کتاب انسان خرمند (۲۰۱۵) داستان تکامل گونهی ماست، از کهنترین و قدیمیترین اجدادمان تا جایگاه امروز ما در عصر فناوری. چطور یک گونهی بدون مو از یک میمون بدون دم، توانست سیارهی زمین را فتح کند؟ این کتاب فرایندهایی را توضیح میدهد که به انسان خرمند کمک کرد تا به نوک قله برسد.
کتاب انسان خردمند برای کیست؟
یووال نوح هراری استاد دانشگاه و متخصص تاریخ است. اثر پرفروش او، کتاب انسان خردمند به شصت زبان ترجمه شده است.
اگر در حال خواندن این متن هستید، به احتمال بسیار زیاد، انسانید.
ما انسانها بسیار خاص هستیم و در بالای زنجیرهی غذایی ایستادهایم. چنددهه است که در فضا کاوش میکنیم. ما چرخ را اختراع کردیم، کشاورزی کردیم، اینترنت را توسعه دادیم و البته پیتزای یخزده ساختیم.
در این مرحله، ما تقریباً بر این سیاره تسلط پیدا کردیم و البته مدت زیادی هم نیست که روی کرهی زمین آمدهایم. یکی از پرسشهای اصلی یووال نوح هراری در کتاب انسان خردمند این است که چطور در این مدت کوتاه به این سطح از تسلط رسیدیم؟
بشریت دو و نیم میلیون سال پیش پا به صحنهی هستی گذاشت. در آن روزگار ما موجوداتی ویژه نبودیم. نه اتم میشکافتیم و نه NFT مبادله میکردیم.
از بسیاری از جهات ما فقط یک حیوان بودیم و تأثیر ما بر محیط هرگز بیشتر از طوطیها، یوزپلنگها و عروسدریاییها نبود. بله، ما مغز بزرگی داشتیم، روی دو پا راه میرفتیم، رفتارهای اجتماعی از خودمان نشان میدادیم، اما در این کارها تنها نبودیم؛ زیرا گونهی ما انسانها متنوع بود.
این تصور اشتباه است که انسان خردمند، آخرین انسانی است که در مسیر تکامل به وجود آمده. ما به صورت خطی از انسانهای دیگر تکامل پیدا کردیم. در واقعیت، انسان خردمند نخستین، به صورت همزمان با دستکم شش گونهی دیگر از انسانها، همزیستی داشته است.
گونهای به نام هوموفلورسی گونهای قدیمی از انسان بود با قدی کوتاه، که به زحمت به یک متر میرسید؛ اما باهوش بود و میتوانست فیل شکار کند.
هومودنیسوا، انسان بومی سیبری بود که در سال ۲۰۱۰ کشف شد. با این کشف این سؤال مطرح شد که چند گونهی دیگر از انسان هست که ما هنوز از آنها خبر نداریم؟
پسرعموی مشهور ما یعنی نئاندرتالها نیز از گونههای دیگر انسان بودند.
برخلاف نام مغرورانهای که تحت عنوان انسان خردمند به خود دادهایم، که لاتین آن Homo sapiens میشود، ما بیتردید تنها میمون باهوش روی زمین نبودیم. درواقع، نئاندرتالها قبل از آنکه ما به وجود بیاییم، در شکار ماموت و درست کردن کباب زغالی استاد شده بودند. حتی مغزشان هم از مغز ما بزرگتر بود.
سؤال مهم این است که اگر ما آنقدرها که خیال میکنیم خاص نبودیم، چطور موفق شدیم و به جایگاه امروزی رسیدیم؟ آنهم درحالیکه گونههای دیگر با حداقل اثر بهجامانده منقرض شدند. پس چه بلایی سر پسرعموهای ما آمد؟
دو نظریه برای توضیح این انقراضها هست.
نظریهی آمیزش میگوید انسانهای خردمند شروع به جفتگیری با گونههای دیگر انسان مثل نئاندرتالها کردند که این کار باعث شد هر دوگونه با هم آمیخته شوند. شواهدی در تأیید این نظر وجود دارد. DNA انسان مدرن اروپایی بین یک تا چهار درصد از DNA نئاندرتالها را دارد. همچنین ردی از DNA گونههای قدیمیتر در ما پیدا میشود.
