کتابهای زیادی درباره جزییات و اتفاقات و رهبران اصلی جنگ سرد نوشته شده است. مسابقه تسلیحاتی، مسابقه فضایی، جنگ کره، جنگ ویتنام، بحران سوئز، بحران موشکی کوبا، هری ترومن، نیکیتا خروشچف و… اینها بخشی از موضوعات، جزییات و شخصیتهایی هستند که در جنگ سرد حضور داشتند یا اتفاق افتادند. این فهرست می تواند بسیار طولانی باشد. اما جنگ سرد چه بود؟ چگونه شروع شد؟ چرا پخش شد؟ و چگونه به پایان رسید؟
در این مطلب متوجه می شویم که:
رابرت جی مک ماهون مورخ آمریکایی است. وی از محققان برجسته جنگ سرد و روابط خارجی ایالات متحده به شمار میآید. او که در حال حاضر استاد دانشگاه ایالتی اوهایو است، نویسنده تعدادی کتاب از جمله جنگ سرد در جهان سوم، استعمار و جنگ سرد، و جنگ سرد در پیرامون است.
چه سودی برای ما دارد، اگر بخواهیم درک تصویری بزرگی از یکی از تعارضات تعیین کننده قرن بیستم به دست آوریم؟
میتوان کتابهای کاملی درباره هر یک از رویدادها، گرایشها و رهبران اصلی جنگ سرد نوشت، که البته تا به حال بسیار زیاد هم نوشته شده است. از جمله:
مسابقه تسلیحاتی، مسابقه فضایی، جنگ کره، جنگ ویتنام، بحران سوئز، بحران موشکی کوبا، هری ترومن، نیکیتا خروشچف و…
با توجه به مطالب زیاد، گم شدن در جزئیات درگیری 45 ساله که در نیمه دوم قرن بیستم افتاد و اتفاقاتی که در هر گوشه از جهان تأثیر زیادی گذاشت، بسیار آسان است.
اما جنگ سرد چه بود؟ چگونه شروع شد؟ چرا پخش شد؟ و چگونه به پایان رسید؟
در این کتاب به این سوالات خواهیم پرداخت.
سال ۱۹۴۵ بخش بزرگی از اروپا و آسیا ویران شده بود. پس از شش سال درگیری جهانی، سرانجام جنگ جهانی دوم به پایان رسید. ۶۰ میلیون نفر کشته شدند و تقریبا ۶۰ میلیون نفر دیگر بی خانمان شده بودند. بخشهای بزرگی از شهرهای بزرگ از جمله بیش از ۵۰ درصد توکیو، ۷۰ درصد وین، ۸۰ درصد مانیل و ۹۰ درصد کلن، دوسلدورف و هامبورگ به آوار تبدیل شده بودند.
در همین دوران، نظم بین المللی جهان نیز به هم ریخته بود. با اینکه حدود ۵۰۰ سال، کشورهای اروپای غربی، گردانندگان اصلی جهان به حساب میآمدند، اما جنگ آنچنان آنها را تخریب کرده بود که انگلستان و فرانسه و… حتی در اداره امور داخلی خودشان هم مشکل داشتند، چه برسد به امور بین المللی. جای این کشورها را دو ابرقدرت رقیب و قارهای گرفته بود: ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی.
تنش و خصومت بین ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی قبل و در طول جنگ جهانی دوم هم وجود داشت. ایالات متحده و متحدانش در اروپای غربی به عنوان سردمداران دنیای سرمایه داری، ایدئولوژی کمونیستی شوروی را مانند ویروسی می دانستند که باید مهار شود. به همین دلیل آمریکاییها از سال ۱۹۱۷، یعنی از آغاز تاسیس شوروی، حدود دو دهه، اتحاد جماهیر شوروی را در معرض فشار اقتصادی و انزوای دیپلماتیک قرار داده بودند.
جنگ جهانی دوم باعث شد ایالات متحده در کنار بریتانیا و اتحاد جماهیر شوروی قرار بگیرد، چرا که دشمن مشترکی به نام آلمان نازی را روبروی خود میدیدند. هرچند که رابطه بین ایالات متحده و شوروی یک رابطه بسیار شکننده بود. این دو کشور حتی نتوانستند در مورد چگونگی جنگیدن به توافق برسند.
اتحاد جماهیر شوروی از ایالات متحده و بریتانیا میخواست هرچه زودتر جبههای را علیه آلمان باز کنند. شوروی با عقب راندن تهاجم گسترده آلمان به قلمروی خود، بار سنگین جنگ با نازیها را بر دوش میکشید. بر همین اساس از متحدان خود، درخواست کمک کرده بود.
اما با وجود درخواست و دلخوری شوروی، ایالات متحده و بریتانیا ترجیح دادند در سالهای ۱۹۴۲ و ۱۹۴۳ ابتدا بر شمال آفریقا و ایتالیا تمرکز کنند. آمریکا و انگلیس در سال ۱۹۴۴ به ساحل نرماندی (که آن زمان تحت اشغال آلمان بود) حمله کرده و این منطقه استراتژیک را بازپس گرفتند. اما در همان زمان، شوروی به تنهایی بیش از ۸۰ درصد از بخشهای نظامی نازیها را مهار کرده بود.
دو طرف که حتی نمیتوانستند در حضور یک دشمن مشترک هم به توافق قابل قبولی برسند، پس از شکست آلمانها، با یکدیگر تضاد بیشتری نیز پیدا کردند. در آن زمان و در میانههای یک جهان تخریب شده، جای خالی یک قدرت بزرگ احساس میشد. موقعیتی که هر دو کشور به دنبال تصاحب آن بودند.
در همین دوران بود که جنگ سرد در شرف وقوع بود.