این کتاب یکی از تاثیرگذارترین کتابها با موضوع ارتباط اقتصاد با آزادی سیاسی است. کتاب در اوج جنگ سرد و در رقابت شدید میان سوسیالیسم و سرمایهداری نوشته شده است. میلتون فریدمن در این کتاب مدعی میشود که فقط بازار آزاد میتواند ما را به آزادی برساند. نظریات او هنوز هم اهمیت دارند و در مباحث اقتصادسیاسی مطرح میشوند.
این کتاب برای چه کسانی مفید است؟
میلتون فریدمن (1912-2006) در دوران رکود بزرگ قبل از اینکه در سال 1946 در دانشگاه شیکاگو مشغول به کار شود، ریاضیات و اقتصاد را در دانشگاه راتگرز مطالعه کرد. کار او تأثیر عمده ای بر دولت های مارگارت تاچر و رونالد ریگان داشت. فریدمن در سال 1976 برنده جایزه یادبود نوبل شد و به عنوان یکی از مهم ترین اقتصاددانان قرن بیستم شناخته می شود.
با اقتصاد آزاد آشنا شوید
جنگ سرد میان سوسیالیسم و سرمایهداری، با پیروزی جبهه غربی به پایان رسید. با فروپاشی کومونیسم، سیاستمداران و روشنفکران از همه اقشار به این رسیدند که آینده از آن سرمایهداری لیبرال دموکراتیک است. برای مثال مارگارت تاچر گفت «جایگزین دیگری وجود ندارد.»
اما این دیدگاه پس از بحران مالی ۲۰۰۸ به چالش کشیده شد و افرادی مانند برنی سندرز خود را سوسیال دموکراتیک معرفی کردند.
در آمریکا کتابهایی مانند کمونیسم برای کودکان در صدر پرفروشترین کتابها قرار گرفت. به طور کلی دوباره این حرف بین مردم مطرح شد که دولت میتواند نقش مهمی در زندگی اقتصادی ما ایفا کند و حتما باید این دخالت را انجام دهد.
ایده دخالت دولت در زندگی اقتصادی ما، باعث شده بود که میلتون فریدمن، یکی از مهمترین اقتصاددانان قرن بیستم، به شدت نگران شود. او استدلال میکرد که تنها راه رسیدن به آزادی سیاسی، آزادی اقتصادی است. او میگفت «جاده جهنم هم با نیت خیر هموار میشود!» چیزی که به برای جبران بیتعادلی بازار مطرح میشود، در نهایت به انحصار، تضعیف استانداردهای زندگی و افزایش نابرابری منتهی خواهد شد.
آیا نظر او درست بوده است؟ خودتان نظر او را بخوانید!
در این کتاب میبینیم که:
چرا هزینههای دولت لزوما به رشد اقتصادی منجر نمیشود.
چگونه مالیات بر درآمد منفی میتواند رفاه اجتماعی را افزایش دهد.
چرا آموزش ابتدایی برای جامعه مفید است اما آموزش دانشگاهی نه.
در اکثر دانشگاهها عموما اقتصاد و علوم سیاسی، دو رشته متفاوت هستند. معمولا به ما میگویند که اقتصاد مربوط به رفاه مادی است و بررسی میزان آزادیهای فردی باید در دانشکده علوم سیاسی انجام شود. این طرز فکر باعث میشود که فکر کنیم هر نوع نظام سیاسی با هر نوع نظام اقتصادی میتوانند در کنار هم قرار بگیرند.
اما در عمل این طور نیست. شما نمیتوانید اقتصاد سوسیالیستی اتحاد جماهیر شوروی را در کنار آزادیهای سیاسی ایالات متحده قرار بدهید و به «سوسیال دموکراسی» برسید. چرا؟ چون آزادیهای اقتصادی و سیاسی به یکدیگر وابسته هستند و اگر یکی محدود شود، دیگری نیز به طور خودکار محدود خواهد شد.
تصور کنید بعد از جنگ جهانی، یک انگلیسی تصمیم میگیرد به آمریکا سفر کند. در این دوران سیاستهای کنترل سرمایه در انگلستان به اجرا درآمده و منجر به کاهش ارزش استرلینگ در مقابل دلار شده است. مسافر انگلیسی متوجه میشود که از پس هزینههای این سفر بر نمیآید.
در همان زمان یک شهروند آمریکایی به خاطر اندیشههای حامی سرمایهداری حق ندارد به شوروی سفر کند. نتیجه در هر دو حالت یکسان است و منجر به محدودیتهای سیاسی و اقتصادی خواهد شد.
به عبارت بهتری با دخالت دولت، مردم نمیتوانند آزادانه رویاهای خود را دنبال کنند. پس ما برای یک زندگی سعادتمند به آزادیهای سیاسی و اقتصادی به طور همزمان نیاز داریم.
اسم این سیستم، بازار آزاد است. بیایید نگاه دقیقتری به این سیستم بیندازیم.
در یک جامعه ایدهآل نقش دولت بسیار محدود است. هدف دولت در این آرمانشهر نقض آزادیهای فردی نیست بلکه هدف اصلی برقراری حاکمیت قانون و نظم است.
اگر اداره کشور را شبیه به بازی فوتبال در نظر بگیریم، دولت صرفا وظیفه دارد قوانین بازی را تنظیم و اجرا کند اما نقشی در بازی نداشته باشد.
خرید و فروش، نیازمند آزادی اقتصادی است و ما باید آزادانه بتوانیم از این حق خود استفاده کنیم. دولت باید حقوق مالکیت را برای افراد تضمین کند و از مردم در مقابل دزدی و اخاذی محافظت کند.
وقتی دولت خود را به انجام این وظایف محدود میکند، بازار آزاد میتواند بقیه موارد را کنترل کند، از جمله اینکه مردم چطور زندگی کنند، چه چیزی بخرند، چه چیزی بفروشند و چطور این کارها را انجام دهند.