اما مشکل اینجاست که جفتگیری بین انسان خردمند و نئاندرتال بهندرت به فرزندآوری منتهی میشود؛ زیرا این دو، دو گونهی متفاوت بودند.
یک نظریهی دیگر این است که انسان خردمند بهخاطر تواناییها و فنون پیشرفتهتر، توانست با دزدیدن منابع غذایی آنها و قتلهایی وحشیانه، گونههای دیگر را منقرض کند. اگر این نظریه درست باشد، واضح است که تمایل ما به قتل گونههای دیگر فقط بهخاطر دعوا بر سر غذا یا تفاوتهای ظاهری نبوده است.
اما کدام نظریه درست است؟ آیا ما با گونههای دیگر ترکیب شدیم تا یک خانوادهی خوشحال بسازیم یا ما پسرعموهای خود را تا آخرین نفر به قتل رساندیم؟
پژوهشگران هنوز هم در حال بررسی شواهد هستند. هرچند که محتمل است که هر دو نظریه درست باشد.
در قسمت بعدی نگاهی دقیقتر میاندازیم به برتریهای انسان خردمند که به او کمک کرد تا بر تمام سیاره مسلط شود.
96 پاسخ
راهبری دیدگاهها
انسان خردمند معمولاً جایی بین امید و ناامیدی است.
بسيار عالى👌🏻
فکرکنم اون جایی که اشاره شد افسانه ها به انسان ها هدف میدن تا در کنار هم زندگی کنن، یکی از مهمترین چیزهایی بود که جای تامل داره.
خداروشکر
اول فکر کردم،نقد دینی داره،وسط فکر کردم مذهبی هست
به ذهن: چیز قطعی نداریم، هرکسی از ظن خود شد یارمن…
ممنونم
انسان خردمند معمولاً جایی بین امید و ناامیدی است. درنتیجه ما هیچوقت در اثر یک اتفاق ناگوار، از پا در نمیآییم. همینطور با رسیدن به هدفمان خیلی راضی و خوشحال نمیشویم و از تلاش برای چیزهای بزرگتر و بهتر دست برنمیداریم.
انسان خردمند معمولاً جایی بین امید و ناامیدی است. درنتیجه ما هیچوقت در اثر یک اتفاق ناگوار، از پا در نمیآییم. همینطور با رسیدن به هدفمان خیلی راضی و خوشحال نمیشویم و از تلاش برای چیزهای بزرگتر و بهتر دست برنمیداریم.
کتاب بسیار جالبی بود. ایده های در مورد انسان گذشته و آینده هم خیلی جالب و کاربردی بود
خلاصه کتاب “انسان خردمند” برام مثل باز کردن یه پنجره به تاریخ زندگی بشر بود، انگار هراری داشت برام یه داستان فوقالعاده تعریف میکرد؛ داستانی که از روزای شکارچی-گردآور بودن ما شروع میشه و تا عصر تکنولوژی و هوش مصنوعی ادامه پیدا میکنه. هراری با زبانی ساده ولی عمیق، مسیری رو نشون میده که باعث شده ما از موجودات عادی به گونهای تبدیل بشیم که همه چیز رو دستکاری و حتی آیندهی سیاره رو هم تغییر میده.
یکی از بخشایی که خیلی ذهنمو درگیر کرد، فصل انقلاب شناختی بود. هراری میگه ما تنها موجودات زندهایم که میتونیم به چیزای انتزاعی و خیالی باور کنیم؛ چیزایی مثل خدا، قانون، پول یا حتی برندها. این باورای مشترک ما، قدرت ما رو به عنوان یه جامعه شکل داده. مثلاً فکرشو کن، یه تیکه کاغذ به اسم پول فقط چون همه قبولش داریم، ارزش پیدا میکنه، یا مرزای کشورها که فقط روی نقشه وجود دارن، تو ذهن ما واقعی شدن. این که چطور تخیل بشر دنیای واقعی رو میسازه، یه زاویه دید جدید برام باز کرد.
یه قسمت دیگه که منو شگفتزده کرد، تحلیل هراری از انقلاب کشاورزی بود. معمولاً فکر میکنیم این انقلاب، پیشرفت بزرگی برای بشر بوده، ولی هراری میگه از یه زاویه دیگه میتونه بزرگترین دام تاریخ هم باشه. قبل از اون، مردم شکارچی بودن، آزاد و رها تو طبیعت میگشتن، ولی با کشاورزی، اسیر زمین و کار طاقتفرسا شدن. این دیدگاهش که به جای اینکه ما گندم رو اهلی کنیم، این گندم بود که ما رو اهلی کرد، واقعاً متفاوت و عجیب بود.
