جلد کتاب خون کثیف

کتاب خون کثیف

اسرار و دروغ‌های یک استارت‌آپ سیلیکون ولی

نویسنده:
جان کریرو
(John Carreyrou)
179 نفر در حال مطالعه این کتاب هستند.

«خون کثیف» (۲۰۱۸) داستان تکان‌دهنده یک استارتاپ فناوری را بازگو می‌کند. استارتاپی که با الهام از فرهنگ «تا وقتی موفق نشدی تظاهر به موفقیت کن» در سیلیکون ولی، جان میلیون‌ها انسان را با دستگاه آزمایش خون خود به خطر انداخت؛ دستگاهی که بیش از حد خوب به نظر می‌رسید. این کتاب توسط جان کریرو، روزنامه‌نگار برنده‌ی پولیتزر، نوشته شده است. کسی که پرده از این ماجرا برداشت و آن را تا انتها دنبال کرد. «خون کثیف»، داستان شرکت ترانوس و سقوط فاجعه‌بار مدیرعامل نابغه‌ی آن، الیزابت هولمز، را روایت می‌کند.

جان کریرو روزنامه‌نگار تحقیقی و برنده‌ی دو جایزه‌ی پولیتزر برای مقالات خود در وال استریت ژورنال است. از دیگر گزارش‌های برجسته‌ی او می‌توان به گزارش‌هایی در مورد سقوط شرکت ویوندی یونیورسال و روابط ایالات متحده و فرانسه در طول جنگ عراق اشاره کرد.

خلاصه کتاب خون کثیف

حاوی 7 ایده کلیدی
Bad Blood
Secrets and Lies in a Silicon Valley Startup
ایده‌های کلیدی کتاب
مقدمه

مقدمه‌ای بر کتاب خون کثیف

جزئیات هولناک یک دستگاه آزمایش خون چند صد میلیون دلاری

استارتاپ‌های سیلیکون ولی به پنهان کردن یا کوچک نشان دادن مزایای محصولات خود معروف نیستند. این مرکز خودستایی کالیفرنیا، بر پایه‌ی ادعاهای گزاف، دروغ‌های کوچک و فرهنگ ریشه‌دار «تظاهر به موفقیت تا رسیدن به آن» بنا شده است. معمولاً سرنوشت این نوظهورهای متکبر به یکی از دو صورت رقم می‌خورد: یا شرکت به اوج خود می‌رسد و جهان را برای همیشه تغییر می‌دهد (مانند گوگل، اپل و آمازون)، یا پس از چشیدن طعم شکست در بازاری بی‌رحم، از صحنه محو می‌شود.

اما گاهی اوقات، داستان طور دیگری پیش می‌رود. الیزابت هولمز بزرگ، نابغه‌ی کاریزماتیک و یقه‌اسکی‌پوش، با وعده‌ی انقلابی در علم پزشکی، سرمایه‌گذاران را شیفته‌ی ایده‌ی خود به نام ترانوس کرد. اگر چیزی بیش از حد خوب به نظر می‌رسد، معمولاً حقیقت ندارد. ادیسون ترانوس نیز از این قاعده مستثنی نبود.

این دستگاه آزمایش خون کوچک، فوق‌العاده قابل حمل، ارزان و سریع که قادر به تشخیص ۲۰۰ بیماری رایج بود، به عنوان یک دستگاه معجزه‌آسا ستایش شد. اما مشکل چه بود؟ اینکه این دستگاه اصلاً کار نمی‌کرد! و اینجاست که این داستان عجیب سرشار از دروغ، پنهان‌کاری، فریب و نیرنگ، واقعاً پیچیده می‌شود.

ایده کلیدی 1

1الیزابت هولمز طرحی مبتکرانه برای دستگاهی در سر داشت که می‌توانست انقلابی در تشخیص‌های پزشکی ایجاد کند

الیزابت هولمز، همانند بسیاری از افراد، از سوزن وحشت داشت. همین ترس بود که الهام‌بخش ایده‌ای نوآورانه در ذهن او شد: یک برچسب پوشیدنی که با بهره‌گیری از سوزن‌های میکروسکوپی، در طول روز خون بیماران را مورد آزمایش قرار می‌داد. او فکر می‌کرد اگر بتواند چنین دستگاهی بسازد، نه تنها نیاز به سوزن را از بین می‌برد، بلکه وسیله‌ای خواهد دارد که می‌تواند اطلاعات لحظه‌ای در مورد آزمایش خون برای کمک به تشخیص‌های مداوم ارائه دهد. تا سال 2004، او آماده بود تا ایده‌ی خود را عملی کند. او به همراه شان اکروید، یکی از هم‌دوره‌ای‌هایش در دانشگاه استنفورد، شرکت ترانوس را تاسیس کرد. اما یک مشکل وجود داشت. این دو نفر خیلی سریع متوجه شدند که سوزن‌های بسیار ریز نمی‌توانند به اندازه‌ی کافی خون بکشند. در این زمان بود که ایده‌ی اولیه شکل جدیدی به خود گرفت.

