کتاب انسان خداگونه

تاریخ مختصر آینده

3 نفر در حال مطالعه این کتاب هستند.

این کتاب (۲۰۱۵) توضیح می‌دهد که چطور ما توانستیم به عنوان یک گونه زمین را تسخیر کنیم و آینده ما چطور خواهد بود. کتاب وضعیت فعلی انسان‌گرایی را بیان می‌کند، به تعریف تصمیمات فردی می‌پردازد و می‌گوید چطور ما به پرستش فرد اصرار داریم. در پایان به این مفهوم می‌پردازد که چطور علم و فناوری باعث می‌شود که در نهایت انسان‌ها بردگان الگوریتم‌های کامپیوتری شوند.

 

کتاب برای کیست؟

  • کسانی که به پروسه تاریخ بشری علاقه دارند.
  • علاقه‌مندان به فناوری که می‌خواهند بیشتر در مورد آینده بدانند.
  • فناوری‌هراسان که دوست دارند برای بدترین سناریو آماده شوند.

هراری استاد دانشگاه و متخصص تاریخ است. کتاب پرفورش او، انسان خردمند به 60 زبان ترجمه شده است.

خلاصه کتاب انسان خداگونه

حاوی 8 ایده کلیدی
Homo Deus
A Brief History of Tomorrow
ایده‌های کلیدی کتاب
مقدمه

مقدمه ای بر کتاب انسان خداگونه

در این کتاب چه می‌آموزیم؟
چرا انسان حاکم ابدی زمین نخواهد بود؟
پیدایش و سپس حکمرانی انسان بر زمین با توان نوآوری، آگاهی و تفکر انسان خردمند آغاز شد. دین و فلسفه تمام تلاش خود را کردند تا این حکومت قدرت بگیرد. آن‌ها انسان را در مرکز آفرینش و تفکر قرار دادند.
با پیشرفت سریع علم و فناوری، مانند کامپیوتر و هوش مصنوعی، ما توقف‌ناپذیر به نظر می‌رسیم. شاید هم تنها داریم قبر خود را می‌کنیم؟
این کتاب پیدایش انسان و دکترین برتری این گونه را تشریح می‌کند. چطور ما بر این سیاره تسلط پیدا کردیم و چرا فکر می‌کنیم که خاص هستیم؟ قرار است به آینده نگاه کنیم و ببینیم چه چیزی سلطنت ما را تهدید می‌کند و حتی شاید سقوط بشریت را آغاز کند.
خواهیم آموخت که چطور دانشمندان قادرند برای موش‌ها تصمیم بگیرند. چطور انتخابات ریاست جمهوری نمایشگر برتری انسان است و چرا لیبرالیسم و ناسیونالیسم هم دین به حساب می‌آیند.

