چالش مطالعه ۱۰۰ کتاب تا پایان سال ۱۴۰۳
آرمان‌شهر اقتصادی
اپیزود شماره 86
فصل دوم

سوگیری پس‌نگری

چرا تصوراتمان نسبت به گذشته درست نیست؟

کاور اپیزود هشتاد و ششم پادکست اکوتوپیا - سوگیری پس نگری

معرفی اپیزود سوگیری پس‌نگری

ما عموما تصور درستی نسبت به گذشته نداریم، وقتی به گذشته نگاه میکنیم انگار همه چیز منطقی و قابل پیشبینی با نظر میرسند!
در صورتی که آینده برامون به شدت غیر قابل پیش بینیه.
این همون چیزیه که توی اقتصاد رفتاری بهش میگیم:سوگیری پس‌نگری!
این سوگیری یکی از مهمترین و عجیب ترین سوگیری‌های اقتصاد رفتاریه که تپی این اپیزود می‌خواهیم در مورد آن صحبت کنیم.

فایل صوتی اپیزود 86

از اول هم معلوم بود!

امروز می‌خوایم در مورد یه سوگیری شناختی خیلی عجیب به اسم سوگیری پس‌نگری صحبت کنیم. این یکی از اون سوگیری‌ها است که ممکنه مدام دچارش بشیم اما هیچ وقت نسبت بهش آگاه نباشیم. و زندگیمون بعد از آشنایی با این سوگیری حسابی تغییر می‌کنه. بیاید یه داستان جالب براتون بگم.  

مسکو، سال 2018، فینال جام جهانی. یک طرف فرانسه قدرتمند و آماده است، یک طرف طلایی‌ترین نسل تیم کرواسی. مودریچ در اوج آمادگی خودشه، کنارش پِریسیچ، رِبیچ، راکیتیچ و بُروزویچ بازی می‌کنن. یه خط میانی ترسناک. و این بازیکن‌ها باید توپ رو برسونن به مانزوکیچ، مهاجم وقت یونتوس که بهترین جهان نیست، اما یه تموم‌کننده بی‌نظیره. تیم تیم خوبیه. اما، اما وضعیتش توی دفاع و دروازه به این خوبی نیست. تیمه خوبه، ولی عالی نیست. یکی از بهترین تیم‌های دنیا است. اما بهترین نیست. قشنگ مشخصه که تیم اومده برای دوم یا سوم شدن. انگار از قبل بازی قهرمان مشخصه. فرانسه اومده برای قهرمانی. ام‌باپه و گریزمان کافی هستن برای این که یک تیم سطحش رو از تمام تیم‌های دیگه بالاتر بدونه. خیلی‌ها می‌گن اون جام جهانی، پیش‌بینی‌پذیرترین جام تاریخ بود. معلوم بود که قراره این دوتا برن فینال و معلوم بود که جام قهرمانی برای کیه. 

حالا بریم به همون سال. جام جهانی تازه شروع شده. ایران با مراکش بازی داره. ما با دوستامون رفتیم یه رستوران که پیتزا بخوریم. پرچم کشورهای حاضر توی جام جهانی رو از سقف آویزون کردن. یه برگه می‌ذارن جلوی ما، اگر بتونیم قهرمان جام رو درست حدس بزنیم، می‌تونیم با همین آدم‌ها برگردیم رستوران و همین سفارشی که الان می‌دیم رو دوباره بدیم و کل سفارش ما مجانی می‌شه. یکی از بچه‌ها که باهامونه خیلی فوتبالیه. بهش می‌گم فلانی، این همه فوتبال می‌بینی به نظرت کی قهرمان می‌شه. شروع می‌کنه حرف زدن. پرتقال رونالدو رو داره. مسی توی آرژانتینه. فرانسه خیلی خوبه، انگلیس آماده است، کرواسی تیم خوبی داره… نمی‌تونه از بین این همه تیم خوب فقط یکی رو انتخاب کنه. 

