آرمان‌شهر اقتصادی
جستجو
این کادر جستجو را ببندید.
اپیزود شماره 54
فصل دوم

هفت چیزی که با پول نمی‌توان خرید

پول مهم است اما همه چیز نیست!

کاور اپیزود پنجاه و چهارم پادکست اکوتوپیا - هفت چیزی که با پول نمی‌توان خرید

معرفی اپیزود هفت چیزی که با پول نمی‌توان خرید

شاید شما هم این جمله را زیاد شنیده باشید که “پول خوشبختی نمی‌آورد” ولی نکته اینجاست که شاید پول خوشبختی نیاورد ولی بی پولی قطعا بدبختی می‌آورد.

برای داشتن زندگی بهتر حتما باید تلاش کنیم که پول بیشتری بدست آوریم ولی باید توجه داشت بر خلاف تصور رایج بسیاری از چیزها را نمی‌توان با پول بدست آورد و بسیاری از ثروتمندان هستند که حسرت‌های بسیاری دارند.

در این اپیزود در همین مورد صحبت خواهیم کرد. نکات مهم را اشاره می‌کنیم که شما با هر میزان دارایی حتما باید به آن توجه کنید.

فایل صوتی اپیزود 54

من از اون دسته آدم‌هایی نیستم که بگم پول خوشبختی نمیاره. در واقع اگر بخوام بهتر بگم، باید بگم که حتی اگر پول خوشبختی نیاره، قطعا بی‌پولی بدبختی میاره. 

یاد اون نقل قول معروف میفتم که می‌گفت شاید پول خوشبختی نیاره، اما ترجیح می‌دم توی مرسدس بشینم و برای بدبختی‌هام گریه کنم. 

اون‌هایی که می‌گن پول خوشبختی نمیاره، یا پول ندارن، یا بلد نیستن چطور پول خرج کنن. بررسی کشورهای مختلف نشون می‌ده که ارتباط معناداری بین سطح رفاه، خوشحالی و حتی اصول دموکراسی با میزان GDP کشورها وجود داره. خوشحالی مردم در کشورهای فقیر مثل افغانستان و سیرالئون کمتر از کشورهای ثروتمند مثل نروژ و هلنده. تصور کنید که بتونید یه ویلای خیلی زیبا بخرید توی سوئیس، پشت سرتون منظره کوهستانی و در مقابلتون یه دریاچه‌ی آرام. یه مرسدس جی کلاس جلوی خونه‌تون پارک شده و توی یه تعطیلات دل انگیز نشستید و دارید توی یه تلویزیون 8k پلی استیشن بازی می‌کنید، تا آشپزها ناهار سالم و مقوی شما رو آماده کنن. توی این موقعیت، ممکنه حسرت چه چیزهایی رو بخورید؟ با این که خیلی پول دارید، خیلی، اما چیزهایی وجود داره که مستقل از میزان حساب بانکی شما، قابل خریدن نیستن. چیزهایی که شاید شما همین الان توی زندگی‌تون دارید و حسرتش به دل خیلی از ثروتمندها مونده. 

شماره یک، دانش

این که پشت فرمون یه لامبورگینی اوروس بشینی و توی جاده‌های کوهستان آلپ رانندگی کنی خیلی لذت داره. اما کسایی هستن که از لامبورگینی اوروس خیلی بیشتر لذت بردن. کسایی که لامبورگینی اوروس رو طراحی و تولید کردن. 

شما اگر ثروتمند باشی، می‌تونی بری بهترین دانشگاه جهان و در رشته اقتصاد ثبتنام بکنی. اما برای این که اقتصاددان بشی و به جایزه نوبل برسی، مهم نیست چقدر پول توی بانک داشته باشی. میزان دانشی که کسب می‌کنی به تلاش و وقتی که می‌ذاری و البته استعداد خودت بستگی داره. آره، رانندگی با لامبورگینی واقعا کیف داره. اما گاهی وقتا یه بحث جالب اقتصادی چنان آدم رو از لذت لبریز می‌کنه که دلت برای تمام کسایی که این لذت رو از دست می‌دن، می‌سوزه. و خودم به شخصه ثروتمندهای زیادی رو دیدم که حاضر بودن نصف تموم دارایی‌شون رو بدن اما آدمی معتبر و باسواد باشن. حتی هستن کسایی که رفتن پول دادن، نویسنده استخدام کردن که براشون کتاب بنویسه که از این طریق ژست با سواد بودن بگیرن، مدرک دکترا خریدن، عضویت یه جامعه علمی رو خریدن، پول دادن توی کنفرانس‌های خارجی شرکت کردن، همه بهشون می‌گن استاد، اما خودشون توی دلشون می‌دونن که وجودشون از گوهر دانش بی‌بهره است و این جواهر رو با پول نمی‌شه خرید. 