ایده کلیدی 1

1جاه‌طلبی انسان روز به روز تغییر می‌کند

پیشرفت و نوآوری برای ما انسان‌ها چیز جدیدی نیست. می‌خواستیم به ستارگان دست پیدا کنیم ولی توانسیتم به ماه برسیم. ابزارهایی ساختیم که قحطی، بیماری و آثار جنگ را از بین ببریم. اما با پیشرفت ما، جاه‌طلبی‌ ما هم نیز پیشرفت کرد.
بیایید ببینیم چقدر جلو آمدیم. ما امروز قادریم فجایعی که در گذشته جان بسیاری را گرفتند(مثل گسترش قطحی و بیماری‌ها) را بررسی کنیم. مثلا در بین سال‌های ۱۶۹۲ تا ۱۶۹۴ در فرانسه قحطی بزرگی شکل گرفت که باعث مرگ ۱۵ درصد از جمعیت (حدود ۲.۵ میلیون نفر) شد. یا مثلا همه‌گیری بدنام مرگ سیاه بین ۷۵ تا ۲۰۰ میلیون نفر(یک چهارم جمعیت کره زمین) را در آسیا و اروپا در سال ۱۳۳۰ کشت.
امروز ما تا حدی بر قحطی و بیماری غلبه کرده‌ایم. در حال حاضر احتمال مرگ ما بر اثر چاقی بیشتر از گرسنگی است.
در سال ۲۰۱۰ سه میلیون نفر در سراسر جهان جان خود را بر اثر چاقی از دست دادند. در نقطه مقابل تلفات ناشی از سوتغذیه و گرسنگی در مجموع کم‌تر از یک میلیون نفر بود.
پیشرفت ما به حدی بوده که امروز فجایع را در مقیاس کاملا متفاوت می‌سنجیم. بحران ابولا را در نظر بگیرید. این اپیدمی جدی در دنیای مدرن فقط توانست منجر به مرگ یازده هزار نفر شود(چیزی کمتر از کشتگان یک جنگ). یا مثلا در سال ۲۰۱۲ احتمال مرگ بر اثر دیابت (۱.۵ میلیون نفر) بیشتر از جنگ (۱۲۰ هزار نفر) است.
این اعداد دست کم نشان می‌دهند که بشر به عنوان یک گونه قادر است اهداف خود را باز تعریف کند. ما می‌خواهیم عمری طولانی‌تر داشته باشیم و شادتر و قوی‌تر بمانیم. خواسته‌ای که خیلی هم دور از دسترس هم نیست.
پزشکی در قرن بیستم امید به زندگی ما را تقریبا دوبرابر کرده است. این پیشرفت به حدی زیاد بوده که برخی از مردم حتی به فکر دستیابی عمر جاوید هستند. یا مثلا باعث شده ما امروز از فناوری برای تقویت بدن خود استفاده ‌کنیم‌. بیمارانی که فلج می‌شوند امروز می‌توانند اندام‌های مصنوعی را از طریق فکر خود کنترل کنند.
نکته اینجاست که این تازه شروع مسیر است. ما هنوز به قله‌هایی بالاتر فکر می‌کنیم.

ایده کلیدی 2

2بشریت ادعای برتری بر حیوانات را با همکاری جمعی به اثبات رساند

انسان بی‌تردید موفق‌ترین موجود جهان است. اما آیا قادر خواهد بود این عنوان را حفظ کند؟
اگر می‌خواهیم بدانیم به کجا می‌رویم باید بدانیم که از کجا آمده‌ایم و چه چیزی ما را تا این اندازه قدرتمند ساخته است؟
از زمانی که دیگر شکارچی-گردآورنده نبودیم، ادعا کردیم از حیوانات دیگر برتریم. ما تقریبا در همان زمانی که به کشاورزی روی آوردیم(حدود دوازده هزار سال پیش) اهلی کردن حیوانات را شروع کردیم.
امروز بیش از نود درصد حیوانات بزرگ اهلی شده‌اند، نکته تلخ این است که اهلی شدن باعث رنج حیوانات می‌شود. برای مثال خوک‌های ماده را به شکلی که نتوانند تکان بخورند در جعبه‌های باروری حبس می‌کنیم و وقتی طاقت خوک تمام شود، آن‌ها را به کشتارگاه خواهیم فرستاد. بیشتر مردم با این قضیه مشکلی ندارند چون ما گوشت فراوان با قیمت کم می‌خواهیم.
اما کدام برتری باعث شده که خیال کنیم که می‌توانیم این چنین از حیوانات سواستفاده کنیم؟
به مساله از این زاویه نگاه کنید: از نظر متافیزیکی ما تفاوتی با حیوانات نداریم. اما تمایل داریم که خود را متفاوت فرض کنیم. زیرا برای انسان قائل به روح هستیم. خداپرستان مدعی هستند که ما تنها موجودی هستیم که روح داریم. اما هیچ مدرکی برای اثبات وجود روح در دست نیست. چه برسد به این که روح بخواهد دلیلی باشد برای برتری ما.
شاید فکر کنید که حیوانات خودآگاهی کمتری دارند. اما بد نیست بدانید ما در مورد میزان خودآگاهی حیوانات چیز زیادی نمی‌دانیم، علم مدرن حتی قادر به توضیح مفهوم خودآگاهی هم نیست.
شاید بتوان از منظری دیگر به سلطه ما بر جهان نگاه کرد. بیایید به توانایی خود برای همکاری منعطف در مقیاس بزرگ فکر کنیم. برای مثال در آخرین انتخابات آمریکا، چهل میلیون نفر توافق کردند که در روزی مشخص رای بدهند، قانون را رعایت کنند و به نتیجه انتخابات احترام بگذارند.