اید‌ه بعدی، یک دستگاه آزمایش خون به اندازه‌ی کارت اعتباری بود که با استفاده از یک سوزن کوچک، چند قطره خون می‌گرفت. سپس این دستگاه به دستگاه دیگری که کمی بزرگ‌تر بود متصل می‌شد و می‌توانست آزمایش‌های تشخیصی را انجام دهد. دستگاه دوم که به اندازه‌ی یک توستر بود، آزمایش‌های شیمیایی و رسانایی را برای بررسی 240 بیماری رایج انجام می‌داد. این بیماری‌ها از کمبود ویتامین D تا تبخال و HIV را شامل می‌شد. اگر این دستگاه ساخته می‌شد، می‌توانست مراقبت‌های بهداشتی را متحول کند. ابزارهای تشخیص پزشکی ناگهان در دسترس میلیون‌ها نفر قرار می‌گرفت.

این دو نفر شروع به تصور دنیایی کردند که در آن هر کسی یک دستگاه ترانوس در خانه‌اش داشت. هزاران نفر به لطف تشخیص زودهنگام، نجات پیدا می‌کردند. این دستگاه می‌توانست سطح هورمون‌ها را کنترل کند و اطلاعات را به صورت ساعتی یا روزانه برای متخصصان مراقبت‌های بهداشتی ارسال کند. سپس پزشکان می‌توانستند به بیماران توصیه کنند که قرص‌های بیشتری مصرف کنند یا با آمبولانس تماس بگیرند. افراد فقیر ناگهان به مراقبت‌های پزشکی ارزان دسترسی پیدا می‌کردند. از این گذشته، این دستگاه نیاز به پزشکان و پرستاران گران‌قیمت را از بین می‌برد.

آزمایش خون به چیزی تبدیل می‌شد که هر کسی می‌توانست در حین خرید با هزینه‌ای حداکثر 10 یا 20 دلار انجام دهد. به نظر می‌رسید که احتمالات بی‌پایان هستند. مثلا چه می‌شد اگر دستگاه‌ها را به مناطق جنگی می‌فرستادید و آن‌ها را در بیمارستان‌های صحرایی پس از بلایای طبیعی راه‌اندازی می‌کردید؟ حتی می‌توانستید یکی از آن‌ها را در پشت جیپ ارتش داشته باشید.

ایده کلیدی 2

2فقط یک مشکل وجود داشت: ساخت این دستگاه‌ها عملاً غیرممکن بود

برای مشاهده این بخش از محتوا لطفا وارد حساب کاربری خود شوید.
ایده کلیدی 3

3هولمز با سماجت، از جذابیت و کاریزمای خود برای پیشبرد برنامه‌اش بهره برد

برای مشاهده این بخش از محتوا لطفا وارد حساب کاربری خود شوید.
ایده کلیدی 4

4ترانوس برای جذب سرمایه‌گذاران، عیب‌های ادیسون را مخفی نگه داشت

برای مشاهده این بخش از محتوا لطفا وارد حساب کاربری خود شوید.
ایده کلیدی 5

5شرکت برای حفظ ظاهر فریبنده‌ی خود، به طور سیستماتیک آمار و ارقام را دستکاری می‌کرد

برای مشاهده این بخش از محتوا لطفا وارد حساب کاربری خود شوید.
ایده کلیدی 6

6ترانوس برای فرار از بازرسی‌های FDA، در حالی که ادعای طرفداری از این سازمان را داشت، از هیچ تلاشی دریغ نکرد

برای مشاهده این بخش از محتوا لطفا وارد حساب کاربری خود شوید.
ایده کلیدی 7

7این شرکت با اخراج افراد منتقد و استخدام کارمندان مطیع، از اسرار خود محافظت می‌کرد

برای مشاهده این بخش از محتوا لطفا وارد حساب کاربری خود شوید.
خلاصه نهایی

پیام کلیدی کتاب

برای مشاهده این بخش از محتوا لطفا وارد حساب کاربری خود شوید.
نظرات و دیدگاه‌های شما
63 دیدگاه

