روزنامهنگار، مایکل اسکات مور، در کتاب بیابان و دریا (۲۰۱۸)، داستان تجربهی گروگان بودن نزد دزدان دریایی سومالی را تعریف میکند. مور ضمن اینکه وضعیت خودش را با جزئیات توضیح میدهد، با کسانی که او را اسیر کرده بودند هم احساس همدردی میکند. این کتاب، خاطرات او از دوران سختی است که گذرانده است. مور در این اثر به تصویر بزرگتری نگاه میکند و دربارهی چگونگی تاب آوردن در بدترین شرایط ممکن حرف میزند.
مایکل اسکات مور، روزنامهنگار و نویسندهای اهل کالیفرنیا است. نوشتههای او در نشریات اشپیگل آنلاین، آتلانتیک و نیو ریپابلیک منتشر میشوند. کتاب قبلی او، «شیرینی و خون»(۲۰۱۰)، گسترش موجسواری در سراسر جهان را بررسی میکرد. او همچنین رمانی به نام «خیلی بیشتر از هیچ» (۲۰۰۳) منتشر کرده است.
چرا بهتر است ژئوپلیتیک را گاهی در مقیاس فردی هم بفهمیم؟
امروزه سومالی بیشک بیشتر از هر جای دیگری در جهان، با دزدان دریایی شناخته میشود. از نظر تاریخی، دزدی دریایی فقط مخصوص سومالی نبوده است؛ اما بین سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۲، دزدی دریایی در سومالی خیلی زیاد شده بود. حکومت دیکتاتور سومالی، زیاد باره، در سال ۱۹۹۱ از هم پاشید و باعث هرجومرج شد. خیلی زود، کشتیهایی از اروپا و آسیا، از آبهای ساحلی سومالی ماهی میدزدیدند. برای مقابله با این کار، بعضی از رهبران محلی گشتهای قایقی با نیروهای مسلح غیردولتی راه انداختند. البته در اوایل دههی ۲۰۰۰، همهی کشتیها توقیف میشدند.
تا سال ۲۰۰۷، گروههای جنایتکار سازمانیافته وارد عمل شدند و اوضاع خیلی بدتر شد. سفر تحقیقاتی مایکل اسکات مور به سومالی و اسیر شدنش در همین شرایط اتفاق افتاد. در کتاب بیابان و دریا، شما جنبهی خیلی انسانیتری از دزدی دریایی را از دیدگاه یکی از گروگانهایی میبینید که توانست به درون خودش نگاه کند و نیروی لازم برای زنده ماندن را در خودش پیدا کند.
وقتی بچه هستید، دزدان دریایی خیلی جذاب به نظر میرسند. برای نسلهای قبل، داستان جزیرهی گنجِ رابرت لوئیس استیونسون خیلی هیجانانگیز بود.
برای مایکل اسکات مور، مثل خیلی دیگر از همسنوسالهای آمریکاییاش، دزدان دریایی کارائیبِ دیزنی جالب بود. حتی وقتی بزرگ شد و بعد از ترک خانهی پدری در کالیفرنیا شروع به سفر در دنیا کرد، دزدی دریایی امروزی او را جذب میکرد. این موضوع مخصوصاً زمانی که در سال ۲۰۱۱ روی کتابش، «شیرینی و خون» کار میکرد، بیشتر به چشم میآمد. تحقیقات او دربارهی اینکه چطور موجسواری به یک پدیدهی جهانی تبدیل شد، او را به جاهای مختلف دنیا مثل سائوتومه در غرب آفریقا و کارائیب کشاند. او در سفرهایش داستانهای واقعی زیادی دربارهی دزدان دریایی شنید و کنجکاو شد.
در همین زمان، در گوشهای دیگر از دنیا، دزدی دریایی در سومالی داشت زیاد میشد. خبرهای دزدیدن آدمها مرتب در اخبار شبانه پخش میشد. نویسنده تعجب میکرد که دزدی دریایی در سومالی چقدر با داستانهای خیالی که در سفرهایش شنیده بود، فرق داشت. این شکل امروزی خیلی بیرحمتر به نظر میرسید. همین باعث شد فکر کند که دزدی دریایی امروزی یعنی چه و چه چیزی را دربارهی از بین رفتن نظم در دنیا نشان میدهد؟
نویسنده خودش را قانع کرد که رفتن به سومالی از هر کار دیگری مهمتر است. بالاخره، محاکمهی ده دزد دریایی سومالی در هامبورگ او را به آنجا کشاند. مور که یک آلمانی-آمریکایی بود و در برلین زندگی میکرد، توانست روند محاکمه را از نزدیک دنبال کند. دزدان دریایی در سال ۲۰۱۰ وقتی میخواستند یک کشتی باری آلمانی را بدزدند، دستگیر شده بودند. او در زمان حضور در دادگاه، با یک مترجم دوست شد. آن مترجم هم نویسنده را با یک پیرمرد سومالیایی ساکن برلین، محمد ساحل گرلاخ، آشنا کرد.
گرلاخ اهل گالکایو، شهر زادگاه چند نفر از متهمان بود. او زمانی راهنمای خبرنگاری تلویزیونی بود که در سومالی فیلمبرداری میکرد. از طریق گرلاخ بود که مور و یک خبرنگار دیگر توانستند به سومالی بروند و تحقیقاتشان را شروع کنند. در اوایل سال ۲۰۱۲، آنها به گالکایو رسیدند و محمد احمد علین، رئیس منطقه، میزبانشان شد. علین پسرعموی گرلاخ بود و خودش هم از قبیلهی قدرتمند سعد بود. به نظر میرسید که مور به هدفش رسیده است. پروژهی نوشتن یک کتاب شروع شد. با ارتباطات محلی، اوضاع امن به نظر میرسید. بااینحال، خیلی زود معلوم شد که آنها زیادی خوشبین بودهاند.