جلد کتاب بادبادک‌باز

کتاب بادبادک‌باز

داستانی احساسی از خیانت و رستگاری در افغانستانِ دهه‌ی ۱۹۷۰

نویسنده:
خالد حسینی
(Khaled Hosseini)
4 نفر در حال مطالعه این کتاب هستند.

کتاب بادبادک‌باز (۲۰۰۳) را امیر تعریف می‌کند، یک افغان که در آمریکا زندگی می‌کند. او در این کتاب به بچگی‌اش در کابل و اتفاقی که زندگی‌اش را عوض کرد، برمی‌گردد. این رمان پرفروش درباره‌ی دوستی، خانواده، خیانت و رستگاری است.

خالد حسینی، نویسنده‌ی افغان-آمریکایی، نویسنده‌ی سه رمان دیگر هم هست؛ از جمله «هزار خورشید تابان». او بنیاد خالد حسینی را تأسیس کرده است، یک سازمان غیرانتفاعی که به مردم افغانستان کمک می‌کند.

خلاصه کتاب بادبادک‌باز

حاوی 4 ایده کلیدی
The Kite Runner
An Emotional Story of Betrayal and Redemption in 1970s Afghanistan
متن ایده‌های کلیدی کتاب
مقدمه

مقدمه‌ای بر کتاب بادبادک‌باز

جستوجوی رستگاری در کابل
کتاب بادبادک‌باز نوشته‌ی خالد حسینی، رمانی بود که در دهه‌ی ۲۰۰۰ خیلی معروف شد. میلیون‌ها نسخه از آن در سراسر جهان فروش رفت، فیلمی هم از آن ساختند و بین کتاب‌خوان‌ها خیلی محبوب شد. چه چیزی این رمان را اینقدر دوست‌داشتنی کرد؟ شاید به‌خاطر این بود که وقتی این رمان برای اولین بار در سال ۲۰۰۳ در آمریکا چاپ شد، یک چیز تازه بود.
این رمان، داستانی بود که در کابل اتفاق می‌افتاد، درباره‌ی آدم‌های افغان بود و یک نویسنده‌ی افغان-آمریکایی آن را نوشته بود. برای خیلی از خواننده‌های غربی، رمان بادبادک‌باز مثل یک پنجره بود به کشوری و فرهنگی که خیلی دور به نظر می‌رسید. این رمان یک دیدگاه جدید را نشان می‌داد و حرف‌های تازه‌ای برای گفتن داشت. با گذشت سال‌ها، رمان حسینی هنوز هم خوانده می‌شود و خیلی‌ها آن را دوست دارند. جذابیت این داستان فقط به‌خاطر ارتباطش با افغانستان نیست. موضوعات آن برای همه آشناست. این کتاب داستان دوستی‌های بچگی، رابطه‌ی پدر و پسر و سختی‌های بزرگ شدن را تعریف می‌کند. خالد حسینی همچنین به بعضی از سؤال‌های بزرگ زندگی می‌پردازد. آیا گذشته‌ی ما، آینده‌ی ما را می‌سازد؟ آیا تغییر واقعی ممکن است؟ رستگاری چیست؟
شاید دلیل اصلی موفقیت کتاب بادبادک‌باز همین باشد که چطور این ایده‌ها را از طریق یک داستان جذاب و خیلی احساسی می‌گوید. داستانی درباره‌ی آدم‌هایی که همه‌ی ما می‌توانیم با آن‌ها ارتباط برقرار کنیم. در ادامه، به کابل سفر می‌کنیم و با این آدم‌ها آشنا می‌شویم. اگر می‌خواهید یک خلاصه‌ی خیلی کوتاه از داستان این رمان بشنوید، می‌توانید به بخش آخر بروید.