ایده کلیدی 3

3ما همچنان به دین نیاز داریم

تمایل همکاری کردن انسان‌ها با یکدیگر، یک مزیت رقابتی برایشان ایجاد کرد. اما قبل از آن چه چیزی باعث شد که ما تن به این کار دهیم؟
این تمایل به همکاری بازتاب یک روایت مشترک است. وقتی ما داستان‌هایی را برای هم تعریف می‌کنیم، در اصل داریم ارزش‌ها را به اشتراک می‌گذاریم.
در اواخر قرن دوازدهم امپراتوری‌های اروپایی برای سومین جنگ صلیبی متحد شدند. خواسته آن‌ها چه بود؟ بازپس‌گیری اورشلیم.
مردم از سراسر اروپا کنار هم جمع شدند تا به عنوان متحد بجنگند. حتی انگلیسی‌ها و فرانسوی‌ها که برای این اتحاد لازم بود جنگ میان خود را کنار بگذارند. اما چطور این اتفاق افتاد؟
بسیار ساده بود. آن‌ها به یک روایت مذهبی مشترک ایمان آورده بودند و باور داشتند که با این جنگ به رستگاری ابدی خواهند رسید.
باورهای مذهبی همچنان مثل گذشته قدرتمند هستند، اما شکل تازه و عجیبی به خود گرفته‌اند.
دیگر کسی به فرموده پاپ اعظم برای فتح کشور همسایه با شما متحد نخواهد شد. حتی ممکن است به شما بخندد. اما معنای این حرف این نیست که ما دیگر مذهب نداریم. فقط شکل مذاهب تغییر کرده است.
بیایید به کمی عقب‎تر برگردیم. دین چیست؟
بهتر است برای شروع به این سوال جواب دهیم که دین چه نیست؟ منظور ما از دین خرافات و اعتقاد به موجودات فراطبیعی نیست.
دین، اعتقاد به قواعد اخلاقی در کنار مدنظر گرفتن رفتارهای آدمی است.
طبق این تعریف، لیبرال‌ها و ملی‌گراها هم به اندازه مسیحیان و مسلمانان مذهبی به شمار می‌آیند. آن‌ها هم به قوانین اخلاقی به اندازه قوانین طبیعی اعتقاد دارند. قواعدی که از سوی خدا نیامدند، اما به طور کامل ساخته دست بشر هم نیستند. به همین خاطر نوعی مذهب به شمار می‌آیند.
ما هنوز به دین نیاز داریم. علم نمی‌تواند به همه پرسش‌ها پاسخ دهد و قادر نیست معضلات اخلاقی را حل کند.
فرض کنید قرار است یک سد بسازیم که می‌تواند انرژی مورد نیاز برای هزاران نفر را تامین کند، اما ساخت این سد باعث آواره شدن خانواده‌های ساکن در منطقه خواهد شد.
علم می‌تواند به شما بگوید که چطور سد را با نهایت کارایی بسازید. اما به سوال مهم اخلاقی پاسخ نمی‌دهد. آیا باید این سد ساخته شود؟ آیا این خانواده‌ها باید رنج بکشند؟
برای پاسخ به این سوالات، ما همچنان به کدهای اخلاقی(یعنی دین) نیاز داریم.

