود را سر وقت پرداخت می‌کرد حالا که به دوران بازنشستگی رسیده و توان کار کردن ندارد اگر پولی دریافت نکند چه اتفاقی رقم می‌خورد؟ واقعا این فرد دیگر چه چیز برای از دست دادن دارد؟

بله این بمب ساعتی بسیار خطرناک است که اگر امروز آن را خنثی نکنید بعدا دیگر نمی‌توانید کاری کنید. البته که همین امروز هم شاید دیر شده باشد و دیگر نتوانید اقدام خاصی انجام دهید و در نهایت مجبور باشید مثل یونان چوب حراج به خاک مملکت بزنید جزایر کیش و قشم را واگذار کنید تا از این بحران عبور کنید.

از بحران پیری جمعیت که بگذریم، بحران آب هم بسیار جدی است. آقای رییس جممهور دریاچه ارومیه با سابقه چند هزارساله طی دو دهه خشک شد. و خبر دردناک اینجاست که ذخایر آب زیرزمینی ما تقریبا رو به اتمام است.

بله ما دچار ورشکستگی آبی شدیم و ایران به طور کامل مصرف شده. اگر مدیریت درستی در زمینه آب انجام نشود به زودی شهرهای بسیاری متروکه می‌شوند. همین الان هم اگر سری به شهرهای شمالی کشور بزنید ساکنان بسیار زیادی را میبینید که از اصفهان و یزد به این شهرهای پر آب مهاجرت کرده‌اند.

به شما قول میدهم که در همین دوره ریاست جمهوری چهار ساله خود اخبار فرونشست زیادی به گوشتان خواهد رسید و افراد زیادی که قربانی این ابر بحران شده اند.

بحران‌های زیادی در ایران داریم اما صرفا به این دو بحران اشاره کردم چون بسیار جدی است و با توکل و دعای باران و وعده و عید  حل نمی‌شود

امیدورام هرچه سریعتر برای حل این دو ابر بحران چاره‌ای بیندیشید ولی اگر شما هم مثل روسای جمهور قبلی تدبیری به خرج ندادید فردا روزی که این اتفاق افتاد شوکه نشوید.

آقای رییس جمهور یادتان باشد تفاوت شما با افراد قبلیتان این است که آن‌ها با شکل گیری بحران فاصله زمانی زیادی داشتند و عمر دولتشان به رخ دادن این مسائل قد نمی‌داد برای همین بی اهمیت بودند. اما شما دقیقا در زمان شکل گیری بحران سر کار آمده اید و باید بدانید که رخ دادن این بحران ‌ها در کارنامه شما ثبت خواهد شد.

پس برای خوتان هم که شده فکری کنید…

سرتان را درد نمی‌آورم

آقای رییس جمهور ما در این چند دهه کم اشتباه نکردیم و کم فرصت از دست ندادیم بدون اغراق می‌شود یک مجموعه 20 جلدی از کتابهای چند صد صفحه‌ای نوشت و مسائل و مشکلات مختلف را در آن مطرح کرد. سعی کردم در این نامه کوتاه به شما تلنگری زده باشم تا مثل نفرات قبلیتان خود را به خواب نزنید و از عمق فاجعه آگاه باشید.

آقای رییس جمهور راستش این روزها که نزدیک انتخابات است وقتی به مردم نگاه میکنم یاد آن جمله طلایی از یحیی دولت آبادی در کتاب حیات و ممات یحیی میوفتم که میگفت:

با هرکس سخنی از اصلاحات گفته شود به غیر از نمی‌شود و کار از کار گذشته جوابی نمی‌شنوید، روح حیات از پیکر این قوم بیرون رفته، احساسات ملی محو و نابود شده، گویی مرغ مرگ بر سر همگی نشسته، یاس و نا امیدی سرتا سر مملکت را فراگرفته!

دروغ چرا خودم هم همین حس را دارم، نمی‌دانم این نامه را می‌خوانید یا نه 

نمی‌دانم اگر این نامه را می‌خوانید به فکر چاره‌ای میوفتید یا شما هم مثل نفرات قبلی با پوزخندی این نامه را برای دوتسانتان می‌خوانید و میگویید ببینید این جوان متوهم دیوانه غرب زده برای ما چه نوشته.

نمیدانم، دیگر هیچ چیزی نمیدانم. فقط میدانم که میشد در کشوری با این همه ثروت و پتانسیل و فرصت نباید امروز ورشکسته و فقیر میشدیم و حسرت میخوردیم.

نامه مینویسم چون تنها کاری است که از دستم بر میآید

راستش نمیخواهم وقتی چند دهه بعد فرزندان و نوادگانم تاریخ  دوران ما را میخوانند من را تحقیر کنند که چطور شما نفهمیدید چه بلایی قرار بود به سرتان بیاید. از این نامه یک نسخه دیگر برای خودم نگه میدارم تا به فرزندانم نشان دهم و بگویم ما گفتیم اما گوش شنوایینبود.

البته که با تمام وجود دوست دارم این نامه را بخوانید و تدبیری بیندیشید و من هم در کنار فرزندانم خوشحال باشم برایشان تعریف کنم که نهمین رییس جمهور ایران ریل اقتصادی را تغییر داد و منجی ایران شد.

آقای رییس جمهور ما ایران را دوست داریم شما هم اگر همین حس من را دارید چاره ای بیندیشید.

با احترام

پوریا بختیاری

دهم خردادماه 1403

به زودی منابع اضافه می گردند ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

جدیدترین اپیزودها

در این اپیزود درباره این صحبت می‌کنیم که قدرت پتانسیل ایجاد فساد رو ایجاد میکنه. عوامل مختلفی که باعث میشه قدرتمندان از قدرتشون …
در این اپیزود به این سوال مهم جواب می‌دهیم که چه مسیری طی شد تا مردم توانستند به آزادی فکر کنند و آن را حق خود بدانند و در جست و جوی آزادی …
در این اپیزود درباره وضعیت صندوق‌های بازنشستگی در ایران صحبت می کنیم که شبیه بمب ساعتی در اقتصاد ایران بوده و راه زیادی تا …
در این اپیزود می‌خواهیم از تجربیات یک پوکرباز معروف به نام خانم آنی دوک استفاده کنیم و یاد بگیریم که چطور می‌توانیم با تصمیم‌گیری بهتر، زندگی …
لوگوی اکوتوپیا کامل