کتاب «پایان بازاریابی» (۲۰۲۰) راهنمایی برای چگونگی استفاده برندها از شبکههای اجتماعی است. در عصری که بازاریابی سنتی دیگر کارایی ندارد، کسبوکارها باید راههایی برای انسانیسازی برندهای خود پیدا کنند تا توجه کاربران شبکههای اجتماعی را جلب کنند و اعتماد آنها را به دست آورند.
کارلوس گیل، با سابقه طولانی در طراحی استراتژیهای شبکههای اجتماعی برای برندهای معتبر، یک راوی دیجیتالی خبره است. او همچنین به عنوان مدیرعامل و موسس شرکت گیل مدیا در لسآنجلس فعالیت دارد و کتاب «پایان بازاریابی» نخستین کتاب او به شمار میرود.
حضور جذاب برند خود در شبکههای اجتماعی را یاد بگیرید.
ترجیح میدهید از چه کسی خرید کنید؟ یک برند، یا یک فرد؟ این روزها، شبکههای اجتماعی ارتباط برندها با مشتریان را آسانتر از همیشه کردهاند. اما مردم به طور طبیعی از خرید از برندهای بیچهره و غیرشخصی که به وضوح فقط برای سودآوری در سوشال مدیا حضور دارند، بیزارند.
پس کسبوکارها برای بهرهگیری از قدرت شبکههای اجتماعی باید چه کارهایی انجام بدهند؟ پاسخ کوتاه این است: انسانیتر باشید. شبکههای اجتماعی تنها زمانی به شما کمک میکنند که اجتماعی، قابلدرک و نه بیش از حد مشتاق به فروش به نظر برسید. رویکردی غیرمستقیمتر در فروش محصول شما، در درازمدت نتایج بهتری به همراه خواهد داشت.
البته این به این معنا نیست که هیچگونه تاکتیک هوشمندانهای برای دستیابی به موفقیت در شبکههای اجتماعی وجود ندارد. اما در هر صورت، نباید ضرورت انسانیسازی برند خود را از یاد ببرید.
بازاریابی همه جا حضور دارد. تلویزیون را روشن کنید، در اینترنت گشت و گذار کنید؛ هر کجا که بروید، تبلیغاتی را مشاهده خواهید کرد که با بودجههای بازاریابی تامین شدهاند. اما آخرین بار چه زمانی تبلیغی را دیدید و واقعا تصمیم به خرید آن محصول گرفتید؟ حالا به این موضوع فکر کنید. آخرین باری که چیزی را به دلیل توصیهی دوستان یا افرادی که در فضای مجازی دنبال میکنید خریداری کردید، چه زمانی بود؟ احتمالا به تازگی چنین تجربهای داشتهاید.
اگر برخی برندها هنوز این جریان را درک نکردهاند، لازم است همین حالا به آن توجه کنند. فرض کنید قصد فروش محصول خود (برای مثال یک جفت کفش ورزشی) را دارید. رویکرد بدیهی و سنتی این است که انبوهی از تبلیغات، چه به صورت چاپی و چه آنلاین، تولید کنید که به طور مستقیم به مخاطب اعلام کند «همین حالا بخرید.» اما این نوع پیامرسانی تهاجمی، افراد را دلزده میکند؛ هیچکس از فروش اجباری خوشش نمیآید.
این به این معناست که هدف شما نباید «بازاریابی» باشد. هدف باید این باشد که مردم را وادار کنید درباره برند شما با یکدیگر صحبت کنند. حقیقت این است که مردم بر اساس صحبت و نظر دیگران خرید میکنند و شبکههای اجتماعی به طرز شگفتانگیزی راه خوبی برای این کار است.
اگر فروش به درستی انجام شود، میتواند زیبا باشد. برخی از بهترین بازاریابهایی که نویسنده این کتاب با آنها مواجه شده، افرادی هستند که او را در چندین پلتفرم اجتماعی دنبال میکنند، از لینکدین گرفته تا توییتر و فیسبوک. این بازاریابها با او تعامل میکنند، او را میشناسند، جزئی از زندگی او میشوند؛ و تنها زمانی که میدانند زمان مناسب است، سعی میکنند چیزی به او بفروشند.
فرض کنید او از دیگران توصیههایی برای یک کلاس ورزشی میخواهد. در این لحظه (و فقط در این لحظه) یکی از این بازاریابها ممکن است یک پیام مستقیم (دایرکت) درباره کلاس خود به او ارسال کند. چون این پیام از طرف کسی که او میشناسد آمده، نادیده گرفتن آن بسیار دشوار خواهد بود.
بازاریابی در شبکههای اجتماعی به آن لمس شخصی و عنصر ارتباط واقعی انسانی نیاز دارد. موضوع داشتن میلیونها دنبالکننده نیست، به ویژه در فیسبوک، که در آن تنها حدود ۱ درصد از افرادی که یک صفحه کسبوکار را «لایک» کردهاند، یک پست را بهطور طبیعی خواهند دید. بلکه موضوع، درگیر کردن مردم، وادار کردنشان به صحبت و شناختن آنهاست.
بازاریابی سنتی همیشه صحبت میکند، هرگز گوش نمیدهد. شبکههای اجتماعی میتوانند مؤثرتر باشند زیرا انعطافپذیرتر، شخصیتر و در اصل، همانطور که از نامش پیداست، اجتماعیتر هستند.