آرمان‌شهر اقتصادی
جستجو
این کادر جستجو را ببندید.
اپیزود شماره 55
فصل دوم

موتور دیکتاتوری چطور کار می‌کند؟

راه دشوار رسیدن به دموکراسی

کاور اپیزود پنجاه و پنجم پادکست اکوتوپیا - هفت چیزی که با پول نمی‌توان خرید

معرفی اپیزود موتور دیکتاتوری چطور کار می‌کند؟

به نظرتون آیا یه کشور برای این که از نظر اقتصادی رشد کنه، حتما باید یه نظام سیاسی دموکراتیک داشته باشه؟ آیا امکانش هست یک کشور با وجود حکام دیکتاتور بتونه توسعه پیدا کنه؟ اگر مردم از نظر اقتصادی وضعیت مطلوبی ندارن، مشکل از کجا است؟ آیا انتخابات، رسانه آزاد، حاکمیت محدود در زمان و فعالیت حزبی، بیشتر از سرمایه‌گذاری خارجی و داشتن ذخیره ارزی می‌تونه به بهبود وضع زندگی مردم کمک کنه؟ یا یک سوال مهم‌تر، آیا اقتصاد اون قدر که تصور می‌شه سیاسیه؟

در این اپیزود در همین مورد صحبت خواهیم کرد.

فایل صوتی اپیزود 55

آیا یه کشور برای این که از نظر اقتصادی رشد کنه، حتما باید یه نظام سیاسی دموکراتیک داشته باشه؟ آیا امکانش هست یک کشور با وجود حکام دیکتاتور بتونه توسعه پیدا کنه؟ اگر مردم از نظر اقتصادی وضعیت مطلوبی ندارن، مشکل از کجا است؟ آیا انتخابات، رسانه آزاد، حاکمیت محدود در زمان و فعالیت حزبی، بیشتر از سرمایه‌گذاری خارجی و داشتن ذخیره ارزی می‌تونه به بهبود وضع زندگی مردم کمک کنه؟ ساده بگم، آیا اقتصاد اون قدر که تصور می‌شه سیاسیه؟

قبل از این که بحث رو شروع کنیم لازمه یک کلمه رو با هم قرارداد کنیم. منظورمون از دیکتاتور توی این پادکست کیه؟ 

اگر یک نفر، یا یه گروه محدود توی یک کشور وجود دارن که خودشون قانون می‌ذارن، خودشون می‌گن کی، چطوری قانون رو اجرا کنه و خودشون هم قضاوت رو بر عهده بگیرن، توی این پادکست دیکتاتور به حساب میان. حتی اگر قوانینشون خوب باشه و خوب هم اجرا بشه. می‌تونیم بهش فردسالاری، حکمرانی اقلیت، اولیگارشی یا مونارکی هم بگیم. فرقی نداره. 

در مقابل اگر مردم جمع می‌شن، یک عده رو به عنوان حاکم انتخاب می‌کنن، آزادانه در موردشون می‌نویسن و حرف می‌زنن و حالا یا بعد از یک مدت به صورت خودکار حاکم برکنار می‌شه یا از طریق استیضاح برکنارش می‌کنن، می‌شه دموکراسی. چه رئیس‌جمهور با انتخابات بیاد سر کار، چه مجلس منتخب نخست وزیر انتخاب کنن، چه رئیس جمهور منتخب بیاد یه نفر رو بگذاره به عنوان نخست وزیر، فرقی نمی‌کنه. مهم اینه که این فرد با اراده مردم بیاد به صورت محدود و مشروط قدرت رو دست بگیره و با اراده همون مردم هم به سادگی بره کنار. 

این رو هم بگم که اگر بیایم تاریخ سرزمین کهن ایران رو نگاه کنیم، از نخستین پادشاه در حدود 4700 سال پیش تا پادشاهی مادها، هخامنشی‌ها و الی آخر، ما همیشه با مونارک‌ها یا تک‌سالارها سر و کار داشتیم. حالا اگر بیایم بگیم که شاپور اول یا کریمخان زند آدم خوبی بود، توی این بحث تاثیری نداره، در این بحث این افراد خوب رو هم دیکتاتور فرض می‌کنیم. پس خیلی درگیر این قسمت نکنید ذهنتون رو.  