خلاصهای که خوندم پر از این لحظههای «آها!» بود؛ لحظههایی که آدم احساس میکنه یه تکه پازل بزرگ رو پیدا کرده. فکر میکنم هر فصلش یه تلنگر بود که آدم به باورها و سبک زندگیش فکر کنه. این خلاصه باعث شد دلم بخواد کل کتاب رو بخونم، چون به وضوح حس کردم هراری نه فقط تاریخ میگه، بلکه کمک میکنه خودمون رو تو این مسیر تاریخی پیدا کنیم.✨
جهانی شدن یک مزیت بزرگ دارد: دنیا به جایی امنتر تبدیل خواهد شد.
انسان خردمند از محدودیتهای زیستی فراتر خواهد رفت و در نهایت یک گونهی کاملاً جدید را جایگزین خود خواهد کرد
کتاب عالی بود و از مطالعه آن لذت بردم.
این قسمت از کتاب که میگفت :(( با زیر سؤال رفتن حقایق دینی، ایدئولوژی نظام سرمایهداری جایگزین شد. نتیجه هم این شد که مثلاً امروز بهجای انتظار رسیدن به سعادت در آخرت، تمرکز انسانها این شده است که از زندگی کوتاهشان در دنیا لذت ببرند.)) خیلی خوب بود
مسیر تاریخ را سه انقلاب مهم تعیین كردند: انقلاب شناختی كه حدود 70هزار سال پیش موتور تاریخ را روشن كرد. انقلاب كشاورزی كه حدود 12هزار سال قبل به این روند سرعت داد. انقلاب علمی كه همین 500 سال پیش شروع شد… موضوع این كتاب داستان تاثیر این سه انقلاب بر انسان و بر موجودات دیگری است كه در كنار او زندگی میكنند.»
چقدر آثار هراری رو دوست دارم . نوشته هایی انسان رو به تفکر عمیق و ساعت فکر در درمورد خلقت و آفرینش و آینده جهان وامیداره .
انسان خردمند معمولاً جایی بین امید و ناامیدی است. درنتیجه ما هیچوقت در اثر یک اتفاق ناگوار، از پا در نمیآییم. همینطور با رسیدن به هدفمان خیلی راضی و خوشحال نمیشویم و از تلاش برای چیزهای بزرگتر و بهتر دست برنمیداریم.
با زیر سؤال رفتن حقایق دینی، ایدئولوژی نظام سرمایهداری جایگزین شد. نتیجه هم این شد که مثلاً امروز بهجای انتظار رسیدن به سعادت در آخرت، تمرکز انسانها این شده است که از زندگی کوتاهشان در دنیا لذت ببرند. هرچند که این اعتقاد باعث میشود که ما به سراغ خرید و مصرف روزافزون محصولات و خدماتی برویم که در تبلیغات گفتهاند لذت و رضایت ما را از زندگی چند برابر میکنند.
یک دنیا معنی … یک دنیا تفکر … یک دنیا آزادی در این جمله :
“پادشاهان به مردمی نیاز داشتند که قدرت آنها را بپذیرند … دین بهترین ابزار ممکن بود ” !!!
خیلی جالب بود مخصوصا اونجاش که دانشمندان میخوان چیزای درست کنن که جلوی پیری رو میگیره و زندگیه ابدی…
واقعا خیلی باحال میشه
در کنار مطالبی که خوب بود به یک سری موارد ساده انگارانه برخورد کرده بود!
خیلی قشنگ بود دوست دارم کاملشو بخونم و مشتاق شدم که انسان خداگونه رو هم بخونم . و ی نکته مگه اولین نفر که قوانین حقوق بشری به دنیا ارائه داد کوروش کییر نبود . حمورابی 🤔
درود و خداقوت🌱خیلی خیلی عالی بود ما همیشه کنجکاو تاریخمان هستیم و خواهیم بود.یاد کتاب تاریخ دبیرستان افتادم قسمت سومری ها در بین النهرین و حمورابی😅و حس خوبی بود.
نکته ای که من دوست داشتم:
1_امروز ممکن است حکومت ها و امپراتوری های گذشته در نظرمان بی رحم و دیکتاتور باشند امادر ان زمان پایداری سیاسی،اجتماعی،و اقتصادی مهمتر از این چیزها بود.
