چالش مطالعه ۱۰۰ کتاب تا پایان سال ۱۴۰۳
آرمان‌شهر اقتصادی
اپیزود شماره 39
فصل اول

مصادره

یک اشتباه پنجاه ساله

کاور اپیزود سی و نهم پادکست اکوتوپیا - مصادره

معرفی اپیزود مصادره

در این اپیزود در مورد یک اشتباه اقتصادی پنجاه ساله صحبت میکنیم، روزی اموال خیامی و ایروانی و خسروشاهی ها مصادره شد و امروز دوباره زمزمه استارت ها به گوش می‌خورد و نکته دردناک تر اینجاست که هیچ تدبیری برای جبران اشتباهات  وجود ندارد.

فایل صوتی اپیزود 39

در این اپیزود قرار نیست چیزی یاد بگیریم بلکه قرار است یک اشتباه چند ده ساله را مرور کنیم. 

این اپیزود بیشتر ذکر مصیبت و تراژدی است.

راجع به مصادره می‌خواهیم صحبت کنیم. اشتباه بزرگی که اوایل انقلاب شکل گرفت و امروز هم زمزمه هایی از آن شنیده می‌شود.

در اکوتوپیا وقتی می‌خواهیم راجع به مسئله ای صحبت کنیم بطور مستقیم درباره آن حرف نمی‌زنیم بلکه از ابعاد مختلف آن را بررسی می‌کنیم که شما به آن فکر کنید و نتیجه گیری کنید.

امروز می‌خواهیم کاملا مستقیم صحبت کنیم؛ ریشه های مصادره را بگوییم، ابعادش را بررسی کنیم و بگوییم واقعا چقدر دردناک است وقتی یک کارآفرین با ذوق و شوق کسب و کارش را راه می‌اندازد و رشد میدهد؛ از عمر و جوانی اش هزینه می‌کند و بعد بدون هیچ دلیل منطقی توسط کسانی که هیچ درکی از بیزنس ندارند، مصادره می‌شود.

یکی از مشکلاتی که انقلاب‌های مختلف در دنیا برایشان اتفاق می افتد، این است که عموما مردم انقلاب می‌کنند چون با سیستم نظام قبلی معترض اند. وقتی خودشان سرکار می آیند سعی می‌کنند ایده های خودشان را اجرایی کنند. حالا اینجا دو اتفاق می افتد؛ یا از نسخه های برتر دنیا الگوبرداری می‌کنند که در این ثروت با توجه به آزمون و خطاهایی که شده احتمالا نتیجه خوبی می‌گیرند.

حالت دوم این می‌شود که انقلابیون احتمالا عقل خودشان را از همه دنیا بالاتر بدانند و شروع کنند تئوری‌های جدید دادن که در دنیا هم تکرار نشده و از انجا‌که هیچ جای دنیا این اتفاق نیوفتاده، وقت آزمون و خطاست.

باز اینجا دو اتفاق می افتد؛ یا شانس می آورند ک تئوری ها خوب اجرایی می‌شود که در این صورت احتمالا اتفاقات خوبی هم‌می افتد.

ولی معمولا تجربه های تاریخی مختلف نشان داده اینطور نمی‌شود و حالت دوم اتفاق می افتد؛ حالتی که این تئوری ها و نظریات اشتباه از آب درآید و آنجاست که فاجعه رخ می‌دهد.

انقلاب ۵۷ از این قاعده مستثنا نبود. انقلابیون اول نسخه های خوب دنیا را ندیدند.

یا از آدم‌های متخصص استفاده نکردند بلکه از آدم‌های متعهد استفاده کردند. کسانی که فارغ از اینکه تخصص دارند یا خیر؛ شرط لازم و کافی برای اینکه سمت های مدیریتی یا اجرایی بگیرند و کارها و اهداف را پیش ببرند، داشتن تعهد بود نه تخصص.

به عبارت بهتر، تعهد را به تخصص ترجیح دادند.

اینجاست که اتفاقات خوب اصلا نمی افتد.

اوایل انقلاب ۵۷ این شرایط پیش امد، انقلابیون با هر کس غیر از خودشان بی اعتماد بودند‌.