63 پاسخ

  1. کتاب جالبی بود. خیلی عجیب بودکه تونسته این همه مدت آدمها رو بازی بده و کسی متوجه فریبکاریهاش نشه

  2. و باز هم وسوسه قدرت و شهرت و خودخواهی یک نفر و
    آزار بقیه و ….
    حتی به حکم پایان زندگی

  3. چه قدر جالب بود برام این کتاب،وقتی ارزشی خلق نشه و به جای خدمت به مردم فقط برای شهرت کار کنند دیر یا زود همه چیز از بین میره،هدف استیو جابز خلق ارزش و خدمت به جهان بود ، هدف هولمز شهرت به هر قیمتی بود،…

  4. کتاب “خون کثیف” برای من مثل یه سیلی محکم بود. نشون می‌ده که الیزابت هولمز چطور تونست با استارتاپش، ترانسوس، همه رو مجذوب خودش کنه و به یه نماد موفقیت تو دنیای فناوری تبدیل بشه. ولی کم‌کم، لایه‌های فریبکاری و دروغ‌هایی که برای رسیدن به اون جایگاه ساخته بود، یکی‌یکی برملا شد. سقوطش خیلی هولناک بود؛ اینکه جاه‌طلبی و ترس از شکست می‌تونه آدمو به جایی برسونه که اخلاق رو زیر پا بذاره.

    جذاب‌ترین بخش برام این بود که هولمز با نمایش‌های سطحی و وعده‌های توخالی، اعتماد سرمایه‌گذاران و حتی رسانه‌ها رو جلب کرده بود. ولی هیچ پشتوانه واقعی نداشت و فقط با یه سری دروغ بزرگ خودش رو جلو انداخته بود. این کتاب خیلی خوب عمق این فریبکاری رو نشون می‌ده و ثابت می‌کنه که حتی ایده‌های خیلی بزرگ هم بدون صداقت، یه جا به بن‌بست می‌رسن.

    غم‌انگیزترش اینه که هولمز خودش رو تو دایره‌ای از دروغ‌ها گیر انداخت که دیگه راه فراری نداشت. حالا که تو زندانه، انگار یه یادآوریه برای همه که صداقت تو زندگی چقدر مهمه. برام هولناک بود که یه نفر می‌تونه این‌قدر پیش بره، اما آخرش چیزی جز رسوایی و پشیمونی نصیبش نشه.

    مرسی از تیم اکوتوپیا
    تو این مدت جدا از چکیده ها، تایم مطالعه ام هم بالاتر رفته و فکر کنم این چالش بی تاثیر نیست.

  5. سلام

    سرنوشت جالبی بود ، به قول استادمون هنرمندان باید دروغ بگه و کلا هنر غیر واقعی و دروغه ، هر چی دروغ بزرگتر و در عین حال مرتبط با واقعیت داستان و اثر اون هنرمند بهتر …

    خانم هولمز واقعا هنرمند قابلی بوده یا شاید سیاستمدار قابلی بوده .

    مرسی از اکوتوپیا

  6. نظری نمیشه داد واقعا. خیلی از شرکت‌ها همین الان دارن با لاپوشونی و قدرت تبلیغات محصولات بی‌کیفیت خودشون رو به مردم میدن.

  7. اصرار بر یک دروغ میتونه همینقدر فاجعه بار باش حتی اگه از ابتدا نیت خیری پشتش باش

  8. قبلا راجع بهش شنیده بودم ولی کتاب خیلی دقیق تر و جالب تر قضیه رو شرح داد کتاب جالبی بود و یه سوال واقعا اگه استامینوفنو با شراب بخوریم میمیرم ؟!

  9. چه وحشتناک ببین چه حیله گرهایی هستن که جون آدما هم واسشون مهم نیست

  10. ثروت واعتبار بعضی ها با فریب مردم مثل اساتید دوهزاری اینستاگرام بدست اومده.