اتفاقا یک شاه خوب خیلی بهتر می‌تونه به روشن شدن بحث موتور دیکتاتوری کمک کنه. یه آدم خوب و خوش‌فکر مثل خود شما. 

همین الان میایم می‌گیم این تاج، این تخت، بفرمایید شما شاه یا ملکه ایران هستید. هر چی شما بگید همون کار رو می‌کنیم. مجلس رو تعطیل می‌کنیم، شما هر چی بگین قانونه. همه قاضی‌ها رو برکنار می‌کنیم شما بگید کی بشه مسئول قضاوت. پرونده‌های مهم رو هم خودتون قضاوت کنید. از این نقطه به بعد این شما و این مملکت. هر طور که صلاح می‌دونید بسازیدش. 

خب، بسم الله. سلطان اگر صلاح می‌دونید کار رو شروع بفرمایید. 

ممکنه برید توی فکر که روز اول سلطنت چی کار کنید؟ به غیر از انتخاب پرچم و سرود ملی و شعار و شکل تاج و این ظواهر تشریفاتی، برای ساختن کشور چه برنامه‌ای دارید؟

چطوره دستور بدید به همه مردم نفری یه بنز مجانی بدن؟ یه حساب سر انگشتی می‌کنید و می‌بینید امکانش نیست. اون قدری پول ندارید که برای همه ماشین بخرید. 

شاید بهتره کار سازندگی رو شروع کنید. دستور بدید ورزشگاه و بندر و فرودگاه بسازن. جاده‌ها رو نو کنن. مدرسه‌ها تجهیز بشن. اصلا یکی یکی شروع کنیم از بالا تا پایین مملکت رو نو نوار کنیم. شروع خوبیه. با یه رقم از دزدی‌های آقایون میشه کلی کار کرد. 

اما اینجا است که شما با اولین قانون دیکتاتوری آشنا می‌شید. 

قانون اول، شاه تنها نیست. 

شما برای اداره حکومت به نیروهای نظامی، اقتصادی، تجاری، سیاسی، حقوق‌دان‌ها، دانشمندها، هنرمندها، کسبه، دانشگاهی‌ها، ورزشکارها و غیره نیاز دارید. اگر این افراد حاضر نباشن با شما کار کنن، هیچ کاری پیش نمی‌ره. نمی‌تونید شخصا بیل بگیرید دستتون و برید توی بیابون شروع کنید به ساخت جاده. نمی‌شه هم خودتون بشید پیمانکار تموم پروژه‌های مملکت. باید افرادی رو بگذارید سر کار. بدِ ماجرا اونجا است که این افراد کلیدی باید از شما رضایت داشته باشن. باید منافعشون رو تامین کنید، وگرنه زیر پای شما رو خالی می‌کنن و دولت شما سقوط می‌کنه. 

شما دو تا انتخاب دارید، یا آدم‌های مهم کشور رو راضی نگه دارید، یا برکنار و محاکمه بشید. خیالتون راحت همیشه یه چیزی پیدا می‌شه که به خاطرش شما رو محکوم کنن. اگر می‌خواید توی قدرت بمونید و همه بر شکوه و جبروت همایونی شما درود بفرستن، راهش فقط و فقط همینه. 

وگرنه بعد شما یکی دیگه میاد که هم می‌تونه آدم‌های کلیدی رو راضی کنه و هم هیچ به فکر کشور نباشه. چاره‌ای نیست. باید سر کیسه رو شل کنید. 

وقتی می‌خواید رضایت این افراد رو جلب کنید، کم کم با قانون دوم دیکتاتوری هم آشنا می‌شید.

آدم‌های کلیدی هم تنها نیستن. 

شما باید اون افراد رو راضی نگه دارید تا قدرت شما تداوم داشته باشه. اون افراد کلیدی هم باید کسانی رو راضی نگه دارن تا بتونن وفاداریشون رو جلب کنن.

