کتاب انسان چارچوبساز (2021)، با نگاهی از بالا به مسائل جاری جهان، از بیماریهای همهگیر تا قطبیسازی سیاسی، راهحلی آیندهنگرانه ارائه میدهد. این راهحل در «چارچوببندی» نهفته است؛ یعنی عمل آگاهانه یا ناخودآگاهِ نگریستن به جهان از طریق لنزی خاص. با شناسایی و بازاندیشی در مورد قابهایی که استفاده میکنیم، میتوانیم نگرش خود را نسبت به جهان، بهینه کرده و در مواجهه با چالشهای بزرگ اجتماعی، اقتصادی و علمی، خود را توانمند سازیم.
کنت کوکیر روزنامهنگار و سردبیر ارشد در مجله اکونومیست است. او نویسندگی مشترک کتاب پرفروش «کلانداده» (Big Data) را در کارنامه خود دارد و مجری پادکست علمی و فناوری Babbage هم هست.
ویکتور مایر-شونبرگر، استاد دانشگاه آکسفورد در مؤسسه اینترنت آکسفورد است. او به عنوان عضو شورای دیجیتال آلمان به آنگلا مرکل مشاوره میداد و با کنت کوکیر در تألیف کتاب «کلانداده» همکاری کرده است.
فرانسیس دو وریکورت، استاد علوم مدیریت و مدیر مرکز تصمیمگیری، مدلها و دادهها در دانشکده مدیریت و فناوری اروپا در برلین است.
به سال ۲۰۱۶ برگردید. آیا به یاد دارید که کالین کپرنیک، بازیکن تیم فوتبال آمریکایی سان فرانسیسکو فورتی ناینرز، هنگام پخش سرود ملی آمریکا برای اعتراض به خشونت پلیس و نژادپرستی زانو زد؟
عمل کپرنیک همه را به گفتگو واداشت. برخی آن را بهعنوان شکلی از اعتراض مسالمتآمیز و آرام دیدند، در حالی که دیگران آن را بهعنوان یک بیاحترامی تلقی کردند. هر یک از این دیدگاهها در مورد اقدام کپنیک یک «چارچوب ذهنی» است؛ یعنی زاویه دید خاصی برای نگاه کردن به جهان. چارچوبهای ذهنی نحوهی تفسیر ما از معنای یک موضوع را تغییر میدهند. برای مثال، برابری نژادی یک چارچوب ذهنی است؛ و همینطور خود نژادپرستی.
برای بیشتر مردم، چارچوببندی بهطور ناخودآگاه انجام میشود. اما نباید اینگونه باشد! در واقع، آینده ما به توانایی ما در بهبود و فعالانه چارچوببندی کردن بستگی دارد. این همان چیزی است که این کتاب به آن میپردازد.
از زمان کشف آنتیبیوتیکها در سال ۱۹۲۸، این داروها جانهای بیشماری را نجات دادهاند. اما استفاده گسترده از آنها باعث یک پیامد غیرمنتظره و هولناک شده است: برخی از باکتریها به این داروها مقاوم شدهاند. این بدان معناست که اکنون افراد زیادی بر اثر عفونتهایی که زمانی قابلدرمان بودند، جان خود را از دست میدهند.
برای جایگزینی این آنتیبیوتیکهای بیاثر، نیاز مبرمی وجود داشت، اما دانشمندان در یافتن آنها موفقیتی نداشتند. مولکولهای جدیدی که مشابه آنتیبیوتیکهای قدیمی بودند ممکن بود برای مدتی کار کنند، اما باکتریها بهسرعت به آنها نیز مقاوم میشدند و آنها را بیفایده میکردند.
خوشبختانه، رجینا بارزیلای، استاد هوش مصنوعی در MIT، ایدهای برای چارچوببندی این مسئله به شکلی متفاوت داشت. او با این کار، بر یک ابرقدرت منحصر به فردِ انسان تأکید کرد. چارچوب جدید بارزیلای این بود: «چه میشود اگر برای شناسایی موادی که باکتریها را میکشند، تلاش کنیم؛ نه فقط بازآفرینی مولکولهایی که شبیه آنتیبیوتیکها هستند؟»
با پیگیری این سوال، بارزیلای و تیمش یک الگوریتم کامپیوتری را آموزش دادند تا در میان مجموعهای از مولکولها جستجو کند و قاتلان بالقوه باکتریها را شناسایی کند. در اوایل سال ۲۰۲۰، آنها موفق به کشف چنین مولکولی شدند؛ مولکولی که اکنون با نام «هاليسین» شناخته میشود و پتانسیل درمان بیماریهای مقاوم به دارو را دارد.
بارزیلای با بازتعریف مشکل مقاومت باکتریایی نسبت به آنتیبیوتیکها و ترکیب آن با قدرت هوش مصنوعی، یک مشکل دشوار را حل کرد. با این حال، در پی این کشف، روزنامهها آن را پیروزی هوش مصنوعی و نه پیروزی بشر اعلام کردند.
آن تیترها مهمترین بخش داستان را نادیده گرفتند: چارچوببندیِ بارزیلای. تا آن زمان، محققان موضوع را با چارچوب توسعهی داروهای متعارف تعریف کرده بودند. این بارزیلای و تیمش بودند که چارچوب جدید را ارائه دادند، ترکیبات را برای آموزش رایانه انتخاب کردند و از دانش زیستشناسی خود برای تأیید پتانسیل هاليسین استفاده کردند.
هوش مصنوعی میتواند تصمیمات بیطرفانه و عینی بگیرد، اما نمیتواند چارچوببندی کند.
این بدان معناست که نمیتوانیم برای حل همهی مشکلات آیندهی خود به کامپیوترها تکیه کنیم. اما به همان اندازه هم نمیتوانیم فقط به قوه شهود انسانی تکیه کنیم. تصمیماتی که صرفا با احساسات هدایت میشوند، منجر به فجایعی مانند پوپولیسم و «فرهنگ حذف» (cancel culture) میشوند.
در عوض، راهحل این است که از قدرت انسان در «چارچوببندی» استفاده کنیم. چارچوببندی به ما امکان میدهد تا بزرگترین چالشهای خود (مانند تغییرات آبوهوایی، بیماریهای همهگیر و سرکوب خشونتآمیز) را از زاویهی جدیدی ببینیم. و با نگاهی متفاوت به این مسائل، شاید سرانجام بتوانیم آنها را حل کنیم.