ایده کلیدی 4

4آیا مدرنیته زندگی را از ما گرفته است؟

سرعت تغییرات بسیار زیاد است. ما امروز می‌توانیم با کمی زحمت کشیدن، زندگی بهتری برای خود فراهم کنیم. اما چه چیزهایی را در این فرآیند از دست داده‌ایم؟
در دوران مدرن، ما با کنارگذاشتن معنا به قدرت رسیدیم.
ما در گذشته به موجودات الهی اعتقاد داشتیم و معتقد بودیم دنیا بر اساس یک طرح جامع پیش می‌رود. هرچند این نمایشنامه به زندگی ما معنا می‌بخشید اما قدرت عمل ما را محدود می‌کرد. مثلا ما پذیرفته بودیم که بلایای طبیعی مانند قحطی به خواست خدا بوده‌ و در مواجهه با قحطی تنها پاسخ ما این بود که به جای تحقیق بیشتر، دعا کنیم.
امروز این نمایشنامه کنار گذاشته شده‌ است. ما امروز می‌دانیم که قحطی، ناشی از رویدادهایی مرتبط و قابل اندازه‌گیری است.
ما قدرت پیدا کردیم و می‌توانیم نمایشنامه‌های خود را بنویسیم. مثلا با سرمایه‌گذاری بر روی فناوری‌ها می‌توانیم جلوی قحطی را بگیریم.
با این حال یک پیامد احتمالی وجود دارد، آن‌هم اینکه جامعه مدرن برپایه رشدی بی‌پایان بنا شده است.
تحقیق و پژوهش در زمینه دانش مالی می‌تواند وضعیت جامعه را بهتر کند. به عنوان مثال یک شرکت تصمیم می‌گیرد که کودی جدید بسازد. این شرکت برای تحقیقات خود به وام بانکی نیاز دارد. اما بانک تنها زمانی برای کمک جلو خواهد آمد که باور داشته باشد که می‌تواند سود کند. برای این باور، لازم است که اقتصاد به رشد خود ادامه دهد. اگر کود جدید به تعداد کافی مشتری نداشته باشد، بانک از خود می‌پرسد که پس چطور از سرمایه‌گذاری خود سود خواهد کرد؟
رشد مداوم برای پیشرفت‌های بعدی، منبع قدرت انسان معاصر است.
ما امروز قادریم در یک لحظه پیامی را به سراسر جهان مخابره کنیم. در گذشته این قدرت فقط مختص به خدایان بود.
امروز می‌توانیم جلوی مرگ‌های بسیاری را بگیریم. مثلا شما می‌توانید با پرداخت صد دلار DNA خود را تحلیل کنید و با استفاده از اطلاعات ژنتیکی به از بروز و جدی شدن بیماری‌ها پیشگیری کنید و به عمری طولانی‌تر و سالم‌تر دست پیدا کنید.
اما این سوال پیش می‌آید که ما واقعا چه چیزی به دست آورده‌ایم؟
آیا در این قدرت طلبی، معنای زندگی از دست رفته است؟

ایده کلیدی 5

5در جوامع لیبرال، مفهوم و معنا از تجارب انسانی می‌آید نه از خدا

بشریت متون مذهبی را کنار گذاشته است. اما امروز در کجا قرار است به دنبال معنایی عمیق‌تر بگردد؟
این روزها، این تجربیات بشری است که جهان را معنی می‌کند.
دینِ جوامع مدرن، انسان‌گرایی است که به اومانیسم معروف است. اومانیسم راجع به انسانیت است، یعنی برای کشف معنا باید به درون خود مراجعه کنیم. اومانیسم تجربیات فردی را مبنای اقتدار اجتماعی می‌داند.
چه کسی سرنوشت انتخابات را تعیین می‌کند؟ رای دهندگان.
زیبایی کجا پیدا می‌شود؟ درچشم بیننده.
اومانیسم شکل‌های مختلف دارد. زیرا هیچ نسخه واحدی پیدا نمی‌شود که راه‌حلی همه‌جانبه پیشنهاد کند.
مثلا پاسخ شما به این سوال چیست: آیا باید برای میهن جنگید؟
ملی‌گرایان می‌گویند بله. زیرا برای آن‌ها ساکنین کشورشان نسبت به بیگانگان اهمیت بیشتری دارند.
یا مثلا به این سوال فکر کنید: آیا باید از ثروتمندان مالیات بگیریم تا گرسنگان را سیر کنیم؟
سوسیالیست‌ها می‌گویند بله. زیرا برای آن‌ها جامعه ارزش بیشتری نسبت به افراد دارد.
اما پاسخ لیبرال‌ها به هر دو سوال منفی است. آن‌ها برای تجربیات هر انسان ارزشی مساوی قائل هستند.
امروزه لیبرالیسم مرسوم‌ترین نوع اومانیسم است.
از اوایل دهه ۱۹۷۰ لیبرالیسم در سراسر جهان، اهمیت زیادی پیدا کرد. از شمال غربی اروپا و آمریکای شمالی، ابتدا به آسیا و آمریکای لاتین رفت و پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ به اروپای شرقی هم نفوذ پیدا کرد.
در حال حاضر هیچ جایگزین مهمی برای لیبرالیسم در دست نیست و ما در چهارچوب آن عمل می‌کنیم. حتی بیشتر جنبش‌های به اصطلاح انقلابی، حامی لیبرالیسم هستند.
مثلا در جنبش اشغال وال استریت، معترضان نسبت به نفوذ گروهی اندک بر بازارهای مالی اعتراض داشتند. خواسته آن‌ها یک بازار واقعا آزاد بود. اسم این خواسته، لیبرالیسم است.
اما آیا لیبرالیسم قادر است در مواجهه با فناوری‌های قدرتمندتر دوام بیاورد؟

