کتاب بازاریابی چریکی برای اولین بار در سال 1984 میلادی منتشر شد و کتابی شناخته شده و خواندنی برای بازاریابان به شمار میرود. این کتاب در این مورد صحبت میکند که شرکتهای کوچک علیرغم بودجههای بازاریابی محدود، چطور با خلاقیت میتوانند با رقبای بزرگتر رقابت کنند.
جِی کونراد لِوینسون (Jay Conrad Levinson) به خاطر خلق واژه «بازاریابی چریکی» یا گوریلا مارکتینگ شناخته میشود و روی کمپینهای بازاریابی موفق برای برندهای بزرگی مانند مرسدس، ویزا و رولینگ استون کار کرده است و همچنین مسئول توسعه برند «مارلبرو» بوده است.
یادگیری نحوه کسب سود، بیشتر از هزینه کردن برای بازاریابی اهمیت دارد.
در اوایل دهه ۱۹۸۰، جِی کونراد لِوینسون با انتشار اولین کتاب درباره موضوعی جدید و هیجانانگیز به نام «بازاریابی چریکی» انقلابی در بازاریابی آغاز کرد. این اصطلاح از آن زمان بهطور گسترده رواج یافت و امروزه بازاریابی چریکی به ابزاری در مهارتهای هر بازاریاب حرفهای تبدیل شده است.
نسخه بازبینی شده این اثر کلاسیک به ما یاد میدهد که چگونه میتوانید از تکنیکهای بازاریابی نوآورانه امروزی استفاده کنید. چه مالک یک کسبوکار کوچک باشید که در تقلای رقابت با اقدامات بازاریابی یک رقیب بزرگتر هستید و چه در بخش بازاریابی همان رقیب بزرگتر مشغول به کار باشید، این کتاب برای شما کاربردی خواهد بود.
وقتی به کلمه «بازاریابی» فکر میکنید چه چیزی به ذهن شما خطور میکند؟ تبلیغات تلویزیونی؟ آگهیهای روزنامه؟ بیلبوردهای کنار جاده؟ همه این موارد، نمونههای خوبی هستند. اما آیا تاکنون به این فکر کردهاید که اصطلاح «بازاریابی» واقعا به چه معناست؟
به زبان ساده، بازاریابی شامل تمام جزئیاتی است که مشتریان درباره شرکت شما مشاهده و درک میکنند: لوگوی شما، بستهبندی محصول شما، چیدمان خبرنامه شما و…
هدف بازاریابی، هدایت طرز تفکر مخاطبان در مورد شرکت یا سازمان شما به وسیله از این جزئیات است. بازاریابی میتواند تعیین کند که افراد محصولات شما را به عنوان محصولاتی ویژهتر یا با ارزشتر از هزینهای که میکنند ببینند.
ویژگی دیگر بازاریابی این است که یک فرایند مستمر است، نه رویدادی منفرد و یکدفعهای. این صحبت به چه معناست؟ خب، در ابتدا شما یک کمپین بازاریابی را برنامهریزی و برگزار میکنید. این کار میتواند به معنای پخش تراکت در خیابان، ارسال ایمیل به مشتریان بالقوه یا اجرای یک کمپین تبلیغاتی سنتی در تلویزیون باشد.
اما پس از اتمام کمپین، نباید بسنده کنید و دست روی دست بگذارید. بلکه باید پول حاصل از فروشهای این کمپین را دوباره برای انجام بازاریابی بیشتر سرمایه گذاری کنید و این چرخه را مجدد ادامه دهید. چرا که دنیا به طور دائم در حال تغییر بوده و رقبای جدید همیشه در حال پدید آمدن هستند، بنابراین شما نیاز دارید که همواره برای جلب توجه مشتریان بالقوه تلاش کنید.
دلیل دیگری که بازاریابی را میتوان به عنوان یک فرایند تعریف کرد این است که بازاریابی فقط برای جذب مشتریان جدید نیست، بلکه باید برای حفظ مشتریان کنونی نیز تلاش کنید. مهم نیست که آنها چقدر راضی هستند، همچنان نیاز دارید مشتریانتان را به وسیله بازاریابی، تحریک و ترغیب کنید تا وجود خود را به آنها یادآوری کنید.
بنابراین، همانطور که میبینید، شما هرگز کارتان در بازاریابی واقعا به «اتمام» نمیرسد، شما صرفا این چرخه را بارها و بارها ادامه میدهید. حالا که ماهیت بازاریابی را درک کردید، مبنای محکمی برای ماجراجوییتان در مسیر تبدیل به یک بازاریاب چریکی را موفق دارید.