حالا نکته چیه؟ اون حرف‌ها در مورد پیش‌بینی‌پذیر بودن جام جهانی 2018 رو همون دوستم توی اینستاگرامش گفته بود. الان که بر می‌گرده و به عقب نگاه می‌کنه به نظرش قهرمانی فرانسه خیلی واضحه. اصلا چطور ممکن بود تیم دیگه‌ای قهرمان بشه. آره مسی و رونالدو هنوز خوب بودن. ولی مودریچ بهترین بازیکن اون سال بود. معلوم بود حتی قراره فرانسه توی فینال با کدوم تیم رقابت کنه. همه چیز خیلی مشخصه، ولی الان. نه اون موقع. فوتبال از این نظر خیلی جذابه، چون فقط به فاصله دو ساعت، مشخص می‌شه تمام تحلیل‌ها و پیش‌بینی‌ها چقدر درست بودن. یه بار یه مسابقه فوتبال، مثلا بین رئال و بارسلونا رو ببینید. حرف‌های قبل بازی رو خوب گوش کنید. ببینید چقدر همه چیز به نظر کارشناس‌های غیر قابل پیش‌بینیه. اما بعد بازی بشینید تحلیلشون از بازی رو بشنوید. یه طوری حرف می‌زنن انگار همه چیز کاملا روشن و پیش‌بینی‌پذیر بوده. معلوم بود. تابلو بود. یه بچه دبستانی هم می‌فهمید. اصلا غیر از این اگر می‌شد عجیب بود. 

توی روانشناسی به این اثر می‌گن سوگیری پس‌نگری. Hindsight Bias. یه اتفاق، بعد از این که رخ می‌ده، بعد از این که نتیجه‌ش مشخص می‌شه، به نظر ما خیلی واضح و قابل پیش‌بینی‌پذیر به نظر میاد. زیادی تابلو می‌شه همه چیز. 

بذارید چندتا مثال دیگه بزنم. 

الان اگر برید هر آدم اقتصاد خونده‌ای رو پیدا کنید و بگید بحران مالی 2008 چرا ایجاد شد، براتون ساعت‌ها حرف می‌زنه. از ریسک بانک‌ها می‌گه، در مورد فرض‌های غلط راجع به مسکن حرف می‌زنه. و حتی بعید نیست وسط حرف‌هاش بگه که «و مردم به شکل عجیبی تموم این نشانه‌ها رو نادیده گرفته بودن.» اما آیا در همون زمان هم کسی بود که بیاد بلندگو بگیره دستش و بگه آهای مردم به نشانه‌ها دقت کنید؟

بورس خودمون رو در نظر بگیرید. سال 99. وقتی شاخص تازه از 2 میلیون واحد عبور کرده بود. جاهایی که آموزش بورس می‌دادن، تازه شروع کرده بودن به ضبط دوره. پیج اینستاگرام زده بودن. کارگزاری‌ها داشتن با سرعت کارمند استخدام می‌کردن. پنل رو به روز می‌کردن. خدمات جدید می‌دادن. و کارگزاری‌ها و آموزشگاه‌ها قرار بوده کسایی باشن که از بازار خبر دارن. این‌ها قرار بوده به ما یاد بدن توی بازار چی کار کنیم. اما رفتارشون توی اون مقطع از بازار به وضوح نشون می‌ده که حتی فکرش هم نمی‌کردن که ریزش نزدیکه و تا چند سال بعد رونق به بازار سرمایه برنمی‌گرده. حالا الان برید و نظرشون رو در مورد بازار توی سال بپرسید. چقدر حالا همه چیز به نظرشون واضح میاد؟

فقط این موضوح محدود به فوتبال و اقتصاد نیست. برید از تاریخ‌دان‌ها بپرسید. آیا سقوط حکومت شاه واضح نبود؟ اصلا معروفه که می‌گن شاه خیلی دیر صدای انقلاب رو شنید. انقدر مست غرور بود که نفهمید توی مملکت یه خبرهاییه. یعنی می‌خوان بگن که بحران سیاسی توی کشور خیلی واضح بود. هرکسی می‌تونست این وضعیت رو تشخیص بده. هرکسی به غیر از شاه. 

حالا از همین تحلیلگران سیاسی بخواید که در مورد تحولات سیاسی یه کشور، یه پیش‌بینی داشته باشن. کدوم حکومت در جهان، امروز در معرض سقوطه و خیلی هم واضحه؟ می‌بینید؟ الان چیزی واضح نیست. اما همین آدم‌ها بعد از سقوط یک حکومت در یه گوشه از دنیا میان در مورد واضح بودن نشانه‌ها حرف می‌زنن. 

آزمایش‌های جالبی در این راستا انجام گرفته. یکی از معروف‌ترین آزمایش‌ها رو  باروخ فیشهوف (Baruch Fischhoff) در دهه 1970 انجام داد. توی این آزمایش یه تعداد سناریو تاریخی رو دادن به افراد که مطالعه کنن. قرار بود حدس بزنن که مثلا بین دو کشور جنگ شده یا نه. بعد بهشون نتیجه نهایی رو گفتن ازشون پرسیدن چقدر حدس می‌زدن که نتیجه این می‌شه؟ فیشهوف نشون داد که مردم بعد از شنیدن نتیجه نهایی به شکل عجیبی باور داشتن که نتیجه قابل حدس بوده و از اون عجیب‌تر، حتی اون‌هایی که اشتباه پیش‌بینی کرده بودن، باور داشتن که پیش‌بینی‌شون همین بوده. و باز هم از این عجیب‌تر، این افراد قبول نداشتن که شنیدن نتیجه باعث شده این طوری فکر کنن. 

