کتاب خاستگاه ثروت در مورد ناتوانی نظریههای کلاسیک در توصیف اقتصاد است. این کتاب بیان میکند که در اقتصاد نباید انسانها را به صورت افرادی معقول دید که همیشه از انگیزه شخصی خود پیروی میکنند. در مقابل باید اقتصاد را یک سیستم پیچده دید که مشابه تکامل موجودات زنده، خود را تغییر میدهد. در اقتصاد، محصولات و نظریهها برای بقا با هم رقابت میکنند.
این کتاب برای چه کسانی مفید است؟
اریک دی بینهاکر مشاور ارشد مککنزی و شرکا است. سابقه تحقیقاتی او در دانشگاههای هاروارد و امآیتی در کنار مدیریت در شرکتهای بزرگ سرمایهگذاری تجارب ارزشمندی را برای او ایجاد کرده است.
اقتصاد واقعا چگونه کار میکند؟
به نظر میرسد هر بار که روزنامه را ورق میزنید یا اخبار تماشا میکنید، اخباری در مورد اقتصاد میشنوید. به خصوص در دورانهایی که با بحران اقتصادی روبرو هستیم، دائما با ارقامی از بازار سهام، نرخ بیکاری، سیاستهای اقتصادی، قیمت بنزین یا ورشکستگی برخی شرکتهای بزرگ مواجه میشویم.
در تلویزیون صاحب نظران، سیاستمداران و متخصصان از «روشهای قدیمی» انتقاد میکنند و ایدههای تازهای دارند که قطعا، صد در صد، بدون شک، تمامی مشکلات اقتصادی ما را حل خواهد کرد.
با این حال، همانطور که در این کتاب خواهیم آموخت، این ایدههای بزرگ و انتقادهای تند، هنوز براساس تئوریهای قدیمی اقتصادی سنتی پایهگذاری شدهاند که ریشه در درکی نادرست از طبیعت انسان دارند و گاهی کاملا از واقعیت دور میشوند.
این واقعیت بسیار پیچیدهتر از چیزی است که به نظر میرسد. سیاستهای اقتصادی شبیه به فشار دادن یک دکمه برای تنظیم همهچیز نیست. بلکه توسعه اقتصادی بسیار پیچیده است و نمیتوان آن را به راهحلهایی ساده تقلیل داد.
در این کتاب، با سازوکار اقتصاد، ارتباط آن با زندگی شما و آنچه میتوانید برای داشتن آیندهای مثبت انجام دهید، آشنا خواهید شد.
اگر در سالهای اخیر اخبار دیده باشید، متوجه بحرانهای اقتصادی زیادی در سراسر جهان شدهاید. برای مدیریت این مشکلات، سیاستمداران، اقتصاددانان و رسانهها از رویکرد سنتی اقتصاد حمایت میکنند.
این رویکرد بر دو اصل متمرکز است:
اول، آنها ادعا میکنند که اگر اقتصاد را به حال خود رها کنید، در نهایت با یافتن یک نقطه تعادل «خود را اصلاح می کند». اگر اقتصاد از بیرون تحریک شود (به عنوان مثال از طریق مقررات یا برنامهریزیهای جدید دولتی) قبل از رسیدن به یک نقطه تعادل جدید، وارد یک حالت نوسانی میشود. درست مثل یک توپ که اگر در یک کاسه بیفتد، قبل از اینکه در نهایت به حالت سکون برسد، بارها بالا و پایین میرود و در کاسه میچرخد و تا زمانی که کسی کاسه را تکان ندهد، توپ آرام خواهد ماند.
دوم، اقتصاد سنتی فرض میکند که انسانها همیشه بر اساس منافع شخصی خود و به شکلی عقلانی عمل میکنند. با این حال، این فرض خود بر فرض دیگری استوار است: اینکه ما هنگام مشارکت در اقتصاد هیچ اشتباهی مرتکب نمیشویم، بلکه قبل از هر تصمیمی تمامی جوانب، از خرید خانه تا افتتاح حساب پسانداز را به دقت بررسی میکنیم.
این رویکرد اقتصادی سنتی همچنان در بین دولتها و دانشگاهیان محبوب است، اما به هیچ وجه منعکس کننده دنیای واقعی نیست.
به عنوان مثال، اقتصاددانها به اشتباه فرض میکند که همه تغییرات و شوکهای وارده به اقتصاد از بیرون میآیند، بدون اینکه بدانند بسیاری از تغییرات اقتصادی ریشه در درون خود سیستم دارند.
رویکرد سنتی با این واقعیت که مردم موجوداتی منطقی و خودمحور نیستند، متزلزل میشود. ما اشتباه میکنیم، بر اساس انگیزه کوتاهمدت عمل میکنیم و گاهی اوقات منافع خود را برای نیازهای دیگران کنار میگذاریم.
واضح است که همین رویکرد قدیمی کافی نیست و ما به یک روش جدید نیاز داریم. روشی که میتواند پیچیدگیهای زندگی اقتصادی ما را سادهتر کند.