شماره دو، هنر

یه آدم ثروتمند رو می‌شناختم که چند میلیارد تومن پول داد برای خرید یه پیانوی گرند دست‌ساز. برای آموزش، رفته بود اساتید واقعا کار بلد رو با هزینه زیاد استخدام کرده بود. چند جلسه هم کلاس رفته بود اما خیلی زود به این نتیجه رسیده بود که پیانو زدن کار من نیست. یه مدت هم سعی کرده بود بچه‌هاش رو بذاره کلاس پیانو، در واقع معلم بیاد خونه و بهشون آموزش بده. اما این بچه‌ها حتی یک آهنگ هم نتونستن بزنن. می‌گفت یه روز که اومدم سمت اتاق، دیدم داره صدای پیانو میاد. یکی از کارگرهای خونه نشسته بود پشت پیانو و داشت آهنگی رو تمرین می‌کرد که معلم بچه‌ها سعی کرده بود بهشون یاد بده، اما موفق نشده بود. 

وقتی می‌ری لرستان و می‌بینی یه بچه روستایی داره با این مهارت و ظرافت کمانچه می‌کشه، وقتی یه پیرمرد فقیر خراسانی جوری دوتار می‌زنه که اشکت می‌دوه روی صورتت، وقتی یک نفر چنان آوازی می‌خونه که انگار صداش داره از لای ابرها با قطرات بارون ترکیب می‌شه و خیلی نرم توی گوش ما می‌ریزه، ممکنه بگی برای داشتن این مهارت حاضرم همه داراییم رو بدم. اما مشکل اینه که این سطح از مهارت با روزها و ماه‌ها و سال‌ها تمرین و البته یه استعداد خدادادی حاصل شده و متاسفانه با هیچ قیمتی نمی‌تونید کارت بکشید و مالکش بشید. این پولدارهایی که کلی خرج می‌کنن تا بچه‌شون یه فیلم کوتاه بسازه و باز هم نتیجه چیز دندونگیری از آب در نمیاد، خوب می‌دونن دارم از چی حرف می‌زنم. 

شماره سه، استعداد

گفتیم که مهم نیست چقدر پول داری و حتی گاهی انگار مهم نیست چقدر تمرین کنی، یه چیزهایی ذاتیه. یه استعداد که یا داریش یا نه. یا با صدای خوب به دنیا اومدی یا نه. کاریش هم نمی‌شه کرد. برای نوازنده شدن، فقط داشتن گوش قوی و ذهن موسیقایی و ساعت‌ها تمرین کافی نیست. خیلی‌ها هستن که اتفاقا هم هوشش رو دارن، هم علاقه‌ش رو، اما یکم که می‌رن جلو مفصلشون چنان آسیبی می‌بینه که تا آخر عمر نمی‌تونن دست به ساز بزنن. 

رونالدو و مسی به عنوان بت‌های فوتبال همیشه ستایش می‌شن. گرت بیل هم برای رسیدن به اون سطح از فوتبال همه چیز داشت، غیر از مشکلی که توی زانوش بود که بهش اجازه نمی‌داد اون فشار شدید موقع دویدن سریع رو تحمل کنه و این بازیکن استثنایی که توی تاتنهام به هیولایی تبدیل شده بود که همه باشگاه‌ها می‌خواستنش، خیلی زودتر از چیزی که انتظار می‌رفت از جهان فوتبال کنار رفت. 

خیلی‌ها آرزو دارن که کاش صدامون خوب بود، کاش شکل مفصلم کمی فرق داشت، کاش از عهده فلان کار بر میومدم. مهم نیست چقدر پول داشته باشی، شاید بتونی با کامپیوتر صدات رو تغییر بدی و دو سه تا آهنگ هم بدی بیرون. اما وقتی مردم صدای اجرای زنده‌ت رو بشنون، اونجا متوجه می‌شی که چیزهایی وجود داره که با پول نمی‌شه خرید. 