بر همین اساس سعی کردند دایره اطرافیانشان هم با افراد متعهد پر کنند.

نه افراد متخصص.

باید به نکته ای توجه کنیم. وقتی اطرافمان را به جای متخصصین با متعهدین پر میکنیم، دو علت مهم دارد:

یکی اینکه قدرت تشخصی نداریم که نمی‌دانیم چه کسی تخصص دارد و چه کسی خیر؛

علت دوم اینکه ترس از دست دادن جایگاهمان را داریم.

از اصلی ترین علل مشکلات اقتصادی ایران در ۵۰ سال اخیر هم همین بوده.

از همان اوایل دهه ۵۰، که عالیخانی ها را کنار گذاشتند و افرادی مثل هویدا سرکار آمدند تا همین الان؛ یکی از چالش‌های بزرگ‌ ما‌ همین بوده‌.

نکته جالب این است هرچقدر جلوتر آمدیم و شرایط بحرانی تر شد، به جای اینکه از متخصصین استفاده کنیم از متعهدین بیشتری استفاده کردیم.

این‌کار چرخه باطل ایجاد کرد که باعث مشکلات جدی شد.

در دهه ۴۰، مدیریت اقتصادي کشور به دست متخصصینی امثال عالیخانی و ابتهاج بود‌.

کسانی که توانستند رشد اقتصادی سالیانه بالای ۱۰ درصد و تورم دو درصدی را در کشور ثبت کنند.

اما دهه ۵۰ پهلوی دوم مدیریت را از دست متخصصین‌گرفت و دست متعهدین داد. اقدامی که هم شرایط اقتصادی را بدتر کرد و هم باعث شد حکومتش را از دست دهد‌.

این اشتباه را انقلابیون دوباره تکرار کردند.

اوایل انقلاب هر متخصصی را کنار‌ زدند.

بعد از بهمن ۵۷ در ایران اتفاقات عجیبی افتاد.

انقلابیون پولهایی که دست کارآفرینان بود را حق خودشان می‌دانستند و خیال می‌کردند پول آنها در جیب این افراد است. اما بین این افراد پولدار همه نوع ادمی بود.

از خیامی گرفته که با دستهای پینه بسته اش یک روزی در گاراژ کار میکرد؛ تا رانت خوارهای معروف یعنی ثابت پاسال، حتی حاج علی ترخانی‌ که تودش مبارز انقلابی بود و خیلی های دیگر.

اینها همه گذشت تا ۴ دی سال ۱۳۵۸، قانون حفاظت و توسعه صنایع ایران در دو ماده تصویب شد.

آن روز مهدی بازرگان جلوی تلویزیون حاضر شد و مصوبه شورای انقلاب مبنی بر مصادره شدن صنایع بزرگ را تحت عنوان قانون حفاظت و توسعه صنایع ایران را در حضور رسانه ها خواند.

در این مصوبه آمده بود که؛ نظام گدشته ضمن حمایت ظاهری از صنایع کشور که به بهای نابودی کشاورزی به عمل می اورد؛ آنها را به صورت وسایلی برای چپاول سرمایه های ملی به دست امال خود و وابستگی اقتصاد ایران به سرمایه‌داری خارجی و مصرفی سازی کشور درآورده بود. صنایع ایران برپایه صنعت و اقتصاد وابسته به سرمایه داری غارتگری جهانی بوجود آمده. اینک، نجات صنعت و اقتصاد کشور ایجاب می‌کند اقدامی قاطع در جهت احیا و اداره صحیح و توسعه آنها به منظور زیل  به عمل اید؛

۱. رعایت نظام اسلامی در مورد حقوق کار

۲. خروج اقتصاد ایران از وابستگی به نفت و احراز استقلال از طریق تولید نیازهای داخلی تا سرحد خودکفایی و توسعه صادرات

۳. گسترش زمینه کار و اشتغال و تخصص

۴. قطع ید از نظام استبدادی و ستمگران

۵.احتراز از دولت سالاری و تشویق و حمایت از فعالیت های غیر دولتی و اتکا در بخش خصوصی

گفتیم یکی از دغدغه های اصلی انقلابیون راست و چپ تسویه حساب با سرمایه داران و تولیدکنندگان موفق و انتقام ایدئولوژیک از آنها بود و با خواندن این مصوبه توسط بازرگان، آنچه میخواستند اتفاق افتاد.