آدم‌های کلیدی ورزشی کشور، با بیشتر مربی‌ها، باشگاه‌ها، بازیکن‌ها، مجری‌ها و خبرنگارهای سرشناس، رسانه‌های ورزشی مهم و فدراسیون‌ها همکاری خوب و نزدیکی دارن. و این صمیمت با درستکاری و کشیدن مو از ماست به دست نیومده. برای محبوبیت و مقبولیتی که دارن، خرج کردن. بیشتر این افراد سمت کسی هستن که موقع تصویب بودجه، سینه سپر کرده و موفق شده پول بیشتری رو برای لیگ بگیره. 

افراد کلیدی توقع دارن تا جای ممکن در منابع مالی کشور سهم داشته باشن تا بتونن تا جایی که می‌تونن حلقه‌های پایین دست خودشون رو راضی و خشنود نگه دارن. 

شما رضایت دادین که سبیل این افراد رو چرب کنید و بخشی از مالیات رو هم برای خلق خدا خرج کنید، اما افراد کلیدی تلاش می‌کنن تا جایی که راه داره جلوی خرج شدن منابع مالی رو بگیرن و سهم خودشون رو حداکثر کنن. این افراد دوست دارن شاه، فردی ثروتمند باشه. چون می‌خوان مطمئن بشن و البته به زیردستاشون اطمینان بدن که وضع مالی خوبه و نگران چیزی نباشید. برای همین برخلاف میلتون، مجبورید کاخ مجلل بسازید. باید رولزرویس طلایی سوار بشید. باید نشون بدین که پول هست، زیاد هم هست، از خرج کردنش هم ترسی ندارید. وگرنه این حلقه‌های قدرت متزلزل می‌شن و شما رو هم به زیر می‌کشن. چاره‌ای نیست. باید راضی‌شون کنید و این رضایت متاسفانه خرج داره. خرجی که باید از گلوی کی بکشید بیرون؟ بله، مردم.

چند ماه از سلطنت پرشکوه شما می‌گذره و شما با قانون سوم شاهی آشنا می‌شید. 

هر چی نون‌خور کمتر، حکومت بهتر. 

بعد از چند ماه به دستگاه حکومت نگاه می‌کنید و می‌بینید کلی انگل چسبیدن به دولت شما و دارن منابع رو صرف هیچ و پوچ می‌کنن. وزیری که برکنار شده، برای خودش دم و دستگاه درست کرده و یه سری از کارها رو سپرده به نزدیکانش، اونا هم دارن می‌خورن و می‌برن و خوشحالن. یه سری آدم برای یه چیزهایی بودجه می‌خوان که مغزتون سوت می‌کشه. به دفاتر حساب نگاه می‌کنید و می‌بینید نقاش‌ها برای ترسیم تصویر همایونی شاهنشاه که خود شما باشید، چقدر پول به جیب زدن. صداش در میاد که فلانی کلی از منابع حکومت رو گرفته و باهاش دسته بیل وارد کرده. فلانی برای واردات زیرساخت‌های تولید چای خشک، به اندازه صد سال مصرف چایی کشور ارز گرفته. اگر هیچی چایی تولید نمی‌شد و به همه چایی صلواتی می‌دادین، ارزونتر در میومد. حالا واقعا رفته کارخونه چای زده؟ نه اعلیحضرت این حرفا چیه؟ مگه مردم اصلا چای ایرانی می‌خورن؟ داد شما به هوا بلند می‌شه. اومده بودین کشور رو بسازید و با این صحنه‌ها روبرو شدین. اولین فکرتون اینه که بیاین تموم این متخلف‌ها رو در ملاعام محاکمه و اعدام کنید و ریشه فساد رو خشک کنید. 

