کتاب فقط گوش کن (۲۰۰۹) به شکل تازهای، بهترین روشهای آزمایششده را برای متقاعد کردن مردم نشان میدهد تا به شما کمک کند حرفتان را به هر کسی بزنید. با یاد گرفتن راهکارهایی برای شنوندهی بهتر بودن، نحوهی عملکرد مغز و چگونگی تفکر مردم، میتوانید مردم را به انجام دادن چیزی که میخواهید، ترغیب کنید؛ چون نیازهای آنها را بهتر فهمیدهاید.
مارک گلستون روانپزشک، مشاور، مربی کسبوکار و نویسندهای است که مقالههایش در مجلههایی مثل «فست کمپانی» و «تریبون مدیا سرویس» چاپ شده است. بهعلاوه، شورای تحقیقات مصرفکنندگان آمریکا او را یکی از بهترین روانپزشکان آمریکا دانسته است.
یاد بگیرید چطور یک طرف از یک گفتوگوی مؤثر باشید.
تقریباً در هر نوع رابطهای و در همهی شغلها، ما در موقعیتهایی قرار میگیریم که لازم داریم آدمها را به انجام دادن کاری، نشان دادن رفتار خاصی یا حتی فقط گوش دادن به خودمان ترغیب کنیم. متأسفانه، با اینکه بیشتر وقتها در این موقعیتها هستیم، معمولاً در متقاعد کردن آدمها برای انجام دادن چیزی که میخواهیم، خیلی خوب عمل نمیکنیم.
چیزی که ما میخواهیم این است که آدمها ما را «قبول کنند»؛ یعنی به ما علاقهمند شوند و در نتیجه حاضر به شنیدن حرفهایمان باشند. اما بیشتر از حد به خودمان و مشکلات خودمان فکر میکنیم؛ درنتیجه توانایی خوب حرف زدن را از دست میدهیم و در واقع خودمان جلوی خودمان را میگیریم.
پس چطور میتوانید آدمها را به قبول کردن ترغیب کنید؟
باید از حرف زدن دست بردارید و گوش دادن را شروع کنید.
شما در خلاصه کتاب فقط گوش کن خواهید فهمید که:
• چطور پرسیدن سؤالهای ساده میتواند مردی را از پرتگاه خودکشی دور کند.
• چرا آقای اسپاک درون شما یکی از بزرگترین کمککنندههایتان است.
• و چطور جواب دادن کالین پاول به یک سؤال مهم باعث شد او اینقدر احترام پیدا کند.
آیا تابهحال به ریتم حرف زدنهای هر روزهی خودتان فکر کردهاید؟ ممکن است متوجه شده باشید که موقع حرف زدن دلیلهای منطقی میآورید؛ ولی شاید واقعاً اینطور نباشد. درواقع، دلیل آوردن یا فشار آوردن برای قانع کردن دیگران، بیشتر وقتها باعث مقاومت و قبول نکردن میشود. این موضوع مخصوصاً وقتی درست است که آدمها وقتی استرس دارند، پیش شما میآیند. آنها نمیخواهند راهنمایی برای بهتر شدن حالشان بگیرند؛ بلکه فقط میخواهند چیزی را که در زندگیشان میگذرد، با شما در میان بگذارند.
تصور کنید مردی به اسم استیو روی لبهی پشت بام طبقهی هفتم ایستاده و تهدید به کشتن خودش میکند. درحالیکه مأمورها دور ساختمان را گرفتهاند و برای عملیات آماده میشوند، یک مذاکرهکننده به اسم ستوان ویلیامز به استیو نزدیک میشود. ویلیامز سعی میکند استیو را قانع کند که راههای دیگری غیر از آسیب زدن به خودش هست و به او میگوید که اینجاست تا به او کمک کند از این وضعیت وحشتناک بیرون بیاید.
متأسفانه، استیو حس نمیکند که ویلیامز او را فهمیده است و با عصبانیت درخواست کمک ستوان ویلیامز را رد میکند. ولی مشکل چیست؟ ویلیامز گوش نداد. گوش دادن به دیگران فرصت میدهد تا احساسات و نگرانیهای خودشان را بگویند و جایی برای جلو بردن بحث درست میکند. وقتی حس میکنیم که نگرانیهایمان شنیده شده است، بین ما و طرف مقابل اعتماد ایجاد میشود.
حالا تصور کنید که مذاکرهکنندهی دیگری به اسم ستوان براون وارد صحنه میشود تا با استیو حرف بزند. براون بعد از گوش دادن به حرفهای استیو، به او میگوید: «فکر میکنم حس میکنی که این کار، تنها راهحل است.»
استیو جواب میدهد: «بله.»
با گوش دادن، براون نشان داد که با وضعیت استیو همدلی میکند. او از استیو میپرسد که چطور کارش را از دست داده است، چرا زنش او را ترک کرده و غیره. بعد استیو کمکم آرام میشود و وضعیت خودش را توضیح میدهد. کمکم راه برای راهحلهایی غیر از خودکشی بازتر میشود.
اگر میخواهید مردم به دلیل آوردنهای شما گوش دهند، اول باید به آنها گوش دهید. همانطور که در ادامهی کتاب فقط گوش کن خواهید دید، ما اصلاً از نظر ساختار بدنی برای انجام دادن این کار درست شدهایم.