این مصوبه باعث شد صنایع بزرگ، ملی یا دولتی شوند و اموال ۵۳ نفر از سرمایه‌داران معروف که موتور محرکه رشد و پیشرفت ایران در آن دوران بودند، در خیانتی بزرگ مصادره شود و مالکیتشان که اول کار قرار بود ملی شود، به بنیاد مستضعفان داده شود. 

مصادره های انقلاب ۵۷ که به اسم بی مسمای قانون حفاظت از صنایع ایران معروف است با اصل ۴۴ قانون اساسی تکمیل شد و زمینه سال یک غارت بیشرمانه در سطح بسیار گستره شد‌.

روزنامه اطلاعات که در آن دوران هنوز خودش مصادره نشده بود، در آن روز در صفحه دوم روزنامه فهرست یکسری افراد که شرکت‌ها و موسسات و کارخانه هایی داشتند که مشمول این قانون می‌شد را منتشر کرد‌.

ما تلاش کردیم اسم همه آن ۵۳ نفر را پیدا کنیم ولی نتوانستیم به اطلاعات یکسری از انها دست پیدا کنیم.

گروه اول خاندان ابتهاج بودند. ابوالحسن ابتهاج سفیر ایران در پاریس بود که بعد از مدتی به عنوان اولین رئیس سازمان برنامه و بودجه ایران انتخاب شد‌.

او موسس بانک خصوصی ایرانیان هم بود. علاوه بر او، اسم همسرش یعنی آذر صنیع هم در این لیست بود.

آذر فارغ‌التحصیل دندانپزشکی از دانشگاه تهران بود. مدیر محصول مجله دندانپزشکی هم بود. او اولین زن بانکدار ایرانی بود که سهامدار بانک خصوصی ایرانیان هم به شمار می‌رفت.

علاوه بر این دو نفر، خسرو ابتهاج هم که از پیشکسوتان صنایع سیمان بود و گرداننده شرکت‌هایی مثل سیمان شمال و سیمان دماوند و ایرانیت و شرکت‌های ساختمانی دیگر بود، اسمش در این لیست بود.

آذر صنیع در خاطراتش مینویسد وقتی خبر مصادره را شنیدم متعجب شدم. چون نه کوچکترین فساد مالی داشتم نه حتی صاحب سرمایه بودم. فکر میکنم بیشتر حسادتها بوده که کار ما را به اینجا کشانده.

خاندان ابتهاج از بستگان شاعر معروف؛ هوشنگ ابتهاج بودند. 

ابوالحسن ابتهاج، عموی هوشنگ ابتهاج بود.

نفر دیگر لیست، جعفری اخوان بود‌. او بنیانگذار صنعت خودرو در ایران به شمار می‌رود. شرکت جیپ را تاسیس کرد. انقدر کارش خوب بود که جنرال موتورز ۴۵ درصد سهام شرکتش را خرید. روی همین حساب اسم شرکت به جنرال‌موتورز تغییر داده شد.

این شرکت خودروهای لوکس تولید میکرد. بعد از انقلاب هم مصادره شد و به سازمان گسترش واگذار شد. اسمش هم به پارس خودرو تغییر دادند.

نکته دردناک اینجاست این شرکت اخیرا مشمول ماده ۱۴۱ شده و از تابلوی بورس هم حذف شده.

نفر بعد، اخوان کاشانی است. او در خانواده ثروتمندی به دنیا می آید که تاجر فرش بوده اند.

اما دامنه فعالیتش را صرفا به فرش محدود نمی‌کند و تاجری موفق می‌شود. او اولین کسی بود که ماشین لباسشویی و رادیوی ترانزیستور را وارد ایران کرد.

در دورانی هم با احمد خیامی، مالک موسس ایران ناسیونال سابق و ایران خودروی فعلی شریک شده و فروشگاه های زنجیره ای کوروش را در سراسر ایران تاسیس می‌کنند.

البته با مصادره شدن اموالشان دیگر اجازه رشد و توسعه از آنها گرفته شد.

