در ایران راجع به تورم زیاد شنیده ایم و آن را با تمام وجود احساس کرده ایم.
همین باعث شده خیلی ها فکر کنند وضع از این بدتر نمیشود؛ درحالی که بدتر هم میشود.
ما در دورانی زندگی میکنیم که تورم سالانه حدود ۵۰ درصد است. حالا تصور کنید این عدد به ۱میلیون درصد برسد. در این شرایط قیمتها ثانیه به ثانیه افزایش پیدا میکنند.
اینجاست که فاجعه شکل میگیرد. اتفاقی که در آلمان بعد از جنگ جهانی اول افتاد. وقتی جنگ جهانی اول تمام شد، سال ۱۹۱۸، ۱ دلار آلمان حدود ۴ مارک بود. اما بعد از ۵ سال، یعنی سال ۱۹۲۳ هر دلار حدودا ۴هزار و دویست میلیارد مارک بود!
توجه داشته باشید شما چند سال قبل ۴ مارک پرداخت میکردید و ۱ دلار میگرفتید. حالا باید ۴۲۰۰میلیارد مارک بدهید تا ۱ دلار بگیرید. و این بحرانی بود که آلمان با آن درگیر شد. در اقتصاد به این بحران اصطلاحا بحران hot money میگویند.
در این اپیزود راجع به همین قضیه صحبت میکنیم.
الان اقتصاد آلمان جز اقتصادهای برتر دنیاست؛ اما کمتر از ۱۰۰ سال پیش ابرتورمی داشت که خیلیها فکر میکردند دیگر جبران پذیر نیست. اما اقتصاد آلمان سرپا شد و توانست از بهترین و سالمترین اقتصادهای دنیا را داشته باشد.همانطور که گفتیم تورم مقوله ای است که ما ایرانی ها کامل آن را درک کرده ایم اما خوشبختانه هنوز طعم ابرتورم را نچشیده ایم.
توجه داشته باشید در ۱۰ سال اخیر قیمت دلار در ایران حدود ۱۵ برابر شده. اما در ۱۰۰ سال گذشته در آلمان طی ۵ سال نرخ دلار خیلی بیشتر از این عدد جهش داشت. بیشتر از هزار میلیارد برابر!
داستان و روایات مختلفی از آن دوران آلمان وجود دارد. دورانی که آلمان ها در جیب خود میلیاردها مارک داشتند اما هنوز هم نمیتوانستند از پس مخارج خود بر بیایند.
مثلا یک قرص نان حدود ۲۰۰ میلیارد مارک قیمت داشت. با حقوق بازنشستگی حتی نمیشد یک فنجان قهوه خورد. رستوران ها چاپ منوها را متوقف کرده بودند چون قیمتها لحظهای افزایش پیدا میکرد.
تا وقتی غذا حاضر میشد هم قیمتها بیشتر میشد.
مثلا روایتی وجود دارد که میگوید شخصی به کافه میرود و اولین فنجان قهوه خود را با قیمت ۵۰۰۰ مارک میخورد، دومین فنجان را با قیمت ۹۰۰۰ مارک!
یا داستانی هست که میگویند مادری به بچه خود پول میدهد که ۲ نان بخرد. پسرش در راه نانوایی فوتبال بازی میکند و بعد که به نانوایی میرسد، قیمت نان به قدری بالا رفته که حتی نمیتواند ۱ نان بخرد.
یا میگویند یک نفر برای خرید یک جفت کفش عازم برلین میشود اما وقتی به برلین میرسد تنها چیزی که میتواند بخرد یک فنجان قهوه و کرایه اتوبوس تا خانه بود.
کارگران چمدان و کوله پشتی سرکار میبرند تا وقتی کارشان تمام میشود پولشان را که حجم زیادی داشت در چمدان و کوله بریزند. بعد به اولین مرکز خرید بروند و قبل از آن که پولشان بی ارزش شود؛ خرید کنند.
هفته به هفته اسکناس ها با قیمت بالاتری چاپ میشد. تا حدی که اسکناس های هزار میلیارد مارکی هم بوجود آمد. ابرتورم به معنی واقعی شکل گرفته بود.
تا جایی که در اکتبر سال ۱۹۲۳ این ابرتورم به اوج خود رسید و اسکناسهای ۱۰۰ تریلیون مارکی هم به بازار آمد! و پول به معنای واقعی ارزش خود را از دست داده بود.
مردم دیگر معامله نقدی نمیکردند و به معامله کالا با کالا روی آوردند.
یا حتی یکسری مشاغل که کالایی برای عرضه نداشتند و شغل خدماتی داشتند مثل پزشکان، در ازای حق ویزیت، کالا دریافت میکردند.