ایده کلیدی 6

6علم از درون لیبرالیسم را تهدید می‌کند

دیدیم که لیبرالیسم بر اساس تجربه انسانی و آزادی فردی بنا شده است. اما واقعا چقدر در مورد مفهوم «فرد» می‌دانیم؟ خیلی کم.
همین میزان دانش کم، به سختی از لیبرالیسم دفاع می‌کند. برای مثال، آزادی اراده یک توهم است.
اساس لیبرالیسم بر اراده آزاد است. ایده اصلی این است که انتخاب‌های افراد از پیش تعیین شده نیست و آزادی کامل دارند. به همین دلیل انتخاب‌های فردی مثل حق رای مهم تلقی می‌شود.
با این وجود براساس عصب‌شناسی مدرن، تصمیم‌های ما صرفا ناشی از فرآیندهای بیوشیمایی مغز هستند. این فرایندها آزادی عمل بیشتری نسبت به هضم یا رشد مو ندارند.
این موضوع زمانی تایید می‌شود که موش-ربات‌ها را مطالعه می‌کنیم. وقتی از طریق الکترود، سیگنال‌هایی به بخش‌های خاصی از مغز موش فرستاده می‌شود، می‌توانیم بجای موش‌ها تصمیم بگیریم. می‌توانیم به آن‌ها بگوییم که به چپ یا راست بپیچند یا از یک ارتفاع بپرند(کاری که معمولا انجام نمی‌دهند).
علاوه بر این، چیزی به نام یک «خود واقعی» وجود ندارد. مفهومی که یکی از مهم‌ترین بخش‌های لیبرالیسم به حساب می‌آید.
خود واقعی یعنی در اعماق وجود هر یک از ما، فردی معتبر وجود دارد.
روانشناسی مدرن نشان می‌دهد که این احساس، چیزی بیشتر از یک توهم نیست. مغز ما دو نیم‌کره چپ و راست دارد که توسط یک کابل عصبی به هم متصل شده‌اند. روانشناسان برای درک عملکرد این دو نیم‌کره افرادی را بررسی کردند که ارتباط میان دو نیم‌کره آن‌ها قطع شده بود. با این بررسی‌ها مشخص شد که هر نیم کره نقشی متفاوت دارند.
در یک آزمایش، تصویری مستهجن به نیم کره راست بیمار نشان داده شد. این کار با دیدن تصویر توسط چشم چپ صورت می‌گیرد، زیرا نیم‌کره راست سیگنال‌های بصری چشم چپ را تفسیر می‌کند و بالعکس.
قسمت جالب پژوهش اینجا بود که وقتی تصویر به بیمار نشان داده شد، بیمار با شرم لبخند زد. اما وقتی از او دلیل خنده‌اش را پرسیدند، او پاسخی نداشت.
از آنجایی که نیم‌کره چپ که مسئول توضیحات منطقی است، تصویر را ندیده بود، بیمار نمی‌توانست رفتار خود را به شکلی منطقی توجیه کند.
در پایان اما بیمار توضیحی برای خنده خود ارائه کرد و مدعی شد که یک قطعه از دستگاه در اتاق، که توسط نیم‌کره چپ مغز او قابل رویت بود، خنده‌دار به نظر می‌رسد.
باورش سخت است اما این اتفاق به صورت مداوم برای ما نیز رخ می‌دهد. نیم کره چپ مغز ما دائما در تلاش است تا اطلاعات ناقص را تکمیل و داستان‌های متناقض را توجیه کند.