افق کوروش فعلی با فروشگاه های کوروش آن زمان بهم مرتبط نیستند‌.

نفر بعد، محمدتقی برخوردار بود. برخوردار، پدر صنعت لوازم خانگی ایران است. انقدر کارخانه تاسیس می‌کند و محصولات جدید تولید میکند که می‌شود ساعتها از آنها حرف زد.

کارخانه هایی مثل پارس الکتریک که رادیو و تلویزیون تولید میکرد.

شرکت پارس توشیبا که پنکه و ابمیوه گیری و چرخ گوشت و پلوپز تولید میکرد. لامپ پارس توشیبا، فرش پارس.

انقدر هم کارش را حرفه ای انجام می‌داد که جنرال الکتریک امریکا، شریک استراتژیک برخوردار می‌شود و با این شراکت تحول بزرگی در یخچال و فریزر و لباسشویی برای ایرانیان ایجاد شد.

البته بعد از انقلاب همه دارایی های برخوردار حتی خانه شخصی او مصادره شد. نتیجه مصادره این بود که برخوردار یک سکته خفیف کرد و آلزایمر گرفت و کمتر از ۴ سال بعد فوت شد.

نفر بعد، مهدی بوشهری است. مهدی، فرزندان معین‌التجار معروف بود که سهامدار و مدیر شرکت‌های زیادی بود. از جمله شرکت وارداتی سولز، شرکت پلیران، شرکت پخش ندار، شرکت واردات شیشه و لوازم برقی تکنیساز، شرکت خدمات سینمایی و فیلمبرداری، شرکت گسترش صنایع ایران، شرکت ایرصاد، آب معدنی دماوند، لبنیات پاستوریزه پاک و…

اموال او هم مصادره شد.

نفر بعد، عنایت بهبهانی بود. بهبهانی فارغ‌التحصیل دانشگاه میشیگان بود و اخرین رئیس اتاق بازرگانی قبل از انقلاب.

نفر بعد رکن‌الدین سادات تهرانی بود. معاون اقتصادی علینقی عالیخانی بود. و بنیان‌گذار شرکت‌های پارس تریکو و استارلایت.

نفر دیگر حاج مرتضی خوی بود. او سرمایه دار و کارافرین بزرگ خوی بود که بخش بزرگی از زمین‌های خوی برای او بود. در زمانی هم با همکاری شهرداری تبریز بخشی از زمینهایش را واگذار کرد و کوی ولیعهد را راه اندازی کرد که الان به ان کوی ولیعصر می‌گویند.

کبریت ممتاز میراث همین حاج مرتضی برای ما بوده‌ است.

بعد از انقلاب هم اموالش مصادره شد و به آلمان رفت.

گروه بعد، خانواده رضایی بود. خانواده رضایی مخصوصا علی رضایی؛ سلطان آهن ایران بودند.

اهل سبزوار بودند. به بانکداری هم علاقه زیادی داشتند. بانک شهریار را تاسیس کردند و فعالیت‌شان را گسترش دادند و کارخانجات نورد را در اهواز تاسیس کردند.

گروه صنعتی شهریار را افتتاح کردند و کارخانه های نورد مختلفی از جمله نورد شاهین، شهداد، شاهرخ و مجتمع صنایع فلزی خوزستان و کارخانه شهباز را ایجاد کردند.

نفر بعد، برادران عمیدحضور بودند. کسانی که در فقر مطلق زندگی می‌کردند اما انقدر تلاش کردند که توانستند گروه صنعتی بلا را راه اندازی کنند. در دورانی به بزرگترین تولیدکننده کفش تبدیل شدند.

البته اینها هم در صنعت بانداری فعال بودند و در کنار آن کارخانه تولید کارتن، چرم و صنایع نساجی راه انداختند. برادران عمیدحضور با مصادره اموالشان به آمریکا رفتند و فعالیت اقتصادی‌شان را انجا ادامه دادند.

گروه بعد خاندان فرمانفرمائیان بودند. خاندان بزرگی که برای کشور کارهای بزرگی کردند. معروفترین این خانواده، خداداد فرمانفرمائیان بود‌ . او جزو بهترین تحصیلکرده های ایرانی خارج از کشور بود که ابوالحسن ابتهاج او را برای سازمان برنامه حذب کرد و به کمک او یک تیم متخصص در سازمان برنامه تشکیل دادند و آن دوران عالی را رقم زدند.