مثل سوسیس، تخم مرغ و…
ترس و بی اعتمادی اقتصاد همه جا گسترده شده بود و مردم طوری زندگی میکردند که انگار واقعا هیچ فردایی وحود نداشت.
کالاهایی مثل الماس، طلا، وسایل هنری و.. وسیله نقل و انتقال بودند.
این شرایط باعث شده بود دزدی در کشور هم زیاد شود. مردم شروع به دزدیدن هرچیزی کرده بودند. از صابون و عتیقه گرفته تا بنزین و لوله های مسی.
حتی عکسهایی از آن دوران موجود است که اوج فاجعه را نشان میدهد.
مثلا عکسی که نشان میدهد یک نفر بجای اینکه دیوارهای خانه اش را رنگ کند، کل دیوارش را با اسکناسهای ۱ مارکی میپوشاند.
یا مثلا عکسهایی که زنهای خانه داری را نشان میدهد که با اسکناس اجاق خانه را گرم میکردند. چرا؟ چون هزیته سوزاندن اسکناس از هزینه خریدن زغال کمتر بود.
اما چه شد که تورم آنقدر در آلمان بالا رفت و قیمتها لحظه به لحظه تغییر پیدا میکرد؟
این وضعیت اسفبار، تقریبا از اواسط جنگ جهانی اول شروع شد. یعنی زمانی که آلمان فکر میکرد جنگ جهانی را برنده میشود. روی همین حساب تصمیم گرفت بجای اینکه از پول مالیات دهنده ها برای تامین مخارج جنگ استفاده کند، از کشورهای دیگر پول قرض کند. آلمان ها مطمئن بودند جنگ را برنده میشوند و با غنائم جنگی و مناطقی که تصرف کرده اند به راحتی بدهی های خود را پرداخت میکنند.
اما این طرح نتیجه معکوس داد و جنگ جهانی اول تا سال ۱۹۱۸ طول کشید و برخلاف پیشبینی انها، متفقین پیروز شدند و حالا هزینه ها و غرامت های ناشی از جنگ به گردن آلمان افتاد.
آلمانی که در جنگ شکست خورده و نیروهای کارش را از دست داده، خانه ها و کارخانه هایش نیاز به ترمیم و بازسازی دارد و اقتصاد شرایط خوبی ندارد، حالا با یک بدهی سنگین هم مواجه شده است. بدهی معادل ۱۳۲میلیارد مارک یا حدود ۳۴ میلیارد دلار بدهی که برای آلمان رقم فوقالعاده سنگینی بود. از طرفی جنگ باعث شده بود برای آلمان هزینه های بالایی بوجود آید. زیرساختهایش آسیب جدی دیده بودند و شرایط اقتصادی اصلا مناسب نبود. از طرفی برخلاف فرانسه که در دوران جنگ با مالیات گرفتن از مردم هزینه های جنگ را تامین میکرد، آلمان برای تامین این منابع مالی از دیگر کشورها پول قرض کرده بود.
حالا آلمان فلک زده مانده بود که باید بدهی هایش را پرداخت میکرد و اقتصاد داخلی کشورش هم رونق دهد.
چه کارکرد؟ دست به چاپ پول زد.
از آنجا که مخارج و بدهی های دولت بالا بودند و بعد از جنگ هم زیرساختهای اقتصادی آسیب جدی دیده بود، حجم کسری بودجه دولت به شدت بالا رفته بود. طبیعتا چاپ پول هم خیلی زیاد بود. دولت بدون پشتوانه پول چاپ میکرد. همین کار باعث ایجاد تورم شد و قیمتها لحظه ای زیاد میشد و هزینه های دولت هم متناسب با آن بیشتر میشد. پس دولت مجبور بود حجم پول بیشتری چاپ کند. یعنی در چرخه باطلی افتاده بود.
جایی که خودش هم نمیتواند کاری کند چون اختیار از دستش خارج شده است.
اما یک نکته جالب تر اینجا وجود دارد. از سال ۱۹۱۸، تا اواسط ۱۹۲۲ ارزش پول ملی آلمان حدود ۱۰۰برابر کم شده بود. اما چیزی که در ۱ سال و نیم بعد اتفاق افتاد، خیلی وحشتناکتر بود. اواخر سال ۱۹۲۲ پرداخت بدهیهای آلمان به فرانسه عقب افتاد. دولت فرانسه هم تصمیم گرفت حضور نظامی در آلمان پیدا کند تا بدهی اش را وصول کند. فرانسوی ها وارد منطقه روهر شدند که قلب صنعتی آلمان بود و آنجا را تصرف کردند. طبق یکسری اسناد تاریخی، یکسری ماشینآلات و تجهیزات صنعتی آلمان را به عنوان غنیمت به فرانسه بردند. اینجا بحران شدیدتر شد و کارگران آلمانی هم به نشانه اعتراض دست از کار کشیدند و منطقه صنعتی و اقتصادی آلمان تقریبا به شکل کاملی تعطیل شد.