  11. خداروشکر
    اگر چیزی بیش از حد خوب به نظر می‌رسد، معمولاً حقیقت ندارد.
    جالب بود، لذت بردم
    ممنون بابت چالش 100 روزه
    موفق باشید

  12. سلام، جالب و دردناک بود ، گرچه از این دست فریبکاریها همه جا هست

  13. خیلی جالب بود حال توی فتوبال هم هست رونالدو که الان هست قبلا میتونسه بازیکنی که اسمش یادم نیست اما دوچار مواد مخدر شد و فتوبال رو کنار گذاشت اینو خود رونالدو میگه و جالبتر از اون بیماری کرونا هم از نظر من یه بیماری ساختگی بود و کارمندان اون یکیش من دیدم فیلم اعترافشو و این حس من هست ممکنه هم دروغ باشه ولی توی این دنیا بعید نیست

  14. شرکت یه ایده خیلی جالبی داشته در ابتدا
    میره جلو میبینه نمیشه ولی با بی توجهی به مسائل فنی تصمیم میگیره ادامه بده شاید یه راهی پیدا کنه
    با حیله گری و فریب سرمایه گذاری هایی جذب میکنه
    با مشکلاتی مواجه میشه مثل ترک کارمندان
    در نهایت هم فریب هاش افشا میشه…
    به نظرم اگر بخوای محصولی که فقط و فقط ظاهر هست رو بکنی تو پاچه ملت جواب نمیده😄 و باید یه ارزش واقعی ای داشته باشه که کار بده

  15. اهمیت رسانه و تبلیغات چقدر زیاده که میتونه با شو و تبلیغات سرمایه به این بزرگی جذب کنه
    ولی وقتی پایه و بیس مشکل داشته باشه دیر یا زود سراشیبی و افول فرا میرسه.

  16. در روایت داستان شرکت ترانوس چند نکته قابل تامل است:
    1- مهارت پرزنت کردن: با اینکه شرکت به خوبی اطلاع داشت که دستگاه عملکرد خوبی ندارد، ولی با این وجود به معرفی و تبلیغات گسترده خودش ادامه داد. به نظرم مهم‌ترین خوبی این چکیده، همین بود که مهارت پرزنت کردن رو خوب بلد باشیم.
    2- برای رسیدن به ثروت و حفظ قدرت، هر حیله و نیرنگی رو به کار ببر .
    3- چقدر جان آدمی بی‌ارزش شده که دستمایه و قربانی ثروت شده است.

    کسایی که به این کتاب علاقه داشتن میتونن مینی سریال The Dropout رو هم ببینن که سرنوشت همین شرکت هست

  17. درود و خداقوت 🌱 خیلی جالب بود ‌و در عین حال تکان دهنده ، اینکه آدم ها برای حفظ قدرت و پول و جایگاه به هر کار غیر انسانی رو میارن و ارزش صداقت و یکرنگی در نظرشان کمرنگه جای تأسفه،
    به خصوص سرنوشت گیبونز خیلی ناراحت کننده بود.
    ۱ـگیبونز برای اینکه بتواند در تکمیل و بهبود ادیسون نقشی داشته باشد در شرکت ماند.اما تنزل مقام تاثیر روانی عمیقی بر او گذاشت و او به طور فزاینده ای به الکل روی آورد ،دوماه بعد از تصمیم ترانوس گیبونز با مصرف استامینوفن و شراب به زندگی خود پایان داد.
    گاهی اونقدر در زندگی غرق میشیم و جدیش میگیریم که یادمون میره یه روزی برای همیشه ترکش میکنیم…
    تشکر از زحمات و سایت خوبتون💚✨

    1. باسلام
      تشکر میکنم از ارائه ی خلاصه کتابها
      واقعا عالیه ممنون

  18. به نظرم تمام ماجرا تکان دهنده است
    اما یک قسمتش عمیقا برام جای تاثر داشت :
    “گیبونز به امید اینکه بتواند در تکمیل و بهبود ادیسون نقشی داشته باشد، در شرکت ماند. اما تنزل مقام، تأثیر روانی عمیقی بر او گذاشت و او به طور فزاینده‌ای به الکل روی آورد. دو ماه بعد از تصمیم ترانوس، گیبونز با مصرف استامینوفن و شراب به زندگی خود پایان داد.”

    اینکه شخص اول ماجرا با قدرت همه چیز و همه کس را فریب داد و تنها مساله مهم براش حفظ قدرتش بود اما در طرف دیگر برای خودم به عنوان یک کارمند ماجرا گیبونز عمیقا احتیاج به فکر کردن داشت و داره با توجه به اعتبار گیبونز انگار در شرکت رسوب کرده بود با تمام اعتراضات و ناراحتی ها موند تنزل مقام گرفت اما رها نکرد دچار فروپاشی شد و در نهایت همه چیز را برای همیشه پایان داد …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کتاب‌های مشابه
اثر استیون لویت و استفان دابنر
اثر سایمون سینک، دیوید مید و پیتر داکر
اثر مالکوم گلدول
اثر استفان گایز
لوگوی اکوتوپیا کامل