اما چرا این اتفاق میفته؟

قبل از این که دلیل سوگیری پسنگری رو با هم بررسی کنیم، بیاید یه چیزی رو ببینیم. تا حالا براتون شده یه خاطره رو یه جا تعریف کنید، مثلا بگید اون دفعه که رفتیم اصفهان این طوری شد و اون طوری شد، بعد یکی برگرده بگه فلانی اینی که می‌گی اصفهان نبود، همدان بود. وقتی شما داشتید داستان رو تعریف می‌کردید براتون خیلی واضح بود که اتفاق توی اصفهان افتاده. اما با یه عکس یا چند تا نشونه می‌گید «آها آره راست می‌گی همدان بود، من چرا فکر کردم اصفهان؟» 

یا یه حالت دیگه رو در نظر بگیرید. به یکی از دوستای صمیمی‌تون فکر کنید. یه اسم رو توی ذهنتون بیارید. حالا به اولین باری فکر کنید که این دوست رو دیده بودید. یا دست کم به یه خاطره خیلی قدیمی ازش. اون صحنه رو تجسم کنید. مثلا شاید یه کافه رو مجسم کرده باشید. حالا به جزئیات تصویری که به یاد میارید فکر کنید. آیا دوست شما لباس تنشه؟ حتما. چه لباسی؟ شما یادتون نیست لباسش چی بود. اما یه چیزی تنش بود. دقیقا چی نمی‌دونید اما بدون لباس نبوده قطعا. زره نظامی یا لباس پرنسسی هم تنش نبوده. دارید دوستتون رو با یه لباس عادی تصور می‌کنید. آدم‌هایی که توی کافه بودن رو یادتون نیست. اما یه سری آدم رو می‌تونید تجسم کنید که اونجا نشستن. میزها، فنجون‌ها، خوراکی‌ها، صداها… تموم چیزهایی که دارید تجسم می‌کنید، معلومه که واقعی نیستن. ساخته ذهن شمان. اما باز هم لازمه که توی تصویری که به یاد میارید وجود داشته باشن تا یه خاطره معقول و منطقی رو به یاد بیارید. منطقی نیست که توی کافه دو نفر با لباس آتشنشان نشسته باشن. منطقی نیست که یه اسب توی کافه باشه. معقول نیست که کافه، بجای آهنگ مداحی گذاشته باشه. شما یه سری المان‌های «معمولی» رو تصور می‌کنید تا این تصویر ذهنی شما کامل و منطقی به نظر بیاد. 

چی می‌خوام بگم؟ اونجاهایی که ذهن ما داده نداره، خودش یه سری داده معمولی تولید می‌کنه تا جاهای خالی پر بشن. 

حالا برگردیم به سوگیری پسنگری. وقتی ما داریم به یه پدیده فکر می‌کنیم، حالت‌ها و نشانه‌های مختلفی رو توی ذهنمون داریم. مثلا ممکنه از رشد بازار ترسیده باشیم و نگران باشیم که بازار بریزه. اما خب، از یه طرف هم حجم معاملات خوبه و قیمت‌ها همین طوری داره بالا می‌ره. ما هم ترس این رو داریم که بازار بریزه و ضرر کنیم، هم می‌ترسیم که از بازار خارج شیم و شاخص باز هم بالا و بالاتر بره و ما این سود رو از دست بدیم. مشکل کجا است؟ ما نمی‌دونیم کدوم یک از این نشونه‌ها قراره واقعیت آینده رو بسازن. در مورد جام جهانی 2018، ما عناصر مهمی مثل رونالدو، مسی، ام‌باپه و مودریچ رو داریم. اما نمی‌دونیم اون بازیکنی که قراره سرنوشت جام رو رقم بزنه کدوم این‌ها است. 