خداداد در استنفورد دکترای خود را گرفت و بعد به ایران بازگشت.

خداداد مدتی هم رئیس بانک مرکزی بود و مدیریت شرکت سهامی فرش و شرکت سهامی نفت پارس را برعهده داشت. رزرومه پر و پیمانی داشت.

عضو هیات مدیره بانک صنعت و معدن بوده، عضو هیات مدیره شرکت سهامی لامپ ایران بوده‌ که خیلی هم زیربار حرف زور نمیرفته‌.

مثلا در دوران نخست وزیری هویدا بخاطر اختلافاتش با هویدا از کارش استعفا داد.

خانواده دیگری که اسم همگیشان در لیست ۵۳ نفره بود، خانواده لاجوریان بود. بزرگترین خانواده کارآفرینان ایرانی همین لاجوردیان بودند که حدود ۱۲۰ سال کارآفرینی کردند.

اینها هم مثل خسروشاهی ها ژن خوب واقعی بودند‌.

از دوران قاجار در صنعت فعال بودند و پایه گذارهای بخش خصوصی مدرن به شمار می‌روند.

مثلا این خانواده اولین شرکت کامپیوتری ایران به شمار می آمدند که حقوق و دستمزد کارگران را با کامپیوتر حساب کردند. یا اولین شرکت خصوصی بودند که بیمه درمانی برای کارگران راه انداختند.  خاندان لاجوردی بنیانگذار اصلی هلدینگ بهشهر بودند.

در صنایع نساجی هم کارهای بزرگی کردند‌.

مثلا کارخانه های مخمل کاشان، پلی آکریل و کارخانه های نساجی دیگر را راه انداختند.

انقدر کارشان پیشرفت کرد که در بازه ای مدیر کم آوردند و شروع کردند به مدیر خوب تربیت کردن، با هاروارد مذاکره کردند و شعبه هاروارد را در ایران راه انداختند که البته اسم آن الان دانشگاه امام صادق است.

این خاندان موسس بانک بین‌المللی ایران و ژاپن هم بودند. برندهای زیادی هم مثل روغن شاهپسند، صابون گلنار و پودر برف را برای ایرانیان تولید کردند. لاجوردیان بعد از انقلاب وقتی اسمشان در این لیست آمد اول مقاومت کردند و از ایران نرفتند. ولی اتفاقی افتاد که همگی تصمیم گرفتند ایران را برای همیشه ترک کنند. یکی از برادران لاجوردی به نام‌احمد را ترور کردند و همگی به آمریکا رفتند.

این لیست، بسیار طولانی است. ایروانی، خسروشاهی ها، برادران خیامی، عالیخانی و… در این لیست بودند. اموال همگی مصادره شد و همگی با کوله باری از تجربه و رزومه از ایران برای همیشه رفتند.

یکسری افسرده شدند و یکسری مثل خسروشاهی و لاجوردی ادامه دادند.

یکسری مثل برخوردار سکته کردند و یکسری مثل محسن آزمایش در فقر مطلق از دنیا رفتند‌.

تا اینجا راجع به مصادره صنعت و اقتصاد صحبت کردیم.این مصادره ها صرفا محدود به اقتصاد و صنعت نشد بلکه آموزش هم مصادره شد.

حدود ۱ سال بعد از انقلاب، با هدف پاکسازی اساتید و دانشجویانی که از دید انقلابیون غربزده به شمار میرفتند، بحث انقلاب فرهنگی شکل گرفت که هدف آن اسلامی سازی دانشگاه های مدرن و از بین بردن فاصله بین حوزه و دانشگاه بود‌.

میخواستند وحدتی بین حوزه و دانشگاه ایجاد کنند.

در این دوران محتوای خیلی از کتاب‌های درسی و علمی تغییر کرد.

دیدگاه های چپ و لیبرال از کتاب‌های درسی و فضای آموزشی حذف شد. 