یکم بهش فکر کن. شاید همین الان استعدادهای کشف نشده‌ای داری، که یه آدم باهوش و علاقه‌مند داره حسرتش رو می‌خوره. 

مثل شماره چهار، عشق

این شاید یکم کلیشه‌ای به نظر بیاد. که کی گفته که نمی‌شه. یکی می‌گه داداش من اگر پولدار بودم عشق زندگیم رو از دست نمی‌دادم. یا اگر پول داشته باشی، خیلی‌ها میان سمتت، فرصت ملاقات آدم‌های مختلف رو داری و می‌تونی با هدیه و سفرهای جذاب دلشون رو ببری. می‌تونی بری مهمونی و کافه‌های لوکس و آدم‌های جالبی رو ببینی.درسته. اما حرف من اینا نیست. می‌خوام در مورد موضوعی بگم که خیلی ساده است اما می‌تونه یکی از اسرار مهم زندگی رو برامون باز کنه. 

اگر شما یه شب مسواک بزنی، دندون‌هات سالم نمی‌شه. دندون سالم نیاز داره به مراقبت مداوم. به یک سبک زندگی که توش هر شب، هر شب به طور منظم به بهداشت دهان و دندان اهمیت می‌دی.

با یک وعده سالاد خوردن بجای شام، لاغر و خوش‌اندام نمی‌شی. اندام خوب نتیجه یک سبک زندگیه که توش بین غذایی که می‌خوری و تمرین بدنی یک بالانس اصولی ایجاد کردی. 

از یه دوست نوازنده م پرسیدم چقدر طول می‌کشه تا بتونم خوب ساز بزنم؟ نگفت سه سال، نگفت ده سال. جوابش خیلی برام جالب بود. گفت هر شب! پرسیدم یعنی هر شب چند ساعت؟ گفت مهم نیست. هر شب! مهم فقط اینه که هر شب ساز رو برداری، کوک کنی و بزنی، حتی شده یه شب بشه یه دقیقه، اما هر شب بزنی. یعنی نوازنده شدن یه سفر از الف به ب نیست که بگیم باید این قدر ساعت وقت بگذاری، یک کاریه که براش باید وقت بگذاری. 

عشق هم این شکلیه. اگر یکی برامون یه کادوی گرون بخره، یه شام عالی بهمون بده، سوار هلیکوپترمون کنه و بریم از بالا تهران رو ببینیم و توی این منظره اسپرسو بخوریم و بعد یک ماه ازش هیچ خبری نشه، عاشقش نمی‌شیم. عشق، مثل دندون سالم، مثل مهارت نوازندگیه. یه فراینده. هر بار نگران شدن، هر بار حمایت کردن، همیشه اونجا بودن، در هر شرایطی درک کردن و در هر حالی کنارش موندن، اون هم برای چندین سال پی در پی. چیزی نیست که شما بتونید با پول بخرید. درسته که بدون پول، ممکنه یه عشق واقعی خراب بشه و از دست بره، اما برای نگه داشتن اون عشق، فقط داشتن پول، کافی نیست. 

شماره پنجم اخلاق و شخصیته

یه فیلمی هست که خیلی دوستش دارم و البته به یکی از فیلم‌هایی تبدیل شده که مدام ازش مثال میارن و توی نوشتن تیتر روزنامه‌ها خیلی از اسمش استفاده می‌کنن. مردی برای تمام فصول. یه صحنه روی قایق هست که یه مرد جوان مدعی می‌شه که اگر به قدرت برسه، پول وسوسه ش نمی‌کنه. سر توماس مور جلوی چشم این جوون یه گلدون نقره رو به آب می‌ندازه، می‌بینیم که این مرد جوان تحمل دیدن غرق شدن این گلدون رو نداره و سریع از آب بیرونش میاره. به این ترتیب مور نشون می‌ده که این جوون، آدمی نیست که بتونه جلوی رشوه و پول مقاومت کنه. 

چی باعث می‌شه که ما آدم بااخلاقی باشیم؟ این که خودمون پیش خودمون فکر کنیم که ما چقدر آدم خوبی هستیم؟ این که بشینیم و فکر کنیم و بگیم حالا شاید اونجا خیلی خوب نبودم اما می‌تونم به خودم حق بدم و خودم رو درک کنم؟ نه. خوبی و بدی ما چیزیه که باید بقیه، اون هم پشت سر ما بگن. 