حالا علاوه بر تورم بالا تولید هم کاملا خوابید. از طرفی دولت آلمان برای تشویق کارگران به اعتصاب علیه فرانسوی ها به انها حقوق میداد تا بتوانند مخارج خود را تامین کنند. یعنی چاپ پول بیشتر. طبیعتا مخارج دولت بالاتر رفت و همه اینها دست به دست هم داد تا سال ۱۹۲۳ بحرانی ترین و عجیبترین سال اقتصادی آلمان شود.
بیشتری تورم را در کل تاریخ ثبت کردند.
در طی سال ۱۹۲۳ یعنی در ۱ سال، ارزش مارک حدود ۱میلیارد برابر کاهش پیدا کرد.
برای درک بیشتر از شرایط آن زمان:
اگر به مدت ۶۰ ماه یا ۵ سال، ماهیانه حدودا ۵۸درصد تورم داشته باشید،(دقت کنید تورم سالیانه در ایران حدود ۵۰ درصد است نه ماهیانه) بعد از ۵ سال ارزش پولتان ۱۰۰۰ میلیارد برابر کم میشود. یعنی سال ۱۴۰۱ که سال پر تورمی در ایران بود، کل این افزایش قیمتها را ما در ۱ ماه تجربه کنیم و این اتفاقا ۵ سال هرماه افزایش قیمتها اندازه کل سال ۱۴۰۱ باشد.
چه فاجعهای! حالا این تورم ۵۸ درصدی بود.
سال ۱۹۲۳ که گفتیم ارزش مارک ۱میلیارد برابر کم شد، بطور میانگین ماهانه تورم ۵۶۰ درصدی را تجربه کردند که تصور آن هم سخت است. قیمتها در یک ماه بیشتر از ۶ برابر میشدند. به عبارت بهتر، هفتهای ۱۵۰ درصد تورم مردم تجربه میکردند.
پول آلمان به قدری بی اعتبار شده بود که دسته های پول ابزاری برای خانه سازی بچه ها بود.
بحران به قدری بود که کارگران روزی ۲ بار حقوق میگرفتند و هربار یک گونی پول بود که تنها کفاف یک وعده غذایی را میداد. مردم برای نقل و انتقال پول از چرخ دستی و گاری استفاده میکردند.
حالا در نظر بگیرید کسانی که قبل از این ابرتورم پول نقد پسانداز کرده بودند.
توجه کنید راجع به ۱۰۰ سال پیش حرف میزنیم؛ دورانی که کارت عابربانک نبوده است.
در این تورم بالا بسیار مشکلات وجود دارد. مثلا در همین دوران آلمان کاملا امید به زندگی از بین رفته بود. مصرف مواد مخدر و فسار به بالاترین حد خود رسیده بود و خیلیها به تن فروشی روی آورده بودند. نرخ رشد جمعیت بسیار پایین آمده بود و نرخ مرگ و میر نوزادان به ۲۱ درصد رسیده بود.
تورم واقعا خطرناک است. این تورم نابود کننده هزینه و خسارات زیادی داشت. بخصوص آن دوران که جنگ را با شکست و خفت پشت سر گذاشته بود. ببینید چه فضای غمباری در آلمان وجود داشت.
اما آلمان چگونه سرپا شد؟؟
آلمان وقتی شرایط را بحرانی دید برای خروج از این وضعیت تصمیم گرفت تولید را دوباره از سر بگیرد. به هر طریقی که شده.
دیگر از اعتصاب کارگری حمایت نشد.
آلمان برای خروج فرانسوی ها، به هر مدلی شد به آنها اطمینان داد بدهیشان را پرداخت میکند.
از طرفی برای اینکه ریسکهای سیاسی خود را کم کند، با سوئیس و ژنو و یک سری کشورهای دیگر یکسری معاهداتی منعقد کرد.
دولت به مردم اطمینان داد که بدون حساب و کتاب دست به چاپ پول نمیزند.