طبیعتا باعث شد موج عظیم مهاجرت رخ دهد چون اساتید باسوادی که در دانشگاهای اروپایی فارغ‌التحصیل شده بودند در این نظام آموزشی جدید جایی نداشتند.

اکثر کتاب‌ها و منابع آموزشی دبستان و دبیرستان و دانشگاه تغییر کرد. خیلی از کتب علوم مهندسی و فنی را تغییر دادند. البته بیشترین تغییر را رشته های علوم انسانی داشتند چون انقلابیون معتقد بودند علوم انسانی در ایران کاملا فرهنگش را از غرب گرفته است.

برای پاکسازی و اسلامی کردنش باید تغییرات اساسی دهیم. دو رشته هم بیشتری تاثیر را داشتند؛ اقتصاد و حقوق. رشته اقتصاد به اقتصاد اسلامی تبدیل شد و حقوق هم شریعت اسلامی جایگزینش شد.

چهره های سلطنتی، قهرمان، شخصیت‌های سکولار و لیبرال همگی از کتب درسی حذف شدند و آدمهایی مثل شیخ فضل‌الله نوری، سید حسن مدرس و میرزاکوچک خان جایگزین آنها شدند.

حتی بد نیست بدانید دانشجویان و اساتید بهایی که سطح علمی بالایی داشتند هم از دانشگاه اخراج شدند تا دانشگاه یکپارچه شود‌.

بعد از این پاکسازی برای جذب اساتید جدید گزینش گذاشتند. گزینش دو شرط داشت: پایبندی به اصول اسلامی و جواب کامل به سوالات دینی و شرعی.

شرط دوم داشتن صلاحیت علمی بود.

یعنی اگر یک نفر سطح علمی بالایی داشت ولی شرایط اول را نمیتوانست اجرایی کند، رد میشد. 

بر اساس آمار وزارت فرهنگ و آموزش عالی، انقلاب فرهنگی باعث شد حدود ۸۰۰۰ استاد دانشگاه اخراج شوند. یعنی حدود ۵۰ درصد از اساتید آن دوران.

عجیبترین تغییر آموزشی هم همان دانشگاه هاروارد بود.

گفتیم دهه ۴۰ از طلایی ترین دهه های اقتصادی کشور بود. در این دوران صنایع بزرگ شکل گرفت. کارآفرینان به فکر تربیت نسل بعد از خود افتادند و سال ۱۳۴۸ حبیب لاجوردی با همکاری محمدتقی برخوردار، موسسه آموزشی را در تهران تحت عنوان مرکز مطالعات مدیریت ایران راه انداختند که تنها شعبه هاروارد در ایران بود.

هدف از تاسیس این مجموعه تربیت نسل جدیدی از مدیران و کارشناسانی بود که با علوم روز آشنا باشند و دیدگاه ندیریتی خوبی پیدا کنند تا بتوانند بازوی مدیریتی خوبی در سازمانها و صنایع باشند‌.

این موسسه غیردولتی بود و هیات امنایی اداره می‌شد که متشکل از ۱۲ کارآفرینان و مدیران بزرگ صنعتی بود‌. بزرگانی مثل سیاوش ارجمندی از گروه ارج، هدایت‌الله بهبهانی از شرکت جنرال، خسروشاهی از شرکت مینو، محمود رضایی از مس سرچشمه، عبدالعلی فرمانفرمائیان شرکت نفت پارس.

اما بعد از انقلاب اموال این صنعتگران مصادره شد.

با اینکار، موسسه هاروارد هم تصرف شد. نام آن به دانشگاه امام صادق تغییر پیدا کرد. مدیریتش هم به محمدرضا مهدوی کنی دادند که سیستم دانشگاه را به طور کلی تغییر داد.

به این صورت که مدل آموزش دانشگاه ترکیبی از علوم جدید و علوم حوزوی شد.

هدف دانشگاه امام صادق تربیت دانش آموختگانی‌ با توان علمی بالا در یکی از رشته های نوین دانشگاهی همراه با دانش دینی برای مدیریت کشور بود.

امروز در هیات امنایی دانشگاه امام صادق صنعتگر و فعال اقتصادی دیده نمی‌شود ولی موسسه هاروارد در دهه۵۰ دروس مدیریت را با نظارت اعضای هیات علمی دانشگاه هاروارد تدریس می‌کرد.