می‌گن وقتی پول نداری، وقتی حرف می‌زنی می‌گن چی زر زدی؟ ولی وقتی پولداری و خودت می‌دونی که داری زر می‌زنی، بهت می‌گن چی فرمودین؟ این جلوی روی شما است. اما این که پشت سرتون چی می‌گن و واقعا چی هستید و کی هستید، چیزی نیست که بتونید با پول بخرید. هم قذافی و هم بیل گیتس هر دو پولدارن. اما وقتی می‌خوایم از این دو نفر اسم ببریم داستان خیلی متفاوت می‌شه. 

و این مورد ششم ما است. نام نیک

از قذافی اسم بردیم. با ثروتی که قذافی داشت می‌شد تموم دارایی‌های بیل گیتس، جف بیزوس، مارک زاکر برگ و دونالد ترامپ رو یکجا خرید و باز هم پول اضافه آورد. قطعا زندگی قذافی مرفه بوده. اما این که بعدها در موردش چی بگن، چیزی نیست که بشه با پول خرید. 

شاید اعتراض کنید و بگید من اگر پول داشتم به فقرا کمک می‌کردم، از فامیل دستگیری می‌کردم، مدرسه می‌ساختم و یک کاری می‌کردم که توی همه دنیا به عنوان آدمی خیر معروف بشم. راستش این رویا معمولا محقق نمی‌شه. این طوری نیست که آدم‌ها در زمانی که به اصطلاح ثروتمند نباشن، کارهای خیر نکنن و یک دفعه بعد از رسیدن به ثروت شروع کنن به خیرخواهی. خیرخواهی و دستگیری از دیگران یک الگوی زندگیه که بعضی‌ها دارن و بعضی‌ها نه. 

موضوع دوم که مانع از خیرخواهی و دست و دل بازی ثروتمندا می‌شه، فقر احساسیه. فقر احساسی یعنی چی؟ یعنی اون آدمی که لکسوس سوار می‌شه و مالک یه خونه چهارخوابه توی تهرانه، اما وقتی باهاش حرف می‌زنی، خودش رو ثروتمند نمی‌دونه. چون خودش رو با ثروتمندتر از خودش مقایسه می‌کنه و احساس می‌کنه که هنوز فقیره. 

شمایی که وسط زمستون یه سقف بالای سرته، یه ماشین توی پارکینگ داری، آب آشامیدنی و برق داری، اگر مریض بشی توانایی مراجعه به دکتر و خرید دارو داری، شما از خیلی‌های دیگه ثروتمندتری. اما آیا احساس ثروتمند بودن می‌کنی؟ احساس می‌کنی که الان در موقعیتی هستی که بتونی به فقیرتر از خودت کمک کنی؟

ثروتمند بودن مثل مدال طلای المپیک نیست که یا داشته باشیش یا نه. ثروت یه طیفه. اونی که روزی ده دلار درآمد داره خیلی خیلی خیلی ثروتمندتر از کسیه که درآمدش روزی 1 دلاره. اما آیا این فرد خودش رو ثروتمند می‌دونه، نه. اگر ازش بپرسید شاید بگه با درآمد روزی صد دلار، می‌شم ثروتمند، اما به این درآمد می‌رسه و می‌بینه ای دل غافل، هزینه زندگیم شده روزی 110 دلار، هنوز عقبم. وقتی درآمدم شد هزار دلار در روز، کار خیر رو شروع می‌کنم. 

این که شما آدمی باشید که به بقیه کمک می‌کنه و بعدها از شما به نیکی یاد بشه، بدون داشتن پول کار دشواریه. اما الزاما با داشتن پول شما به اون فرشته نیکوکار و مهربون تبدیل نمی‌شید. 

و اما مورد آخر، عمر جاوید

افراد فقیر بیشتر در معرض مرگ هستن. استفاده از غذاهای کم کیفیت، سبک زندگی غلط، مشاغل پرخطر، قرارگیری بیشتر در معرض نزاع و البته عدم دسترسی به خدمات بهداشتی باعث می‌شه که فقر میانگین امید به زندگی رو کاهش بده. 