ایده کلیدی 7

7فناوری ‌و الگوریتم‌ها، حاکمان آینده ما خواهند بود

علم پایه‌های لیبرالیسم را می‌لرزاند و باعث تردید در مبانی فلسفی آن می‌شود. اما ما با تهدید جدی‌تری به نام فناوری روبرو هستیم.
به طور روزانه، فناوری جایگزین انسان می‌شود. زیرا ما می‌خواهیم کارها را به شکلی سریع، کارآمد و مطمئن انجام دهیم. به همین دلیل الگوریتم‌های کامپیوتری به شکلی روزافزون مورد توجه قرار می‌گیرند. برای مثال بازارهای مالی که زمانی در تصرف سرمایه‌گذاران بود، امروزه توسط ریزتراشه‌ها اداره می‌شود.
هراندازه که الگوریتم‌های بیشتری ایجاد می‌کنیم، منصفانه است که بگوییم آن‌ها وظایف بیشتری از انسان را برعهده می‌گیرند. برای ما چه می‌ماند؟ آیا کاری هست که ما بتوانیم بهتر از کامپیوتر انجام بدهیم و ماشین هرگز نتواند به آن دست پیدا کند؟
اولین جواب معمولا هنر است. ظاهرا هنر همیشه قلمرو انسانی خواهد بود. اما در واقعیت الگوریتم‌ها هنرمندانی قابل هستند.
دیوید کوپ(استاد موسیقی در دانشگاه کالیفرنیا) یک الگوریتم موسیقی به نام EMI ساخت. EMI به قدری خوب آهنگسازی می‌کرد که وقتی قطعاتی را در به سبک باخ نوشت، دوست‌داران موسیقی نتوانستند فرق بین قطعات EMI و باخ را تشخیص دهند.
با گذشت زمان، فناوری تصمیمات بیشتری برای ما خواهد گرفت. در واقع فناوری‌ها می‌توانند داده‌های بدن ما را کنترل کرده و برای ما تصمیم بگیرند.
در سال ۲۰۱۱ در دانشگاه ییل محققان با موفقیت یک لوزالمعده مصنوعی را برای بیماران دیابتی آزمایش کردند. یک پمپ به معده بیمار متصل شد. هر زمان که حسگرهای آن سطوح خطرناک قند خون را تشخیص دادند، انسولین یا گلیکوژن را تزریق می‌کردند. در این فرایند مغز بیمار هیچ نقشی نداشت.
به این فکر کنید که الگوریتم چطور بر نحوه به اشتراک‌گذاری اطلاعات تاثیر می‌گذارند؟
مثلا به داده‌هایی فکر کنید که در فیسبوک منتشر می‌کنید. در چه فکری هستید؟ چه چیزی دوست دارید؟ به چه کسی علاقه دارید؟ کجاها بوده‌اید؟ هر چه اطلاعات بیشتری وارد کنیم، فیس‌بوک شناخت بهتری از ما پیدا خواهد کرد.
یویو، کوسینسکی و استیلویل در سال ۲۰۱۵ سیصد نفر را مطالعه کردند. در این مطالعه متوجه شدند که یک الگوریتم فقط بر مبنای لایک‌ها، قادر است پاسخ‌های فرد به یک تست شخصیتی را بهتر از همسرش پیش‌بینی کند.