اما یکم که فکر می‌کنید، خیلی هم ایده خوبی نیست. بقیه آدم‌های اطرافتون وحشت‌زده می‌شن و برای این که این بلا سر خودشون نیاد، شما رو برکنار کنن. از طرف دیگه، این انگل‌های مفت‌خور، آدم‌های کمی نیستن و برای خودشون دم و دستگاهی دارن. اینا هم خودشون کلی نون خور دارن که اگر بخواید نونشون رو ببرید، برای خودتون دشمن درست کردین. از یک طرف تعدادشون خیلی زیاد شده، از طرف دیگه بهشون نیاز دارید. چی کار باید بکنید؟ باید سعی کنید حلقه‌های خودتون رو کوچیک کنید، به شکلی که کسی هم وحشت‌زده نشه. اون وزیر سابق رو به جرم یک مصاحبه جنجالی با یه رسانه بیگانه، دستگیر می‌کنن. اون یکی هنرمند نقاش، یه فیلم ناجور ازش درز می‌کنه و بی‌آبرو می‌شه. یکی دیگه، خیلی طبیعی و اتفاقی تصادف می‌کنه و از دنیا می‌ره. قانون سوم همینه. شما تنها نیستید. اما بهتره که دربار رو تا جایی که می‌شه خلوت کنید. دو تا انتخاب بیشتر ندارید. یا بشینید و فسادی رو تماشا کنید که مثل قارچ داره رشد می‌کنه و بزرگ می‌شه، یا دستتون رو به خون آلوده کنید. می‌دونم سخته اما اگر می‌خواید ته کیسه همایونی دو قرون بمونه برای ملت بدبخت، چاره‌ی دیگه‌ای ندارید.

معمولا برای اولین شاه یک سلسله این اتفاق میفته. آقامحمدخان قاجار برای رسیدن به حکومت لازم بود سبیل خیلی‌ها رو چرب کنه. به خیلی‌ها وعده وعید بده. چه آدم‌های دولت جدید چه افرادی که همون موقع در خدمت لطفعلی‌خان بودن. اما به محض تاجگذاری که دیگه نیازی به اون آدم‌ها نیست، ماشین اعدام‌ روشن می‌شه. اگر این کار رو نمی‌کرد، علاوه بر کلی نون خور اضافی در دستگاه قاجار، باید آب و دون افراد کلیدی خاندان زندیه و افشاریه و صفویه رو هم می‌داد. آدم‌هایی که اگر با آقامحمدخان همسو نمی‌شدن، قاجار رنگ تاج و تخت رو نمی‌دید. آدم‌هایی که برای فتح تخت شاهی بهشون نیاز بود، اما برای ادامه کار و اداره کشور، جز مفت‌خورهای سربار چیز دیگه‌ای نبودن. 

جالب شد. 

اعلیحضرت همایونی حالا به تاریخ علاقه‌مند شدن و می‌خوان بدونن پیشینیان چطور حکومت کردن؟ کریمخان چطوری برای احداث بازار و حمام عمومی پول اضافی آورد؟ شاه عباس چطوری تونست کاروانسراها رو احیا کنه؟ شاپور ساسانی برای احداث شهر بیشاپور از کجا پول آورد؟ تامین مالی داریوش برای سازه‌های آبی شوشتر و ساخت شهر داراب چطور بود؟ شما که خیلی آدم خوبی بودین. شما که کلی رویای قشنگ برای کشور توی سرتون بود. شما که کلی به رضاخان ایراد گرفته بودین. چرا نمی‌تونید برای توسعه راه‌آهن و تاسیس دانشگاه بودجه اختصاص بدین؟ مطالعه تاریخ یه چیز دیگه رو هم به شما یاد می‌ده. 

