کتاب پوتین (2020) روایتی تکاندهنده از فساد و طرحهایی سیاسی است که در اطراف رئیسجمهور بدنام روسیه، ولادیمیر پوتین، و حلقهی نزدیک او اتفاق میافتد. نقش کا.گ.ب، نیروی پلیس مخفی اتحاد جماهیر شوروی سابق، فقط در دولت و اقتصاد شوروی نبود. کاترین بلتون روایت میکند که چگونه کا.گ.ب قدرت خود را از دست داد، آن را پس گرفت و از آن زمان تاکنون از آن بهرهبرداری میکند.
کاترین بلتون یک روزنامهنگار تحقیقی است که اکنون خبرنگار ویژهی رویترز است. او پیش از این خبرنگار فایننشال تایمز در مسکو و سپس خبرنگار حقوقی آن بود. او در سال 2008 نامزد دریافت جایزهی روزنامهنگار تجاری سال در جشنوارهی مطبوعات بریتانیا شد.
بسیاری از افراد ولادیمیر پوتین را با عنوان «رئیسجمهور تصادفی روسیه» میشناسند. که البته این موضوع به برگزیده شدن او برای سمت ریاستجمهوری برمیگردد.
پوتین خیلی سریع توانست به قلهی قدرت روسیه برسد. حتی زمانی که او نخستوزیر روسیه شد، بسیاری از سیاستمداران و کارشناسان از انتخاب او شگفتزده شده بودند، چه برسد به آنکه بخواهد روزی رییسجمهور شود.
اما به نظر میرسد که به قدرت رسیدن پوتین واقعاً هم تصادفی نبوده است. درواقع، از زمانی که او به شهرداری لنینگراد ( Leningrad) پیوست، مأموران سابق کا.گ.ب از نزدیک او را زیر نظر داشتند تا میزان وفاداری او را بسنجند و تصویر عمومی وی را برای تبدیل شدن به یک سیاستمدار ردهبالا بررسی کنند.
پوتین آشنایی بسیار نزدیکی با عوامل کا.گ.ب داشته و دارد. حتی در دورهی ریاستجمهوریاش، قدرت عوامل اطلاعاتی، بهشدت جایگاه او را تثبیت کرده است.
اما داستان زندگی ولادیمیر پوتین چه بوده و چطور به این مقام رسیده است؟
ولادیمیر پوتین از کودکی آرزوی پیوستن به کا.گ.ب، نیروی پلیس مخفی اتحاد جماهیر شوروی، را داشت. او مشتاق بود که راه پدرش را دنبال کند؛ تا جایی که حتی در دوران دانشآموزی هم به دفتر محلی کا.گ.ب لنینگراد رفت و درخواست ورود به کا.گ.ب را کرد.
پوتین در تمام دوران تحصیلش در برنامهها و کلاسهایی مثل جودو ثبت نام میکرد که موردتأیید دفتر کا.گ.ب بود. او در این کلاسها بسیار سختکوش بود. همزمان، با شرکت در کلاسهای جودو، تمرین کنترل خشم و پرخاشگری را نیز انجام میداد و خشم خود را کنترل و تخلیه میکرد.
در نهایت پوتین توانست وارد سرویس اطلاعی شوروی شود و در سال ۱۹۸۵ طی مأموریتی به شهر درسدن (Dresden) در آلمان شرقی رفت. در آنجا بود که برای اولین بار با مأموریتهای مخفی، قاچاق و ترور مواجه شد.
زمانی که ولادیمیر پوتین به درسدن رسید، این شهر صرفاً یک منطقهی دورافتاده در آلمان شرقی بود و فقط شش افسر کا.گ.ب در آنجا مستقر بودند. آن هم در دورهای که آلمان شرقی در آستانهی فروپاشی قرار داشت و حزب کمونیست حاکم در خطر سقوط بود.
با توجه به این جزئیات، کا.گ.ب یک مأموریت مخفی به نام عملیات لوچ (Luch) را آغاز کرد. هدف از این عملیات، ایجاد شبکه ای از عوامل سیاسی بود تا حتی در صورت یکپارچه شدن دو آلمان، حضور کا.گ.ب در آلمان تضمین شود.
جزئیاتی از نقش پوتین در این عملیات به بیرون درز نکرده و نمیدانیم که دقیقاً او چه نقشی داشته است. اما میدانیم که پوتین درنهایت به افسر اصلی رابط کا.گ.ب با استاسی (Stasi)، پلیس مخفی آلمان شرقی، تبدیل شد. او حتی کارت شناسایی استاسی خود را داشت و به ساختمانهای استاسی نیز دسترسی داشت؛ اینگونه جذب مأموران برای او آسانتر میشد.
تروریسم نیز بخش عمدهای از این مأموریت بود. مخصوصاً پلیس مخفی آلمان که با جناح ارتش سرخ درگیر بود. ارتش سرخ یک گروه مارکسیستی در آلمان غربی بود که از منافع کا.گ.ب در آلمان غربی محافظت می کرد. مثلاً در یک مورد، رئیس یک مؤسسهی مالی بزرگ به نام دویچه بانک (Deutsche Bank) در حال رانندگی به سمت محل کارش بود که یک نارنجک در ماشینش منفجر شد و او بلافاصله کشته شد.
البته این احتمال وجود دارد که انفجار کار یکی از اعضای جناح ارتش سرخ انجام باشد. این گروه، تکنیکهای دقیق انفجار نظامی را در کمپهای آموزشی وابسته به استاسی آموخته بود. با مرگ رئیس، دویچه بانک ضعیف شد و یک بانک وابسته به استاسی فرصتی برای قدرت یافتن پیدا کرد. این عملیات مخفیانه با کا.گ.ب و استاسی، فقط شروعی برای به قدرت رسیدن طولانیمدت پوتین بود.