کار مهم دیگری که کرد این بود که ۱۲تا صفر از واحد پولی کم کرد. مارک را کنار گذاشت و یک واحد پولی دیگر به نام رنت مارک آورد. دیگر این پول را بدون حساب و کتاب چاپ نمیکرد و پشتوانه داشت.پشتوانه این پول جدید دارایی های با ارزشی بود که مثلا هر کس با تحویل پولش به بانک مرکزی میتوانست اوراق قرضه مرتبط با طلا دریافت کند. دولت سعی کرد تا حد ممکن بودجه خود را مبتنی بر درآمد های پایدار قرار دهد و دیگر دست به چاپ پول بدون پشتوانه نزند.
کار مهم دیگر، استقلال بانک مرکزی بود. خیلی کارشناسان معتقدند دوتا کار بیشتری تاثیر را در مهار این ابرتورم داشت: یکی اصلاحات پولی بود و دیگری استقلال بانک مرکزی.
یعنی در انتهای سال ۱۹۲۳(دقیقا ۱۰۰ سال پیش) دولت تصمیم گرفت به ابرتورم پایان دهد.
البته المانی ها هنوز در تب تورم میسوختند و با وسواس شدیدی کار میکردند.
هنوز اعتماد به طور کامل شکل نگرفته بود.
ولی با خواندن تاریخ، نام یک نفر در ان دوران زیاد به چشم میخورد: یال مارشاخ. کسی که از حامیان حدی استقلال بانک مرکزی آلمان بود.
خیلی ها معتقدند او خود از معماران نظام نوین بانکی آلمان بود.
خود او در راس گروهی از خبرگان مالی بود که جلوی انتشار بدون پشتوانه رنت مارک را گرفته بودند.
اواخر سال ۱۹۲۳، حدودا ۵۰۰میلیون رنت مارک به چرخه پولی آلمان وارد شد.
این عدد اوایل سال ۱۹۲۴ به یک میلیارد رنت مارک رسید و در تابستان ۱۹۲۴ به ۱.۸ میلیارد رسید.
شرایط بهتر شده بود ولی یک مسکن موقت برای آلمان بود.
اواخر ۱۹۲۴، رایش مارک، واحد پول جدید آلمان شد که پشتوانهاش طلا بود و تحت روند شدیدا کنترلی منتشر میشد. حالا مارکهای متورم المان در دوران ابرتورم، همه در زباله دانهای المان بودند.
اما استقلال بانک مرکزی آلمان چه ربطی به کنترل تورم دارد؟
وقتی این اتفاق افتاد، بانک مرکزی جلوی ولخرجی های دولت میایستد و اجازه نمیدهد دولت هر موقع خواست وعدههای پوپولیستی دهد، کارهای نادرست انجام دهد، ولخرجی و شلختگی مالی داشته باشد.
ما در اقتصاد دو سیاست داریم: سیاستهای پولی و مالی. سیاستهای پولی را بانک مرکزی تعیین میکند و تلاش میکند با کنترل نرخ بهره و عرضه پول، شرایط تورم را کنترل کند. اما سیاستهای مالی را دولت تعیین میکند. مواردی مثل دریافت مالیات جز سیاستهای مالی است.
به عبارت بهتر، دولت با سیاستهای مالی که در بودجه سالیانه کشور خود را نشان میدهد، سهم خود را از اقتصاد تعیین میکند.
حالا به سوال برگردیم. وقتی بانک مرکزی مستقل نباشد و مستقیما از دولت دستور بگیرد، سیاستهای مالی به سیاستهای پولی ارجحیت داده میشود. دولت وظیفه اش کنترل تورم نمیشود و اهدافش را پیش میبرد و هرجا پول کم آورد به سراغ رئیس کل بانک مرکزی میرود و درخواست پول میکند.
ولی اگر مستقل باشد، سعی میکند با روشهای درست و اصولی این کار را انجام دهد.
المان به اصول اقتصادی احترام گذاشت و توانست شرایط خود را نرمال کند.
تا حدی که بتواند خود را به یکی از اقتصادهای برتر دنیا تبدیل کند.
اما یک نکته وجود دارد. یک ضرب المثل داریم که مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسد. ضربه اقتصادی که آن دوران به آلمان وارد شد به حدی جدی بود که آلمان طی دهه های بعد از جنگ و حتی الان، دست دولت را در تصمیمات بانک مرکزی کوتاه کرده. طوری که حتی در رتبه بندی های جهانی هم آلمان را به عنوان سنگ محک میزان استقلال بانک مرکزی مورد توجه قرار میدهند طوری که سال ۲۰۱۵ که آلمان را از نظر شاخصهای اقتصادی بررسی میکردند، در هر رده بندی جز ۵ کشور اول دنیا از نظر استقلال بانک مرکزی قرار میگرفت. یعنی در کنار اتریش و سوئیس، آلمان دارای مستقل ترین بانک مرکزی در کل کشورهای دنیاست.
