کتاب 12 قانون زندگی (2018) فهرستی از موضاعات و مسائل مهمی است که از قدیم تا امروز، دغدغهی انسان بوده است. نویسندهی کتاب، جردن پیترسون، تعدادی از ماندگارترین اظهارات فلسفی و دینی و همچنین درسهایی از افسانههای محبوب ما را گردآوری کرده تا 12 قانون برای زندگی بامعنی پیدا کند. او با کمک گرفتن از از فلسفه، روانشناسی، تاریخ و اسطوره، اصول واضح و پایداری را توضیح میدهد که هرکسی میتواند بر اساس آن زندگی کند.
جردن پیترسون (Jordan Peterson) استاد روانشناسی در دانشگاه تورنتو (University of Toronto) و همچنین روانشناس بالینی و منتقد فرهنگی است. او را با ویدیوهای جنجالی در یوتیوب و انتقادهای علنی نسبت به ادبیات سیاسی و تبلیغات رسانهای میشناسند.
در داستان پینوکیو، یک عروسک کوچک به آرزویش میرسد: او بندهایی را پاره کرد که زندگیاش را کنترل میکردند و با این کار فرصت این را پیدا کرد تا یک پسر واقعی و مستقل باشد. اما پینوکیو متوجه نبود که این آزادی، به معنای کنار آمدن با تمام خطرات زندگی واقعی است و باید از طریق صداقت، دوستی و خانواده، درسهای زیادی را بیاموزد.
داستانهای کلاسیکی مانند پینوکیو و بسیاری دیگر از اسطورهها، افسانهها و تمثیلهای مذهبی، همگی وظیفهی یافتن معنا در زندگی را به تصویر میکشند. معنایی که بین نظم و بینظمی، آشنایی و غربت، یا امنیت و ماجراجویی، تعادل ایجاد میکند.
مردم به نقل و بازخوانی متون تاریخی، همراه با آثار فیلسوفانی مانند سقراط و ارسطو ادامه میدهند؛ زیرا مشتاق هستند که ارزشها و قوانین جهانی به زندگیشان معنا ببخشند. این متون حاوی مفاهیمی هستند که جردن پیترسون برای تهیهی فهرست جدیدی از 12 قانون برای زندگی در دوران پرهرجومرج امروزی، به آنها توجه کرده است.
احتمالاً عبارت «دستور نوک زدن» (pecking order یا سلسلهمراتب) را شنیدهاید؛ اما آیا میدانید منشأ آن کجاست؟
این اصطلاح را جانورشناس نروژی به نام تورلیف شجلدراپ-اب (Thorleif Schjelderup-Ebbe) خلق کرد که در دههی 1920 رفتار مرغهای خانگی را مطالعه میکرد. او متوجه شد میان این پرندگان یک سلسلهمراتب واضح برقرار است. در بالای این سلسلهمراتب، سالمترین و قویترین پرندگان قرار داشتند که همیشه وقتی غذا میرسید، آنها اولین کسانی بودند که غذا میخوردند. در پایین، ضعیفترین جوجهها قرار داشتند که فقط میتوانستند به غذاهای باقیمانده نوک بزنند.
این نوع دستورها به پرندگان محدود نمیشود؛ بلکه بهطور طبیعی در سراسر قلمرو حیوانات هست.
برای مثال، خرچنگها، چه در اقیانوس باشند و چه در اسارت بزرگ شده باشند، بهشدت بر سر بهترین و امنترین مکانها برای سرپناه میجنگند.
دانشمندان دریافتهاند که این درگیریها و رقابتها، باعث میشود که در مغز برندگان و بازندگان تعادلهای شیمیایی به هم بخورد. در برندگان، هورمون سروتونین نسبت به اکتوپامین بیشتر است؛ درحالیکه این نسبت در بازندهها برعکس است.
این سطح هورمونها حتی بر وضعیت خرچنگها نیز تأثیر میگذارد: سروتونین بیشتر، چابکی و ابعاد برندهها را بیشتر میکند و اکتوپامین بیشتر باعث آهستگی و خمیدگی بازندهها میشود. این تفاوت باعث میشود نبرد میان خرچنگها نابرابر باشد؛ زیرا خرچنگهای راستقامت، بزرگتر و ترسناکتر به نظر میرسند. بر همین اساس دیگر خرچنگها، مطیع باقی میمانند.
همانطور که ممکن است حدس زده باشید، سلسلهمراتب و چرخههای مشابه برد و باخت در بین انسانها نیز مشاهده میشود.
مطالعات نشان داده است افرادی که در چنگال اعتیاد به الکل یا افسردگی گرفتارند، کمتر احتمال دارد وارد رقابت شوند. رقابتهایی که فقط بیتحرکی، عزتنفس پایین و افسردگی را تقویت میکنند.
برعکس، آنهایی که تفکر برنده دارند، اغلب زبان بدنی شگفتانگیز و مطمئن دارند که به آنها کمک میکند تا خود را زنده نگه دارند. درست مانند خرچنگ دریایی، انسانها دائماً خود را با یکدیگر میسنجند و هوش یک فرد را با وضعیت جسمانی او مرتبط میدانند.
بنابراین اگر میخواهید نسبت به بقیه مزیتی داشته باشید، قانون اول را دنبال کنید: سر خود را بالا نگه دارید و حالت یک برنده را بگیرید.