نگاه می‌کنید و می‌بینید در تمام تاریخ 5 هزار ساله سلطنت در ایران، فقط 10 تا پادشاه، ده درصد تاریخ کشور رو شاهی کردن. بلاش سوم، شاپور دوم، خسرو انوشیروان، خسرو پرویز، سلطان محمد غزنوی، عضدالملک دیلمی، سلطان سنجر سلجوقی، شاه عباس صفوی، شاه طهماسب صفوی و ناصرالدین‌شاه قاجار. جمعا حدود 500 سال از 5 هزار سال. همین. فقط ده نفر بودن که تاجشون 5 دهه دووم آورد. چطوری؟ چی کار باید بکنید که شما بشید نفر یازدهم؟ حالا گیرم که مثل شاه طهماسب، تونستید 54 سال حکومت کنید. بعدش چی؟ بالاخره که می‌میرید و از دنیا می‌رید. بعد از شما تکلیف حکومت و کشور چی می‌شه؟ از کجا معلوم که مردم فرزند شما رو به عنوان شاه قبول کنن؟ ای وای، نکنه یکی نیت کنه شما رو بکشه و تاج رو بذاره روی سر خودش؟ حالا به همه مشکوک می‌شید. حالا از برادر خودتون و حتی از سایه خودتون هم می‌ترسید. 

حالا می‌فهمید که موضوع ولیعهدی فقط این نیست که قدرت در طایفه مبارک شما باقی بمونه. بدون داشتن ولیعهد، دولت شما هم دووم نمیاره. 

بقیه فقط به این دلیل شما رو نمی‌کشن، که بازی قدرت به هم نخوره. پول‌ها و منابع داره خیلی خوب بین همه تقسیم می‌شه و یه سیستم عالی درست شده که همه آدم‌های کلیدی کشور خوشحالن. 

برای این افراد این که پسر خودتون بیاد سر کار و با مرگ شاه، کافه به هم نخوره، بهتره. طبیعتا آدم‌هایی که توی حلقه قدرت نیستن، یه شاه جدید رو ترجیح می‌دن، اما اگر همین آدم‌های خودتون کارشکنی نکنن، حکومت موروثی شما ادامه پیدا می‌کنه. برای همین افراد کلیدی وفاداری خودشون رو نسبت به ولیعهد اعلام می‌کنن. حالا چی می‌شه اگر شما فرزند نداشته باشید؟ چرا باید هر طور که شده، از هر چندتا زن که شده، یه اولاد ذکور داشته باشید که وارث تاج و تخت بشه؟ چون اگر افراد کلیدی احساس کنن بعد از درگذشت شما، تاج و تحت بدون صاحب می‌مونه، ممکنه تا غروب آفتاب عمر همایونی صبر نکنن و از الان به فکر بیفتن که آینده دستگاه قدرت خودشون رو تضمین کنن. باورش سخته، اما شما که روزی رویای ساختن کشور رو داشتید، حالا مهمترین دغدغه زندگیتون شده این که صاحب یه فرزند پسر بشید که خیال افراد کلیدی از آینده‌شون راحت بشه. بدون پسر، شاید فردا رو هم نبینید! 

شما دلتون می‌خواست روزنامه‌ها رو آزاد بگذارید. اما روزنامه‌های آزاد، بازی قدرت رفقای خودتون رو به هم می‌زنن. بدتون نمیاد پیشنهاد بدین که انتخابات آزاد برگزار بشه. اما آدم‌های کلیدی اگر بفهمن شما می‌خواید چیدمان قدرت رو به هم بزنید، سرتون رو می‌کنن زیر آب. چاره‌ای نیست. اگر شما نبودین همین یک قرون دوزاری که برای مردم خرج می‌کنید رو هم می‌خوردن و می‌بردن. باز خدا شما رو خیر بده که ته دلتون غم مردم رو دارید. درسته که دیکتاتور شدین، دستتون رو به خون آلوده کردین، روزنامه‌ها رو بستید، با آدم‌های فاسد ساخت و پاخت کردین و چهارتا زن گرفتین تا بالاخره یکیشون یه پسر به دنیا بیاره و کوچکترین صدای اعتراض رو تحمل نکردین، اما شکر خدا دلتون پاکه و نیت اولیه‌تون خیر بوده.