امروز بجای هاروارد بیشتر نظارت حوزه در این دانشگاه حاکم است.

عمده درسهایی که آن زمان به زبان انگلیسی تدریس می‌شد امروزه زبان عربی نقشش پررنگتر شده.

خروجی دانشگاه هاروارد افرادی مثل اوباما و بیل گیتس و مریم میرزاخانی بوده اند. خروجی دانشگاه امام صادق هم امروزه افرادی مثل حجت عبدالملکی اند که عموما در دولت‌های مختلف سمت های مدیریتی داشته اند.

مسئولین ما این نکته را اثبات کرده اند که می‌توانند همیشه بدترین تصمیماتشان‌ را تکرار کنند و دین مصادره کردن‌ها هم تکرار می‌شود.

می‌بینیم امروز اساتید برتر را اخراج می‌کنند. افرادی مثل دکتر فاضلی، دکتر رئیسی‌نژاد، شریفی‌زارچی که مدال طلای المپیاد دارد.

در نقطه مقابل افراد متعهد را هیات علمی میکنند‌ مثل کی؟ ثابتی مجری برنامه جهان‌آرا.

زمزمه مصادره شرکتهای خصوصی شنیده می‌شود. بوی مصادره استارتاپ ها می آید. می‌بینیم روزنامه کیهان در این باره تیتر بزرگی می‌زند.

یعنی اشتباهات ۴۰، ۵۰ سال گذشته را می‌خواهند تکرار کنند. شرکتهایی که توانسته اند برای هزاران نخبه ایرانی شغل ایجاد کنند و رفاه مردم را بالا ببرند.

اسنپ برای افزایش رفاه ما چقدر کمک کرد. دیوار را ببینید؛ چقدر راحت میتوانید اجناس را به فروش برسانید.

یا دیجی‌کالا را در نظر بگیرید که راحت میتوانید اجناس را مقایسه کنید و نظر مردم را بخوانید و بهترین خرید را انجام دهید.

دولتمردان معتقدند علت گرانی ها این شرکت‌ها هستند! مثلا بارها این صحبت تکرار شده که علت افزایش قیمت ملک سایت دیوار و شیپور اند که با قیمتهایشان هیجان در جامعه ایجاد می‌کنند در صورتی که این حرف یک شوخی بزرگ است.

علت اصلی اینها نیست بلکه تورم بالاست.

نکته آخر اینکه خیلی‌ها معتقد اند هربلایی سر اسنپ، دیجی کالا و دیوار بیاید حقشان است. اینها شرکت‌های حکومتی اند.

اما به این فکر کنید شما هیچ فرقی با انقلابیون دو آتشه اول انقلاب که با برچسب حکومتی زدن و کافر بودن، هیچ فرقی ندارید.

دو حالت است. این شرکت‌ها یا دولتی اند یا خصوصی اند. اگر دولتی باشند که دولت نیازی ندارد اینها را مصادره کند. حتی اگر دولتی هم باشند وقتی یک شرکت خوب کار میکند و خدمت میدهد، چه اشکالی دارد که کار کند؟

به زودی منابع اضافه می گردند ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

جدیدترین اپیزودها

در این اپیزود درباره آثار غیر اقتصادی مشکلات اقتصادی ناشی از تورم صحبت می‌کنیم، چون مشکلات اقتصادی عموما آثار غیر اقتصادی زیادی ایجاد می‌کنند. همچنین …
در این اپیزود از نظریه چشم انداز صحبت می‌کنیم که یکی از جذاب‌ترین و کاربردی ترین‌ دستاوردهای اقتصاد رفتاری است. نظریه‌ای که پایه‌های علم اقتصاد کلاسیک را …
در این اپیزود می‌خواهیم دنیا رو از دریچه نهادگراها ببینیم و درک کنیم که نهادها چقدر قدرت دارند. نهادگرایی آنقدر اهمیت دارد که …
در این اپیزود درباره این صحبت می‌کنیم که قدرت پتانسیل ایجاد فساد رو ایجاد میکنه. عوامل مختلفی که باعث میشه قدرتمندان از قدرتشون …
لوگوی اکوتوپیا کامل