حالا وقتی اتفاق افتاده و کار تموم شده، ما متوجه شدیم که کدوم سرنخ‌ها مهم و تعیین‌کننده بودن. حالا فهمیدیم مودریچ چقدر در اون لحظه مهم‌تر از تونی کروس بوده. درسته. واقعا همه چیز رو می‌شد پیش‌بینی کرد اگر می‌دونستیم کدوم اطلاعات مهم هستن و کدوم‌ها رو باید کنار بگذاریم. اگر الف باشه، ب رخ می‌ده ولی اگر جیم باشه، دال رخ می‌ده. الان که ب رخ داده ما می‌گیم خب واضح بود که اگر الف باشه، ب می‌شه. الف هم که واضح بود. پس چرا نتونستم حدس بزنم که حتما به رخ می‌ده؟ چون جیم هم بود. دال هم ممکن بود. و فقط دو حالت نبود. هزار هزار هزار حالت دیگه هم ممکن بود. الان که ب رخ داده، اهمیت الف مشخص شده. قبلش معلوم نبود کدوم حالت مهمه و کدوم نه. و نکته مهم‌تر. ممکنه واقعیت این باشه که الف مهم‌ترین عامل نبوده باشه. شاید فقط تصادفا الف رخ داده. 

باز هم به فوتبال فکر کنید. به بازی‌ای که دقایق آخر یه پنالتی خورده به تیرک و نرفته توی گل، اون تیم حذف شده و الان کسی نمی‌گه اون سال برزیل بهترین تیم بود و فقط بدشانسی آورد. ما خیلی وقت‌ها این عوامل تصادفی رو فراموش می‌کنیم. الان می‌گیم این بازیکن و اون بازیکن خیلی تاثیرگذار بودن. ولی مثلا تاثیر اون پنالتی که بیرانوند توی جام جهانی از رونالدو گرفت رو اصلا در نظر نگیریم. وقتی به این فکر می‌کنیم هم جهت شوت رونالدو رندوم بوده و هم جهت پریدن بیرانوند، نقش شانس در نتیجه نهایی پررنگ‌تر می‌شه. 

چرا این قضیه مهمه؟ 

اول این که اگر ما بخوایم این شکلی در مورد پدیده‌ها فکر کنیم، فرصت یادگیری رو از خودمون می‌گیریم. ما به این نکته فکر نمی‌کنیم که اشتباه کردیم و در آینده چه کار می‌تونیم بکنیم که مسیر فکر کردنمون بهتر بشه. ما می‌گیم می‌دونستم، یعنی مسیر استدلالیم درست بوده. اگر باور داشته باشیم که درست فکر کردیم، هرگز تصمیم نمی‌گیریم که اشتباهات خودمون رو اصلاح کنیم. قبول کن که جای بدی سهام خریدی و اشتباه فکر کردی. بله، اشتباه کردم، اما می‌دونستم اشتباهه. 

مشکل دوم اینه که این طرز فکر به هیچ وجه برای سلامت روان ما خوب نیست. در نگاه اول ممکنه فکر کنیم ما این کار رو می‌کنیم که خودمون رو باهوش نشون بدیم و از خودمون در مقابل اشتباهاتمون محافظت کنیم. اما دقیقا برعکس. سوگیری پس‌نگری باعث می‌شه که خودمون رو سرزنش کنیم. تو که می‌دونستی، برات که واضح بود، همه چیز که قابل پیش‌بینی بود، پس چرا به حرف خودت گوش ندادی. چرا این قدر شاهد رو نادیده گرفتی؟ 

بذارید یه مثال بزنم. 

یه آدمی بود که می‌گفت من وقتی با یکی آشنا می‌شم، می‌دونم قراره تهش از این آدم ضربه بخورم. اما باز هم می‌گم بذار اعتماد کنم. و هر بار می‌بینم که درست فکر کرده بودم. از این ناراحت می‌شم که چرا نمی‌تونم خودم رو کنترل کنم و جلوی خودم رو بگیرم. 

واقعیت اینه که این دوست ما داره اشتباه می‌کنه. چیزی که اتفاق افتاده اینه. با یک آدم جدید آشنا شده. دو احتمال به ذهنش رسیده. که این فرد، آدم خوبی باشه یا آدم بدی. برای هر دو احتمال شواهدی داشته. مثلا برخوردش محترمانه بود، پس آدم خوبیه. اما زیاد پیش میومد که بگه با همکارش دعواش شده، پس آدم عصبی‌ای بوده. بعدها که دعواشون می‌شه و از اون آدم بی‌احترامی می‌بینه، فقط به شواهد منفی توجه می‌کنه. شواهد مثبت رو کنار می‌گذاره و می‌گه معلوم بود که این آدم عصبیه. من چرا دقت نکردم؟

این سرزنش فقط ممکنه متوجه خودمون نباشه. ما گاهی همسر یا دوست یا کارمند رو سرزنش می‌کنیم. واضح نبود؟ تابلو نبود؟ چرا نفهمیدی؟چرا این قدر خنگی؟ چرا این قدر ساده‌ای؟ هر بچه دبستانی‌ای می‌فهمید طرف کلاه‌برداره. عه عه عه. عین یه گوسفند رفتی افتادی توی تله؟ خب چرا با من مشورت نکردی؟ به خدا اگر بهم می‌گفتی، می‌گفتم بهت که اینا کلاه‌بردارن. اصلا نمی‌شه روی مغز تو حساب کرد. بس که پخمه‌ای. 