جلوی آینه می‌ایستید. از خودتون می‌پرسید: من کیم؟ چی کار دارم می‌کنم؟ چی کار می‌تونم بکنم؟ نمی‌تونم از شاهی استعفا بدم و برم راننده بشم. نمی‌تونم همسران و فرزندانم رو از کاخ بندازم بیرون. کاش راهی بود که یکم، فقط یکم به وضعیت زندگی مردم می‌رسیدم… 

اینجا از این خواب آشفته شاهانه می‌پرید. متوجه می‌شید که شما شاه نشدید، بلکه رئیس جمهور منتخب هستید در یک کشور آزاد و دموکراتیک. روزنامه‌ها آزادانه نقدتون می‌کنن و توی تلویزیون اداتون رو در میارن و بهتون می‌خندن. آدم‌های کلیدی که با شما کار می‌کنن، یکم به فکر مردم هم هستن. نه چون آدم‌های خوبی‌ن. نه. چون اگر این کار رو نکنن دور بعد شما یا یکی از حزب شما رای نمیاره و اون حلقه‌های توزیع قدرت خراب می‌شه. اینجا و توی این جمهوری که شما رئیسش هستید هم همون حلقه‌ها که به منفعت شخصی خودشون فکر می‌کنن وجود دارن، اما مهمترین هدفشون اینه که جوری کار کنن که دور بعد دوباره بتونن رای بیارن. برای این افراد مهم نیست شما چندتا زن دارید و بچه‌تون پسر شده یا نه. براشون مهمه که تونستید با تجهیز مدارس، خیال والدین رو از تحصیل فرزندانشون راحت کنید یا نه. اگر نه، پشت‌تون رو خالی می‌کنن. موقع استیضاح براتون لابی نمی‌کنن. موقعی که می‌خواید یه کار مهم انجام بدین، باهاتون همکاری نمی‌کنن. توی رای‌گیری‌های مجلس با شما همراه نمی‌شن. نه چون خیلی به آینده بچه‌ها اهمیت می‌دن، اصلا. چون می‌خوان توی هرم قدرت باقی بمونن. هم از حزب کنار گذاشته نشن هم رای مردمی رو از دست ندن. 

با این که قلب این آدم‌ها هم خیلی صاف و نیتشون چندان پاک نیست، اما شما همین سیستم رو که توش یه خیری هم به خلق خدا می‌رسه، به اون پادشاهی ترسناکی که توی خواب دیده بودید، ترجیح می‌دید. توی سخنرانی جدیدتون، محکم و استوار اعلام می‌کنید که برای بقای دموکراسی در کشور حتی حاضرید جونتون رو هم فدا کنید و هیچ چیز براتون مهمتر از اراده مردم نیست. حضار با تمام وجود برای شما دست می‌زنن. آدم‌های کلیدی حزب هم از این سخنرانی شما خوششون میاد، چون بعد از سخنرانی دیدن که احتمال انتخاب دوباره یک رئیس جمهور از حزب موافق شما، 3 درصد افزایش پیدا کرده.

حالا شما می‌دونید که اقتصاد خیلی بیشتر از اونی که فکر می‌کردید سیاسیه و خوب متوجه شدید که چرا حلقه‌های قدرت به دیکتاتوری تمایل دارن اما از این دیکتاتوری آبی برای مردم گرم نمی‌شه، حالا هرقدر هم که دیکتاتور آدم خوب و مهربونی باشه. 

به زودی منابع اضافه می گردند ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

جدیدترین اپیزودها

این اپیزود درباره خطرات سوسیالیسم و نقش آن در ایجاد دیکتاتوری است. این که چگونه سیاست‌های اقتصادی مداخله‌گرایانه دولت …
در این اپیزود به سراغ داستان تلخ و اسفناک آکنتور می‌رویم، یک شرکت ایرانی که با گزارشات غیرواقعی و سوءاستفاده از …
در این اپیزود به سراغ این می رویم که چطور یک برنامه مالی منظم و مشخص برای خودمون ایجاد کنیم و هدف گذاری …
 در این اپیزود تاریخ نفت را از زمان پیدایش نفت تا امروز را مورد بررسی قرار می‌دهیم و به فراز و نشیب‌های این دوران …
لوگوی اکوتوپیا کامل