اما دیوید راکفلر، بانکدار معروف و ثروتمند آمریکایی بعد از شش بار پیوند قلب گرفت، در 102 سالگی بر اثر نارسایی قلبی دار فانی رو وداع گفت. اگر شما فقیر باشی، این که به سن صدسالگی برسی یکم بعید به نظر میاد. اما اگر استیو جابز هم باشی، تضمینی نیست که بیشتر از 56 سال عمر کنی. استیو جابز در سال 2011  ثروتی بیشتر از 8 میلیارد دلار داشت. استیو اگر اراده می‌کرد می‌تونست برای تولید 56 سالگیش باشکوه‌ترین جشن ممکن رو بگیره. جشنی که کمتر کسی بتونه حتی تصورش رو بکنه. اما با پرداخت تموم 8 میلیارد دلارایش هم نمی‌تونست خودش رو به تولد 57 سالگیش برسونه. این یه مورد، چیزی نیست که بشه با پول خرید. 

همه ما بالاخره یک روز می‌میریم. درسته که زندگی همه ما به یک اندازه جذاب و هیجان‌انگیز نیست. درسته که خیلی بهتره سال‌های آخر زندگی رو غرق در ثروت خوش بگذرونیم. اما بگذارید یک سوال کاملا اقتصادی ازت بپرسم. حاضرید ده میلیارد دلار بگیرید و فقط یک هفته زندگی کنید؟ یک هفته زندگی لوکس و مرفه با ده میلیارد دلار ثروت و بعدش خداحافظ؟ کمتر کسی این پیشنهاد رو قبول می‌کنه. معنیش چیه؟ این یعنی شما ارزش زندگی خودتون رو بیشتر از ده میلیارد دلار تخمین می‌زنید، وگرنه حاضر بودین با این پول معاوضه ش کنید. 

پس، اگر برای کسب درآمد بیشتر، به هر شکلی، چه جسمی چه روانی، دارید به خودتون، به سلامتی‌تون آسیب می‌زنید، اون کار رو متوقف کنید. هر قدر هم که پول بگیرید، با هیچ پولی نمی‌تونید سلامتی از دست رفته رو بازخرید کنید. 

شاید شما بتونید به این فهرست، موارد دیگه مثل فرزندان خوب یا دوستان قدیمی رو هم اضافه کنید. ایرادی نداره. بهش فکر کنید. به چیزهایی که الان دارید و شاید ثروتمندترین آدم‌های دنیا همین الان دارن حسرتش رو می‌خورن. 

به زودی منابع اضافه می گردند ...

یک پاسخ

  1. وقتی صحبت به رانندگی یک خودروی گرانقیمت و لذت بردن ازش رسیده بود من سوار بر دوچرخه برقی زیر پل شیخ بهایی توی همت، حدود ساعت 8 شب داشتم با سرعت از کنار خودروهای گیر کرده تو ترافیک با راننده های بعضا کلافه و خودروهای بعضا گرانقیمت از کار روزانه به منزل برمی گشتم و از پادکست ارزشمند پوریا بختیاری عزیز لذت می بردم و ودر حالی که وجدانم از ردپای کربنی کمی که در محیط زیست ایجاد می شد آسوده بود!
    پوریا پیشنهاد می کنم یک پادکست بسازی درباره مسوولیت اجتماعی همه مون درباره حفظ و حراست از محیط زیست. درباره جداسازی زباله های قابل بازیافت، از هدر ندادن آب شیرین که درصد کمی از آبهای جهان بهش اختصاص داره و از راههای رسیدن به هوای پاک
    خیلی مخلصم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

جدیدترین اپیزودها

در این اپیزود درباره این صحبت می کنیم که با وجود اینکه همه بچه‌ها عاشق یادگیری هستند و این علاقه در ذات آن‌ها وجود دارد. پس چرا …
این اپیزود درباره خطرات سوسیالیسم و نقش آن در ایجاد دیکتاتوری است. این که چگونه سیاست‌های اقتصادی مداخله‌گرایانه دولت …
در این اپیزود به سراغ داستان تلخ و اسفناک آکنتور می‌رویم، یک شرکت ایرانی که با گزارشات غیرواقعی و سوءاستفاده از …
در این اپیزود به سراغ این می رویم که چطور یک برنامه مالی منظم و مشخص برای خودمون ایجاد کنیم و هدف گذاری …
لوگوی اکوتوپیا کامل