مشکل بعدی، ایجاد احساس اعتماد به نفس کاذبه. من که می‌تونم قهرمان جام جهانی رو پیش‌بینی کنم، چرا شرط‌بندی نکنم؟ من که این قدر خوب فهمیدم بازار کی قراره بریزه، چرا معاملات سنگین نکنم؟ یعنی حس کنیم ما قدرت پیش‌بینی بالایی داریم، پس می‌تونیم ریسک‌های سنگینی رو قبول کنیم. 

اما چطوری می‌شه این سوگیری رو کنترلش کرد؟

اولین قدم و مهم‌ترین قدم اینه که از سوگیری پس‌نگری اطلاع داشته باشیم. هر بار که گذشته به نظرمون واضح و قابل حدس اومد، به خودمون بگیم که نه، این سوگیریه. تو نمی‌دونستی. قابل پیش‌بینی نبود. الان واضحه. معما چو حل گشت آسان شود. 

قدم بعدی درست کردن یک ساز و کار برای سنجش کیفیت تصمیم‌ها است. برای مسائلی ساده مثل یه مسابقه فوتبال، یا پیچیده‌تر مثل انتخاب سهام، قبل از خرید، هر چیزی که می‌دونید رو روی کاغذ بنویسید. حدس بزنید که چه اتفاقی ممکنه بیفته و چرا. بعد از این که نتیجه مشخص شد دوباره همین کار رو بکنید. هر چیزی که می‌دونید رو بنویسید و بگید که آیا تونسته بودید حدس بزنید، چرا؟ بعد دو تا نوشته رو با هم مقایسه کنید. ببینید که قبل از مشخص شده نتیجه به نظرتون چه عواملی مهم بودن و چیا نه. الان چه تغییری کرده نظرتون. 

بعد به این فکر کنید که چه عوامل تصادفی‌ای در خروجی نهایی نقش داشتن. کدوم‌ها غیر قابل پیش‌بینی بودن؟ آیا همه عوامل، به خصوص اونایی که الان واضح هستن، قبلا هم مشخص و واضح بودن؟

کم کم یاد می‌گیرید و متوجه می‌شید که مسیر فکری شما کجاهاش درست و کجاهاش غلطه. این تمرین خیلی مفیده. 

دقت کنید که یک بار انجام دادن این کار هیچ فایده‌ای نداره. ممکنه تصادفا پیش‌بینی شما درست بشه، یا بدشانسی بیارید فقط و نتیجه اشتباه بشه. با یک بار آزمایش نمی‌تونید سوگیری رو مشخص کنید. لازمه که برای یه مدت، برای مسائل مختلف این کار رو انجام بدید و به نتیجه نگاه کنید. 

و در پایان، اگر متاهل هستید یا با کسی توی رابطه‌اید، مهمه که ایشون هم از سوگیری پس‌نگری خبر داشته باشه. این اپیزود رو براش بفرستید. تعداد زیادی از مشکلات شما فقط با آگاهی از این سوگیری حل می‌شن. 

به زودی منابع اضافه می گردند ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

جدیدترین اپیزودها

در این اپیزود درباره وسواس پولی صحبت می‌کنیم که یک پدیده عجیب و یه اختلالی هست که خیلی افراد با آن درگیر هستند. می‌خواهیم بگوییم وسواس پولی …
در این اپیزود درباره اثر روایت‌ها روی اقتصاد صحبت می‌کنیم و به شاخه جذابی از اقتصاد تحت عنوان اقتصاد روایی اشاره می‌کنیم. داستان و روایت آثار خیلی زیادی بر …
در این اپیزود می‌خواهیم درباره این موضوع صحبت کنیم که چرا چرا یه سری ایده‌ها در عین اینکه روی کاغذ خیلی جذاب و کاربردی هستند، ولی در نهایت …
در این اپیزود درباره آثار غیر اقتصادی مشکلات اقتصادی ناشی از تورم صحبت می‌کنیم، چون مشکلات اقتصادی عموما آثار غیر اقتصادی زیادی ایجاد می‌کنند. همچنین …
لوگوی اکوتوپیا کامل