ایده کلیدی 1

1 خیانت

کتاب بادبادک‌باز به گذشته‌ی امیر و دوران کودکی‌اش در افغانستان برمی‌گردد. امیر که راوی داستان است، در سال ۱۹۷۵، دوازده‌ساله است. او زندگی راحتی را در کابل با پدرش، بابا، می‌گذراند. رابطه‌ی آن‌ها همیشه خوب نیست و امیر خیلی دلش می‌خواهد پدرش او را تأیید کند.
امیر و بابا یک خانواده‌ی دونفره هستند. مادر امیر موقع به دنیا آوردن او مرده است. آن‌ها رابطه‌ی نزدیکی هم با علی و حسن دارند، پدر و پسری که در خانه‌ی ته باغ زندگی می‌کنند. حسن بهترین دوست امیر است؛ اما هر دو می‌دانند که جایگاه اجتماعی آن‌ها یکی نیست. حسن پسر خدمتکار پدر امیر است.
آن‌ها همچنین از قومیت‌های مختلفی هستند. امیر پشتون است که قومیت اکثریت در افغانستان است. حسن هزاره است، قومیتی که اغلب با تبعیض روبه‌رو می‌شود. با وجود این تفاوت‌ها، این دو پسر خیلی به هم نزدیک هستند. آن‌ها بیشتر وقتشان را با هم می‌گذرانند، معمولاً بادبادک هوا می‌کنند و در مسابقات شرکت می‌کنند. حسن کسی است که دنبال بادبادک‌های افتاده می‌دود.
حسن یک دوست وفادار و فداکار است. او به امیر می‌گوید که هر کاری برایش انجام می‌دهد. اما یک روز، وفاداری امیر امتحان می‌شود و اتفاقی که بعد می‌افتد، همه‌چیز را عوض می‌کند. یک مسابقه‌ی بادبادک‌بازی برگزار می‌شود و امیر و حسن خیلی دلشان می‌خواهد برنده شوند. امیر این را فرصتی می‌بیند تا پدرش را تحت‌تأثیر قرار دهد و بالاخره رضایت او را جلب کند.
آن روز، حسن موقع دویدن دنبال یک بادبادک گم می‌شود. امیر دنبال او می‌رود و با یک صحنه‌ی تکان‌دهنده روبه‌رو می‌شود. او می‌بیند که پسری بزرگ‌تر به نام آصف، در یک کوچه به حسن تجاوز می‌کند. امیر به‌جای اینکه کمک کند، فرار می‌کند. بعد از این اتفاق، امیر کنار حسن احساس ناراحتی می‌کند و دوستی آن‌ها آسیب می‌بیند. امیر برای اینکه حسن را از زندگی‌اش بیرون کند، پولی زیر تشک حسن می‌گذارد و دروغ می‌گوید که حسن پول را دزدیده است.
پدر حسن، علی، به پدر امیر، بابا، می‌گوید که دیگر نمی‌تواند برای او کار کند یا در آن محله بماند. بابا خیلی ناراحت می‌شود و از آن‌ها خواهش می‌کند که نظرشان را عوض کنند؛ اما علی و حسن کمی بعد آنجا را ترک می‌کنند. دو خانواده از هم جدا می‌شوند، انگار برای همیشه. دوستی بین امیر و حسن با خیانت تمام می‌شود.
امیر نه‌تنها وقتی تجاوز را می‌بیند کمک نمی‌کند؛ بلکه با دوری کردن از حسن بعد از آن اتفاق، درد او را بیشتر می‌کند. بعد، بدتر از آن، پول را زیر تشک حسن می‌گذارد و او را دزد نشان می‌دهد. و همه‌ی این‌ها به‌خاطر این است که امیر نمی‌تواند با ترسو بودن و احساس گناهش کنار بیاید. رفتار امیر حتی اگر سن کم او را در نظر بگیریم، قابل‌درک نیست. دیدن اینکه او با دوستش این‌طور رفتار می‌کند، ناراحت‌کننده است؛ درحالی‌که حسن همیشه مهربان و وفادار بوده است.
امیر و حسن را می‌توان مثل دو روی یک سکه دید، خوبی و بدی که در همه‌ی ما وجود دارد. حسن آن‌قدر خوب است که تقریباً مثل یک قدیس است. او انتقام نمی‌گیرد و از خودش دفاع نمی‌کند؛ حتی اگر به معنی ناراحت کردن کسی باشد که دوستش دارد. او گناه پول زیر تشک را به گردن می‌گیرد تا امیر به دردسر نیفتد. از طرف دیگر، امیر ضعیف، ترسو و خودخواه نشان داده می‌شود؛ صفاتی که خودش هم از آن‌ها خبر دارد. شاید به همین دلیل است که امیر کنار دوستش احساس ناراحتی می‌کند. خوبی‌های حسن باعث می‌شود امیر حس بدتری نسبت به خودش داشته باشد.
این موضوعی است که در طول رمان بادبادک‌باز تکرار می‌شود؛ حس شرم، گناه و ناتوانی امیر. بااین‌حال امیر فعلاً، با وجود آشفتگی درونی‌اش، به نظر می‌رسد به چیزی که می‌خواست رسیده است. حسن از زندگی او رفته است. او دیگر با یادآوری‌های روزانه‌ی گناهش روبه‌رو نیست. اما همان‌طور که به‌زودی می‌بینیم، قضیه این‌قدرها هم ساده نیست. گذشته راهی برای رسیدن به آدم‌ها پیدا می‌کند.
«در دوازده‌سالگی، در یک روز سرد و ابری در زمستان ۱۹۷۵، به چیزی که امروز هستم تبدیل شدم. آن لحظه را دقیق یادم می‌آید، پشت یک دیوار گلی خراب خم شده بودم و به کوچه‌ای نزدیک یک نهر یخ‌زده نگاه می‌کردم.»

ایده کلیدی 2

2 مکاشفات

برای مشاهده این بخش از محتوا، لطفا وارد حساب کاربری خود شوید.
ایده کلیدی 3

3 نجات

برای مشاهده این بخش از محتوا، لطفا وارد حساب کاربری خود شوید.
ایده کلیدی 4

4 رستگاری

برای مشاهده این بخش از محتوا، لطفا وارد حساب کاربری خود شوید.
خلاصه نهایی

پیام کلیدی کتاب

برای مشاهده این بخش از محتوا، لطفا وارد حساب کاربری خود شوید.
نظرات و دیدگاه‌های شما
بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لوگوی اکوتوپیا کامل