ایده کلیدی 8

8با قدرت گرفتن الگوریتم‌ها ما با یک انتخاب روبرو هستیم: با آن‌ها مقابله کنیم یا اجازه دهیم پیروز شوند؟

قدرت رو به رشد الگوریتم‌ها وضعیت ما را به عنوان حاکمان این سیاره تهدید می‌کند. ما به یک راه حل نیاز داریم. اما دقیقا چه راه حلی؟
می‌توانیم با فناوری ادغام و با آن همگام شویم. به این می‌گویند تکنو-اومانیسم. یعنی در ترکیب با فناوری قدرت مقابله با الگوریتم‌ها را پیدا کنیم.
همین الان هم چنین فناوری‌هایی وجود دارد. ارتش ایالات متحده یک کلاه ایمنی ساخته است که سیگنال‌های الکتریکی به بخش خاصی از مغز می‌فرستند تا به تمرکز بهتر سربازان در طولانی‌مدت کمک کند. این کار باعث شد که تک‌تیراندازها و اپراتورهای هواپیماهای بدون سرنشین عملکردی بهتر از الگوریتم‌ها داشته باشند.
انواع ممکن برای ارتقا به کمک فناوری، بی‌تردید بر نیازهای اقتصادی و سیاسی ما اثر می‌گذارد. کلاه نظامی به این دلیل بودجه می‌گیرد که کاربردهای نظامی آشکاری دارد.
اما یک مشکل وجود دارد. اگر فقط روی طرح‌هایی سرمایه‌گذاری کنیم که از نظر اقتصادی مفید هستند، ما قدرت همدلی خود را از دست خواهیم داد. هر چه باشد همدلی به درد رشد اقتصاد نمی‌خورد.
مکتب فکری دیگری به نام داده‌گرایی می‌گوید که باید کنار بایستیم و بگذاریم الگوریتم‌ها کار خودشان را بکنند. داده‌گراها ادعا می‌کنند که هر چیزی که وجود دارد یا داده است یا یک سیستم پردازش داده یا یک الگوریتم.
مثلا موقعیت خورشید، باورهای سیاسی افراد یا قلب شکسته همسر شما، همگی این‌ها داده هستند.
در واقع انسان‌ها درست مانند یک کامپیوتر یا گوگل، سیستم‌های پردازش این داده‌ها هستند. ما داده‌های دریافتی را پردازش می‌کنیم و از آن‌ها برای تصمیم‌گیری بهره برداری می‌کنیم.
برای داده‌گرایان، تاریخ فقط فرایندی است که در آن سیستم‌هایی ساخته می‌شوند که همواره در حال بهتر شدن هستند.
اینجا یک سوال مهم باقی می‌ماند:
وقتی الگوریتم‌ها در ساختن الگوریتم‌های پردازش داده بهتر از ما شوند، چه اتفاقی می‌افتد؟ آیا ما باید اقتدار خود را تسلیم کنیم؟ فکرش هم آزاردهنده است.

خلاصه نهایی

پیام کلیدی کتاب

جهان ما در حال تغییر است و به تغییر ادامه خواهد داد.
تاریخ ما به عنوان یک گونه بر اساس این تغییرات و فرایندها ساخته شده است. اگر تاریخ و مسیر تبدیل شدن به چیزی که هستیم را بهتر درک کنیم، جایگاه خود در آینده را نیز بهتر درک خواهیم کرد.

نصیحت‌های کاربردی:
عمق وابستگی خود به ابزارهای الکترونیک را درک کنیم.
یک روز بدون موبایل باشید تا ببینید که الگوریتم‌ها تا چه اندازه بر اراده شما اثر می‌گذارند.

کتاب‌های دیگر از یووال نوح هراری
1 کتاب
اثر یووال نوح هراری
نظرات و دیدگاه‌های شما
1 دیدگاه

یک پاسخ

  1. ابهاماتی پس از مطالعه این کتاب شکل میگیره که آقای جنت خواه تو کانال تلگرامشون به بهترین شکل پاسخش رو دادن

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کتاب‌های مشابه
لوگوی اکوتوپیا کامل