2_چطور مردم را متقاعد کنید که به فرمان هایی خیالی مثل مسیحیت،دموکراسی،و سرمایه داری ایمان بیاورند؟شرط مهم این است که هرگز به آن ها نگویید که این فرمان ها خیالی هستند.
تشکر از زحمات و سایت بی نظیرتون💚✨
سلام بر بایونیک های اینده😕😕
واقعا یکی از بهترین کتاب هایی بود که خوندم اینکه از اول چی بودیم وچی قرا ره بشیم خیلی جالبه وبحث برانگیزه
شاید بزرگترین فایدهی زبان ایجاد همدلی و درک مشترک بین اعضای جامعه باشد. چیزی که فقط برای انسان خردمند است.
تنها حیوانی که با انعطاف بالا بین تعداد زیادی از نفرات ارتباط برقرار میکند، انسان خردمند است؛ زیرا از طریق زبان، ما نهتنها میتوانیم اطلاعات جهان فیزیکی را به اشتراک بگذاریم، بلکه ایدههایی انتزاعی و ذهنی را مثل خدایان، تاریخ و حقوق بشر روایت میکنیم.
با تشکر از تیم خوب اکوتوپیا بابت راه اندازی بخش خلاصه کتاب و ارائه خلاصه با کیفیت کتب خواندنی و راه اندازی این چالش دوست داشتنی، دم شما گرم…
چه شروعی داشت و چه پایانی! قسمت جذابش به نظرم بخش اختراع داستان بود. مغز خزنده انسان علاقه شدیدی به داستان داره!
“این احتمال هست که در آیندهای نهچندان دور، ما انسانهای خردمند، از طریق علم، بدن خود را چنان تغییر دهیم که دیگر نتوانیم خود را هوموساپینس بنامیم. ما تبدیل به یک گونهی کاملاً جدیدی خواهیم شد. موجودی نیمانسان و نیمماشین”
این روزا که هوش مصنوعی انقدر داره پیشرفت میکنه واقعا احتمال اتفاق افتادن این پاراگراف خیلی محتمله کتاب خیلی جالبی بود 🤌🏻
ایده افسانه مشترک که باعث متحدد شدن انسانها شد جالب بود
اطلاعات جالبی در کتاب ارائه شده . ممنون
این کتاب باید کاملش رو خوند فک کنم. خلاصه ش که به من نچسبید.
جهانی شدن یک مزیت بزرگ دارد: دنیا به جایی امنتر تبدیل خواهد شد.
چه قدر خوب بود
در طی سیصدهزار سال انسان خردمند که فقط یکی از گونههای متنوع بشر بود، به گونهی غالب تبدیل شد و تا امروز روی این سیاره دوام آورد. با شروع توسعهی زبان و اسطورههای مشترک که جامعه و فرهنگ ما را به هم وصل میکنند، تمدن بشری پیچیدهتر شد تا به دهکدهی جهانی درهمتنیدهی امروزی رسیده است
ما تاریخ را نه برای شناخت آینده، بلکه برای وسعت بخشیدن به افق هایمان مطالعه می کنیم، تا بفهمیم که وضعیت کنونی ما نه طبیعی است و نه اجتناب ناپذیر، و در نتیجه امکانات بسیار بیشتری از آنچه تصور می کنیم پیش روی ماست.
قرن بیستم، صلحآمیزترین قرن در تاریخ تمدن بشر است. هرچند ممکن است تعجبآور به نظر برسد؛
واقعا تعجب آور🙂🙂
این ۲ عبارت خیلی قابل تامل بود:
۱-اگر مروم باور میکردند که رهبرشان با اراده ی الهی انتخاب شده است قوانین را بهتر اجرا میکردند
۲-انسان خردمند معمولا جایی بین امید و ناامیدی است،در نتیجه ما هیچ وقت در اثر یک اتفاق ناگوار از پا درنمیاییم،همان طور با رسیدن به هدفمان خیلی راضی و خوشحال نمی شویم و از تلاش برای چیز های بهتر و بزرگتر دست بر نمیداریم
ارزش وقت گذاشتن و مطالعه کامل رو داره از دست ندید فرصتش رو.
یکی از باارزش ترین کتابهاییه که خوندم …
راهبری دیدگاهها