آلمان بعد از احترام به اصول اقتصادی، سال ۱۹۴۸ بیشتر از بقیه کشورهای اروپایی و آمریکایی در مهار تورم موفق بود.
به عبارت دیگر، اولویت به استقلال بانک مرکزی و کنار گذاشتن ملاحضات سیاسی، پادزهری بود که نخبگان آلمانی در پاسخ با آن شرایط بحرانی تجویز کرده بودند و جواب هم گرفتند.
حکومتهایی که به اصول اقتصاد احترام نگذارند، اقتصاد آنها را اینه عبرت بقیه میکند.
حالا که داستان آلمان را شنیدیم، بد نیست کمی با نگاه اقتصادی این قضیه را بررسی کنیم. معمولا ریشه اصلی تورم، کسری بودجه دولت است که در اثر چاپ پول بدون پشتوانه و افزایش نقدینگی بوجود میآید. یک قاعده ساده در اقتصاد داریم به نام نظریه مقداری پول.
در این نظریه به قسمتی به نام سرعت گردش پول اشاره میکند که هرچقدر در یک جامعه این سرعت بالاتر رود، طبیعتا انتظار تورم بیشتر میشود و افزایش قیمتها را میبینیم. در نظر بگیرید نااطمینانی در کشور بالا رود. همین فردا به شما خبر دهند احتمالا جنگ شود و شرایط بد پیش می آید. شما به اقتصاد نااطمینان میشوید و از ترس این که ارزش پولتان کم نشود، سریع تمام پول خود را به کالا تبدیل میکنید. مثل طلا و دلار.
چه اتفاقی افتاد؟ سرعت گردش پول در جامعه بالاتر رفته که به اصطلاح به آن hot money میگویند.
اگر در دست شما جسم داغی قرار دهند، سعی میکنید در اولین فرصت آن جسم را به یک نفر دیگر دهید. پول داغ یا hot money هم همین است و سعی میکنید آن را سریعا خرج کنید.
وقتی سرعت گردش پول در جامعه بالاتر رود طبیعتا قیمتها هم لحظهای بیشتر میشود. چرا؟ چون مردم میدانند دولت در آینده قابل اطمینان نیست و نمیتواند از پس مخارجش برآید.
درس مهمی که دولت ها باید از ابرتورم آلمان بگیرند همین است. باید بشدت مراقب باشند کسری بودجه از حدی بیشتر نشود. طبیعتا راحتترین راه برای پرداخت بدهیهای دولت چاپ پول بدون پشتوانه است. اما آثار خیلی خطرناکی دارد که توضیح دادیم.
نکتهای را باید در نظر گرفت. تورم را شاید بشود کنترل کرد؛ اما ابرتورم دیگر دست دولت هم نیست و به این راحتی ها هم کنترل نمیشود و آدم های خیلی زیادی زیر این موج له میشوند.
در کشور خودمان که تورم ۵۰ درصد داریم میبینیم چقدر حجم فقر بالاتر رفته است. در نظر بگیرید موج ابرتورم پیش آید..
این سوال پیش می آید که ممکن است برای کشور ما این ابرتورم رخ دهد؟ شاید اگر این سوال چند سال پیش پرسیده میشد با ضریب اطمینان بالاتری پاسخ منفی میدادیم.
اما الان با شرایط اقتصادی سخت و اسفبار، شاید ابرتورم هم دور از انتظار نباشد؛ چون هنوز که هنوزه بر مبنای اصول اقتصادی توحیدی بنیصدر داریم اقتصاد ایران را اداره میکنیم و تمام انگشتهای اتهام را به سمت دیگر افراد میبریم.
معرفی اپیزود آلمان
آلمان که امروز یکی از اقتصادهای برتر دنیاست، در همین صد سال پیش، دچار یک ابرتورم بی سابقه شده بود، قیمتها لحظهای تغییر میکرد به حدی که روایت میکنند یک نفر در کافه دوبار چایی سفارش داده بود و قیمت چایی اول و چایی دوم با هم تفاوت داشت، کودکی که مادرش به او پول میدهد تا ساندویچ خریداری کند و وقتی به ساندویچ فروشی میرسد با آن پول فقط میتوانست نان ساندویچ بخرد چون ارزش پول لحظه به لحظه کمتر میشد. در این اپیزود راجع به همین موضع صحبت میکنیم اینکه چه شد آلمان به این روز افتاد و برای اصلاح امو چه کار کرد.
فایل صوتی اپیزود 27
متن اپیزود آلمان
منابع اپیزود 27
به زودی منابع اضافه می گردند ...